مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,576
» آخرین کاربر: rohollahkh2496
» موضوعات انجمن: 3,297
» ارسالهای انجمن: 10,097

آمار کامل

آخرین موضوعات
عدم امکان تغییر جنسیت از ...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: خیشه
5 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 11
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
دیروز, 18:07
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 15
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
دیروز, 14:07
» پاسخ‌ها: 25
» بازدید: 5,419
قوام شرطیت ترتیب به ذُکری...
انجمن: فقه استاد محمدجواد فاضل
آخرین‌ارسال: خیشه
دیروز, 07:35
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 34
سبک و اعتبار بعضی از کتب ...
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 27
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:41
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 70
عدم تساوی اطلاق ذاتی و اط...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
1-ارديبهشت-1403, 17:13
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 24
تاریخچه تالیف کتب حدیثی
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مهدی کاظمی
1-ارديبهشت-1403, 15:47
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 63
علامیّت استحسان طبع دائمی...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:55
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21
روش شناخت استعمال بلا تعو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:54
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 20

 
  پارادوکس اجتماع علم و شک
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 28-بهمن-1400, 13:45 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (1)

فرض کنید از یک سو انای زید معلوم النجاسه است و از سوی دیگر معلوم نیست انای زید، انای شرقی است یا غربی.
پس می توان گفت انای زید یا انای شرقی است یا انای غربی و چون هر دو مشکوک اند پس انای زید هم مشکوک النجاسه است و این تناقض است.
حل این تناقض به این است که یک واقعیت متعین ممکن است بالاضافه الی عنوان انای زید معلوم باشد و بالاضافه الی عنوان شرقی و غربی مشکوک باشد لذا تناقضی در کار نیست.
با توجه به این نکته نباید به دلیل مشکوک بودن طرفین احتمال، استصحاب فرد مردد را با اشکال عدم وجود یقین سابق مواجه دانست.
استاد شبیری در جلسه 10 مورخ 26مهر 1400به شکل گذرا به این پارادوکس اشاره نمودند.

چاپ این بخش

  اشکالات روشی در مطالعات تاریخ حدیث3
ارسال‌شده توسط: محمود رفاهی فرد - 27-بهمن-1400, 16:22 - انجمن: قواعد رجال - بدون‌پاسخ

لزوم اعتبار سنجی شواهد
گاهی به این مستمسک که بحث از تاریخ حدیث، صبغه ی تاریخی دارد و در تاریخ، نباید به شیوه ی معهود در فقه، سند را بررسی کرد، به هر روایت و گزارشی استناد می شود.
گرچه درست است که نباید در تاریخ، به شیوه ی معهود فقه، سند ها را بررسی کرد اما این به این معنی نیست که صدور هر روایت و گزارشی را ثابت شده بدانیم و به آن استناد کنیم.
با توجه به نزاع های نسبتا گسترده ای که در هنجارهای نقل و تحمل حدیث وجود داشته است (مانند نزاع در جواز و رجحان کتابت، تحدیث از مکتوب، قرائت بر شیخ و ...) این مسائل نیز تا حدودی بستر وضع و نسبت های دروغین به بزرگان بوده است و لذا نمی توان سنجش اصالت این گزارش ها را کنار گذاشت.
به عنوان نمونه، در منابع عامه، حدیثی را به حضرت امیر علیه السلام نسبت داده اند درباره ی مقایسه ی سماع از شیخ و قرائت بر شیخ و طبق یک نقل، امام علیه السلام این دو را مساوی دانسته اند و طبق نقل دیگر، یکی را ترجیح داده اند. طبعا با توجه به تاخر مساله ی مقایسه ی سماع و قرائت، پذیرش اصالت این دو نقل بسیار دشوار است؛ در حالی که برخی، همین حدیث را از شواهد گستردگی کتابت (یا قرائت) در زمان حضرت امیر علیه السلام قرار داده اند...

