مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,576
» آخرین کاربر: rohollahkh2496
» موضوعات انجمن: 3,297
» ارسالهای انجمن: 10,097

آمار کامل

آخرین موضوعات
عدم امکان تغییر جنسیت از ...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: خیشه
6 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 14
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
دیروز, 18:07
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 18
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
دیروز, 14:07
» پاسخ‌ها: 25
» بازدید: 5,422
قوام شرطیت ترتیب به ذُکری...
انجمن: فقه استاد محمدجواد فاضل
آخرین‌ارسال: خیشه
دیروز, 07:35
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 37
سبک و اعتبار بعضی از کتب ...
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 30
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:41
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 70
عدم تساوی اطلاق ذاتی و اط...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
1-ارديبهشت-1403, 17:13
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 24
تاریخچه تالیف کتب حدیثی
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مهدی کاظمی
1-ارديبهشت-1403, 15:47
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 63
علامیّت استحسان طبع دائمی...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:55
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21
روش شناخت استعمال بلا تعو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:54
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21

 
  فرض مسافر بودن تمامی افراد نماز جمعه
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 20-بهمن-1397, 23:00 - انجمن: فقه استاد گنجی - پاسخ‌ها (5)

یکی از مباحثی که در بحث استثناء شدگان از نماز جمعه مطرح می شود این است که آیا خود مسافرین که استثناء شده اند می توانند برای خود اجتماع کنند و نماز جمعه ای را تشکیل دهند؟؟!
برای جواب بدین سوال باید روایات را بررسی و بین آن ها جمع کرد. برخی از روایاتی که شبهه عدم مشروعیت در ذهن ایجاد می کنند مانند این روایت هستند: « عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْيَقْطِينِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ فِي السَّفَرِ جُمُعَةٌ وَ لَا أَضْحًى وَ لَا فِطْرٌ»[b][1][/b]
در مقابل این روایت، روایتی دال بر مشروعیت است: « أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: [b]أَيُّمَا مُسَافِرٍ صَلَّى الْجُمُعَةَ رَغْبَةً فِيهَا وَ حُبّاً لَهَا أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ مِائَةِ جُمُعَةٍ لِلْمُقِيمِ»[b][1].[/b][/b]
جمع بین روایات این است که لیس فی السفر جمعه را با توجه به اینکه روایاتی آمده است که اگر مسافر شرکت در نماز جمعه کند اشکالی ندارد، حمل می کنیم بر اینکه جمعه را مسافرین منعقد نکنند. یعنی نباید مسافرین تمام العدد باشند و حضورشان و مکملیت آن ها اشکالی ندارد. شاید اینکه می توانند مکمل باشند نیز بتوان از همان روایت استفاده کرد که می گفت حضور آنان اشکالی ندارد.

روایاتی که می گوید مسافرین جمعه را نخوانند نیز به همین معنا [عدم جواز انعقاد جمعه توسط مسافرین به صورتی که تمام افراد آن مسافر باشد] حمل می شوند.



















[1] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ج1، ص37.
















[1] المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، ج2، ص372.

چاپ این بخش

  دلیل افضلیت نماز جمعه مسافر نسبت به حاضرین
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 20-بهمن-1397, 22:53 - انجمن: فقه استاد گنجی - پاسخ‌ها (2)

نکته ای از محقق همدانی: دلیل افضلیت نماز جمعه مسافر

نکته ای را محقق همدانی در بحث های قبلی بیان کرده است که بیان آن خالی از فایده نیست. اینکه اگر هر مسافری در نماز جمعه شرکت کند اجرش زیاد است، چگونه می شود که از مقیم اجر او بیشتر باشد. ایشان در بیان بیشتر بودن اجر مسافر فرموده است که مسافر اضافه بر وظیفه ی خود به جا می آورد، وظیفه ی اصلی او دو فرادی بود ولی او خود را به زحمت انداخته و خود را به خطبتین نیز رسانده است و نماز دو رکعتی را به جماعت جمعه خوانده است. به نظر می رسد نکته ی خوبی فرموده است.

