مباحثه، تالار علمی فقاهت

نسخه‌ی کامل: پاسخ استاد حسینی نسب به اشکال استاد شهیدی در بحث ثبوت مفهوم شرط با اطلاق مقامی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
بیان استاد شهیدی
شما می گویید ظهور جمله شرطیه در قید حکم است و با فحص در مجموع ادله، اطلاق مقامی می گیرید. شما از کجا این اطلاق مقامی را به دست می آورید و می گویید، این قید، قید حکم است.
سپس خود ایشان نقل کرده که سید محمد روحانی قید حکم بودن را از راه غلبه به دست می آورند یعنی ادعا دارند که غالبا افرادی که جمله شرطیه را به کار می برند در مقام بیان انتفاء الجزاء عند انتفاء الشرط هستند پس جایی هم که شک کنیم که متکلم در مقام بیان انتفاء الجزاء عند انتفاء الشرط است یا صرفا در مقام بیان موضوع بوده، غلبه اماره عقلائیه است و ظهور می سازد در این که قید، قید حکم است. حال وقتی بقیه ادله را هم بررسی کردیم و چیز دیگری پیدا نکردیم، ظهور در این است که قید، قید منحصره است.
اما آقای شهیدی می فرمایند هر دو مقدمه غلط است:
اولا این که با غلبه به قید حکم رسیدید غلط است چون ما انسدادی نیستیم که مطلب غلط را أمارة عقلائیة بدانیم. (اشکال صغروی)
ثانیا اصلا ظاهر حال حجت نیست. (اشکال کبروی)
نظر استاد در مورد اشکال اول آقای شهیدی
در مورد اشکال صغروی، ایشان می گویند: سید محمد روحانی با غلبه مقام بیان را ثابت می کنند.  
به نظر من نه نیازی به أصالة البیان و نه نیازی به غلبه داریم. چون وقتی قیدی مغفول عنه عند العامة است آیا مولی باید آن را بگوید یا نباید بگوید؟ حال این که در این روایت در مقام بیان بوده یا نبوده، مهم نیست چون جای دیگری باید آن را ذکر کند.
 ما در اطلاق مقامی مجموع ادله، نه نیازی به أصالة البیان و نه نیازی به غلبه برای احراز داریم. در همان قصد وجه و تمییز، آخوند گفت چون این دو از قیود مغفول عنه عند العامة است، اگر در نزد شارع وجه و تمییز معتبر بود، حتما باید بیان می کرد اما وقتی شارع متعرض آن نشد، معلوم می شود که معتبر نبوده است.
همین بیان را آقای تبریزی در مفهوم شرط دارد. اگر کسی بگوید من اطلاق مقامی ای که مرحوم آخوند در وجه و تمییز می گفت را در قید منحصره می گویم، پاسخ شما چیست؟ این نه نیاز به أصالة البیان و نه نیاز به غلبه دارد.
ما می گوییم مثلا در بحث روزه وقتی ما شک می کنیم که قی کردن مبطل است یا خیر؟ و وقتی ما مجموع ادله را گشتیم و مبطلات روزه را دیدیم که أکل و شرب و استمناء و قسم دروغ و... را گفته اما قیء کردن را ذکر نکرده، در این صورت اطلاق مقامی مجموع ادله باعث می شود که از شرط مفهوم بگیریم و بگوییم در مازاد بر این 8 مورد، مفطر دیگری وجود ندارد و قی کردن هم مبطل نیست.
در محل بحث هم جمله شرطیه ذکر شده است و وضعا شرط، قید برای حکم است که همه قبول دارند و وقتی در مواردی که قید مغفول عنه است و در مجموع ادله موضوع قید دیگری برای جزاء پیدا نکردیم، ثابت می شود که شرط مذکور در جمله شرطیه علت انحصاری برای ثبوت جزاء است.  (درس خارج اصول جلسه 30، 21 آبان 1402)
[quote pid='10611' dateline='1700398862']
نظر استاد در مورد اشکال اول آقای شهیدی
 ما در اطلاق مقامی مجموع ادله، نه نیازی به أصالة البیان و نه نیازی به غلبه برای احراز داریم. در همان قصد وجه و تمییز، آخوند گفت چون این دو از قیود مغفول عنه عند العامة است، اگر در نزد شارع وجه و تمییز معتبر بود، حتما باید بیان می کرد اما وقتی شارع متعرض آن نشد، معلوم می شود که معتبر نبوده است.

