مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,576
» آخرین کاربر: rohollahkh2496
» موضوعات انجمن: 3,297
» ارسالهای انجمن: 10,099

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: BryanTIT
4 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 27
» بازدید: 5,553
عدم امکان تغییر جنسیت از ...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: خیشه
11 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 18
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
دیروز, 18:07
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 19
قوام شرطیت ترتیب به ذُکری...
انجمن: فقه استاد محمدجواد فاضل
آخرین‌ارسال: خیشه
دیروز, 07:35
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 39
سبک و اعتبار بعضی از کتب ...
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 30
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:41
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 71
عدم تساوی اطلاق ذاتی و اط...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
1-ارديبهشت-1403, 17:13
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 24
تاریخچه تالیف کتب حدیثی
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مهدی کاظمی
1-ارديبهشت-1403, 15:47
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 65
علامیّت استحسان طبع دائمی...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:55
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21
روش شناخت استعمال بلا تعو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:54
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21

 
  وجوب بیان تکالیف برخداوند سبحان
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 9-ارديبهشت-1399, 07:21 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - بدون‌پاسخ

 در روایت محمد بن حکیم[1] معرفت را صنع خدای متعال دانسته اند ودرروایت برید بن معاویه [2] وظیفه ی خدای سبحان را بیان و وظیفه ی عباد را قبول آن معارف معرفی کردند درروایت عبدالاعلی  تصریح شده که بیان به عهده ی خداوند است عَنْ يُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَال‏: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ هَلْ جُعِلَ فِي النَّاسِ أَدَاةٌ يَنَالُونَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ؟ قَالَ فَقَالَ لَا. قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَة؟َ قَالَ لَا عَلَى اللَّهِ الْبَيَان[3]مرحوم ملا خلیل قزوینی[4] درشرح این روایت فرموده واجب است بر خداوند که حکم تکلیفی را بیان کند به وسیله ی رساندن امر به مکلفین.
استاد درنقد کلام مرحوم قزوینی فرمودند:این روایت پیرامون معرفت حق تعالی و رسول اکرم است وتعدی به تمامی معارف از جمله احکام تکلیفی دشوار است.ثانیا این روایت صرفا دلالت بر نفی تکلیف دارد اما استنباط قاعده ای عام از آن که لا تکلیف الا بعد البیان از کجا صورت گرفته است؟خصوصا که در روایات دیگر معرفت را صنع خدای سبحان معرفی کردند.2/2/99


[1] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَعْرِفَةُ مِنْ صُنْعِ مَنْ هِيَ قَالَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهَا صُنْعٌ.کافی چاپ اسلامیه چ1 ص 163
[2] عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا.کافی چاپ اسلامیه چ1ص164
[3]الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص163.
[4] «(عَلَى اللَّهِ الْبَيَانُ). استئنافٌ بياني لقوله: لا؛ أي يجب على اللَّه في التكليف بيان الحكم التكليفي بإيصال الأمر الصريح مثلًا إلى المكلّف». الشافي في شرح الكافي (للملا خليل القزويني)، ج‏2، ص: 562.

چاپ این بخش

  الغاء خصوصیت از الفاظ وارده در روایات
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 8-ارديبهشت-1399, 16:26 - انجمن: اصول استاد قائینی - بدون‌پاسخ

مرحوم خویی برای اشتراط بلوغ در قاضی فرموده است دلیل این شرط این است که در معتبره ابی خدیجه آمده است: «انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ»، در این روایت عنوان رجل آمده است و این عنوان بر صبی صدق نمی کند. ایشان فرموده است برای اشتراط بلوغ، نمی خواهیم به مفهوم وصف در این روایت استناد کنیم بلکه می گوییم این روایت بر مشروعیت قضای نابالغ اطلاقی ندارد، هر چند نفی مشروعیت قضای نابالغ را نکند. ما برای مشروعیت قضا نیاز به دلیل داریم و صرف عدم دلیل بر نفی مشروعیت قضای نابالغ، برای اثبات مشروعیت آن کافی نیست.