چاپ این بخش

  ظهور یکره در حرمت در نظر محقق خویی
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 20-بهمن-1397, 22:49 - انجمن: فقه استاد گنجی - پاسخ‌ها (4)

کلام محقق خویی در ظهور «یکره»
محقق خویی رحمه الله ادعا کرده اند که یکره ظهور در منع دارد و از طرفی دیگر ادعا کرده است که هرگاه منعی از شارع صادر شود و ترخیص نداشته باشد حرام است[1]. لکن ما بحث کرده ایم که یکره در روایات لاأقلش این است که ظهور در حرمت ندارد، قدر متیقن آن کراهت است.


[1] موسوعة الامام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی، ج4، ص279.« و لكن الصحيح أن تلك الطائفة أيضاً تدل على الحرمة مع قطع النظر عن الطائفة المتقدِّمة، و ذلك لأن الكراهة التي هي في قبال الأحكام الأربعة اصطلاح مستحدث و أما بحسب اللّغة فهي بمعنى المبغوضية لأن معنى كرهه: ضد أحبه، أي أبغضه. و على ذلك فالكراهة تدل على الحرمة ما دام لم تقم قرينة على خلافها، إذ الدليل قد يدل على الحرمة نفسها و قد يدل على الحرمة بالدلالة على منشئها الذي هو البغض».

چاپ این بخش

  حجیت اخبار مسلم عامه در صورت عدم ردع
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 20-بهمن-1397, 12:35 - انجمن: اصول استاد قائینی - بدون‌پاسخ

جایی که  روایت از روایات مشهوره‌ی در کلمات اهل سنت باشد سیره و رویه‌ی ائمه‌ی ما نسبت به آن روایت اگر مجهول باشد یا حتی اگر تلقی غلطی از آن روایت داشته باشند، ائمه تذکر می‌دادند. سکوت ائمه‌ی ما از تعرض به اهل سنت در روایتی که در کلمات اهل سنت به صورت مسلم و قطعی آمده و در کلمات اصحاب ما هم به صورت یک روایت مسلم مورد استناد قرار گرفته در مواضع و موارد متعددی، حاکی از تقریر و پذیرش این روایت است. مثلا حدیث جب « الاسلام یجب ما قبله » که مرحوم آقای خوئی به خاطر عامی بودن این را بعه عنوان روایت قبول ندارد و مدرکش را منحصر در سیره می داند ولی با توجه به اینکه از روایات مشهوره‌ی عامه است و در فقه ما مورد تمسک واقع شده و ردعی هم در مورد آن نیامده است ما با آن معامله روایت مقطوع الصدور می کنیم.
4/7/97 درس فقه

چاپ این بخش

  جمع بین ارشادیت و مولویت در خطاب تبلیغی!
ارسال‌شده توسط: طائبی - 18-بهمن-1397, 23:16 - انجمن: اصول استاد سیدمحمود مددی - پاسخ‌ها (4)

جمع بین ارشادیت و مولویت در خطاب تبلیغی
یکی دیگر از ثمراتی که بر تفکیک بین خطاب تشریعی و تبلیغی مترتب می گردد، جمع بین خطاب ارشادی و مولوی در خطاب واحد تبلیغی است در حالی که در خطاب تشریعی چنین امری محال است و سر از تناقض در می آورد!
بنابراین امام علیه السلام که تمام خطاباتش تبلیغی است می تواند با یک خطاب، ارشاد به دو الزام داشته باشد یکی ارشاد به یک حکم تشریعی مولوی و دیگری ارشاد به یک حکم الزامی عقلی!

محقق خوئی قدس‌سره در روایت «ما لا یدرک کله لا یترک کله» قائل به اجمال شده است به این بیان که :
أ‌. اگر مراد از «ما» در فقره «ما لا یدرک»، افراد واجب باشد : روایت دلالت بر یک حکم ارشادی و الزام عقلی دارد؛ زیرا در صورتی که امتثال تعدادی از افراد واجب، متعذر باشد عقل حکم به لزوم امتثال مابقی افراد مقدور می نماید.
ب‌. و اگر مراد از «ما» در فقره «ما لا یدرک»، اجزاء واجب باشد : روایت دلالت بر یک حکم مولوی خواهد داشت؛ زیرا وجوب مابقی اجزاء یک واجب مرکب در صورت تعذر برخی اجزاء، قطعاً یک وجوب جدید است که نیاز به امر شارع دارد و لذا یک خطاب مولوی است.
و از آنجا که خطاب واحد نمی تواند هم ارشادی باشد و هم مولوی لذا روایت مجل است.

