أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ: إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِئْ فِيهِ كِتَابٌ وَ لَمْ تَجْرِ بِهِ سُنَّةٌ رَجَمَ فِيهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ مِنَ الْمُعْضَلَاتِ:
در حالی که رجم در لغت به معنای تخمین و حدس آمده و تعبیر: (یعنی ساهم) نیز احتمالا تفسیر خود راویست. بنابراین مراد این است که در اموری که کتاب و سنتی بر خصوص آن نرسیده بود مطلب به امام علیه السلام الهام می شد.
شاهد بر این مطلب این روایت است:
محمد بن الحسين عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال: كان علي يعمل بكتاب الله و سنة رسوله فإذا ورد عليه شيء و الحادث الذي ليس في الكتاب و لا في السنة ألهمه الله الحق فيه إلهاما و ذلك و الله من المعضلات.
«الهام» چه ارتباطی با «تخمین» و «حدس» دارد؟
(19-اسفند-1397, 11:18)سید محسن حائری نوشته: [ -> ]«الهام» چه ارتباطی با «تخمین» و «حدس» دارد؟
ما که قبلا بحثش رو کردیم!
منظور این که امام علیه السلام حدس و تخمین می زدند، و البته این حدس زدن منشأ الهی داشته و با حدس و تخمین افراد عادی متفاوت است.
مهم این که رجم به معنای قرعه زدن اصلا در لغت نیامده
علاوه بر این در بعضی نقل ها چنین آمده: كان علي علیه السلام إذا سئل فيما ليس في كتاب و لا سنة رجم فأصاب و هي المعضلات.
آیا این معقول هست که طرف آمده سوال کند امام علیه السلام بفرمایند صبر کن یک قرعه بندازم تا جوابت دربیاد!
نسبت به این که منظور از رجم «قرعه» نیست بحثی ندارم. اشکال حقیر این است که «حدس» و «تخمین» در ذاتشان خوابیده که شخصی که حدس میزند، علم و آگاهی حاصل نمیکند و صرفا بنای بر یک طرف میگذارد. حال این که علمی که خداوند به ولیش الهام مینماید موجب علم است. کاملا واضح است که «حدس» چیزی مباین با «الهام» است. «الهام» را نمیتوان تحت مقولهی حدس و گمان برد.
این مطلب خیلی عرفیه مباینتی در کار نیست. مثلا میگن فلانی حدسش صائبه، یعنی حدس هایی که می زنه معمولا درست از آب در میاد.
حالا امیر المؤمنین علیه السلام هم حدس قوی و البته با پشتوانه الهی داشتند و رجمشان (مصیب) بوده است.
مقصود از الهام لزوما این نیست که فرشته ای نازل شود و مطلبی بیاورد، در این صورت پس فرقش با وحی چه می شود؟
الهام را به صورت ضعیف ممکن است به نوعی تجربه کرده باشیم، مثلا ناگهان امری به دل انسان می افتد که از منشأ آن اطلاعی ندارد. البته نمی خواهیم خدای نکرده علوم ائمه علیهم السلام را به انسان های عادی تشبیه کنیم، غرض تنظیر است
شاید چند روایتی که درست در باب قبلی این احادیث در بصائر آمده نیز موید این معنی باشد. امام علیه السلام می فرمایند لیس شیء الا فی الکتاب و السنه و بر این هم تاکید می کنند و وقتی راوی چند مرتبه سوال را تکرار می کند امام علیه السلام می فرمایند یسدد و یوفق. و یا بتوفیق و تسدید.
گویی اموری هست که به حسب عادی از کتاب و سنت قابل برداشت نیست و امام علیه السلام بتوفیق و تسدید الهی به حکم آنها از کتاب و سنت آگاه می شوند و چون این آگاهی، مبتنی بر منشی ظاهری و قابل انتقال نیست از آن به رجم(حدس) تعبیر می شود با تصریح به مصیب بودن آن.
خصوصا این که این همه در سائر روایات، تاکید شده که همه چیز در کتاب و سنت هست و رویکرد مذاهب دیگر در پناه بردن به رای و قیاس به شدت تخطئه شده است.