چاپ این بخش

  تفاوت حدثنا و اخبرنا در روایات شیخ صدوق
ارسال‌شده توسط: محمود رفاهی فرد - 25-بهمن-1400, 13:10 - انجمن: قواعد رجال - بدون‌پاسخ

شیخ صدوق با تعابیر مختلفی از مشایخشان نقل حدیث کرده اند. به طور کلی می توان این تعابیر را در 4 قسم قرار داد:
1- موارد تعبیر به حدثنا یا حدثنی
2- موارد تعبیر به اخبرنا یا اخبرنی
3- مواردی که با الفاظ دیگری (نظیر سمعت) نقل کرده اند
4- مواردی که هیچ تعبیری به کار نبرده اند و سند را با نام شیخ خود آغاز کرده اند.
با بررسی موارد قسم دوم متوجه می شویم که نسبت به شخصیت های خاصی (نظیر سجزی و طبرانی) نوعا یا همواره تعبیر اخبرنا/اخبرنی به کار برده اند. همچنین، در تعدادی از این موارد، تصریح به اجازه و یا انتقال حدیث از طریق مکاتبه کرده اند. از سوی دیگر، ظاهرا هیچ موردی نمی بینیم که حدثنا/حدثنی را با اجازه یا مکاتبه به کار برده باشند. مجموع این شواهد، نشانگر این است که اخبرنا و حدثنا در نظر شیخ صدوق متفاوت بوده و ظاهرا نسبت به راویانی که از طریق سماع و قرائت از آنها تحمل حدیث نکرده اند، تعبیر اخبرنا/اخبرنی به کار می برده اند. البته این امر، همیشگی و بدون استثناء نیست و نیز نشان نمی دهد که هر جا تعبیر به حدثنی/حدثنا کرده اند، حدیث را از راه سماع و قرائت به دست آورده باشند (این احتمال مطرح است که نسبت به کسانی که ارتباط سماع و قرائتی با آن ها نداشته اند تعبیر به اخبرنا کرده باشند و نسبت به افرادی که چنین ارتباطی با آن ها داشته اند، در مطلق موارد تعبیر به حدثنا کرده باشند ولو در احادیثی که از این افراد به سماع و قرائت اخذ نکرده باشند)

چاپ این بخش

  هر عموم خصوص من وجهی تعارض نیست!
ارسال‌شده توسط: محمد رضایی - 25-بهمن-1400, 10:38 - انجمن: فقه استاد شوپایی - بدون‌پاسخ

⬅️ گاهی نسبت موضوعات دو طایفه از روایت، عام و خاص مطلق است لکن با توجه به حکم روایت اخص، می توان وجه عمومیتی برای آن تصور نمود و نسبت را به عموم من وجه تغییر داد. در واقع یک طائفه از روایات به لحاظ موضوع، اطلاق یا عمومیت دارد و طائفه دیگر از ناحیه حکم اطلاق یا عمومیت دارد. در چنین مواردی که عمومیت یک طرف به لحاظ موضوع و عمومیت طرف دیگر به لحاظ حکم است، مشهور(یا تصریحا یا از باب عدم تصریح به خلاف) قواعد باب تعارض را جاری نموده اند لکن مرحوم آقای خویی، شهید صدر و مرحوم آقای تبریزی بر این باورند که اقتضای جمع عرفی این است که دلیلی که موضوعش خاص است را مقید قرار دهیم برای دلیلی که موضوعش مطلق هست.


♻️ به عنوان مثال در مسئله جواز اعتماد به اذان موذن برای حکم به دخول وقت، دو تا از روایاتی که مطرح هستند و باید نسبت سنجی بشوند، یکی موثقه عمار است که بر اساس آن اذان مخالف مطلقا مجزی نیست چه از نظر دخول وقت چه از لحاظ سقوط استحباب عند السماع(یکی از احکام اذان این است که عند السماع استحبابش برای سامع ساقط می شود). و دیگری طائفه روایاتی ست درباره اذان بلال که دلالت می کنند بر اعتماد به اذان موذن ثقه به صورت مطلق، چه مومن باشد و چه مخالف.

⬅️ همانطور که مشاهده می شود، از لحاظ موضوعی، رابطه عموم و خصوص مطلق است. موضوع موثقه عمار مخالفین است و موضوع روایات بلال، اعم از مومنین و مخالفین اما حکم موثقه عمار که مجزی بودن اذان است نیز حیث اعمیتی دارد(علاوه بر اجزاء نسبت به دخول وقت، اجزاء نسبت به سقوط استحباب عند السماع را نیز شامل می شود) که موجب شده رابطه بین دو روایت عموم خصوص من وجه شود.

✅حال طبق مبنای امثال آقایان خویی و صدر و تبریزی، باید روایتی که موضوعش خاص(موثقه عمار) هست را مقید قرار دهیم برای روایتی که موضوعش مطلق است(روایات بلال) و از این رو حکم می شود به عدم جواز اعتماد به اذان مخالف و جواز اعتماد به اذان مومن برای دخول وقت صلاة.


