مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,576
» آخرین کاربر: rohollahkh2496
» موضوعات انجمن: 3,297
» ارسالهای انجمن: 10,097

آمار کامل

آخرین موضوعات
عدم امکان تغییر جنسیت از ...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: خیشه
2 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 10
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
دیروز, 18:07
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 14
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
دیروز, 14:07
» پاسخ‌ها: 25
» بازدید: 5,353
قوام شرطیت ترتیب به ذُکری...
انجمن: فقه استاد محمدجواد فاضل
آخرین‌ارسال: خیشه
دیروز, 07:35
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 32
سبک و اعتبار بعضی از کتب ...
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 27
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:41
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 70
عدم تساوی اطلاق ذاتی و اط...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
1-ارديبهشت-1403, 17:13
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 23
تاریخچه تالیف کتب حدیثی
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مهدی کاظمی
1-ارديبهشت-1403, 15:47
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 63
علامیّت استحسان طبع دائمی...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:55
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21
روش شناخت استعمال بلا تعو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:54
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 20

 
  انکار قاعده «تقدیم ما حقّه التأخیر یفید الحصر»
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 24-آبان-1399, 08:59 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (5)

استاد شهیدی این قاعده را نپذیرفتند وفرمودند: ما به کلمات بزرگان مراجعه کردیم و این تعبیر در موارد زیادی بیان شده است و کسانی که با این نظر موافق هستند عبارتند از؛ زمخشری در کشّاف، سکاکی در مفتاح العلوم، ابن أثیر در کتاب المثل السائر و در کتاب الجامع الکبیر، جرجانی در دلائل الاعجاز، تفتازانی در مطوّل و مختصر.
و در میان علمای شیعه علامه مجلسی در بحار در ذیل آیه ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَاد[1] نیز این قاعده را قبول کردند. لکن علمایی دیگر قاعده «تقدیم ما حقّه التأخیر یفید الحصر» را قبول نکرده اند؛ از جمله ابن حاجب، ابن أبی الحدید در کتاب «الفلک الدائر علی المثل السائر» جلد 2 صفحه 257 و جلد 4 صفحه 247، وقتی که ابن أثیر صاحب کتاب المثل السائر در رابطه با ﴿إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُم[2] بحث می کند و آن را مفید حصر می داند، ابن أبی الحدید می گوید: «فهم حصر از این هیئت نیست بلکه از دلیل دیگر فهمیده می شود  ابوحیان اندلسی می گوید: «تقدیم بیانگر اهمیت آن مطلب است همان طور که سیبویه گفته است »[3] زیرا سیبویه در الکتاب چنین می گوید: «تقدیم نشانگر اهمیت فراوان آن مطلب است  »[4] تقی الدین سبکی نیز در کتاب اقتناص و کتاب فتاوا همین مطلب را بیان کرده است. و برفرض هم که شک بکنیم حصر نیازمند دلیل است.
 
 
 


[1] سوره رعد، آيه 7.
[2] سوره غاشیه، آيه 25.
[3] تفسیر البحر المحیط، 3، 103
[4] الکتاب لسیبویه، 1، 34

چاپ این بخش

  نکاتی مهم در مورد روایات دال بر جبر
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 23-آبان-1399, 21:14 - انجمن: اصول استاد قائینی - پاسخ‌ها (1)

