مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,572
» آخرین کاربر: mahak
» موضوعات انجمن: 3,289
» ارسالهای انجمن: 10,081

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: Thomasvew
1 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 16
» بازدید: 2,559
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
29-فروردين-1403, 13:45
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 38
عدم شرطیت امتزاج در تطهیر...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
28-فروردين-1403, 17:15
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 23
موضوعیت داشتن «عدم اتّهام...
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: سید یزدی
27-فروردين-1403, 23:10
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 47
کشف وثاقت روات با قطع نظر...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
27-فروردين-1403, 20:24
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 34
انفتاحی بودن مرحوم شیخ از...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
27-فروردين-1403, 20:00
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 23
تمسک به عموم تعلیل آیه نب...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
26-فروردين-1403, 13:06
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 82
بررسی علامیّت تبادر برای ...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
26-فروردين-1403, 12:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 29
دخالت عنصری زائد بر افهام...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
26-فروردين-1403, 12:39
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 27
شرط محقق موضوع
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
26-فروردين-1403, 12:18
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 73

 
  مدرَج بودن یا نبودن فقره انما یحلل الکلام و یحرم الکلام
ارسال‌شده توسط: خیشه - 12-آبان-1398, 18:07 - انجمن: فقه آیت الله سید احمد مددی - پاسخ‌ها (4)

استاد سید احمد مددی فرمودند: یک سری شواهد سلبی و ایجابی در مورد این مطلب وجود دارد. مهمترین شاهد سلبی این است که این فقره در یک روایت مطرح شده است و این روایت از همین راوی یک بار دیگر در کتاب یونس نقل شده است اما این فقره را ندارد. در بحث حدیث شناسی این مطلب مطرح است که اگر یک فقره در یک روایت بود و در روایت دیگری که همان روایت است، ذکر نشده بود، از آن تعبیر به ادراج می­کنند. یعنی آن فقره از خود راوی است و امام نفرموده است.

روایتی نیز از عبد الرحمان بن حجاج نقل شده است که قریب به روایت مورد بحث است، اما این فقره را ندارد. لذا گفته می­شود با قطع نظر از نکته ادراج، چنین فقراتی حجت است اما با توجه به نکته ادراج حجیت آن زیر سوال می­رود.
از جمله شواهد ایجابی این است که روایتی که این فقره را دارد از کتاب ابن ابی عمیر نقل شده است و خیلی بعید است که ابن ابی عمیر حدیث مدرج را نشناسد. خصوصا که روایت عبد الرحمان بن حجاج را نیز ابن ابی عمیر نقل کرده است. مضافا به این که این قسمت از حدیث در باب مضاربه آمده است که بعضی از آنها نیز صحیح است. مضافا به این که حکم این فقره( نه خود فقره) در بعضی دیگر از روایات آمده است. مثل روایات باب عینه( دقیقا این قاعده تطبیق شده است)
جلسه 19 تاریخ 12 ابان 98

چاپ این بخش

  مانع اغیار نبودن تعریف مشهور از علم اصول
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 11-آبان-1398, 19:37 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

مشهور در تعریف علم اصول از تعبیر «علم الاصول علم بالقواعد الممهدة لاستنباط الأحكام الشرعية» استفاده کرده اند. طبق این تعریف اگر تعبیر «الممهده» به کسر هاء خوانده شود، علم اصول علم به قواعدی است که تمهید برای استنباط حکم شرعی ایجاد می کند و در صورتی که به فتح هاء خوانده شود، تعبیر ذکر شده به این معنا خواهد شد که علم اصول علمی است که از سوی علماء برای استنباط حکم شرعی تدوین شده است.

