مباحثه، تالار علمی فقاهت

نسخه‌ی کامل: اشکال به شهید صدر در ملاکیت حب و بغض در ادله امتناع اجتماع امر و نهی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
  قول چهارم در امتناع اجتماع امر و نهی
 شهید صدر می فرمایند برخی برای عدم امکان اجتماع امر و نهی اینگونه می گویند که مولی در هر سه صورت مفروض در بحث متعلق تکلیف، باید این عمل خارجی عبد را دوست داشته باشد تا امتثال محقق بشود. و از آن طرف عمل خارجی باید مبغوض مولی بشود تا آن عمل مبعد بشودو این حب و بغض به وجود خارجی یعنی معنون تعلق می گیرد که این وجود خارجی هم واحد است.
درست است که بین امر استغراقی یا امر صرف الوجودی تفاوت است ولی در هر صورت محبوبیت به فرد تعلق می گیرد حالا این فرد خارجی، اگر استغراقی باشد، مطلقا محبوب می شود. و اگر صرف الوجود باشد، به شرط عدم اتیان سایر افراد محبوب می شود و یک فرد هم نمی تواند هم محبوب باشد و هم مبغوض. بنابراین اجتماع ماموری ملحق می شود به اجتماع آمری که تعارض و امتناع می شود.(که این در واقع همان محذور مقام امتثال است).
در موردی این مشکل پیش نمی آید چون دو فرد بود. نماز خواندن یک فرد است و نظر به اجنبیه یک فرد دیگر است. فرد نماز خواند محبوب است و فرد نظر به اجنبیه مبغوض است. اما در ماموری چون فرد واحد است و هم
محبوبیت و هم مبغوضیت می خواهد به این فرد بخورد، تنافی می آید. حالا چه متعلق را عنوان بگذارید و چه معنون بگذارید.
بله اگر از خارج فهمیدید که ترکیب انضمامی است، جوازی بشوید. اما اگر فهمیدید که ترکیب اتحادی است، باید امتناعی بشوید. که ایشان هم این قول را تایید می کنند و می فرمایند که تام است.
 اشکال به کلام شهید صدر
این کلام ایشان دو اشکال بزرگ دارد:
اولا: قوام حکم به حب و بغض نیست.
 ما در مراحل امر یک اقتضاء داریم که می شود مصالح و مفاسد محضه یا غالبه. یک إنشاء داریم که اعتبار مولی است که اعتبار می کند حکم را. بعد مرحله فعلیت داریم که در تعریف آن نزاع است و سه تفسیر می شود(میرزای نائینی و مرحوم خویی: تحقق شروط عامه و خاصه در مکلف خارجی است. آخوند: بعث و زجر مولی به فعل عبد بواسطه نفس ولوی و نبوی ولی طرفدران آخوند مثل آقا گلپایگانی و سید ابوالحسن اصفهانی این واسطه را حذف کردند و می گویند بعث و زجر مولی به فعل و ترک عبد. نظر امام: ابلاغ به نحو خطابات قانونیه). که این دو مقام إنشاء و فعلیت مقام ثبوت تکلیف می شوند. بعد می رسد به مرحله تنجز که مقام سقوط تکلیف است که حالا یا اطاعت می کند یا عصیان می کند یا موضوع منعدم می شود.
 این حب و بغض مقوم امر نیست بلکه مقوم امر، مصالح و مفاسد غالبه و محضه است و به تبع این مصالح و مفاسد حب و بغض پدید می آید. و إلا در موارد تزاحم ما امر به اقل المحذورین یا دفع افسد به فاسد هم داریم. اینها که مبغوض هستند ولی چرا امر به آنها تعلق می گیرد و اقل المبغوضین مقوم امر الهی می شود؟ مخصوصا برای شماها که ترتبی هستید خیلی واضح تر است. شما برای اقل المبغوضین در ترتب امر درست می کنید. چطوری درست می کنید؟ به خاطر اینکه می گویید در این ظرف این به صلاحش است و اگر ازاله نکند و نماز بخواند بهتر از این است که هیچ کاری نکند. لذا از طرف شارع به او حب بالتبع و امر بالتبع تعلق می گیرد.
ثانیا: همه اوامر تام نیستند بلکه تابع مصلحت و مفسده هستند که غالبا حیثی است.
  وقتی مقوم امر و نهی مولی مصلحت و مفسده شد، مصلحت و مفسده حیثی است. به جز امر های تام که شارع می گوید من این را می خواهم و بقیه را ترک کن، عمده ی اوامر شارع حیثی اند. شارع نگاه می کند و می بیند که طبیعت صلاه مصلحت دارد، لذا به آن امر می کند. به تبع این مصلحت، حب حیثی هم ایجاد می شود. این حب به همان حیثیت طبیعت صلایته است از این جهت که طبیعت صلاتیه محبوب بود. از آن طرف طبیعت غصبیه مفسده دارد، بالتبع طبیعت غصبیه هم مبغوض می شود. لذا بالتبع این حیثیت مبغوض می شود. وقتی که نمازتان را در مکان غصبی می خوانید(البته سجده درمکان مباح باشد)، از این حیث که طبیعت صلاتیه را آوردی محبوب است و از این حیث که طبیعت غصبیه را آوردی، مبغوض است. ( درس خارج اصول جلسه 79، 1401/11/11).