اولا: به نظر ما هیچ روایتی دال بر جبر وجود ندارد و هرآنچه ادعا شده غلط است
ثانیا: ابتلای عمومی به مساله جبر و اختیار اقتضاء میکند که ائمه علیهم السلام هر نظری داشته باشند کاملا روشن و قطعی باشد نه اینکه امر مخفی باشد که اثبات آن نیازمند به دلیل اثباتی باشد. همین روشن بودن مذهب ائمه علیهم السلام در نفی جبر و اثبات اختیار قرینه متصل به همه روایات و ادله محسوب میشود و چنانچه روایتی با قطع نظر از این ارتکاز و قرینه متصل، در جبر ظهور داشته باشند این قرینه قطعی مانع شکل گیری چنین ظهوری میشود و آن است.
ثالثا: اگر فرض شود برخی روایات نص در جبر هستند باز هم ارزشی ندارد؛ زیرا روایات بر اساس بنای عقلاء حجت شدهاند و بنای عقلاء بر نفی احتمال خطای راوی است. این بناء و اصل عقلایی در مثل این مساله قابل جریان نیست چون مساله از مسائل عمیق عقلی است و ممکن است فرد قول حق در مساله قضا و قدر و اراده و مشیت الهی را به اشتباه جبر بفهمد و در این نوع مسائل بنای عقلاء بر نفی احتمال خطا نیست. یعنی حتی اگر این روایات متواتر هم باشند با این حال موجب قطع به مفاد نخواهند بود و نهایت چیزی که بر اثر تواتر اثبات میشود صدور یک خبر در این مساله از امام معصوم علیه السلام است اما اینکه مفاد آن جبر است قابل اثبات نیست.

چاپ این بخش

  چاره ای برای حلال بودن رهن خانه وجود ندارد؟؟
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 23-آبان-1399, 21:13 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

در رهن خانه گفته شده نباید برای قرض، شرط اجاره قرار داده شود تا مستلزم ربا باشد؛ بلکه برای اجاره شرط قرض بگذارد و بگوید اجاره دادن مشروط به قرض الحسنه است

این کار که نوعی حیله در ربا است طبق نظر مرحوم امام و هرکسی که حیل ربا را ممنوع می داند باطل است؛ اما علاوه بر ایشان، آقای سیستانی و شهید صدر نیز که حیل ربا را می پذیرند؛ در اینگونه رهن خانه اشکال می کنند
اشکال این است که اجاره مشروط به قرض و قرض مشروط به اجاره عرفا تفاوت ندارد و روایات مانعه شامل هر دو فرض می شود  به عبارت دیگر شرط یعنی اتصال بین دو امر ولذا فرقی ندارد چه چیزی مشروط و چه چیزی شرط باشد پس بین قرض به شرط اجاره و اجاره به شرط قرض تفاوت نیست.
برای رفع اشکال چند راه حل ارائه شده است
یکی از روشها این است که مستاجر خطاب به صاحب خانه بگوید: "سه دانگ خانه را یکساله را به مبلغ پنجاه میلیون (همان مبلغ رهن) از شما می خرم همراه خیار یکساله، و سه دانگ دیگر را به مبلغ هر ماه صد هزار تومان، اجاره می­کنم". پس مبلغ صد هزار تومان بابت اجرت ماهیانه­ی سه دانگ و مبلغ پنجاه میلیون به عنوان مبلغ بیع الخیار خواهد بود. با رسیدن انتهای اجاره، صاحب خانه پنجاه میلیون را به مستاجر پرداخت کرده و بیع الخیار را فسخ می­کند.
راه های دیگری نیز پیشنهاد شده است مثل قرارداد صوری امضا شود و از آنجا که مستاجر و صاحب خانه راضی به تصرف هستند؛ تصرفات صحیح باشد؛ البته تصرف اعتباری مانند بیع و... در پول رهن صحیح نیست اما می تواند معامله کلی در ذمه کند و پول رهن را به عنوان اداء دین پرداخت کند.

چاپ این بخش

  راه های تخلص از قرض ربوی در عقود بانکی
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 20-آبان-1399, 21:03 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

