مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,574
» آخرین کاربر: عباس م
» موضوعات انجمن: 3,292
» ارسالهای انجمن: 10,086

آمار کامل

آخرین موضوعات
تاریخچه تالیف کتب حدیثی
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مهدی کاظمی
1 دقیقه قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 1
علامیّت استحسان طبع دائمی...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 4
روش شناخت استعمال بلا تعو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 4
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: DavidAgoms
3 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 18
» بازدید: 3,198
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
29-فروردين-1403, 13:45
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 45
عدم شرطیت امتزاج در تطهیر...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
28-فروردين-1403, 17:15
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 25
موضوعیت داشتن «عدم اتّهام...
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: سید یزدی
27-فروردين-1403, 23:10
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 53
کشف وثاقت روات با قطع نظر...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
27-فروردين-1403, 20:24
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 36
انفتاحی بودن مرحوم شیخ از...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
27-فروردين-1403, 20:00
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 29
تمسک به عموم تعلیل آیه نب...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
26-فروردين-1403, 13:06
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 85

 
  تعویض سند
ارسال‌شده توسط: مهدی کاظمی - 23-فروردين-1403, 16:59 - انجمن: قواعد رجال - بدون‌پاسخ

درس خارج فقه استاد سید محمد جواد شبیری، 25 بهمن 1402

تعویض سند قدمایی بر اساس مساله اجازات عام انجام می‌شده است. 
بر فرض مثال، شیخ طوسی به فهرست شیخ صدوق مراجعه می‌کند و چنین عبارتی را مشاهده می‌کند: «اخبرنی محمّد بن حسن بن  ولید ....» و شیخ صدوق، طریق خود را ذکر می‌کند. از آن رو که شیخ صدوق، نزد شیخ طوسی ثقه و مورد اعتماد است، برای شیخ طوسی، طریق محمّد بن حسن بن احمد بن ولید ثابت می‌گردد. شیخ طوسی، خود یک طریق دیگری نیز به محمّد بن حسن بن ولید دارد. پس از آنکه طریق صدوق برای او مورد اعتماد گشت، طریق خودش را جایگزین طریق صدوق به روایت مورد نظر می‌کند. این جایگزینی به غرض کم‌کردن واسطه‌ در نقل روایت انجام می‌شود. شیخ طوسی یک طریق با دو واسطه به ابن ولید دارد: شیخ طوسی از شیخ مفید از شیخ صدوق از ابن ولید[1].
ولی شیخ طوسی از یک طریق دیگر نیز به ابن ولید روایت دارد که دارای یک واسطه است. آن واسطه، ابن ابی جید است. زمانی که ابن ابی جید مسنّ بوده، شیخ طوسی او را درک نموده است. بنابرین، روایت شیخ طوسی از ابن ولید به واسطه ابن ابی‌جید، دارای یک واسطه است. شیخ طوسی برای آنکه واسطه‌ خودش به ابن ولید را کم کند، روایتی که از صدوق دریافت نموده است را از طریق ابن ابی جید نقل می‌کند. لزوما آن‌طور نبوده است که شیخ طوسی، روایت را از کتاب ابن ابی جید اخذ نموده باشد؛ بلکه روایت را از کتاب شیخ صدوق اخذ کرده، و شیخ صدوق هم از ابن ولید اخذ نموده است. از آن رو که شیخ طوسی، از ابن ابی جید به ابن ولید طریق دارد، روایات ابن ولید را از او نقل می‌کند. از آن رو که ابن ابی جید، به تمامی روایات ابن ولید، اجازه عام دارد، شیخ با اعتماد به فهرست شیخ صدوق و اعتماد به وثاقت صدوق، مطلبی را از ابن ولید نقل می‌کند. ولی شیخ طوسی این مطلب را به جای نقل از مفید از صدوق از ابن ولید که دو واسطه دارد، از طریق ابن ابی جید نقل می‌کند که بیش از یک واسطه بین او و ابن ولید در سند نباشد.