در مورد تعریف مشهور اشکالی وجود دارد که تعریف صاحب کفایه هم این اشکال را برطرف نمی کند. اشکال وارد بر تعریف مشهور این است که این تعریف مانع اغیار نیست. برای روشن شدن این اشکال می توان به دو مورد اشاره کرد:

1-   تعریف مشهور شامل بحث از قواعد منطقی، لغوی و رجالی می شود؛ چون اگر شخصی از وثاقت مشایخ صفوان، ابن ابی عمیر و بزنطی بحث کند، بحث از قاعده ای است که در نتیجه آن در طریق استنباط حکم شرعی قرار دارد و لذا باید بحث از قواعد رجالی داخل در علم اصول باشد، کما اینکه بحث از قواعد منطقی و لغوی، مباحثی است که در طریق استنباط احکام شرعی قرار دارد و باید در علم اصول داخل شود، در حالی که داخل شدن این مباحث در علم اصول خلاف مرتکز است.
2-   تعریف مشهور شامل قواعد فقهی نیز می شود؛ چون به عنوان مثال بحث از قاعده «مایضمن بصحیحه یضمن بفاسده و مالایضمن بصحیحه لایضمن بفاسده»[1]قاعده فقهی است که تعریف مشهور از علم اصول مبنی بر قواعدی که در طریق استنباط حکم شرعی قرار می گیرد، شامل آن می شود؛ چون با استناد به این قاعده در مورد مشتری حکم به ضمان ثمن المثل در بیع فاسد می شود، در حالی که از سوی فقهاء مطرح شده است که قواعد فقهی با قواعد اصولی متفاوت است.
با توجه به دو نقض مطرح شده بر تعریف مشهور، فقهاء سعی در اصلاح تعریف علم اصول داشته اند تا نقض های مطرح شده بر آن وارد نباشد.


[1]. تطبیق این قاعده در بیع به این صورت است که در صورت صحت بیع، مشتری ضامن ثمن المسمی است و در صورتی که فاسد باشد، مشتری ضامن ثمن المثل است.

جهت مشاهده این مطلب و مطالب پیرامون آن اینجا کلیک کلید.

چاپ این بخش

  ابتناء امکان واجب معلق بر شرط متاخر
ارسال‌شده توسط: خیشه - 11-آبان-1398, 16:33 - انجمن: اصول استاد گنجی - بدون‌پاسخ

مرحوم آخوند در این رابطه می­فرماید: الان تکلیف فعلی است ولی به صورت شرط متاخر، مشروط به قدرت در زمان امتثال است. هر چند نمی­توان این مطلب را ( در واجب معلق، وجوب، مشروط به قدرت در زمان امتثال واجب است. به گونه ای که اگر شرط متاخر را انکار کردیم، واجب معلق هم انکار شود)  به مرحوم آخوند به صورت قطعی نسبت داد ولی ایشان فرموده است.« غاية الأمر يكون من باب الشرط المتأخر و قد عرفت بما لا مزيد عليه أنه كالمقارن من غير انخرام للقاعدة العقلية أصلا فراجع‏»[1]  ظاهر کلام مرحوم آخوند بیشتر به این مطلب میل دارد که ایشان می­خواهد واجب معلق را توسط، شرط متاخر تصحیح کند به گونه ای که اگر کسی شرط متاخر را محال دانست، واجب معلق را منکر می­شود. خود این مطلب یک بحثی است که آیا واجب معلق مبتنی بر قول به شرط متاخر هست یا نه؟ بعید نیست که مرحوم آخوند قائل به این ابتناء بشود.
جلسه 22 تاریخ 11 ابان 98



[1] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص103.

چاپ این بخش

  نکاتی فقهی پیرامون سربازی اجباری
ارسال‌شده توسط: ارادتمند آیت الله مکارم - 10-آبان-1398, 11:08 - انجمن: مطالب علمی (فقهی) - بدون‌پاسخ

