مباحثه، تالار علمی فقاهت

نسخه‌ی کامل: پاسخ به اشکال عدم اطلاق اوی در ثبوت مفهوم شرط با اطلاق مقامی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
برخی به ثبوت مفهوم شرط با اطلاق مقامی اشکال می کنند که خلاصه اش این است: آن چه اطلاق اقتضا می کند، نهایتا اطلاق واوی است که اگر شرط آمد، تام الموضوع برای ترتب جزاء است و برای ترتب جزاء به انضمام چیز دیگری نیاز نیست. اما این که اگر این شرط رفت، چیز دیگری هم نیاز نیست، اطلاق اقتضاء آن را ندارد و اصطلاحا اطلاق اوی ندارد، بنابراین مفهوم ثابت نیست.
نظر استاد حسینی نسب
اشکال اول : روی این حرف من فکر کنید. که این اشکال به کسی که ادعای اطلاق کلامی دارد، وارد است که آن چه در اینجا بیان شده است، خود لفظ است و خود کلام و لفظ، دلالت بر ترتب جزاء عند ترتب الشرط است و کلام دلالت نمی کند که اگر شرط نبود، تکلیف چیست.
اما کسی که مدعی اطلاق مقامی است اصلا نمی گوید این کلام دلالت دارد تا شما بگویید که این کلام سالبه به انتفاء موضوع است و به این حیثیت نگاهی ندارد بلکه می گوید عدم ذکر عدل دیگر دلالت بر مفهوم می کند حال چه تک دلیل باشد که از خود خطاب می گوید یا مجموع ادله است که مقتضای اطلاق مقامی مجموع ادله خواهد بود. پس دال، کلام نیست که شما بگویید کلام متعرض حالت انحصار و عدم حالت انحصار نیست بلکه دالش عدم بیان القید است. لذا این حرف ایشان به اطلاق مقامی ها وارد نیست ولو ایشان این حرف را به عنوان اشکال به کل اطلاقی ها وارد می کند اعم از کلامی ها و مقامی ها.
اشکال دوم: یک شخص الحکم داریم و یک سنخ الحکم. طبیعتا مواردی که گوینده متعرض شخص الحکم است، از محل نزاع خارج است. اگر گوینده می خواسته بگوید شخص حکمی که در منطوق است، مترتب می شود یا نمی شود، کسی مفهوم گیری نمی کند بلکه بحث این است که گوینده متعرض سنخ الحکم بوده و در فرض سنخ الحکم، یک قید را گفته و قید دیگر را نگفته است. ما اینجا مفهوم گیری می کنیم و شمای آقای قائنی چطور می گویید که ترتب را می گوید انتفاء را نمی گوید.
حرف شما در شخص الحکم درست است چون در شخص الحکم می گوید این شخص جایی است که این شرط باشد اما اصلا کسی در شخص الحکم مفهوم نمی گیرد. بحث روی سنخ الحکم است و سنخ الحکم محدود نمی شود به آن حصه ای که با وجود شرط محقق می شود چون یک حصه آن در منطوق است که ترتب آن حکم با تحقق قید است و حصه های دیگرش در مفهوم می رود که عدم ترتب حکم با عدم تحقق آن موضوع می شود.
به عبارت دیگر، اشکال شما که می گویید موضوع منتفی است، اگر شخص الحکم بود موضوع منتفی است اما طرف مقابل شما که در شخص الحکم مفهوم نمی گیرد بلکه در سنخ الحکم مفهوم گیری می کند و در سنخ الحکم با انتفاء شرط، موضوع منتفی نمی شو چون موضوع دو حصه دارد: یک حصه وجدان شرط که حرف شما درست است و ترتب جزاء عند تحقق شرط است اما حصه دیگر، حصه فقدان شرط است و مدعی مفهوم شرط از اینجا می خواهد مفهوم را بگیرد.( درس خارح اصول جلسه32، 23 آبان 1402)