درس خارج فقه استاد سید محمد جواد شبیری، 25 بهمن 1402


[1] البته این طریق اختصاص به مفید ندارد. به جز شیخ مفید، سایر مشایخ شیخ طوسی مثل حسین بن عبید الله غضائری و احمد بن عبدالواحد و سایر مشایخ او- نیز شاگرد صدوق بوده‌اند و طریق شیخ طوسی به ابن ولید از طریق هر کدام از آنها، دو واسطه‌ای می‌شود.



فایل‌های پیوست
.docx   1402-11-25__082.docx (اندازه 48.81 KB / تعداد دانلود: 0)
چاپ این بخش

  نقش استعمال در شکل‌گیری کتب لغت
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 21-فروردين-1403, 11:50 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 63 مورخ 17 دی 1402
گفتنی است که اساس کتب لغت نیز بر اساس مراجعه به استعمالات شکل گرفته است. یک سری از لغت‌دانان قدیمی برای درک معنای لغت، در قبائل عرب سیر نموده و از دریچۀ استعمالاتی که در این قبائل صورت می‌گرفته، به معنای لغت پی می‌بردند. البته در اینجا یک سری خصوصیات وجود دارد که آن‌ها را ذکر خواهیم کرد.
البته باید دانست در کتب لغت قدیمی، تفکیک بین معنای حقیقی و مجازی به شکل مرسومش مطرح نیست. نمی دانم قبل از زمخشری در کتاب اساس البلاغه، آیا هیچ یک از لغت‌دانان معنای لغات را با عنایت به تفکیک بین معنای حقیقی و مجازی مطرح نموده‌اند یا نه؟
ولی به هر حال اصلی‌ترین عامل شکل‌گیری کتب لغت، استعمالات مرتبط با واژگان است و این استعمالات مقدّمۀ تفکیک بین معنای حقیقی و مجازی واژگان است.

چاپ این بخش

  نقش استعمال در روند آشنایی انسان با معانی حقیقی واژگان
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 21-فروردين-1403, 11:47 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 63 مورخ 17 دی 1402
باید دید وقتی یک کودک رشد نموده و با لغت آشنا می‌شود، روند آشنایی این کودک با لغت به چه شکل است؟!
این کودک به اطرافیانش نگاه می‌کند و متوجه می‌شود فلان واژه را برای فلان معنا استعمال می‌کنند و از طریق استعمالات دیگران، به معنای لغت پی می‌برد. البته روند آشنایی کودک با لغت، یک سری بحث‌های مفصل روانشناسی دارد که قصد نداریم به آن بپردازیم ولی به نظر می‌رسد دو نکته وجود دارد که در روند آشنایی کودک با لغت دخالت دارد:
1.تکرّر استعمال لفظ به هنگام حضور معنا: وقتی کودک می‌بیند هر وقت اطرافیانش به آب نیاز دارند، واژۀ «آب» را استعمال می‌کنند تکرّر این استعمال، سبب می‌شود کودک متوجه شود واژۀ «آب» برای این مایع سیّال وضع شده است.
2.مقایسۀ تصویر ذهنی مشتمل بر معنا با تصویر ذهنی غیر مشتمل بر معنا: وقتی کودک، دو حالت را با یکدیگر مقایسه می‌کند که در یکی آب وجود دارد و در حالت دیگری آب وجود ندارد و می‌بیند در حالتی که آب وجود دارد، لفظ «آب» را استعمال می‌کنند متوجه ارتباط بین لفظ و معنا می‌شود. فرض کنید این کودک چند برادر دارد که یکی از برادرانش در خانه حضور ندارد؛ وقتی به هنگام حاضر شدن برادر می‌بیند دیگران نام «محمّد» را استعمال می‌کنند مقایسۀ تصویر ذهنی مشتمل بر وجود این برادر با تصویر ذهنی غیر مشتمل بر وجود آن، سبب می‌شود متوجه شود لفظ «محمّد» با این برادر مرتبط است.