دو نکته فقهی درباره سربازی اجباری:
به وسیله همین دو نکته ی زیر، همه دفاع هایی که از سربازی اجباری گشته است کاملا مخدوش گشته و وجوب اجرای شرعی سربازی حرفه ای روشن می گردد:
۱- به سربازان وظیفه که وادار به این امر گشته اند، باید اجرت المثل پرداخت شود.تا زمانی که پرداخت نشود، در ذمه به صورت دین باقی می ماند و تا ابد وجوب پرداخت باقی است به خلاف کارمندان که اجرت المسمی که مقداری توافقی می باشد، دریافت می نمایند.
(بخاطر حقوق بسیار کم در همه مناطق مخصوصا در مناطق مرزی و پرخطر اصرار بر سربازی اجباری وجود دارد)
۲- مسئله دیگر دراین رابطه آن است که:
از یک طرف دفاع از دارالاسلام و مقدمه آن واجب کفایی (و توصلی) است.
از طرف دیگر اجبار یک نفر بر عملی، غصب می باشد که یکی از گناهان کبیره است.
از مجموع این دو مسئله آنچه بدست می آید آن است که اجبار بر سربازی بر مقداری بیشتر از کفایت و نیاز، شرعا حرام و گناه کبیره است؛ کما این که از آن طرف هم ذره ای اهمال به نیروی کافی، اهمال واجب که دفاع و امنیت دارالاسلام باشد، می باشد.
فلذا اگر من به الکفایه، با اجرت المثل حاضر به سربازی بودند، حق اجبار سائرین را نداریم. اگر باز بخاطر امنیت و دفاع، ناچار به اجبار بعض شدیم حق اجبار سائرین را نداریم همانند سائر واجبات کفایی توصلی مثل واجبات نظامیه.
به وسیله همین دو نکته تمام ادله لزوم سربازی اجباری رد می شود.
پینوشت: واقعا عجیب است که در تمام حوزه های علمیه، بحث فقهی چنین امر مهمی ظاهرا صورت نگرفته است. انتظار می رود که خیلی زود این بحث دائر بشود.

چاپ این بخش

  جمع بین جواز اجتماع امر و نهی و بطلان نماز در دار مغصوب
ارسال‌شده توسط: هادی اسکندری - 28-مهر-1398, 17:34 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

نظر مشهور این است که نماز در مکان مغصوب از مصادیق مبحث اجتماع أمر و نهی است؛ فلذا اگر قائل به جواز باشد، نماز را تصحیح خواهید کرد و اگر قائل به امتناع باشید حکم به بطلان نماز خواهید نمود.

در مقابل مرحوم شهید صدر و حضرت آقای سیستانی بحث مذکور را از مصادیق بحث اجتماع امر و نهی نمی‌دانند؛ لذا با این‌که قائل به جواز اجتماع امر و نهی می‌باشند حکم به بطلان نماز در دار مغصوب داده‌اند. بیان مدعای این دو بزرگوار در ضمن مقدماتی چند:

مقدمه اول:
مرحوم شهید صدر و حضرت آقای سیستانی قائلند: عنوان تصرف در مال غیر، متعلق نهی شرعی قرار نگرفته است و آن‌چه نهی بدان تعلق یافته است افعال خارجی مکلفین است؛ افعالی نظیر السجود علی أرض الغیر، شرب ماء الغیر، السباحه فی ملک الغیر، و ...
مرحوم شهید صدر فرموده‌اند: در آیه شریفه‌ی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون﴾  نیز عنوان «دخول در بیوت دیگران» است که متعلق نهی قرار گرفته است؛ کما این‌که متعلق نهی در آیه شریفه «لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل » عنوان أکل، است؛ لذا آن‌چه متعلق نهی است عناوین افعالی خارجی انسان است و نه عنوان کلی «تصرف در مال غیر».

و اما آقای سیستانی در مورد روایت «لایحل دم امرئ مسلم و لاماله الا بطیبة نفسه» فرموده‌اند: این روایت ارشاد به حکمی عقلائی است و حکم عقلاء قبح عناوین ذاتیه افعال خارجیه است نه این‌که عقلاء عنوان کلی تصرف در مال غیر را قبیح بدانند.


مقدمه دوم:
قائلین به جواز اجتماع، مشکل استحاله را با تعدد عنوان مرتفع می‌کردند؛ حال اگر در فرضی فعل خارجی عنوان واحدی داشته باشد قطعا اجتماع باطل خواهد بود. در مقام نیز امثال وضوء با آب مغصوب، محقق عنوانی واحد می‌باشند؛ به طور مثال امر به وضوء می‌گوید: «اغسل وجهک بالماء»؛ در ادامه دلیل نهی که به فعل خارجی مکلف تعلق یافته است می‌گوید: «لاتغسل وجهک بماء الغیر»؛ و پرواضح است اجتماع امر و نهی مذکور ممتنع است؛ زیرا این دو خطاب مطلق و مقیّد بوده و وحدت عنوان دارند. لذا ولو این‌که مکلف با حالت نسیان در دار مغصوب نماز بخواند یا با آب مغصوب وضوء بگیرد، عمل وی باطل است؛ چرا که حدیث رفع نافی مؤاخذه است و دلیلی عقلی و یا نقلی بر رفع تکلیف از ناسی وجود ندارد.