اما استاد سید محمود مددی فرمودند با توجه به اینکه این خطاب از ناحیه امام معصوم علیه السلام صادر شده و یک خطاب تبلیغی است، امام علیه السلام با خطاب واحد ارشاد به دو الزام کرده است یکی ارشاد به الزام عقلی (خطاب ارشادی) و دیگری ارشاد به یک الزام شرعی (خطاب مولوی)، اما در خطاب تشریعی جمع بین دو الزام عقلی و شرعی استحاله دارد.

نتیجه :
1. تفکیک بین تشریعی و تبلیغی بودن خطابات در اذهان فقهاء قدس الله اسرارهم نبوده است ولی توجه به آن در استظهار از روایات تأثیرگذار بوده و برخی موارد موجب خروج از اجمال گردد.
2. خطابات صادره از ائمه علیهم‌السلام با توجه به مبلّغ بودن ایشان، یا تبلیغ یک حکم شرعی است و یا بیان یک حکم عقلائی (مانند بسیاری از روایات صادره از ایشان در مورد خوراکی ها و امور بهداشتی و ...).

چاپ این بخش

Lightbulb ولایت فقیه، مسئولیت یا تسلط؟
ارسال‌شده توسط: سید محمد صادق رضوی - 18-بهمن-1397, 19:02 - انجمن: مطالب علمی (فقهی) - پاسخ‌ها (3)

بسم الله الرحمن الرحیم

غالبا افرادی که در پی اثبات ولایت مطلقه فقیه هستند به جنبه سلطه وار و حکومتی این مسأله نگاه می کنند، حال آن که عواقب و پیامدهای اثبات ولایت فقیه مسائل دیگری هم هست.

با توجه به این که ولایت مطلقه فقیه، در گرو جانشینی فقیه در مطلق اختیارات امام معصوم است، قائلین به ولایت فقیه تمام نصوصی را که در آن ذکری از (امام) یا (سلطان)و امثال اینها آمده باشد در زمان غیبت بر فقیه منطبق می کنند (البته واضحست که وضعیت نصوص اعتقادی تفاوت دارد).
بر این اساس لازمست تعدادی از روایات را که مشتمل بر وظایف امام هستند را بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم:

دسته اول) ادله ای که دستگیری از فقرا و بدهکاران را بر امام لازم می دارد

این روایات خود به دو گروه تقسیم می شوند
1) ادله بیان مصرف  زکات که بر امام لازم می دارد اموال زکوی را به فقرا و نیازمندان و دیگر مصارف مذکور در آیه شریفه برساند. با وجود دلیل قرآنی، نوبت به ادله روایی نمی رسد، اما برخی روایات مضامین جالبی دارند که ذکر می کنیم:
۱. عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن أبان بن عثمان عن صباح‏ بن‏ سيابة عن أبي عبد الله ع قال قال رسول الله ص‏ أيما مؤمن أو مسلم مات و ترك دينا لم يكن في فساد و لا إسراف فعلى الإمام أن يقضيه فإن لم يقضه فعليه إثم ذلك إن الله تبارك و تعالى يقول- إنما الصدقات للفقراء و المساكين‏ الآية ، فهو من الغارمين و له سهم عند الإمام فإن حَبَسَه فإثمه عليه. الکافی 1/ 407
۲. أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم، عن موسى بن بكر قال: قال لي أبو الحسن الأول عليه السلام‏: «من طلب هذا الرزق من حله ليعود به على نفسه و عياله، كان كالمجاهد في سبيل الله، فإن غلب فليستدن على الله و على رسوله صلى الله عليه و آله و سلم ما يقوت به عياله، فإن مات و لم يقض كان على‏ الإمام‏ قضاؤه، فإن لم يقضه كان عليه وزره، إن الله تبارك و تعالى يقول:
إنما الصدقات للفقراء و المساكين‏ [إلى قوله تعالى‏] و الغارمين‏ «2» فهو فقير مسكين مغرم‏ . قرب الاسناد : 340.