استاد قایینی در توضیح کلام ایشان می فرماید اینکه ایشان فرمود این روایت اطلاقی نسبت به مشروعیت قضای غیر بالغ ندارد، صحیح است و جای الغای خصوصیت نیز وجود ندارد. اینکه در روایتی مثل «رَجُلٍ‏ شَكَ‏ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلَا يَدْرِي أَ رَكَعَ أَمْ لَمْ يَرْكَعْ قَالَ يَرْكَعُ وَ يَسْجُد» از رجل الغای خصوصیت می کنیم به این خاطر است که در موضع خودش بیان شده است که الغای خصوصیت فقط در مواردی تمام است که رجل، موضوع حکم خودش باشد، اما در جایی که رجل، موضوع حکم دیگری قرار گرفته باشد، نمی توان الغاء خصوصیت کرد. مثلا اگر در روایت آمده باشد «رجل شهد بالهلال» نمی توان الغاء خصوصیت کرد و شهادت مرأة یا صبی را پذیرفت چون شهادت رجل، موضوع حکم دیگری قرار گرفته نه اینکه موضوع حکم خودش باشد.درس فقه17/12/98
 

چاپ این بخش

  تقیه ی امیرالمومنین!
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 8-ارديبهشت-1399, 06:06 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (5)

ظاهر موثقه ی سکونی که از امام صادق نقل می کند و ایشان هم از امیرالمومنین این است که اگر از شخصی سوال شد که زنت را طلاق دادی؟و او گفت بله درهمین زمان طلاق داده است با مراجعه ی به فتاوای عامه کشف می شود که این روایت تقیه ای است.حال سوال این است که اگر امام می خواهند تقیه کنند چرا از امیرالمومنین نقل می کنند؟درجواب می توان گفت که شاید امیرالمونین هم تقیه ای جواب داده بودند و امام هم همان جواب تقیه ای حضرت امیر را نقل کردند.سوال دیگر این است که حضرت امیر با این که حاکم بودند چطور تقیه می کردند؟درجواب از این سوال نقل قولی از رجال کشی نقل می شود تا فضای زمان حضرت بیشتر معلوم شود در مقدمه‌ی رجال کشی چنین آمده است: امام باقر فرمود امیرالمومنین با دشمنانش می جنگید و حال آنکه دربین اصحابش 5نفر به حق معرفت وامامت ایشان آگاه بودند. صاحب قاموس الرجال درذیل این حدیث نقل می کند که درجنگ صفین منادی اهل شام می گفت به همراه ما طیب فرزند طیب است عبید الله ابن عمر. ودرسپاه امیرالمومنین منادی اهل عراق می گفت به همراه ما طیب ابن طیب است محمد بن ابی بکر.لذا تقیه ی حضرت امیر هم وجیه است.98/11/6

چاپ این بخش

  استفاده از تعبیر لا تکلیف الا بعد البیان درمقابل قبح عقاب بلا بیان
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 7-ارديبهشت-1399, 12:08 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - بدون‌پاسخ

درکلمات برخی از علماء از قاعده ی برائت تعبیر به لا تکلیف الا بعد البیان شده است تا جایی که مرحوم نراقی[1] آن را روایت حساب کرده است.مرحوم شبر[2] نیز ازاصاله البرائه همین گونه تعبیر کرده اند. مرحوم میرزای قمی[3] نیز مفاد برائت اصلیه را به همین صیاغت تعبیر نموده است.مرحوم فیض کاشانی[4] هم همین تعبیر را در کلمات خویش بیان کرده.مرحوم بحر العلوم[5] نیز ازهمین تعبیر استفاده کرده است.99/2/2


[1] بل لنا أن نقول: إنّ الأخبار الدالّة على عدم بقاء حكم في غير المعلومات بلغت حد التواتر المعنوي، مثل قولهم عليهم السلام: «لا تكليف إلّا بعد البيان»عوائد الايام في بيان قواعد الاحكام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، ص: 361.
[2] و ما دل على أن لا تكليف إلا بعد البيان و لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها الأصول الأصلية و القواعد الشرعية، ص: 273.
[3] مما ذکرنا یظهر الجواب عما لو ارید من الاصل هو البرائة الاصلیة التی ثبت بحکم العقل یعنی انه لا تکلیف الا بعد‌البیان جامع الشتات، ج4، ص 327.
[4] على أنا لا نحتاج إلى دليل في ذلك فإن عدم الدليل على وجوب الغسل دليل‏ على عدم الوجوب إذ لا تكليف إلا بعد البيان الوافی، فیض کاشانی، ج6، ص151.
[5] لتوافق العقل و الشرع و البرائة الاصلیة اذ لا تکلیف الا بعد‌البیان و لا حکم الا بالبرهان مصابیح الاحکام، ج1، ص 18.