چاپ این بخش

  مخل نبودن عمل منافی مروت نسبت به عدالت
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 22-مهر-1398, 20:22 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

مشهور فقهاء گفته اند: عدالت علاوه بر اجتناب از کبائر متقوم به اجتناب از امور منافی مروّت نیز است.

مرحوم آقای خوئی از کلام مشهور تعجب کرده و فرموده اند: مشهور ارتکاب صغایر را منافی عدالت نمی دانند، اما امری مثل بیرون کردن مهمان از خانه که معصیت نبوده بلکه صرفا منافی مروّت است را مخلّ به عدالت می دانند.
استاد شهیدی نیز تعجب مرحوم آقای خویی را به جا دانسته و فرموده اند: انجام عمل منافی مروّت هم مخلّ به عدالت نیست؛ چون ظاهر ستر عیب، عیوب شرعی است و دلیلی وجود ندارد که منافی مروّت مخل به عدالت است.

برای مشاهده متن کامل درس اینجا کلیک کنید.

چاپ این بخش

  عادل بودن مرتکب صغیره در صورت عدم اصرار
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 22-مهر-1398, 20:18 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی مرتکب صغیره را در صورت عدم اصرار عادل می دانند. ایشان به دلالت التزامی برخی از آیات استدلال کرده و این نکته را نیز اضافه می کنند که با توجه به کثرت احکام مترتب بر عدالت نباید عدالت به نحوی باشد که تحقق این احکام دچار اشکال شود.
مشروح کلام ایشان در ذیل ارائه می گردد.

دلالت التزامیه تعدادی از آیات این است که ارتکاب صغائر مخلّ به عدالت نیست. این آیات عبارتند از:

الف: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريما[1] قرآن کریم در این آیه شریفه بیان کرده است که ارتکاب گناهان صغیره به شرط اجتناب از گناهان کبیره موجب محروم شدن از بهشت نخواهد شد.
ب: ﴿وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ وَ الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُون‏‏[2] طبق این آیه مؤمنین اهل بهشت هستند و در ادامه در توصیف مؤمنین اجتناب از کبائر را ذکر کرده است.
ج:﴿يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَة[3]در این آیه اجتناب کنندگان از کبائر را در عین ارتکاب لمم که همان گناهان صغیره است، جزء محسنین محسوب کرده است.
وقتی عرف در مورد مرتکب صغیره که از کبائر اجتناب می کند، این آیات را ملاحظه می کند که خداوند گناهان او را بخشیده و وارد بهشت کرده و جزای احسن به او می دهد، چنین فردی را فاسق و فاجر نمی داند. لااقل ارتکاز متشرعی ایجاد می شود که از ادله شرطیت عدالت، اجتناب از صغیره فهمیده نمی شود.
انصاف این است که این فرمایش متین است، مخصوصا اینکه شارع برای عدالت احکام متعددی اعم از مستحبات و واجبات جعل کرده است که عبارتند از: الف: پذیرش شهادت دو مرد، چهار زن در صورت عادل بودن. ب: بطلان طلاق بدون دو شاهد عادل. ج: انجام قضاء با شهادت دو شاهد عادل. د: ثبوت هلال در صورت وجود دو شاهد عادل. ه: مشروط بودن نماز جماعت به عدالت امام جماعت در عین ترغیب فراوان شارع نسبت به نماز جماعت. و: استحباب حضور دو شاهد عادل در هنگام عقد نکاح. ز: استحباب حضور دو شاهد در هنگام قرض دادن.
با وجود این مقدار احکام مترتب بر عدالت، نباید شرطی در مقام تطبیق قرار داده شود که تحقق آن بسیار مشکل است. مخصوصا اینکه عرف در برخی از گناهان اغماض می کند، مثل اینکه از باب خجالت به غیبت دیگران گوش می دهد؛ لذا اگر اجتناب از صغایر درعدالت لازم باشد، به صورت اجمال یا تفصیل علم به ارتکاب صغایر بدون اصرار وجود دارد که با وجود کثرت احکامی که عدالت در آن ها لازم دانسته شده است، یا باید مفهوم عدالت آسان باشد و یا اینکه طریق عدالت آسان بوده و حسن ظاهر کافی باشد و لذا این مطالب منشأ می شود که دلالت التزامی ادعاء شده مورد پذیرش واقع شود.

