مباحثه، تالار علمی فقاهت

نسخه‌ی کامل: علامتهای تشخیص نقل به معنی و نقل به لفظ در روایات
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
    1. داب راوی نقل به لفظ باشد مانند ابن ابی عمیر که در روایتی می گوید حضرت 5 چیز فرمودند ولی در پنجمی دو لفظ مترادف را ذکر می کند و می گوید نمی دانم که حضرت کدام را فرمودند که روشن می شود دابش نقل به  لفظ است.                                                                                    
    ولی سماعه بن مهران و داوود بن فرقد و عبدالله بن سلیمان و عمار ساباطی دابشان نقل به معنی بوده است. بنابراین باید در اخذ به لفظ باید همه راویان تا صاحب کتاب را بررسی کرد که اگر یک نفر هم از کسانی که نقل به معنی می کند روایت را نقل کرده است، روایت را نقل  به معنی می دانیم؛ چون نتیجه تابع اخس مقدمات است واژگانی که راوی در نقل به معنی آورده است. مثلا سمعت و حدثنی در نقل به لفظ است ولی اگر رُوی یا نقل بگوید ظهورش اگر در نقل به مضمون نباشد حداقل در نقل به لفظ نیست.
    1. روایاتی که توقیع و مکاتبه بوده اند نقل به لفظ بوده اند.
    2. روایاتی که املائی بوده اند مانند حدیث سلسله الذهب
    3. روایاتی که زبان حال امام علیه السلام می باشند که معلوم است که نقل به معنی هستند.
    4. روایاتی که طولانی است و املائی هم نبوده اند و فواصل هم ندارند مانند روایت اول مکاسب که از تحف العقول نقل کرده است که چون نقل به لفظ موجب عسر و حرج است حمل بر نقل به معنی می شود ولی در مانند دعای کمیل و یا آیات قران که فواصل دارند، این گونه نیست و حمل بر نقل به لفظ می شود.
    5. شناخت نقل به لفظ یا نقل به معنی از طریق خانواده احادیث مانند اینکه که گاهی روایتی را 10 نفر نقل کرده اند که همه هم طبقه هستند و از یک معصوم نقل کرده اند. مثلا روایت من اخلص لله را 12 نوع نقل کرده اند که روشن است روایت را نقل به معنی می کنند.
    6. در نقل به معنی راوی عرب فصیح باشد یا ادیب باشد یا در روایات فقهی، فقیه باشد در صورت شک معامله نقل به لفظ می شود.
    نکته1: نحوه نقل در زمان تحمل روایت مهم است  که سماع و قرائت بوده است یا سماع تنها بوده است مانند ابابصیر یا قرائت تنها بوده است، 
  • نکته2: ما نمی توانیم بگوییم که با توجه به سیره عقلاء چون امروز داب نقل به معنی است در روایات هم اصل نقل به معنی است بلکه باید شیوه تحمل حدیث در زمان صدور را بررسی کنیم.( صوت نقل به لفظ و نقل به معنی در موسسه امام خمینی، موجود در کانال استاد حسینی نسب)
یک قاعده داریم به نام اصل عدم نقل که به قول استاد گنجی در آدمها هم جاری میشود. بابا آدمها از این جهت که نقل به معنا می‌کنند در هر زمانی بالوجدان ثابت است. لازمه حرف شما این است که در زمان امامان نقل به معنا نمیکردند و بعد عوض شد و نقل به معنا کردند. خیلی بعید است
اولا اخص با سین صحیح است نه صاد.
ثانیا اگر روای فقیه یا ادیب و امثال آن باشد چرا ب در صورت شک حمل بر نقل به لفظ می کنیم؟
این فرمایش آقای عطار اگر نسبت به مطلب بنده است که جوابش اینه که در این موارد قرینه هست و اصل عدم نقل در حالت عادی جاری میشود
(9-اسفند-1401, 18:12)خیشه نوشته: [ -> ]خیشهیک قاعده داریم به نام اصل عدم نقل که به قول استاد گنجی در آدمها هم جاری میشود. بابا آدمها از این جهت که نقل به معنا می‌کنند در هر زمانی بالوجدان ثابت است. لازمه حرف شما این است که در زمان امامان نقل به معنا نمیکردند و بعد عوض شد و نقل به معنا کردند. خیلی بعید است
با تشکر از توجه شما
این کلام استاد گنجی کلام صحیحی است و این مساله هم درست است که در همه عصر ها نقل به معنی در بین عرف رواج دارد اما این قاعده زمانی مرجع است که قرینه خاصه ای نباشد و در مورد روایات شیعه این نکته وجود دارد که دقت در نقل و شیوه های تحمل نقل و تشویق به کتابت در احادیث و نکات دیگری در فضای صدور روایات وجود دارد که باعث می شود این فضا را متفاوت از فضای صبحتهای معمولی افراد در جامعه کند. در روایات نقل به معنی هم قرائنی وجود دارد که نشان می دهد که نقل به معنی در فضای صدور روایات شیعه جریان متعارفی نبوده است. مانند این روایت وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِي‏ءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ (في بعض النسخ «فتتعمد».)ذَلِكَ قُلْتُ لَا، فَقَالَ تُرِيدُ الْمَعَانِيَ‏ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْسَ.الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص51.