2) روایاتی که صرف نظر از مصرف زکات، بیانگر لزوم قضاء دین معسر بر عهده امام است.
روایات در این قسمت نیز مستفیض بوده و از طریق شیعه و عامه نقل شده است، مواردی را به عنوان نمونه ذکر می کنیم ان شاء الله تعالی
۱. روایت معروف نبوی: «من‏ ترك‏ مالا فلورثته و من ترك دينا أو ضياعا فعلیَّ» که به طرق مختلف و با تعابیر گوناگون نقل شده است. برخی منابع: تفسیر قمی 1/94؛ کافی 1/ 406؛ دعائم الاسلام 2/ 391؛ معانی  الاخبار/ 52؛ مسند احمد 2/ 290؛ سنن نسائی 4/66 .
این سند را که از جمله اصحّ اسانید شمرده می شود برای مثال ذکر می کنیم:
 علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد بن عثمان عن الحلبي عن أبي عبد الله ع قال: من مات و ترك دينا فعلينا دينه و إلينا عياله و من مات و ترك مالا فلورثته‏ و من مات و ليس له موال فماله من الأنفال. کافی 7/ 168
در این صحیحه تعبیر (والینا عیاله) هم افزوده شده که بیانگر شدت مسئولیت امام است.
این روایت معتبره (علی اشکال فی روایة ابن فضال عن أبیه) از امام رضا علیه السلام نیز بسیار شایان تأمل است که در قسمتی از آن چنین میفرمایند:

«إن شفقة النبي صلی الله علیه وآله على أمته شفقة الآباء على الأولاد و أفضل أمته علي بن أبي طالب‏ ع و من بعده شفقة علي ع عليهم كشفقته ص لأنه وصيه و خليفته و الإمام بعده». فقال:«فلذلك قال ص: أنا و علي أبوا هذه الأمة؛ و صعد النبي ص المنبر فقال: من ترك دينا أو ضياعا فعلي و إلي و من ترك مالا فلورثته‏ فصار بذلك أولى بهم من آبائهم و أمهاتهم و صار أولى بهم منهم بأنفسهم؛ و كذلك أمير المؤمنين ع بعده جرى ذلك له مثل ما جرى لرسول الله ص.»
دو نکته در این روایت حائر اهمیت است: یکی اینکه فقرات روایات به وضوح بر این دلالت دارد که لزوم ادای دین در اینجا، امری غیر از مسأله زکات است. دوم این که اهمیت فراوان این حقّ تا آنجاست که اصل ولایت و اولویت پیامبر و معصومین علیهم السلام نیز از آن نشأت می گیرد. بنابراین اگر لزوم اداء دین مؤمنین نباشد، ولایتی در کار نیست. (فصار بذلک اولی بهم...)

۲. محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى‏ «4» عن العباس عمن ذكره عن أبي عبد الله ع قال: الإمام يقضي عن المؤمنين الديون ما خلا مهور النساء. کافی 5/94
3. محمد بن أحمد عن محمد بن عيسى عن أحمد بن عائذ عن محمد بن أبي حمزة عن رجل بلغ به أمير المؤمنين ع قال: مر شيخ مكفوف كبير يسأل فقال أمير المؤمنين ع ما هذا؟ قالوا يا أمير المؤمنين نصرانيٌّ. فقال أمير المؤمنين ع استعملتموه حتى إذا كبر و عجز منعتموه؟! أنفقوا عليه من بيت المال .التهذیب 6/ 292


دسته دوم) روایاتی که پرداخت دیه را در مواردی بر امام واجب می کند:
این موارد نیز در کتاب الدیات به تفصیل بحث شده اند، اما اکنون به برخی از این روایات اشاره می کنیم ان شاء الله تعالی. گرچه در برخی از روایات تعبیر به (بیت المال) شده، اما از آنجا که ولایت امر بیت المال در قول به ولایت فقیه با فقیهست، نتیجه امر تفاوت چندانی ندارد.
۱. در صورتی که قاتل پس از قتل مجنون شود و مالی هم نداشته باشد. کافی 7/ 295
۲.کسی که به علت ازدحام جمعیت کشته شود. کافی 7/ 354
۳.مقتولی که قاتلش مشخص نیست.کافی 7/ 354
4. در موارد ثبوت دیه هنگامی که عاقله نباشد.