چاپ این بخش

  وقوع طلاق با کلمه ی نعم!!
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 6-ارديبهشت-1399, 15:06 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درموثقه ی سکونی تعبیری از امام صادق علیه السلام نقل شده که ظاهرش عدم نیاز طلاق به صیغه ی خاص یا حتی انشاء است فِي الرَّجُلِ يُقَالُ لَهُ أَ طَلَّقْتَ امْرَأَتَكَ فَيَقُولُ نَعَمْ قَالَ قَالَ قَدْ طَلَّقَهَا حِينَئِذٍ.برخی درتوضیح آن فرمودند این اقرار به طلاقی است که در گذشته واقع شده ومراد امام این است که اقرار فعلی او حکم ظاهری به وقوع طلاق است لذا زن از این لحظه باید عده نگه دارد.استاد این توجیه را خلاف ظاهر دانسته.ولی چون این روایت خلاف مطلب اجماعی بین شیعه است که طلاق اولا انشاء می خواهدو ثانیا صیغه ی خاص لازم داردنمی توان موثقه ی سکونی را قبول کرد.
علاوه بر اینکه دلیل برحجیت موثقات سیره ی متشرعه است که به نقل شیخ طوسی برای ما بیان شده که اصحاب از زمان ائمه به دو شرط به روایات غیر امامی ها عمل می کردند اول اینکه مخالف فتوای امامیه نباشد و دوم اینکه مخالف روایات امامیه نباشد ودرمحل بحث موثقه ی سکونی خلاف این دو شرط هست پس اصلا توانایی معارضه نداردواگر هم کسی این مبنا را قبول نداشت وبه سراغ مرجحات رفت روایاتی که صیغه ی خاص را شرط می دانند قطعی الصدور هستند به خلاف موثقه ی سکونی.هم چنین محتمل است روایت از باب قاعده ی الزام باشداما از همه مهمتر این است که با مراجعه به فتاوای عامه به این رسیدیم که آنها نعم در جواب سوال از طلاق را کافی می دانند لذا روایت تقیه ای است .98/11/1

چاپ این بخش

  کیفیت چینش احادیث در کافی در نگاه آیت الله سیستانی دام ظله
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 5-ارديبهشت-1399, 21:53 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

: استاد شبیری در جلسه 60 مورخ 16\10\98 فرمودند : آقای سیستانی یکی از قراین ترجیح یکی از نقلهای لا ضرر نسبت به نقل دیگر را این دانسته اند که نقلهای اوایل بابهای کافی از نقلهای اواخر آن باب معتبر تر است به این معنا که مرحوم کلینی در هر باب ابتدا روایات معتبر تر را نقل میکرده. استاد در نقد فرمایش ایشان به دو باب قبل و دو باب بعد از حدیث لا ضرر مراجعه نموده و این ادعا را با ذکر مواردی عینی نقض فرمودند.

چاپ این بخش

  اصطلاح "موضوع" در کلام اصولیین
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 5-ارديبهشت-1399, 21:50 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

: استاد شبیری در جلسه ۹۷ مورخ 18\1\98 فرمودند : موضوع در کلام اصولیین دو اصطلاح دارد ؛ یکی اصطلاح مرحوم نایینی است که موضوع را در قبال متعلق دانسته و به عبارتی موضوع مفروض الوجود بوده و مکلف نباید ایجادش کند ولی متعلق مفروض الوجود نبوده و مکلف باید ایجادش کند ولی در اصطلاح سایر اصولیین معنای موضوع شامل متعلق نیز میشود.مثلا در قضیه "الحج واجب علی المستطیع" "حج" متعلق است که باید ایجاد شود و "مستطیع" موضوع است که مفروض الوجود بوده و تا نیاید وجوب هم نمی آید ولی در اصطلاح قوم به هر دو موضوع گفته میشود.