یا اینکه چرا ابن ابی عمیر در یک روایت که نقل می کند دو کلمه مترادف را ذکر می کند و بعد می گوید که نمی دانم که حضرت این را گفت یا دیگری را گفت.
بنابراین جواز نقل به معنی یک مساله است و اینکه در فضای صدور روایات شیعه هم این مساله رواج داشته است نکته ای دیگر است.
(9-اسفند-1401, 18:26)مسعود عطار منش نوشته: [ -> ]اولا اخص با سین صحیح است نه صاد.
ثانیا اگر روای فقیه یا ادیب و امثال آن باشد چرا ب در صورت شک حمل بر نقل به لفظ می کنیم؟

با تشکر از تذکر شما 
نکته اول صحیح بود و اشتباه بنده بود البته گرچه از لحاظ معنایی اخص هم به معنای خاص ترین مقدمه است که همان نتیجه را می دهد.
اما در مورد نکته دوم که فرمودید نکته این است که در مثلا وقتی امام به شخصی مانند زراره مطلبی را می فرمایند از جهت استفاده کردن برخی قوانین و اصول و قواعد فقهی فرق می کند با کلامی که به فردی می گویند که متوچه ظرافتهای فضای فقهی نیست چنانکه خود شما در جوابی که به سوال فقهی یک طلبه می دهید با جوابی که به یک عامی می دهید متفاوت است چون طلبه ظرائفی را متوجه می شود که عامی متوجه نمی شود؛ بنابراین اینکه راوی روایت چه کسی باشد فرق می کند همین طور کسی که ادیب است و متوجه ظرافتهای ادبی در کلام عرب است نقل او با کسی که این ظرافتها را متوجه نیست فرق می کند؛ بنابراین شخصیت راوی از جهت اعتماد به نکات در روایت فرق می کند.
بله بین زراره و یک راوی معمولی فرق است ولی اصلی وجود ندارد که نقل به لفظ یا معنا را تعیین کند بلکه نهایتش ظن است و هر ظنی مصحح تاسیس اصل نیست.
(13-اسفند-1401, 00:22)pid=\9981 نوشته: pid='9981مسعود عطار منشبله بین زراره و یک راوی معمولی فرق است ولی اصلی وجود ندارد که نقل به لفظ یا معنا را تعیین کند بلکه نهایتش ظن است و هر ظنی مصحح تاسیس اصل نیست.

در  موضوعات مانند محل بحث طبق نظر مشهور ظاهر حال حجت است. مثلا ایت الله مکارم در کتاب النکاح می فرمایند: سرخسى از علماى عامّه به اين مسأله توجّه كرده و مى‌گويد: اقدام به ازدواج، اقرار به يسار است چه در نفقه و چه در مهر و در واقع اقرار عملى است بر اين كه موسر است و كسى كه اقرار كرد، نمى‌تواند انكار كند و اگر خواست انكار كند بايد بيّنه بياورد.( مبسوط سرخسى، ص 193 ) اين كلام سرخسى درست نيست، چون بسيارند كسانى كه مهرى قرار مى‌دهند و در آن لحظه يسارى ندارند و آيه ذيل نيز به همين مطلب اشاره دارد:
سوره نور، آيه 32.«وأنكحوا الأيامى منكم و الصالحين من عبادكم و إمائكم إن يكونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله»  .
الأمر الثالث:
اين مطلب را نيز سرخسى در مبسوط نقل كرده و مى‌گويد:
بايد به زىّ شخص هم توجّه شود اگر زىّ او، زىّ أغنيا باشد، ادّعاى اعسار او را نمى‌پذيريم و اگر زىّ او زىّ فقرا باشد، ادّعاى او را مى‌پذيريم. او براى اثبات حجيّت زىّ شخص و ظاهر حال به سه آيه از قرآن استدلال كرده است:
سوره بقره، آيه 273.1- «تعرفهم بسيماهم »، قرآن در مورد فقرايى كه از مردم چيزى نمى‌خواهند مى‌گويد:
ظاهرشان نشان مى‌دهد محتاجند ولى آبرومندند و سؤال نمى‌كنند، قرآن اين ظاهر حال را حجّت دانسته است.
سوره يوسف، آيه 26. - «إن كان قميصه قدّ من قبل فصدقت ...»  ، اين آيه هم نشان مى‌دهد كه زىّ و ظاهر حال حجّت است.