دسته سوم) روایات فراوانی که بیانگر مساوات امیر المؤمنین علیه السلام در تقسیم بیت المال میان مسلمین است. از این روایات استفاده می شود که اولا بیت المال باید میان مسلمانان تقسیم شود و ثانیا: این تقسیم باید به صورت کاملا مساوی و بدون هیچ تفاوتی میان فقیر و غنی و شریف و وضیع باشد.
روایات در این زمینه فراوان است. برای نمونه:
در امالی طوسی به سند خود از عن هلال بن مسلم عن جده قال: شهدت علي بن أبي طالب ع أتي بمال عند المساء، فقال: اقسموا هذا المال، فقالوا: قد أمسينا يا أمير المؤمنين فأخّره إلى غد. فقال لهم: تتقبلون أني أعيش إلى غد؟! قال: و ما ذا بأيدينا! قال: فلا تؤخروه حتى تقسموه. قال فأتي بشمع فقسموا ذلك المال من غنائمهم. امالی طوسی / 404

و موارد متفرقه دیگر، مثلاً
- تزویج زانیه: محمد بن الحسين عن عبد الله بن هلال عن العلاء عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال: قضى أمير المؤمنين ع في امرأة زنت‏ و شردت‏ أن يربطها إمام المسلمين بالزوج كما يربط البعير الشارد بالعقال. تهذیب 10/ 154

- تزویج عزبی که شهوتش طغیان می کند: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن محمد بن سنان عن طلحة بن زيد عن أبي عبد الله ع قال: إن أمير المؤمنين ع أتي برجل عبث بذكره فضرب يده حتى احمرت ثم زوجه‏ من بيت‏ المال‏. کافی 7/ 265 در روایت دیگر مهر او را هم از بیت المال قرار دادند : مقنعه/ 791

-مهریه زوجه هنگامی که ملحق به کفار شود: در حدیث طولانی که در این باب وارد شده چنین آمده است «فإذا هو تزوج امرأة غيرها فإن على الإمام أن يعطيه مهرها مهر امرأته الذاهبة» تهذیب 6/ 313

چاپ این بخش

  کنایه و مجاز
ارسال‌شده توسط: محمود رفاهی فرد - 18-بهمن-1397, 13:01 - انجمن: مطالب علمی (اصولی) - بدون‌پاسخ

فارغ از تعریفات و اقسامی که برای کنایه شمرده شده است، مثال هایی برای کنایه ذکر می شود. در این مثال ها باید ببینیم چه تفاوتی با مجاز وجود دارد. البته برخی بین کنایه و تعرض تفاوت نهاده و برخی مثال ها را داخل در تعریض دانسته اند. به هر حال و فارغ از مصطلحات، یک صورت این است که می گوییم "آفتاب زد" کنایه از این که باند شو نماز صبحت را بخوان. فرق این مثال و ما اشبهه با مجاز روشن است. مجاز در ناحیه ی مستعمل فیه است که آیا این خطاب را در معانی حقیقی استعمال کرده و یا در غیر معانی حقیقی. و یا به تحلیل منسوب به سکاکی، آیا اراده کرده است که این معنی در ضمن فرد حقیقی تحقق یافته و یا در ضمن فرد ادعایی متحقق شده است. چه استعمال حقیقی باشد (مثلا بگوییم آفتاب نزدیک است بزند) و چه استعمال مجازی باشد (مثلا به مجاز مشارفه بگوییم آفتاب زد) این کلام می تواند کنایه باشد اگر قصد متکلم از القاء کلامی با چنین معنایی، اخبار از امری غیر این معنای مستعمل فیه باشد. یک موقع می گوییم آفتاب زد و چیزی ورای این معنی را نمی خواهیم به مخاطب بفهمانیم (مثلا شخصی به ما گفته هر وقت آفتاب زد مرا با خبر کن) اما اگر با این جمله مثلا می خواهیم او را با خبر کنیم که نماز صبح دیر شد یا قرارت دیر شد یا .. کنایه می شود.
در این نحوه مثال ها، خود مستعمل فیه مقصود بالاخبار است. یعنی واقعا متکلم می خواهد به مخاطب بفهماند که آفتاب نزدیک است بزند اما از این اخبار، اخبار و تفهیم دیگری را قصد کرده است.
لذا بعضا در تعرف کنایه گفته اند که در کنایه جواز اراده ی معنای حقیقی نیز هست و یا در کنایه، قرینه ی صارفه از معنای حقیقی وجود ندارد. که البته گذشت که حقیقت و مجاز در یک رتبه است و کنایه و ... در رتبه ی موخر و کلام چه حقیقی چه مجازی می تواند کنایه باشد.
اما کنایه ی دیگری نیز تصویر شده است به این بیان که اصلا معنای مستعمل فیه، مقصود به اخبار نیست. مثلا اگر زید، واقعا به جهت کثرت مهمان نوازی، کثیر الرماد است و ما بگوییم زید کثیر الرماد به قصد تفهیم و یا اخبار از کرم او، داخل در قسم قبل می شود اما اگر اصلا زید کثرت رمادی ندارد، آیا می توان کنایه از کرم او گفت که او کثیر الرماد است؟ یعنی اصلا معنای مستعمل فیه مقصود به اخبار نباشد و ادعای فرد معنای حقیقی هم نشود که مجاز باشد (و الا اگر بگوییم زید کثیر الرماد است و مقصود این باشد که او به ادعاء این گونه است به نظر می رسد مانند زید اسد است) و صرفا یک معنایی بدون اخبار از تحقق آن به مخاطب القاء شود و مراد، اخبار از ملازم آن (مثلا) باشد. آیا چنین استعمالی عرفی است؟ ممکن است گفته شود که عرفی نیست و لا اقل ادعای تحقق معنای مستعمل فیه می شود. اما در برخی ترکیب هایی که حالت ضرب المثل پیدا کرده است شاید چنین چیزی رخ بدهد. مثلا می گوییم دیوار موش دارد کنایه از وجود جاسوس. یا دهانش بوی شیر می دهد کنایه از بچگی و ناپختگی. ان قلت که لعل این تراکیب وضع شده برای این معانی یقال که بعید است و وجدانا ما دیوار و موش و ... را در معانی موضوع لهشان به کار می بریم و مثلا می توانیم جای کلمه ی موش یا گوش از لفظ دیگر مرادفشان نیز استفاده کنیم.
شنرغح نبهمج اثبمن اعبخی اتلخحجدویکد ج5