راه اول؛ قرض دادن طلا و دلار به جای پول

مقرِض به جای پول -که تورم دارد- دلار و طلا قرض دهد. این طریق در غالب اوقات که تومان مبتلی به مشکل تورم است
راه دوم؛ فروش طلا و دلار به قیمت دلخواه
مکلف به جای دادن قرض، طلا و دلار را به هر قیمتی که اراده کند نسیه بفروشد؛ به طور مثال هزار دلار را که در این زمان معادل سی میلیون است را به پنجاه میلیون یک ساله بفروشد.
راه سوم؛ هبه­ی مشروط به هبه
زید خطاب به عمرو بگوید: ده میلیون تومان به تو هبه می­کنم مشروط به این­که در انتهاء سال پانزده میلیون به من هبه کنی.
راه چهارم؛ هبه­ی مشروط به قرض
هبه­ی مشروط به قرض به این­که زید به عمرو پنج ملیوم هبه می کند مشروط بر اینکه عمرو به او بیست ملیوم قرض دهد
راه پنجم؛ جعاله بر قرض
جعاله ی بر قرض راه بعدی است به این صورت که مقترض بگوید: «هرکسی به من ده ملیوم قرض بدهد من به او دو ملیوم جعل خواهم داد»؛ مقرض عمل به جعاله کرده و مستحق جُعل خواهد شد.
راه ششم؛ ارجاع به واسطه
مقرض، مقترض را به کارمند خود ارجاع دهد ؛ کارمند نیز خطاب به وی می­گوید: در قبال وساطت و زحمتی که برای اعطاء وام از سرمایه­ی زید متحمل می­شوم، دو میلیون تومان اخذ می­کنم که در ضمن پرداخت اقساط وام، جعل مذکور را نیز پرداخت خواهی نمود.
مقرض اصلی هم در ضمن عقد آخری با کارمند مذکور شرط می­کند که کل و یا جزئی از مبالغی که از طریق وساطت کذائی به دست آورده­ای، می بایست به من بدهی.

چاپ این بخش

  ریای در اجزاء عبادت مبطل عبادت نیست
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 20-آبان-1399, 21:02 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (4)

در فرض ریای در جزء عبادت مثل ریا در خواندن سوره ی جمعه و... در صورتی که جزء ریایی تدارک شود؛ مرحوم خویی دو وجه برای بطلان نماز ذکر نموده اند؛ البته وجوه دیگری نیز وجود دارد که استاد هیچیک را نپذیرفتند.
وجه أول (صدق زیاده با قصد جزئیت)

نباید قصد جزئیت کند؛ زیرا اگر قصد جزئیت در خواندن سوره جمعه ریایی داشته باشد به این خاطر که جزء نماز نیست و به قصد جزئیت آورده است زیاده محسوب می شود و مصداق «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» خواهد بود.
مناقشه
عنوان «زاد فی صلاته» یک مفهوم عرفی است و لذا هر چه در نماز قرآن یا دعا خوانده شود جزء نماز است، هرچند از حدّ واجب خارج است. اگر بنا باشد انجام هر چه از حدّ واجب خارج است را مصداق زیاده قرار دهیم عرفاً همه نماز ها مشتمل بر زیاده است زیرا مردم که أجزای مستحب را در نماز انجام می دهند قصد می کنند که این أجزای مستحب، جزء نماز است و واقعاً هم جزء نماز است ولی جزء واجب نیست.
به عبارت دیگر اتیان به أجزایی مثل قرائت قرآن، ذکر و دعا که شأنیّت دارند مستحبّ باشند ولو بالفعل مستحب نیست به این خاطر که به قصد ریا یا با وسواس بوده و نهی دارند، اتیان به این أجزاء در نماز موجب صدق «من زاد فی صلاته» نمی شود و حداقل در صدق آن شک می کنیم که دیگر نمی توانیم به دلیل «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» تمسّک کنیم.
وجه دوم (فرض تحقّق فصل طویل)
نباید فصل طویل بشود و لذا اگر سوره جمعه را به مقداری طول بدهد که اگر در این مدت سکوت می کرد می گفتند «این چه نمازی است که می خوانی؟!» صورت نماز محو شده و باطل است.
مناقشه
 محو صورت نماز یک مطلب عرفی است و لذا اگر قنوت نماز که جزء نماز نیست (به این خاطر که ایشان جزء مستحب در نماز را قبول ندارند) طولانی شود موجب بطلان نمی شود و عرف، قنوت طولانی را ماحی صورت نماز نمی داند و اگر سوره بقره یا سوره جمعه طولانی (با گریه و تکرار) بخواند عرفاً موجب محو شدن صورت نماز نمی شود.