سوره توبه، آيه 46.- «و لو أرادوا الخروج لأعدّوا له عدّة»  ، اگر مى‌خواستند به جهاد بروند آماده مى‌شدند، پس ظاهر حال نشان مى‌دهد كه آماده جهاد نيستند و دروغ مى‌گويند.
اين آيات نشان مى‌دهد كه ظاهر حال و زى حجت است.  چند آيه هم ما اضافه مى‌كنيم كه بيش از اين هم يافت مى‌شود:
1- داستان حضرت شعيب:
قرآن از قول دختر حضرت شعيب نقل مى‌كند كه:
«يا أبت استأجره إنّ خير من استأجرت القوىّ الأمين» [1]
دختر شعيب به پدرش پيشنهاد مى‌كند كه موسى را به عنوان كارگر و شبان استخدام كند، چرا كه او قوى و امين است؛ قوّت او مشاهده شد، چون به تنهايى دلو عظيم را از چاه بيرون كشيد و گوسفندان آنها را سيراب كرد، امّا امين بودن او از كجا روشن مى‌شود؟
در روايات آمده است كه شعيب از دخترش پرسيد از كجا دانستى كه او امين است؟ او در پاسخ گفت: وقتى خواستيم پيش شما بياييم، او حاضر نشد كه من در جلو حركت كنم بلكه به من گفت پشت سر او حركت كنم شايد به خاطر اين كه اگر پشت سر او حركت مى‌كرد حجم بدن آن دختر را در لباس مى‌ديد، كه اين ظاهر حال است و نشان مى‌دهد كه او امين است، پس آيه دليل بر حجيّت ظاهر حال است، چون با مشاهده يك صحنه قضاوت كرد كه او امين است.
2- داستان ضيف حضرت ابراهيم عليه السلام:
حضرت ابراهيم دستور داد براى ميهمانهاى تازه وارد گوساله كباب شده بياورند. ممكن است سؤال شود كه يك گوساله كباب شده براى چند نفر ميهمان زياد است؟
در جواب مى‌گوييم كسانى كه داراى كارگر و خدمتكار هستند، وقتى براى ميهمانها تدارك غذا مى‌بينند براى كارگرها و خدمه هم در نظر مى‌گيرند تا آنها هم بهره‌مند شوند. آيه مى‌فرمايد:
«فلّما رأى أيديهم لاتصل إليه نكرهم و أوجس منهم خيفة »، وقتى حضرت ابراهيم مشاهده كرد كه ميهمانها دست به غذا نمى‌زنند و از ظاهر حال آنها برداشت كرد كه اينها خيال بدى در سر دارند، چون اگر دوست بودند غذا مى‌خوردند، ولى بعد معلوم شد كه اينها فرستادگان پروردگارند و دو بشارت براى او آورده‌اند كه يكى بشارت فرزند و ديگرى خبر عذاب قوم لوط بود كه حضرت ابراهيم وساطت كرد بلكه عذاب از آنها برداشته شود، ولى خطاب آمد كه عذاب آنها حتمى شده است.
از اين آيه استفاده مى‌شود كه اگر چند بار هم براى هدايت شخصى اقدام شود و او نپذيرد، نبايد مأيوس شد، شايد اصلاح شود و بايد تا آن‌جا كه امكان دارد پيش رفت.
3- داستان حضرت موسى و حضرت خضر عليهما السلام‌
: وقتى موسى ديد كه خضر كشتى را سوراخ مى‌كند و يا در مورد قتل غلام و يا ساخت ديوارى كه در حال فروريختن است، بر اساس ظاهر حال به حضرت خضر اعتراض كرد.
على كل حال از مجموع اين آيات استفاده مى‌شود كه ظاهر حال از امارات معتبره است و مطابق آن مى‌توان قضاوت كرد.
آيا اين اماره‌اى است كه شرع اسلام آن را اختراع كرده و يا در بين عقلا بوده و شارع آن را امضا كرده است؟ ظاهر اين است كه اماره عقلايى است كه شارع آن را امضا كرده است؛ به عبارت ديگر همان گونه كه ظواهر الفاظ حجّت است، ظواهر افعال هم حجّت است (حجّت عقلائيّه) و شارع آن را امضا كرده است.
در ما نحن فيه هم اگر زىّ (ظاهر حال) زىّ اغنيا باشد، ادّعاى اعسارش پذيرفته نمى‌شود و بايد بيّنه اقامه كند و اگر زىّ فقرا باشد ادّعاى اعسارش پذيرفته مى‌شود، چون مطابق استصحاب است و بايمين قولش مقدّم مى‌شود و بايد زوجه كه مدّعى يسار است، بيّنه اقامه كند.
گاهى نه اماره يسار دارد ونه اماره اعسار، به عبارت ديگر نه زىّ اغنيا است و نه زىّ فقرا، در اين صورت سراغ استصحاب مى‌رويم. نقل از کتاب النکاح آیت الله مکارم شیرازی ج 7 ص 73-74:
https://lib.eshia.ir/27598/7/73
ااااااا