چاپ این بخش

  خصوصیت قید غالبی
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 5-ارديبهشت-1399, 09:55 - انجمن: اصول استاد قائینی - بدون‌پاسخ

قضیه مشتمل بر قید غالب، مفهوم ندارد اما اطلاقی برای غیر آن قید شکل نمی گیرد. در آیه مبارکه ﴿وَ رَبائِبُكُمُ اللّاتِي فِي حُجُورِكُمْقید ﴿فِي حُجُورِكُمْ مفهوم ندارد تا اگر اطلاقی بر حرمت ربیبه داشته باشیم، بتواند آن را قید بزند اما خود این آیه دلالت بر حرمت مطلق ربیبه نمی کند و نسبت به ربیبه ای که این قید را نداشته باشد، قاصر است. خصوصیت قید غالبی این است که مقید اطلاقات دیگر نیست بر خلاف قید غیر غالب. بنابراین غالبی بودن قید موجب نمی شود که قضیه مشتمل بر قید غالبی، اطلاق داشته باشد. درس فقه12/1/99

 

چاپ این بخش

  مراد از بیان درقاعده ی قبح عقاب بلابیان
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 3-ارديبهشت-1399, 12:07 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - بدون‌پاسخ

شهید صدر بیان را در قبح عقاب بلابیان، قطع معنا کرده اندو فرموده اند قائلین به قاعده ی قبح عقاب بلابیان، در کیفیت جانشینی اماره به جای قطع طریقی بازمانده اند.ایشان چون بیان را قطع و یقین انگاشته است، امارات مثبته ی تکلیف را با اینکه نسبت به آنها جعل حجیت شده جانشین قطع طریقی نمی داند؛ زیرا هنوز مصداق لابیان هستند.به نظر ما کلام ایشان تمام نیست زیرا مراد از بیان هرنوع حجتی است ولو این حجت دلیل بروجوب احتیاط باشد.شواهد متعددی درکلمات قوم براین مطلب هست که بیان انحصاری به یقین ندارد.اشتباه دیگری که ایشان مرتکب شده این است که فرموده: حجیت و تنجز از لوازم انکشاف تام هستند، وقتی که ملزوم که این انکشاف تام است منتفی می شود لازمه ی آن نیز منتفی می شود. [1]لکن لازم آن عبارت از حصه ی خاصه ای از تنجز و حجیت است نه اینکه تمام طبیعی حجیت منتفی شود. حجیت قطع در واقع حصه ای از منجزیت است، اگر ملزوم منتفی شد این حصه از منجزیت نیز منتفی می شود. ذاتی بودن منجزیت برای قطع بیش از این نیست که قطع ذاتا لازمه اش منجزیت است نه اینکه هر منجزیتی منحصر و مقصور به قطع باشد. ممکن است یک أمر دیگری نیز این خاصیت را داشته باشد، کما اینکه واقع نیز همین است.99/1/18
 


[1] «و خلافا لذلك مسلك من افترض المنجّزيّة و الحجّيّة لازما ذاتيّا للقطع، فإنّه ادّعى أنّها من خواصّ القطع، فحيث لا قطع و لا علم لا منجّزيّة، فكلّ تكليف لم ينكشف بالقطع و اليقين فهو غير منجّز و لا يصحّ العقاب عليه، و سمّي ذلك بقاعدة (قبح العقاب بلا بيان) أيّ بلا قطع و علم دروس فی علم الأصول، السید محمد باقر الصدر، ج1، ص189.

چاپ این بخش

  قائلین به جواز بلکه گاهی ظهور استعمال مشترک در معانی متعدده
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 2-ارديبهشت-1399, 22:04 - انجمن: اصول استاد قائینی - بدون‌پاسخ

