5-بهمن-1401, 11:38
اگر کسی در مقام اشکال به استحاله در مقام امتثال در متناقضان بگوید: این عدم قدرت بر امتثال، تنها در نقیضان مانند صل و لا تصل نیست بلکه در ضدان هم این اشکال هست، در حالی که در ضدان قائل به استحاله نشدهاند؛ پس در اینجا نیز نباید قائل به استحاله شوند.
پاسخ این است که در نقیضان، عبد مطلقاً قدرت ندارد، ولی در ضدان به نحو مشروط به ترک دیگری، قدرت دارد؛ یعنی در ضدان مانند نماز و ازاله، اگر ازاله کند، نمیتواند نماز بخواند، ولی اگر ترک ازاله کند، میتواند نماز بخواند، ولی در متناقضان به این صورت نیست؛ چرا که غرض مولا از امر و نهی، تحریک عبد به سوی فعل یا ترک عمل است. و مکلف در مقام امتثال اگر ترک صلات کند، لا تصل به گونۀ قهری حاصل میشود و نهی از آن معنا ندارد؛ یعنی اگر صلات را انجام دهد، آن نهی عصیان میشود و اگر امتثال نکند، خود به خود لاتصل رعایت میشود و بعث و زجر به آن بیمعنا است؛ مثل اینکه کسی قانون بگذارد انسان باید با یک سر و دو گوش به دنیا بیایند در حالی که این اختیاری نیست یا قانون بگذارد که با سه سر و دو گوش باشند در حالی که این نیز ممتنع است؛ چون در موارد ضروری الوقوع و در موارد ممتنع الوقوع، جعل محال است.
به تعبیر مرحوم اصفهانی جعل و اعتبار تشریع در جایی میآید که هر چند به لحاظ مبادی، امکان تحریک به عمل یا ترک عمل باشد، جایی که تحقق آن ضروری است و مبادی آن در اختیار عبد نیست، جعل در مورد آن بیمعنا است؛ در ازاله و صلات، اگر عبد ترک ازاله کند لزوماً نماز نمیخواند؛ پس معقول است که مولا به صورت ترتبی و طولی جعل کند و بگوید اگر ازاله نکردی نماز بخوان، ترتب در ضد ممکن است، ولی در مثل اجتماع آمری ترتب جا ندارد؛ چرا که با عصیان «صل»، «لاتصل» قهرا به وقوع میپیوندد. در اجتماع آمری، عبد در هیچ صورتی قدرت بر امتثال ندارد، ولی در ضدان مشروط به ترک دیگری، دو حالت وجود دارد: انجام ضد و عدم انجام آن؛ پس تحریک مولا به انجام ضد دیگر، معقول است. این تفاوت بین باب اجتماع آمری و باب ضد است که در اجتماع آمری همه قائل به استحاله هستند و در ضد همه قائل به استحاله نیستند؛ چون در نقیضان قدرت مطلقا نیست، ولی در ضدان، قدرت مشروط به ترک دیگری هست و ضد دیگر قهری نیست؛ به همین نکته، درضد امکان ترتب معنا دارد هر چند که مرحوم میرزای نائینی و شهید صدر و خوئی و تبریزی ترتب را پذیرفتند و مثل مرحوم امام و آخوند و ما ترتب را منکر شدیم ولی در اجتماع آمری جای این بحث نیست و همه قائل به استحاله هستند. ( درس خارج اصول جلسه 72 ، 1401/11/1)
پاسخ این است که در نقیضان، عبد مطلقاً قدرت ندارد، ولی در ضدان به نحو مشروط به ترک دیگری، قدرت دارد؛ یعنی در ضدان مانند نماز و ازاله، اگر ازاله کند، نمیتواند نماز بخواند، ولی اگر ترک ازاله کند، میتواند نماز بخواند، ولی در متناقضان به این صورت نیست؛ چرا که غرض مولا از امر و نهی، تحریک عبد به سوی فعل یا ترک عمل است. و مکلف در مقام امتثال اگر ترک صلات کند، لا تصل به گونۀ قهری حاصل میشود و نهی از آن معنا ندارد؛ یعنی اگر صلات را انجام دهد، آن نهی عصیان میشود و اگر امتثال نکند، خود به خود لاتصل رعایت میشود و بعث و زجر به آن بیمعنا است؛ مثل اینکه کسی قانون بگذارد انسان باید با یک سر و دو گوش به دنیا بیایند در حالی که این اختیاری نیست یا قانون بگذارد که با سه سر و دو گوش باشند در حالی که این نیز ممتنع است؛ چون در موارد ضروری الوقوع و در موارد ممتنع الوقوع، جعل محال است.
به تعبیر مرحوم اصفهانی جعل و اعتبار تشریع در جایی میآید که هر چند به لحاظ مبادی، امکان تحریک به عمل یا ترک عمل باشد، جایی که تحقق آن ضروری است و مبادی آن در اختیار عبد نیست، جعل در مورد آن بیمعنا است؛ در ازاله و صلات، اگر عبد ترک ازاله کند لزوماً نماز نمیخواند؛ پس معقول است که مولا به صورت ترتبی و طولی جعل کند و بگوید اگر ازاله نکردی نماز بخوان، ترتب در ضد ممکن است، ولی در مثل اجتماع آمری ترتب جا ندارد؛ چرا که با عصیان «صل»، «لاتصل» قهرا به وقوع میپیوندد. در اجتماع آمری، عبد در هیچ صورتی قدرت بر امتثال ندارد، ولی در ضدان مشروط به ترک دیگری، دو حالت وجود دارد: انجام ضد و عدم انجام آن؛ پس تحریک مولا به انجام ضد دیگر، معقول است. این تفاوت بین باب اجتماع آمری و باب ضد است که در اجتماع آمری همه قائل به استحاله هستند و در ضد همه قائل به استحاله نیستند؛ چون در نقیضان قدرت مطلقا نیست، ولی در ضدان، قدرت مشروط به ترک دیگری هست و ضد دیگر قهری نیست؛ به همین نکته، درضد امکان ترتب معنا دارد هر چند که مرحوم میرزای نائینی و شهید صدر و خوئی و تبریزی ترتب را پذیرفتند و مثل مرحوم امام و آخوند و ما ترتب را منکر شدیم ولی در اجتماع آمری جای این بحث نیست و همه قائل به استحاله هستند. ( درس خارج اصول جلسه 72 ، 1401/11/1)