چاپ این بخش

  اصطلاح خبر و انشاء در کلمات ادبیان
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 17-فروردين-1403, 11:16 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 62 مورخ 16 دی 1402
تذکر این نکته خالی از فائده نیست که با وجود تتبّع بسیار در نرم افزار قواعد عربیۀ مرکز کامپیوتری نور، در کلمات قدمای نحوی‌ها هیچ اثری از تقسیم‌بندی دوگانۀ جملات به خبر و انشاء یا تقسیم‌بندی سه‌گانۀ جملات به خبر و انشاء و طلب یافت نشد. اولین کسی که اساساً از انشاء و تفکیک آن از خبر، سخن به میان آورده، ابن حاجب  است که مربوط به قرن هفتم می‌باشد. پیش از ابن حاجب در کلام قدمای نحوی‌ها هیچ اثری از انشاء در مقابل خبر، نیافتیم. معلوم نیست این اصطلاح از کجا وارد ادبیات شده است. ممکن است سرچشمۀ این اصطلاح، دانش فلسفه، منطق یا اصول فقه باشد. با مراجعه به نرم افزار اصول مرکز کامپیوتری نور نیز این اصطلاح را نیافتیم.
تقسیم‌بندی جملات به خبر و انشاء، قبل از این در «الإیضاح فی شرح المفصّل»  مطرح شده است که در آن به این تقسیم‌بندی و تعریف خبر و انشاء پرداخته شده است. «مفصّل» کتابی است که توسط زمخشری نگاشته شده است که «أنموذج» خلاصۀ آن است و ابن حاجب شرحی بر آن نگاشته است. این تعبیر در خود «مفصّل» که ابن حاجب در «الایضاح» آن را شرح داده، نیز وجود نداشت. زمخشری برای قرن ششم است. لذا محتمل است مبدع این اصطلاح خود ابن حاجب باشد که البته اظهار نظر قطعی در مورد آن نیازمند تتبع بیشتر در کتب ادبی و کتب معقول است. اولین کسی که طبق نرم اقزار قواعد ادبیات عرب مرکز کامپیوتری، به این بحث پرداخته، ابن حاجب در «الایضاح فی شرح المفصّل» است.
هدف ما از این تتبع بررسی این نکته بود که این تقسیم‌بندی دوگانه یا سه‌گانه  در کلمات قدماء وجود دارد یا نه؛ اما نه تنها این تقسیم‌بندی را در کلامشان نیافتیم بلکه اصل کلمۀ انشاء را قبل ابن حاجب در کلام اهل ادب نیافتیم. احتمال دارد خود ابن حاجب این اصطلاح را به کتب ادبی وارد نموده باشد چون ابن حاجب شخصیت جامعی بوده است و کتاب‌های خلاصۀ مختلفی را در علوم مختلف نگاشته است همچون کتاب کافیه در نحو و کتاب شافیه و شرح ازدی بر مقدمۀ ابن حاجب در اصول و ... . ابن حاجب کتاب‌هایی که منبع شرح‌نویسی بوده‌اند را نگاشته و در علوم مختلف سررشته داشته است. مناسب است به کتب مختلف معقول و ادبیات مراجعه شود تا روشن شود، این اصطلاح انشائی و ایجادی و مانند آن از کجا وارد کتب ادبی شده است.
ما عمدتاً نرم اقزار قواعد ادبیات عرب، نرم افزار جامع اصول فقه، نرم افزار جامع فقه و نرم افزار تراث مرکز کامپیوتری را مورد جستجو قرار دادیم و هر آنچه یافتیم مربوط به بعد از ابن حاجب بود اما قبل از ابن حاجب یا حتی معاصر با ابن حاجب کسی را نیافتیم که چنین بحثی را مطرح نموده باشد لذا پروندۀ این بحث را باز می‌گذاریم.
این مطلب در برخی مباحث دخالت دارد. مثلاً مرحوم آقای روحانی  یک سری بحث‌هایی در مورد انشاء مطرح می‌کنند که بررسی آن وابسته به دوگانه یا سه‌گانه بودن تقسیم‌بندی جملات است.
در کتاب «الطراز» سید علوی یمنی، که در نرم افزار تراث وجود داشت، در برخی مواضع تقسیم را دوگانه و در برخی دیگر از مواضع تقسیم را سه‌گانه نموده است. این کتاب مربوط به قرن هشتم است و روشن است که هنوز این بحث‌ها، پختگی کامل پیدا نکرده است.
ابن هشام در متن «شذور الذهب» تقسیم را سه‌گانه نموده است ولی در «شرح شذور الذهب»  به خودش اشکال نموده و می‌گوید مناسب بود تقسیم را دوگانه می‌کردیم.
ولی به هر حال چه تقسیم‌بندی دوگانه باشد چه سه‌گانه، به نظر می‌رسد جوهر خبر و انشاء و طلب با یکدیگر فرق دارند. یعنی اگر انشاء طلبی و غیر طلبی را در ایجادی بودن مشترک بدانیم اشکالی ندارد چون یک اصطلاح است ولی باید بدانیم جوهر این‌ها با هم فرق دارد لذا مناسب است تقسیم را سه‌گانه کنیم.