برای مشاهده متن کامل درس ایشان اینجا کلیک کنید.


[1]. سوره نساء، آيه 31.
[2]. سوره شوری، آيه 36 و 37.
[3]. سوره نجم، آيه 31 و32.

چاپ این بخش

  توجیه برخی از روایات وارد شده در مورد زنان
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 22-مهر-1398, 20:12 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی در بحث شرطیت مرد بودن مرجع تقلید به روایاتی اشاره کرده اند که در مورد زنان تعابیری همچون ناقص العقل، ناقص الایمان، سفیه به کار برده است. ایشان بعد از ذکر این روایات به توجیه این روایات پرداخته و عمده توجیه ایشان حمل این روایات بر قضایای خارجیه است. 
در ادامه کلام ایشان به صورت مفصل ذکر شده است.

در مورد زنان برخی از روایات وجود دارد که نیازمند توجیه است.

1-   در نهج البلاغه آمده است: «مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ الرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَر»[1]در این روایت برای زنان به سه ویژگی نقضان ایمان، عقل و بهره اشاره شده است.
 سند این روایت به جهت ارسال ضعیف است. از نظر دلالی هم نیازمند توجیه است؛ چون برابری شهادت دو زن با شهادت یک مرد، نمی تواند علامت نقصان عقل باشد و لذا باید توجیه شود که عقل دارای شؤونی است که یک شأن آن حافظه است. شأن دیگر عقل کنترل احساسات است و عقل هم که از عقال گرفته شده است، به این جهت است که انسان را کنترل می کند.
در مورد اینکه شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است، دو احتمال وجود دارد:
الف: حافظه زنان کمتر است که آیه شریفه ﴿فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری﴾[2]‏ این احتمال را تأیید کرده و بیان می کند که لزوم وجود دو شاهد زن از این جهت است که امکان دارد یکی از دو شاهد زن، فراموش کند که در این صورت زن دیگر یادآوری می کند. بنابراین اگر روایت ذکر شده ثابت شود، طبق احتمال اول، نقصان عقل به معنای نقصان حافظه خواهد شد.
ب: در این روایت عقل به معنای عقال است که کنترل کننده احساسات است. طبق این احتمال باید گفته شود که گاهی احساسات زنان غلبه کرده و در نتیجه ممکن است که حق را بیان نکنند.
البته نکته دیگری در مورد این روایت وجود دارد که به احتمال قوی این روایات به صورت قضیه خارجیه بوده است؛ چون اگرچه عواطف زن بیشتر است، اما از نظر علمی حافظه زن کمتر از مرد نیست، ولی به جهت اینکه در زمان های گذشته اشتغالات خانگی داشته اند، عملا این گونه بوده است که از مسائل دیگر غفلت داشته اند. البته حکم شارع دائمی است و موقت نبودن حکم الله به جهت جاودانه بودن قرآن کریم مصلحت دارد و لذا نکته ذکر شده به معنای موقت بودن حکم شارع نیست بلکه ممکن است که قضیه خارجیه و تاریخیه، نکته حکم شارع باشد کما اینکه در مورد سفر گفته شده است که معیار برای قصر نماز هشت فرسخ است و حکمت آن در روایات به این صورت بیان شده است که مردم در آن زمان هشت فرسخ با قافله ها راه رفته و استراحت می‌کردند. امام علیه السلام فرموده اند: ملاک تقصیر نماز در سفر این است که سفر موجب مشقت است و اگر هشت فرسخ که مسافت یک روزه است، کافی نباشد، با توجه به اینکه شب را استراحت می کند، اصلاً نماز قصر وجود نخواهد داشت. بنابراین این کلام امام علیه السلام قضیه خارجیه بوده و به لحاظ هشت فرسخ بودن مسافرت یک روزه بیان شده است و چه بسا همین حکمت که به صورت خارجیه وجود داشته است، موجب جعل حکم قصر برای نماز شده باشد. در محل بحث هم فرضا اگر روایت صحیح باشد، قرینه وجود دارد که نقصان عقل به معنای فقد عقل نیست، بلکه به معنای حافظه یا کنترل عواطف است و در نتیجه بیش از این مقدار قابل استفاده نیست.