[/quote]
سؤال یکی از طلاب: در مفهوم شرط ظاهر حال چگونه است؟ پاسخ استاد: مفهوم شرط، شبهه حکمیه است و ما می خواهیم مراد شارع را به دست بیاوریم پس برای تراکم ظنون یا ظاهر حال، باید قرائن و شواهد به حد اطمینان به منحصره بودن قید برسد تا بتوانیم مفهوم گیری کند و ادعای ما این است که این اطمینان به دست می آید. چگونه این اطمینان به دست می آید؟ با ضمیمه چند چیز این اطمینان حاصل می شود:
یک مبنای کلامی داریم: رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس حجة بعد الرسل. پارسال ذیل خطابات قانونیه گفتیم که شارع حجت را إلی یوم القیامة در جمیع أفعال مکلفین تمام کرده است. یکبار هم ذیل منطقة الفراغ در اصول بحث کردیم که شهید صدر قائل به منطقة الفراغ بود و ما آن را قبول نداشتیم. در آن جا هم گفتیم شارع در احکام حجت را تمام کرده است یعنی وظیفه مولی: إنشاء و فعلیت، تمام شده است. ما من شیءٍ یقرِّبکم من الجنة و یبعدّکم من النار إلا و قد أمرتکم به و ما من شیءٍ یقربّکم إلی النار و یبعدّکم عن الجنة إلا و نهیتکم عنه. إنشاءات احکام در آخرین آیه ای که در حجة الوداع نازل شد، تمام شده است و إبلاغ ها و فعلیت هایش در زمان اهل بیت است.
مبنای دومی انی که هر چه قید مغفول عنه عند العامة در حکم بوده، مولی آن را بیان کرده است. اما اگر مغفول عنه نبوده است، مولی می تواند اعتماد به عقل یا عقلاء یا ارتکازات کند و طبیعتا ما هم در چنین جایی مفهوم شرط نمی گیریم. اما در جایی که قید مغفول عنه بوده است، مولی بر اساس روایات همه قیود را گفته است لذا مفهوم گیری می کنیم.
إن قلت: مولی قید را گفته است اما به دست ما نرسیده است. مثلا برای ابطال روزه 12 قید داشته ایم که 8 مورد به دست ما رسیده است. قلت: شما شواهد و قرائن را کنار هم بگذارید. علماء شیعه یک مدرسه و یکجا نبوده اند بلکه در اواخر دوران ائمه علیهم السلام در پنج مدرسه بوده اند:
مدرسه ری: که از عبد العظیم حسنی تأسیس می شود و تا حمله سلطان محمود غزنوی ادامه دارد. این شخص علماء را کشت و خیلی ستم کرد و کتب آنها را آتش زد. نکات تاریخی را یاد بگیرید و نگویید ما را چه به حکومت؟ قدرت طوری است که همه چیز را به هم وصل می کند ولو شما در خود قدرت هم نباشد. وقتی سلطان محمود غزنوی می خواست به ری حمله کند ابن سینا به علماء ری گفت کاری بکنید اما آنها گفتند سلطان محمود فقط قدرت را می خواهد لذا به پادشاه آل بویه گفتند تو خود با او بجنگد و اگر از ما می شنوی، قدرت را به او تسلیم کن چون زورت نمی رسد و مردم هم کشته می شوند. سلطان محمود بدون درگیری و خونریزی ری را گرفت – البته ابن سینا فرار کرد - سپس تمام علمای شیعه را دار زد و کل خاندان ذکور آل بویه ری را کشت و زنان و دخترانشان را به کنیزی گرفت و کتابهای کتابخانه آنها را گفت بریزید زیر اجسادشان و آتش بزنید. به او گفتند چرا این کارها را می کنی؟ گفت اینها الآن زروشان به من نمی رسد. اما با گذر زمان اگر من ضعیف بشوم و اینها قوی بشوند، بازماندگان آل بویه از من انتقام می گیرند و علماء شیعه هم ورود می کنند تا حکومت را از دست سنی پس بگیرند. سلطان محمود در سنی گری خود، تفکر افراطی داشت.
مدرسه قم: از زمان زکریا بن آدم به بعد. این دسته علماء تا حمله مغول بودند و با حمله مغول، به طور کامل نابود نشدند و باقی مانند.
مدرسه کوفه: از اواخر دوره امام صادق علیه السلام تا دوران سید مرتضی که داستان علویین پیش آمد و سید علویین را بیرون کرد و بقیه هم به بغداد آمدند.