چاپ این بخش

  نظر شهید صدر در حرمت ربای معاوضی در همه مثلیات
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 17-بهمن-1397, 22:41 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی در درس خارج فقه 17 بهمن 97
شهید صدر ربای معاوضی در تمامی مثلیات را حرام می داند. مراد از مثلیات چیزی است که مشابهش زیاد است.

دلیل ایشان این است که مثلی بودن در زبان عرفی متعارف نبوده و از آن به مکیل و موزون بودن تعبیر می شده است. بنابر این هر کالای مثلی  ماننند اسکناس و ... نباید به زیاده و نقیصه معامله شود و از جمله مثلیات اوراق نقدیه است.
استاد در مناقشه به این بیان فرمودند بسیاری از مثلیات مکیل نیستند( لباس، پارچه، قلم، تخم مرغ و...) بنابر این کنایه دانستن عنوان مکیل و موزون و اراده مثلی بعید است.
به نظر حقیر می رسد بیع به زیاده و نقیصه در مثلیاتی که مکیل نیستند معنا ندارد چون زیاده در کیل و وزن در ربای معاوضی ملاکه در حالیکه اینها اصلا وزنی نیستند مثلا تلوزیون مثلی است و ربای معاوضی در آن معنا ندارد.

چاپ این بخش

  مراد از بیان در قاعده قبح عقاب بلا بیان
ارسال‌شده توسط: 89207 - 17-بهمن-1397, 20:08 - انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار - پاسخ‌ها (1)

Exclamation در جریان برائت در موارد دوران بین محذورین در توصلیات که هیچ کدام بر دیگری ترجیحی ندارند بود، قول اول از محقق خراسانی«ره» و برخی دیگر از بزرگان این بود که برائت عقلیه جاری نمی شود؛ چون بیان وجود دارد و آن بیان، علم اجمالی است بنابراین این قاعده اجرا نمی شود.

محقق خویی«ره» در مصباح الاصول فرموده بیانی که در قاعده قبح عقاب بلابیان مأخوذ است بیانی است که باعثیت و محرکیت داشته باشد در اینصورت اگر این بیان وجود داشته باشد موجب تنجیز تکلیف است و اگر آن بیان نباشد تنجیز وجود ندارد، در نتیجه قاعده قبح عقاب بلابیان جاری می شود، و در مانحن فیه چنین بیانی وجود ندارد چون علم اجمالی تعلق گرفته به وجوب یا حرمت و مکلف نه می تواند موافقت قطعیه کند و نه می تواند مخالفت قطعیه کند بلکه مکلف یا آن را انجام می دهد و یا آن را ترک می کند.