2-   «إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى الْأَفْنِ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى الْوَهْنِ»[3]این روایت از نظر سندی ضعیف است. از نظر دلالی هم قضیه خارجیه بوده و از این جهت است که زنان نمی توانستند اعمال خبرویت کافی داشته باشند.
برخی از این روایات هم اگر قابل توجیه نباشد، مخالف روحی قرآن کریم است. به عنوان مثال در کتاب قرب الاسناد و به سند صحیح از مسعدة بن زیاد نقل کرده است که «سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ لِأَبِيهِ: «يَا أَبَتِ، إِنَّ فُلَاناً يُرِيدُ الْيَمَنَ، أَ فَلَا أُزَوِّدُ بِبِضَاعَةٍ لِيَشْتَرِيَ لِي بِهَا عَصَبَ الْيَمَنِ؟ فَقَالَ لَهُ: يَا بُنَيَّ، لَا تَفْعَلْ».قَالَ: وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّهَا إِنْ ذَهَبَتْ لَمْ تُؤْجَرْ عَلَيْهَا وَ لَمْ تُخْلَفْ عَلَيْكَ، لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً فَأَيُّ سَفِيهٍ أَسْفَهُ- بَعْدَ النِّسَاءِ- مِنْ شَارِبِ الْخَمْرِ؟!»[4]در این روایت زنان را جزء سفهاء دانسته است که مخالف روحی کتاب است؛ چون آیه شریفه ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير[5] بین انسان ها کرامت قائل شده است و سازگار نیست که برخی انسانها را سفیه ترین معرفی کنند.  البته در روایت دیگری که در کافی نقل شده و دارای سند صحیح است، حریز از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که اسماعیل با امام صادق علیه السلام در مورد دادن مال به دیگری برای تجارت فرموده است: «فَأَيُّ سَفِيهٍ أَسْفَهُ مِنْ شَارِبِ الْخَمْر»[6]که در این روایت تعبیر «بعد النساء» ذکر نشده است، اما این دو روایت تنافی ندارند بلکه مطلق و مقید هستند الا اینکه گفته شود که احتمال تعدد واقعه وجود ندارد و در نتیجه دو روایت تعارض خواهند کرد.
در صورتی هم که مخالفت روحی این روایت با قرآن کریم مورد پذیرش واقع نشود، ممکن است که این روایت از باب قضیه خارجیه باشد که رشد اقتضای نوع زنان در آن زمان کافی نبوده است که به عنوان عامل مضاربه قرار گیرند.
در مجموع معتقدیم که در عین حال که برخی از این روایات مثل «إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاء» باید حمل بر قضیه خارجیه شود و برخی دیگر مثل روایتی که زنان را نواقص العقول معرفی کرده است و در آن تعلیل به نحو قضیه حقیقه است و قابل حمل بر قضیه خارجیه نیست، باید توجیه دیگری مثل نقصان حافظه یا بحث کنترل احساسات مطرح شود. برخی دیگر هم مانند روایتی که زنان را سفیه دانسته است، خلاف روح قرآن کریم است که مجموع این روایات موجب می شود که امضای شارع نسبت به ارتکاز عقلاء مبنی بر تساوی بین مردان و زنان احراز نشود.

جلسه 98/07/15

[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص105.
[2]. سوره بقره، آيه 282.
[4]. قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حمیری، ج1، ص335.
[5]. سوره حجرات، آيه 13.
[6]. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج5، ص300.