چاپ این بخش

  خارج بودن وضع حروف از اقسام چهارگانۀ وضع
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 17-فروردين-1403, 11:10 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 62 مورخ 16 دی 1402
با عنایت به نکات ذکر شده باید دانست بحث از «وضع عام، موضوع‌له خاص» و «وضع عام، موضوع‌له عام» و مانند آن، به مواردی اختصاص دارد که محکّی الفاظ، مفاهیم اخطاری باشند _خواه اخطار معنای اِفرادی باشد و خواه اِخطار معنای ترکیبی_؛ بدین ترتیب، وضع حروف از این بحث خارج است چون محکّی حرفی، مفاهیم اخطاری نیستند تا چنین بحثی در موردشان مطرح شود. به تعبیر محقق نائینی ، محکی الفاظ حروف، اخطاری نیستند بلکه ایجادی‌اند و به تعبیر ما محکی‌شان، افعال غیر حاکیه هستند و در مورد افعال غیر حاکیه اساساً بحث از اینکه وضعشان از قبیل «وضع عام، موضوع‌له عام» است یا از قبیل «وضع عام، موضوع‌له خاص» مطرح نیست چون اساس این تقسیم‌بندی مربوط به الفاظی است که محکی‌شان مفاهیم حاکیه باشند. وقتی گفته می‌شود موضوع‌له فلان واژه عام است یا خاص است، مقصود آن است که محکی این واژه، از مفاهیم عام و کلّی است یا از مفاهیم خاص و جزئی؛ بنابراین واژگانی که محکی‌شان مفاهیم حاکیه نیستند اساساً کلّی و جزئی بودن در موردشان مطرح نیست.
باید دانست وقتی محکیّ الفاظ حروف را فعل نفسانی دانستیم، معنایش آن است که محکی این الفاظ، وجودات هستند نه مفاهیم و ناگفته پیدا است که هر وجودی دارای یک تعیّن و تشخّص است اما متعیّن بودن آن ارتباطی به جزئی یا کلّی بودنش ندارد چون تعیّن وصف  وجودات خارجی است و جزئیت و کلّیت وصف مفاهیم ذهنی است؛ یعنی اگر یک مفهوم بر مصادیق متعدد منطبق شود، عام است و اگر بر مصداق واحد منطبق شود خاص است؛ در نتیجه تعیّن و جزئیّت دارای دو موطن متفاوت بوده هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند.
کوتاه سخن آنکه موضوع‌له حروف، افعال متعیّنه هستند پس نه عام‌اند و نه خاص. البته این افعال متعیّنه گاهی مبهم، مردّد و متعدّد هستند و از همین رو به یک معنا کلیّت دارند ولی این کلّیت غیر از عام بودنی است که در اقسام وضع مطرح است.