مدرسه بغداد: از اوائل غیبت صغری مدرسه بغداد برای شیعه پا گرفت (البته برای اهل سنت از زمان منصور دوانیقی بود) تا حمله سلطان طغرول بیگ سلجوقی و آتش زدن کتابخانه بغداد.
مدرسه خراسان: از زمان فضل بن شاذان نیشابوری تأسیس شدند و تا حمل مغول وجود داشتند.
پس علماء شیعه یک جا نبوده اند که همه منابع یکجا جمع بشود که اگر آنجا را آتش بزنند، همه چیز از بین برود بلکه منابع شیعه پخش بوده و آتش سوزی های مدارس مختلف یک دفعه نبوده است. وقتی سلطان محمود کتابخانه ری را آتش زد، کتابخانه قم و خراسان و بغداد و کوفه بود. وقتی طغرول بیگ سلجوقی کتابخانه بغداد را آتش زد و شیخ طوسی فراری شد، کتابخانه های قم و خراسان و اینها بود لذا وقتی شیخ طوسی دو سه سالی فراری بود و بعد به نجف رفت و صلح کردند و قرار شد سلجوقیان کاری به نجف نداشته باشند و اینها هم کاری با حکومت نداشته باشند، شیخ طوسی و شاگردانش از کتابخانه های دیگر منابع را جمع کردند و کتابخانه نجف را راه انداختند.
چیزی از بین می رفته که تک نسخه بوده است و چیزی تک نسخه می شده است که علماء بلاد دیگر احساس نیاز به آن برای إفتاء نمی کردند چون هر عالمی کتابی را که نیاز داشت به منطقه خود می آورد. کَشّی نوشته وقتی عیاشی تصمیم گرفت در سمرقند مدرسه علمیه رفت، به کوفه و ری و بغداد و قم رفت و 12.000عنوان کتاب نسخه برداری کرد و در سمرقند آورد. کتابخانه سید مرتضی در بغداد، بعدها 80.000 عنوان کتاب داشته است که عیاشی از همه آنها، 12.000 را برداشته است پس معلوم است که آنهایی را که احساس می کرده به آنها نیاز دارد برداشته است. پس معلوم می شود چیزی نبوده که از برود و بتواند معظم فقه را عوض کنید. البته دقت کنید که ما نمی گوییم روایتی نسوخته یا قرینه ای از بین نرفته است اما چیزی که معظم را عوض کند، از بین نرفته است. طبیعتا ممکن است در یک موضوع، ده روایت داشته اند که با آنها تواتر اجمالی درست می کرده اند اما شخص چند مورد از آن روایات را جدا کرده و همان ها را برده است لذا من که بعدا می آیم با سه روایت مواجه می شود نه صد روایت. لذا باید مراجعه به فتاوای مشهور قدماء و اجماعات قدمائیه بکنم تا آن قرائن را کشف کنم.
سؤال یکی از طلاب: شاید اختلاف مبانی باعث بشود که برخی از علماء با برخی از منابع کار نداشته باشند و آن را به مدرسخ خود نبرند پاسخ استاد: اختلاف مبنی باعث می شود که یک مدرسه آن منبع را استفاده نکند نه این که بقیه مدارس هم از آن استفاده نکنند.
پس این موارد را کنار هم می چنینیم:
ألف: آنچه را که لازم بوده، ائمه علیهم السلام بیان کرده اند
ب: علماء در یک بلاد نبوده اند و پخش بوده اند.
ج: آنچه از بین رفته مخصوص به یک مدرسه بوده و مدارس دیگر به آن نیاز نداشته اند.
د: آنچه که همه مدارس دیگر به آن احساس نیاز نکنند چیزی نیست که معظم فقه را تغییر بدهد چون درست است که مبانی ما با تک تک این مدارس من وجه است اما از مجموع این مدارس خارج نیست.
با کنار هم چیدن این مجموعه می گوییم اگر کسی با موضوعی روبرو شد و در جمله شرطیه قیدی برای آن حکم وارد شده بود و سپس مجموع ادله را ببینید و چند قید را پیدا کند و قید، قید مغفول عنه عند العامة باشد، اطمینان پیدا می کنیم که قید دیگری در کار نبوده است. این ظاهر حال، اطمینان نوعی می آورد و اطمینان نوعی، ظاهر حال را حجت می کند لذا با این اطلاق مقامی مجموع ادله می توان مفهوم شرط گرفت.(درس خارج اصول جلسه 31، 22 آبان 1402)
(29-آبان-1402, 16:53)علی آمنی نوشته: [ -> ][quote pid='10611' dateline='1700398862']
نظر استاد در مورد اشکال اول آقای شهیدی
 ما در اطلاق مقامی مجموع ادله، نه نیازی به أصالة البیان و نه نیازی به غلبه برای احراز داریم. در همان قصد وجه و تمییز، آخوند گفت چون این دو از قیود مغفول عنه عند العامة است، اگر در نزد شارع وجه و تمییز معتبر بود، حتما باید بیان می کرد اما وقتی شارع متعرض آن نشد، معلوم می شود که معتبر نبوده است.