چاپ این بخش

  انکار وجوب ترشحی مقدمه از ذی القمدمه
ارسال‌شده توسط: خیشه - 22-مهر-1398, 17:05 - انجمن: اصول استاد گنجی - پاسخ‌ها (2)

استاد گنجی فرمودند: به نظر ما درست است که اراده به مقدمه غیری است و ملاک نفسی ندارد. این که به سمت مقدمه می­رود به خاطر ملاک ذی المقدمه است و جای انکار ندارد. وجوب غیری مقدمه و اراده غیری مقدمه معنایش همین است. اما این که لازمه­اش این باشد که اراده مقدمه فعلا یا شانا تابع اراده ذی المقدمه باشد مقبول نیست. ممکن است اراده به ذی المقدمه فعلی نباشد ولی اراده به مقدمه فعلی است. مثلا ذی المقدمه فردا محقق می­شود و فردا ذی المقدمه را اراده می­کند اما امر به مقدمات را اراده کرده است. هر چند که اراده مقدمه تبعی است ولی تلازمی وجود ندارد. مثلا الان اراده رفع موانع و ایجاد شرایط می­کند تا فردا بتواند ذی المقدمه را انجام دهد. ما برای تبعیت برهانی نداریم بلکه وجدان حاکم بر عدم تعبیت است. بعضی ها( مانند شیخنا الاستاذ) که منکر وجوب مقدمه بودند، می­فرموند: چه اشکالی دارد که غسل وجوب داشته باشد و ذی المقدمه که مثلا صوم بود هنوز وجوبش نیامده باشد. یعنی اگر مقدمه ای داشته باشیم، همان مقدمه است که هنوز وجوب ذی المقدمه نیامده است، وجوب مقدمه فعلی است.

مثلا شارع مقدس الان ذی المقدمه را واجب نکرده است و عند طلوع الفجر ذی المقدمه را واجب می­کند، ولی می­بیند اگر الان غسل نکند عند طلوع الفجر قدرت بر امساک ندارد، لذا از الان وجوب مقدمه را جعل می­کند. هر چند که این وجوب ملاک نفسی ندارد و برای ذی المقدمه وجوب را براش جعل می­کند اما لازم نیست که حتما وجوب ذی المقدمه فعلیت داشته باشد تا مقدمه وجوبش فعلیت داشته باشد. پس عقلائیت دارد که غسل واجب باشد و هنوز ذی المقدمه وجوبش فعلی نشده است. هیچ وجهی ندارد که اراده ها و وجوب ها تبعیت داشته باشد. ممکن است اصلا فعل ملاک نداشته باشد ولی مولا برای این که ملاک از بنده فوت نشود، مقدمه را واجب می­کند تا در زمان بعدی ملاک فعل ( ذی المقدمه) از بنده فوت نشود.
برای واضح شدن مطلب، این مثال را متذکر می­شویم. مثلا پدری به بچه اش می­گوید درس بخوان. این درس خواندن به خاطر مجتهد شدن است. عقلائیت دارد که الان امر به درس خواندن داشته باشد و امر به اجتهاد هنوز نداشته باشد.

چاپ این بخش

  خروج بحث نهی از عبادت از مبحث ملازمات
ارسال‌شده توسط: خیشه - 21-مهر-1398, 12:07 - انجمن: فقه آیت الله سید احمد مددی - بدون‌پاسخ

استاد سید احمد مددی فرمودند: بحث نهی از عبادت از بحث ملازمات خارج است. زیرا زمانی داخل در بحث ملازمات هستند که به دلالت مطابقی دلالت بر حرمت تکلیفی کند و بعد بحث شود که این نهی ملازمه با بطلان دارد. یا بالعکس. اما نهی به دلالت مطابقی دلالت بر حرمت تکلیفی و وضعی میکند. مثلا اگر روایت بگوید لا تصل فی وبر ما لا یوکل ... لا معنای حرفی دارد. اگر مندک در هیئت شود معنای تکلیفی دارد و اگر مندک در ماده شود معنای وضعی دارد. به نظر ما اشکالی ندارد که لا مندک در هیئت و ماده شود و به دلالت مطابقی هم دلالت بر حرمت وضعی کند و هم حرمت تکلیفی.

چاپ این بخش