چاپ این بخش

  بطلان عمل واقع در سجین
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 20-آبان-1399, 09:53 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (2)

استاد شهیدی فرمودند: در بحث مبطلیت ریاء می توان به روایت سکونی [1]تمسک کرد در این روایت آمده که فرشته، عمل عبد را  در حالی که خوشحال است به سمت آسمان می برد سپس خدای متعال می فرماید این عمل را در سجین قرار دهید چرا که فقط مرا اراده نکرده است.
سجین یا به معنای جهنم است که در این صورت هم حرمت عمل فهمیده می شود هم بطلان ویا به معنای مکان پست می باشد که در این صورت حرمت ثابت نیست اما به نظر ما عمل باطل است چرا که عمل صحیح را در مکان پست قرار نمی دهند.


[1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص‏ إِنَّ الْمَلَكَ لَيَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ‏فَإِذَا صَعِدَ بِحَسَنَاتِهِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْعَلُوهَا فِي‏ سِجِّينٍ‏ إِنَّهُ لَيْسَ إِيَّايَ أَرَادَ بِهَا.

چاپ این بخش

  جریان ترتب در مواردی که قدرت شرعی اخذه شده است
ارسال‌شده توسط: خیشه - 18-آبان-1399, 21:29 - انجمن: اصول استاد گنجی - پاسخ‌ها (4)

یکی از تنبیهات ترتب این است که در جایی که دو واجب یا یکی از آنها قدرت شرط شرعی است، جریان دارد یا نه؟ مراد از قدرت شرعی این است که قدرت ناحیه موضوع اخذ شده است و در غرض دخیل است مانند قدرت داشتن بر آب برای وضو گرفتن. اگر آب نباشد، وضو ملاک ندارد. قدرت عقلی این است که در اصل غرض دخیل نیست بلکه در استیفای ملاک دخیل است. در قسم دوم دو مبنا وجود دارد: یکی مشهور است که میگویند عقل دلالت بر شرطیت چنین قدرتی میکند و دیگری مرحوم نائینی است که میگوید قدرت به اقتضای نفس خطاب است.
حال اگر یک آب داریم و دو خطاب. یکی میگوید اب باید صرف در حفظ نفس بشود و دیگری میگوید وضو برای نماز واجب است و وقت داخل شده است. بعضی میگویند: در این جا جای ترتب نیست. یعنی نمیتوان گفت اگر کسی اب را صرف در وضو کرد، وضو با امر ترتبی صحیح است. زیرا ترتب در جایی است که دو واجب ملاک داشته باشند در حالی که با وجود خطاب حفظ نفس، قدرت برای وضو گرفتن باقی نمیماند و چون که قدرت دخیل در اصل غرض وضو است، وضو خالی از غرض است و با ترتب هم نمی­توان آن را تصحیح کرد.

چاپ این بخش

  نفی اعتبار توریه در کذب به وسیله داستان عمار
ارسال‌شده توسط: خیشه - 18-آبان-1399, 21:22 - انجمن: فقه استاد شب‌زنده‌دار - پاسخ‌ها (1)