چاپ این بخش

  اجازات عام
ارسال‌شده توسط: مهدی کاظمی - 14-فروردين-1403, 18:32 - انجمن: قواعد رجال - بدون‌پاسخ

درس خارج فقه استاد سید محمد جواد شبیری

یکی از مطالبی که در زمان قدیم مطرح بوده است، مساله اجازات عام است. مراد، اجازه عام بدون مناوله نسخه است. بر فرض مثال، حسین بن سعید به احمد بن محمّد بن عیسی، جمیع روایات خود را بدون آنکه نسخه‌ای به او بدهد، اجازه می‌داده ، و به او بیان می‌کرده است که جمیع روایات من را می‌توانی نقل کنی. اینکه چه روایتی از حسین بن سعید است و چه روایتی از او نیست، طریق احرازش با خود احمد بن محمّد بن عیسی است: «اجزت لک بجمیع ما صحّ عندک من روایتی». اینکه مصداق روایت چیست، شاگرد باید احراز کند. استاد نسبت به آنکه چه روایتی از اوست، تضمینی نمی‌دهد؛ بلکه طریق احراز، با شاگرد است.
مرحوم شیخ صدوق در کمال الدین عبارتی بیان کرده است که ذکر آن مناسب است. شیخ صدوق، در ضمن نقل داستان معمّر مغربی، از حسن بن محمّد بن یحیی، معروف به ابن اخی طاهر، روایتی نقل نموده است. شیخ صدوق بیان کرده است که حسن بن محمد بن یحیی به من اجازه داده است که تمامی روایات او را نقل کنم:
«وَ أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِيمَا أَجَازَهُ لِي مِمَّا صَحَّ عِنْدِي مِنْ حَدِيثِه‏ وَ صَحَّ عِنْدِي هَذَا الْحَدِيثُ- بِرِوَايَةِ الشَّرِيفِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ الْحُسَيْنِ...»[1].
یعنی صدوق نقل کرده است که این روایت را من از خود حسن بن محمّد بن یحیی نشنیدم ولی یک راوی ثقه (محمّد بن حسن بن اسحاق) این مطلب را از او نقل کرده است. بنابرین، برای من ثابت شده است که این روایت از او است. بنابرین، من می‌توانم این روایت را از او نقل کنم. مرحوم غفاری بر این مطلب حاشیه زده و مطلبی نقل نموده که صحیح نیست، و ایشان متوجّه این مطلب نبوده است. آقای غفاری بیان کرده است که حسن بن محمّد بن یحیی ضعیف است و از این رو شیخ صدوق این عبارت در این قسمت از سند بیان کرده است. این مطلب صحیح نیست، و ربطی به این سند ندارد. بلکه شیخ صدوق بیان کرده است که این روایت نزد محمّد بن حسن بن اسحاق، صحیح است. محمّد بن حسن بن اسحاق هم راوی ثقه‌ای است. بنابرین، صدوق این روایت را از حسن بن محمّد بن یحیی نقل کرده است. تعویض سند قدمایی بر اساس این مساله اجازات عام انجام می‌شده است.

درس خارج فقه استاد سید محمد جواد شبیری، 25 بهمن 1402

تقریر این جلسه ضمیمه شده است

[1] كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 543، رقم۹.