مرحوم شیخ: جواز و ظهور استعمال مشترک در مقام حاجت در معانی متعدد
مرحوم شیخ طوسی فرموده اند:« إن دل الدليل على أنه لم يرد أحدهما، و كان اللفظ مشتركا بين شيئين وجب القطع على أنه أراد به الآخر، و إلا خلا الخطاب من أن يكون أريد به شي‏ء أصلا و إن كان مشتركا بين أشياء، قطع على أنه لم يرد ما خصه بأنه غير مراد، و توقف في الباقي و انتظر البيان.
و متى كان اللفظ مشتركا و لم يقرن به دلالة أصلا، و كان مطلقا، وجب التوقف فيه و انتظار  البيان، لأنه ليس بأن يحمل على بعضه بأولى من أن يحمل على جميعه، و تأخير البيان عن وقت الخطاب جائز.
فإن كان الوقت وقت الحاجة و أطلق اللفظ، وجب حمله على جميعه، لأنه ليس بأن يحمل على بعضه بأولى من بعض، و لو كان أراد بعضه لبينه، لأن الوقت وقت الحاجة.
و هذا الّذي ذكرناه أولى مما ذهب إليه قوم من أنه إذا أطلق اللفظ وجب حمله على جميعه على كل حال»[1]
بنابر این مرحوم شیخ طوسی در فرضی که وقت حاجت باشد، لفظ مشترک را حمل بر معانی متعدد می کنند و می فرمایند این تفصیل بهتر است از اینکه برخی به صورت مطلق، لفظ را حمل بر همه معانی مشترک نموده اند.
سید مرتضی: جواز و ظهور استعمال مشترک در مقام حاجت در معانی متعدد
برخی دیگر نیز قائل به جواز استعمال در معانی متعدد هستند مانند سید مرتضی: « اعلم أنّه غير ممتنع أن يراد باللفظة الواحدة في الحال الواحدة من‏ المعبّر الواحد المعنيان المختلفان. و أن يراد بها أيضا الحقيقة و المجاز بخلاف ما حكى عمّن خالف في ذلك من أبي هاشم و غيره.»[2]  سپس ایشان در استدلال بر جواز استعمال در معانی متعدده فرموده اند: یا مانع از ناحیه شخص و معبر است یا از ناحیه وضع و لفظ و قصور لفظ است و هیچیک مانعیتی ندارند و لذا استعمال در معانی متعدد ممکن است مگر در معانی متنافی از لفظ که احتمال اراده همه آنها ممکن نباشد؛ مثل اراده وجوب و حرمت؛ اما حقیقت و مجاز، مانع از عدم اراده جمیع معان نیست.
از عبارت ایشان می توان استفاده نمود که استعمال در معانی متعدد، جائز بلکه ظاهر است؛ زیرا ایشان می فرمایند مقتضای وضع، این است که همه معانی موضوعه اراده شود و مانعی نیز از آن وجود ندارد.
کلمات دیگر فقهاء در جواز استعمال در معانی متعدده
از کلام محقق در معارج و مرحوم علامه در مبادی الوصول استفاده می شود که استعمال در معانی متعدد جائز بوده؛ ولی مجاز است؛ مرحوم محقق فرموده اند: « يجوز أن يراد باللّفظ الواحد كلا معنييه- حقيقة كان فيهما، او مجازا، أو في أحدهما- نظرا إلى الإمكان لا إلى اللّغة.... أمّا بالنظر إلى اللّغة: فتنزيل المشترك على معنييه باطل، لأنّه لو نزّل على ذلك لكان استعمالا له في غير ما وضع له، لأنّ اللّغوي لم يضعه للمجموع، بل لهذا وحده، أو لذاك وحده، فلو نزّل عليهما معا لكان ذلك عدولا عن وضع اللّغة»[3] از اینکه ایشان استعمال در معانی متعدد را خلاف مقتضی لغت دانسته اند استفاده می شود که اینگونه استعمال را مجاز می دانند.
از کلام شهید اول در ذکری استفاده می شود که استعمال در معانی متعدد، ممکن و حقیقی است.
از کلام محقق رشتی استفاده می شود که اکثر علماء قائل به جواز استعمال در معانی متعدد بوده و این استعمال موافق با ظاهر است.
همچنین مرحوم سلطان العلماء در حاشیه بر معالم، استعمال در معانی متعدد را جائز و حقیقی؛ ولی بر خلاف ظاهر دانسته اند[4]


[1] عدة الأصول، شیخ طوسی، ج1، ص50.
[2] الذریعة الی اصول الشریعة، السید الشریف المرتضی، ج1، ص17.
[3] معارج الأصول، جعفر بن الحسن بن یحیی (المحقق الحلّی)، ج1، ص53.
[4] حاشیه السلطان ص 269

چاپ این بخش