سؤال یکی از طلاب: در مفهوم شرط ظاهر حال چگونه است؟ .....
[/quote]
سوال آیا بازگشت ظاهر حال به ظاهر لفظ است؟
پاسخ استاد: اصطلاح ظاهر لفظ از زمان سید مرتضی به بعد در ذریعه، محدود به بین بالمعنی الأخص شده است یعنی مراد از ظاهر لفظ، دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی است و این استظهار بر اساس قرائن و شواهد، ولو بی ارتباط با لفظ نیست اما نه مطابقی است نه تضمنی و نه التزامی چون اصلا بین بالمعنی الأخص نیست تا التزامی بشود. لذا ما تعبیر ظاهر لفظ را اینجا استفاده نمی کنیم و این برای حفظ اصطلاح قوم است و گرنه ماهیت کار عوض نمی شود یعنی آن چه در حقیقت به ظهور لفظ اعتبار می دهد، این است که عقلاء از چنین کلماتی چنان مطلبی را می فهمند و آن مطلب را استناد به آن کلمات می دهند و این استناد در ظاهر حال و قرائن و شواهد هم هست. اما اصطلاح ظاهر لفظ را چون محدود به مطابقی (که دلالت بالوضع است) و تضمنی (که بر می گردد به التزامی) و التزامی (که التزامی محدود به بین بالمعنی الأخص است) می کنند، لذا این اصطلاح را در ظاهر حال استفاده نمی کنیم. پس همان سیره عقلائی که باعث می شود ظاهر لفظ معتبر شود باعث می شود که ظاهر مستند به قرائن و شواهد هم معتبر شود تازه ما حتی این را هم تبعا لآقای بروجردی و گنجی گفتیم که حتی ممکن است ظاهر مستند به قرائن و شواهد گاهی قوی تر از ظاهر لفظ بشود. (درس خارج اصول جلسه 32، 23 آبان 1402)
اولا معلوم نیست اکامان کعصوم علیهم السلام تمکن از بیان تماک کسایل را داشته باشند.
ثانیا معلوم نیست تمام مطالب بیان شده به تمام بلاد واصل شده باشد لذا با آنش سوزی در یک منطقه ممکن است مطلبی نابود شود و جای دیگه هم نباشد.
اصل این مطلب هم که قید وضعاذبه حکم میخوره درست به نظر نمی رسه. شکا جملات شرطیه مختلف رو که در نظر میگیرین متوجه میشین بعضی موارد مفهوم ندارن و به هیچ وجه احساس تعول و مجاز بودن بهتون دست نمیده.
مثلا من میگم اگه بارون بیاد زمین خیس میشه. این جمله مفهوم نداره چون خیس شدن منحصر در بارون نیست. با این حال وقتی این جمله رو می شنوید اصلا احساس مجاز نمی کنید.
(8-آذر-1402, 21:02)مسعود عطار منش نوشته: [ -> ]اولا معلوم نیست اکامان کعصوم علیهم السلام تمکن از بیان تماک کسایل را داشته باشند.
ثانیا معلوم نیست تمام مطالب بیان شده به تمام بلاد واصل شده باشد لذا با آنش سوزی در یک منطقه ممکن است مطلبی نابود شود و جای دیگه هم نباشد.
اصل این مطلب هم که قید وضعاذبه حکم میخوره درست به نظر نمی رسه. شکا جملات شرطیه مختلف رو که در نظر میگیرین متوجه میشین بعضی موارد مفهوم ندارن و به هیچ وجه احساس تعول و مجاز بودن بهتون دست نمیده.
مثلا من میگم اگه بارون بیاد زمین خیس میشه. این جمله مفهوم نداره چون خیس شدن منحصر در بارون نیست. با این حال وقتی این جمله رو می شنوید اصلا احساس مجاز نمی کنید.

با عرض سلام و ادب 
این کلام شما غلط املایی زیاد داره لطفا یک ویرایش بفرمایید.