فایل‌های پیوست
.docx   1402-11-25__082.docx (اندازه 48.81 KB / تعداد دانلود: 0)
چاپ این بخش

  حقیقت هیأت تامه و ناقصه
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 9-فروردين-1403, 00:06 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 62 مورخ 16 دی 1402
سابقاً گفتیم هیئات به دو گونۀ تامه و ناقصه تقسیم‌پذیر هستند. هیئات تامّه، هیئاتی هستند که بر اِسناد دلالت دارند و گفتیم نامشان را نِسَب تامه نمی‌گذاریم؛ ولی هیئات ناقصه، دالّ بر نسبت ناقصه هستند.
کارکرد هیئاتی که دالّ بر نسبت تامه یا ناقصه هستند، اخطار معنا نیست چون این هیئات از افعال نفسانی حکایت می‌کنند. این افعال نفسانی در هیئات ناقصه به این شکل است که بین دو مفهوم إفرادی، ارتباط برقرار نموده و آن‌ها را به یک مفهوم واحد مرکّب مبدّل می‌سازد؛ هیأت وصفیه _همچون «زیدٌ القائم»_ و هیأت اضافیه _همچون «کتاب زید»_ از همین قبیل هستند؛ این‌ها بیانگر نِسَب ناقصه‌ای هستند که از وجود یک نوع رابط مفهومی در ذهن متکلم پرده بر‌می‌دارد. رابط مزبور، وصف و موصوف یا مضاف و مضاف‌الیه را که دو مفهوم اِفرادی مجزّا هستند با یکدیگر ترکیب نموده و یک مفهوم واحد مرکب ناقص سامان می‌دهد.
باید دانست غالب حروف، شبیه هیأت اضافیه هستند؛ مثلاً «الجلوس علی المرکب» یا «الدخول فی البیت»، شبیه هیأت اضافیه هستند؛ یک فعل نفسانی در ذهن متکلم وجود دارد که سبب کاربست حروف شده، و حروف از این فعل نفسانی پرده می‌دارند.
اما هیئات تامه دال بر اِسناد هستند و این اِسناد به سه گونۀ اِسناد خبری، اِسناد انشائی طلبی و اِسناد انشائی غیر طلبی، تقسیم می‌شود.
در این موارد، یک فعل نفسانی در ذهن متکلم وجود دارد که واضع برای پرده‌برداری از این فعل نفسانی، چنین الفاظی را وضع نموده است. هیئاتِ دالّ بر این نِسَب یا افعال ناقصه‌ _همچون «کان»و «لیس»_ از همین قبیل بوده و از افعال نفسانی حکایت می‌کنند.
نکتۀ اصلی آن است که معانی حرفیه خواه بر نِسَب ناقصه دلالت کنند و خواه بر اِسناد دلالت کنند، تمامشان از افعال نفسانی حکایت می‌کنند و اخطاری نیستند. به دیگر سخن، مدلول الفاظ، گاهی مفاهیم حاکیه هستند ولی گاهی مفاهیم غیرحاکیه هستند که جنبۀ حکایی نداشته و ایجادگر ارتباط بین مفاهیم اِفرادی یا ایجادگر اِسناد خبری، اِسناد انشائی طلبی و اِسناد انشائی غیر طلبی می‌باشد.
کوتاه سخن آنکه، مدلول هیئات دال بر نِسَب ناقصه، از سنخ تصور هستند مدلول هیئاتِ دالّ بر اسناد خبری،  انشائی طلبی و انشائی غیرطلبی، از سنخ تصدیقیات هستند. بنابراین یک معنا برای تصدیقی بودن علقۀ وضعیه، همین تصدیقی بودنی است که در خصوص مدلول هیئات تامه مطرح است؛ خواه این تصدیق همچون جملات خبریه، جنبۀ حکایی داشته باشد و خواه همچون جملات انشائی طلبی یا غیر طلبی، جنبۀ حکایی نداشته باشد