بحث این است که اگر کسی اکراه بر حلف و کذب شد تفصی از توریه شرط است یا نه؟ بعضی گفته اند که تفصی از توریه شرط نیست و ادله ای را مطرح کرده اند که یکی از آنها داستان عمار است. تقریب استدلال این است که مرحوم شیخ فرموده است: عمار شخص مورد اهمیتی برای پیامبر بوده است و با آن همه علاقه ای که پیامبر به ایشان داشته است اگر تفصی از توریه اعتبار داشت (لا اقل که رجحان دارد) پیامبر به ایشان تذکر میداد که اگر بار دیگران کفار به سراغ تو امدند و تو را مجبور کردند که تبری بجویی اگر توربه ممکن است توربه بکن. در حالی که این کار را نکرده است پس معلوم میشود که تفصی از توریه در اکراه بر حلف و کذب و لازم نیست.
بعضی از بزرگان به این استدلال جواب داده اند که در این مورد اصلا توریه فایده ای نداشته است که پیامبر ان را تذکر دهد. زیرا تبری جستن با کلمات کفر امیز هتک حرمت است چه توریه بکند و چه نکند. لذا پیامبر توریه را تذکر نداده است. مانند فحش دادن. مثلا اگر کسی از حمار، شیر و شجاعت را قصد کند و در یک جمعی به یک کسی آن را بگوید. در این جا میگویندهتک حرمت رخ داده است. کفر نیز این گونه است.
جواب دیگری که داده اند این است که عمار با آن همه جلالت قدر خودش توریه را بلد بوده است و نیازی به گفتن نداشته است. طبیعتا هر انسان مومنی از کفر گفتن بدش میاید و تا جایی که بتواند ان را قصد نمیکند. کما این که کفار هم اگر با اکراه شهادتین بگویند قصد نمیکنند.
استاد شب زنده دار فرمودند که اگر توریه به معنای عدم اراه جدی از لفظ باشد این جواب درست است و الا ( توریه به معنای استعمال لفظ در معنای غیر ظاهر) این جواب دوم صحیح نیست

چاپ این بخش

  اجاره بر فعل مباحی که مقدمه آن حرام است
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 17-آبان-1399, 15:15 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (1)

اگر امر مباحی مانند علاج و طبابت مبتنی بر مقدمه حرامی باشد، آیا عقد اجاره بر آن فعل مباح جایز است.  برای مثال اگر شارع به زن حائض بگوید که مکث در مسجد بر تو حرام است ولی اگر عصیان کرد و مکث در مسجد کردی در این صورت جارو کردن مسجد امر مباحی است. حال آیا می شود بر این جارو کردن مسجد عقد اجاره بست در حالی که مقدمه جارو کردن، مکث در مسجد است که فعل حرامی است؟

مرحوم خویی در بحث معاملات فرموده عقود ترتب بردار نیست؛ بحث از اینکه آیا ترتب امکان دارد یا نه مربوط به تکالیف است نه عقود. مرحوم خویی در این صورت می فرماید اجاره صحیح نیست چون مسأله ترتب مربوط به عقود نیست. اگر این مبنای مرحوم خویی را بپذیریم، در مورد طبابتی که مقدمه اش فعل حرام است، می گوییم عقد اجاره بر این طبابت صحیح نیست.
ترتب به این معناست که اگر مقدمه عملی حرام باشد ولی خود عمل حرام نیست و عمل از نظر زمانی متاخر از مقدمه آن است، اگر مکلف عصیان کرد و مقدمه را انجام داد، ارتکاب آن فعل مانعی ندارد. مثلا اگر از نردبان غصبی برای رفتن به بام خانه خود استفاده کند، هر چند کار حرامی مرتکب شده است ولی ماندن روی پشت بام مانعی ندارد. اما در بحث طبابت، جواز یا عدم جواز عقد اجاره مبتنی بر پذیریش یا عدم پذیرش کلام مرحوم خویی است که آیا ترتب در عقود جاری است یا نه؟
درس فقه 99/10/4

چاپ این بخش

  مفاد وسیع لا ضرر به بیان مرحوم اراکی
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 17-آبان-1399, 12:08 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (2)

مرحوم اراکی می فرمایند لا ضرر و لا ضرار مانند اینست که سلطانی بگوید در مملکت من ضرر نیست و زمانی سلطان می تواند چنین حرفی بزند که اولا خودش به مردم ضرر نزند ثانیا جلوی ضرر زدن مردم به یکدیگر را بگیرد و ثالثا چنانچه شخصی عصیان نموده به دیگری ضرر زد لزوم تدارک را جعل کند.
جلسه۲ مورخ17 شهریور 99

چاپ این بخش