محقق تبریزی«ره» در دروس فی مسائل علم الاصول می گوید بیان در قاعده قبح عقاب بلابیان بیانی است که مصحِّح عقاب بر مخالفت باشد و در مانحن فیه علم اجمالی نمی تواند مصحِّح عقاب بر مخالفت باشد، چون مخالفت قطعیه و موافقت قطعیه قابل احراز نیست پس در موارد دوران بین محذورین بیان مصحِّح عقاب نیست، در نتیجه قاعده قبح عقاب بلابیان جاری می شود.

استاد میفرمایند: محقق اصفهانی«ره» میفرمایند: شرط تنجز تکلیف دو امر می باشد؛ شرط اول این است که بیان بر تکلیف وجود داشته باشد -چه بیان تفصیلی و چه بیان اجمالی-، شرط دوم نیز این است که مکلف تمکن از موافقت قطعیه و مخالفت قطعیه داشته باشد و این دو شرط نیز ربطی به یکدیگر ندارند، بنابراین شرط عدم تنجز تکلیف این است که یکی از این دو شرط وجود نداشته باشد، به خلاف تنجز تکلیف که نیاز به تحقق هر دو امر دارد؛ پس اینکه محقق خویی«ره» یا شیخنا الاستاد«ره» گفته اند بیان اینچنینی وجود ندارد خلط وصول و قدرت با یکدیگر است، چون محقق خراسانی«ره» که می گوید قبح عقاب بلا بیان جاری نمی شود نمی خواهد بگوید تکلیف تنجز دارد بلکه ایشان فقط شرط وصول تکلیف را ثابت می داند اما این سخن به این معنا نیست که ایشان تکلیف را منجز می داند بلکه چون در موارد دوران بین محذورین قدرت بر موافقت و مخالفت قطعیه وجود ندارد تکلیف منجز نمی شود به این دلیل که قاعده دیگری وجود دارد و آن قبح تکلیف به غیر مقدور می باشد یعنی مکلف کردن مکلف به تکلیفی که نمی تواند آن را انجام دهد قبیح است، پس بزرگانی که به محقق خراسانی«ره» اشکال می کنند که بیان قاعده قبح عقاب بلابیان بیان باعث یا بیان مصحح عقاب است که در موارد دوران بین محذورین وجود ندارد پس قاعده قبح عقاب بلابیان جاری می شود خلط بین دو مطلب است.



فایل‌های پیوست
.docx   U1ms2_13971023-061_mo1_mfeb.ir.docx (اندازه 42.32 KB / تعداد دانلود: 0)
چاپ این بخش

  نکته دقیق در بحث جبر احادیث به عمل اصحاب
ارسال‌شده توسط: خیشه - 17-بهمن-1397, 18:46 - انجمن: فقه آیت الله سید احمد مددی - بدون‌پاسخ

استاد سید احمد مددی در جلسه 66 درس خارج فقه نکته دقیقی در مورد جبر احادیث به عمل اصحاب فرمودند. ایشان معتقد است در بحث جبر احادیث به عمل اصحاب باید دو نکته مورد توجه قرار بگیرید. یکی بحث کبروی است که مرحوم خویی منکر است و میفرماید عمل اصحاب جبران ضعف سند نمیکند. و دیگری بحث صغروی است. یعنی اول باید اثبات شود که عمل اصحاب وجود دارد. بعد در چند روایت میفرماید عمل اصحاب ثابت نیست ولی ادعای جبر به عمل اصحاب شده است. خلاصه حرف ایشان این است که بعضی از روایات مانند کل ما امکن ان یکون حیضا.. قاعده الزام. روایت هفت بار تطهیر ظرفی که خوک ان را لیسیده. قاعده اقرار العقلاء...  عمل کسانی مانند شیخ صدوق و کلینی  وکسانی مانند ایشان به این روایات ثابت نیست. یک باره در قرن ششم زمان ابن ادریسو یا قرن هشتم زمان علامه سر از شهرت و ادعای اجماع و غیره در میاورند. چطور ممکن است در قرن سوم و چهارم و پنجم عمل اصحاب نباشد بعد یک باره در قرن پنجم به بعد ادعای شهرت شود.
برای اطلاع بیشتر به جلسه 66 رجوع کنید. در انجا استاد هر کدام از این روایات را به طور جداگانه از لحاظ تاریخی بررسی میکند

چاپ این بخش