چاپ این بخش

  تحلیل مختار از علقۀ وضعیه: تصدیقی بودن علقۀ وضعیه
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 9-فروردين-1403, 00:04 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 62 مورخ 16 دی 1402
اساساً علقۀ وضعیه، تصوریه نیست بلکه تصدیقیه است. البته وجود یک معنای تصوری در این میان را انکار نمی‌کنیم؛ یعنی بین لفظ و آن معنای تصوری قرن اکید وجود دارد و همین قرن اکید سبب می‌شود وقتی حروف را بدون طرفین به کار ببریم، یک معنایی در ذهنمان خطور داده شود. برای روشن‌تر شدن مسأله یک طرف ربط را ذکر می‌کنیم تا تعیّن حرف روشن‌تر باشد. مثلاً وقتی می‌گوییم «جلستُ علی ...» به محض شنیدن «علی» هر چند مدخولش ذکر نشده است، ولی معنای تصوّری فوقیّت به ذهن ما خطور می‌کند که یک معنای کلّی است. بنابراین چنانچه همچون مرحوم شهید صدر علقۀ وضعیه را تصوریه بدانیم و حقیقت آن را قرن اکید قلمداد کنیم، به دلیل کلّی بودن این معنای تصوری، می‌باید همچون محقق خراسانی وضع حروف را از قبیل «وضع عام، موضوع‌له عام» بدانیم چون وجداناً با شنیدن حروف، یک معنای عام از ظرفیّت، فوقیّت و مانند آن، به ذهن خطور داده می‌شود.
اما نکتۀ اساسی آن است که به عقیدۀ ما، علقۀ وضعیه یا همان چیزی که هدف وضع محسوب می‌شود، یک علقۀ تصدیقیه است؛ یعنی در مفاهیم اِفرادی متکلم قصد دارد به‌وسیلۀ علقۀ وضعیه معنایی را به ذهن مخاطب اخطار دهد که آن معنای اِفرادی گاه از سنخ تصوریات است و گاه از سنخ تصدیقیات؛ ولی در هر صورت قصد متکلم برای اخطار معنا، در علقۀ وضعیه دخالت دارد

چاپ این بخش

  ناکارآمدی مسلک قرن اکید برای تحلیل وضع عام موضوع خاص
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 3-فروردين-1403, 14:05 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 62 مورخ 16 دی 1402
سابقاً این نکته را متذکر شدیم که طبق مسلک قرن اکید، تفکیک بین «وضع عام، موضوع‌له عام» و «وضع عام، موضوع‌له خاص» دشوار است. سابقاً برای پدیدۀ «وضع عام، موضوع‌له خاص» به دو مثال متداول اشاره نمودیم:

1.مثال اول یک مثال فرضی است مبنی بر اینکه مثلاً رئیس بیمارستان در روز عید مبعث می‌گوید: «وضعتُ اسم «محمّد» للمولودین الیوم فی هذا المستشفی».
2.مثال دیگر، وضع حروف است.
همانطور که گذشت بین این دو مثال تفاوت جوهری وجود دارد. در مثال اول، معنای کلّی متصوّر حین الوضع، صرفاً در مرحلۀ حدوث وضع وجود دارد اما پس از اتمام وضع و تحقق علقۀ وضعیه، آن معنای کلّی به فراموشی سپرده می‌شود در نتیجه علقۀ وضعیه بین لفظ «محمّد» و تک‌تک نوزادان برقرار می‌شود همانند آنکه تک‌تک نوزادان را مورد اشاره قرار داده و بگوییم «وضعتُ اسم «محمّد» له»؛ «وضعتُ لفظ «محمّد» له» و هکذا. در این گونه از وضع، با استفاده از عنوان مشیر «المولودین الیوم فی هذا المستشفی» که یک عنوان کلّی است به تک‌تک نوزادان اشاره نموده و اسم «محمّد» را برایشان وضع می‌کنیم. این عنوان مشیر صرفاً در هنگام احداث وضع حضور داشته و در ادامه به فراموشی سپرده می‌شود. البته چنان‌که گفته شد این مثال، یک مثال فرضی است.
اما در مثال دوم یعنی وضع حروف، معنای کلّیی که در هنگام وضع حضور دارد، در ادامه نیز باقی می‌ماند؛ یعنی آن معنای کلّی صرفاً در مرحلۀ حدوث وضع حضور ندارد بلکه در نتیجۀ وضع و علقۀ وضعیه نیز حضور دارد.
نکتۀ عمده همین است که آن معنای کلّی در مثال اول باقی نمی‌ماند یعنی تنها در مرحلۀ حدوث الوضع حضور داشته و در مرحلۀ تحقق علقۀ وضعیه که نتیجۀ وضع است دیگر به فراموشی سپرده می‌شود بر خلاف مثال دوم که معنای کلّی کماکان حضور دارد.
اگر همچون مرحوم شهید صدر، علقۀ وضعیه را قرن اکید دانسته و آن را از قبیل مدالیل تصوریه قلمداد کنیم، با این اشکال روبرو خواهیم بود که چگونه می‌توان گفت علقۀ وضعیه بین لفظ و جزئیات است در حالی که معنای کلّی نیز کماکان در این میان حضور دارد؛ یعنی چگونه می‌توان گفت با وجود اینکه معنای کلّی هنوز حضور دارد اما علقۀ وضعیه تنها بین لفظ و جزئیات برقرار است؟ چگونه می‌توان ادعا نمود با وجود معنای کلّی، لفظ تنها با جزئیات قرن اکید پیدا می‌کند؟!
بر همین اساس گفتیم طبق این مسلک، اساساً تفکیک بین «وضع عام، موضوع‌له عام» و «وضع عام، موضوع‌له خاص» برای ما قابل تصویر نیست. این اشکالی است که طبق مسلک قرن اکید، در تحلیل مسأله وجود دارد.

چاپ این بخش

  مروری بر دیدگاه اصول‌دانان در وضع حروف
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 3-فروردين-1403, 14:02 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

درس خارج اصول جلسۀ 62 مورخ 16 دی 1402
محقق خراسانی[1] وضع حروف را همانند وضع اسماء پنداشته و آن را از قبیل «وضع عام، موضوع‌له عام» دانستند.

اما محقق عراقی[2] بر خلاف محقق خراسانی، بین موضوع‌له حرف و اسم، تفاوت جوهری قائل بودند با این حال، کیفیت وضع حروف را از قبیل «وضع عام، موضوع‌له عام» دانستند.
بر خلاف این دو بزرگوار، معمول اصول‌دانان وضع حروف را از قبیل «وضع عام، موضوع‌له خاص» دانسته‌اند. البته خاص بودنِ موضوع‌له در کلام ایشان، _همچنانکه شاید از ظاهر کلمات بسیاری از ایشان استفاده می‌شود_ گاه به معنای جزئی حقیقی است؛ و گاه همچون دیدگاه مرحوم شهید صدر، به معنای جزئی اضافی است. مرحوم شهید صدر[3] جزئی بودن موضوع‌له حروف را جزئیت طرفیه نامیدند چون حرف دالّ بر نسبت بین طرفین هستند و جزئیتشان به تبع طرفین است که خودش یک معنای کلی محسوب می‌شود؛ ولی به هر حال آن را از قبیل «وضع عام، موضوع‌له خاص» قرار دادند.
نخست باید به این نکته توجه نمود که بحث کنونی ما در خصوص علقۀ وضعیه است؛ یعنی قصد داریم ببینیم آن علقۀ وضعیه‌ای که نتیجۀ وضع محسوب می‌شود به چه شکل است؟ آیا این علقۀ وضعیه بین لفظ و جزئیاتِ معنای متصوّر حین الوضع، برقرار است یا بین لفظ و نفس معنای کلّی متصوّر حین الوضع؟


[1] کفایة الاصول (طیع آل البیت)، ص10.
[2] بدائع الافکار فی الاصول، ص42.
[3] بحوث فی علم الاصول، ج1، ص347.

چاپ این بخش