چاپ این بخش

  روایتی جالب از سهل الموونه بودن رفع کراهت
ارسال‌شده توسط: محمد رضایی - 25-بهمن-1400, 10:23 - انجمن: فقه استاد گنجی - پاسخ‌ها (7)

⬅️ از برخی روایات چنین برمی‌آید که ظاهرا رفع کراهت به امور سهل و ساده نیز اتفاق می افتد. مثلا پوشیدن لباس قرمز برای آقایان کراهت دارد لکن در روایت زیر از کافی شریف، امام باقر علیه السلام به جهت خوشایند همسرشان مبادرت به پوشیدن چنین لباسی می کنند:
 
❇️ مالك بن اعين گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام شرف‌ياب شدم در حالى‌كه رواندازى قرمز و نو كه قرمزى آن شديد بود بر تن داشت و من تبسم نمودم.
حضرت عليه السّلام فرمود: مى‌بينم كه مى‌خندى، چرا خنديدى! به خاطر اين لباسى كه بر تن من است خنديدى‌؟ به راستى كه همسر ثقفى من مرا بر اين كار مجبور كرده است. من او را دوست دارم و او مرا به پوشيدن اين لباس ناچار كرده است.
آن‌گاه فرمود: ما در اين لباس نماز نمى‌خوانيم و شما نيز در لباس قرمز رنگ تند نماز نخوانيد.
مالك گويد: پس از مدتى خدمت آن حضرت وارد شدم، حضرتش آن زن را طلاق داده بود. فرمود: از او شنيدم كه از على عليه السّلام بيزارى مى‌جست. من نيز طاقت نداشتم با اين حال او را نگه دارم.[1]
 
✅ در مساله تحنک بر اساس روایات به این نتیجه رسیدم که ترک تحنک مکروه است، چه هنگام نماز و چه در غیر نماز. لکن با توجه به اینکه رفع کراهت امری سهل المئونه است، برخی عناوین ثانویه ای که امروزه بر تحنک در غیر صلات بار می شود(مانند لباس شهرت)، باعث می شود قائل به کراهت آن در غیر صلات نشویم. در واقع وقتی مطلبی مانند خوشایند همسر باعث رفع کراهت می شود، به طریق اولی، عنوانی مانند لباس شهرت باعث رفع کراهت می گردد.
 


[1] أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ بُرَيْدٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ عَلَيْهِ مِلْحَفَةٌ حَمْرَاءُ جَدِيدَةٌ شَدِيدَةُ الْحُمْرَةِ فَتَبَسَّمْتُ حِينَ دَخَلْتُ فَقَالَ كَأَنِّي أَعْلَمُ لِمَ ضَحِكْتَ ضَحِكْتَ مِنْ هَذَا الثَّوْبِ الَّذِي هُوَ عَلَيَّ إِنَّ الثَّقَفِيَّةَ أَكْرَهَتْنِي عَلَيْهِ وَ أَنَا أُحِبُّهَا فَأَكْرَهَتْنِي عَلَى لُبْسِهَا ثُمَّ قَالَ إِنَّا لَا نُصَلِّي فِي هَذَا وَ لَا تُصَلُّوا فِي الْمُشْبَعِ الْمُضَرَّجِ قَالَ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ قَدْ طَلَّقَهَا فَقَالَ سَمِعْتُهَا تَبَرَّأُ مِنْ عَلِيٍّ ع فَلَمْ يَسَعْنِي أَنْ أُمْسِكَهَا وَ هِيَ تَبَرَّأُ مِنْهُ. الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏6 ؛ ص447

چاپ این بخش

  اثبات امکان دفع مهاجم با کمتر بر عهده پلیس نیست
ارسال‌شده توسط: رضا اسکندری - 25-بهمن-1400, 09:17 - انجمن: فقه استاد قائینی - بدون‌پاسخ

یکی از مسائل مهم در تامین امنیت در جامعه مقابله با اراذل و اوباش و افرادی است که مسلح هستند و در قضیه اخیر (قتل یک پلیس در شیراز) به شکل گسترده تری در فضای عمومی جامعه مطرح شده است. و حتی عدم استفاده پلیس از سلاح به نقص در قانون مرتبط شده و تلاش‌هایی برای اصلاح و تغییر قانون آغاز شده است.
به نظر می‌رسد ماده قانونی که در این زمینه وجود دارد نقصی نداشته و مطابق فقه است. در ماده ۱۵۶ قانون مجازات اسلامی آمده است:

نقل قول:هرگاه فردى در مقام دفاع از نفس، عرض، ناموس، مال يا آزادى تن خود يا ديگرى در برابر هرگونه تجاوز يا خطر فعلى يا قريب ‏الوقوع با رعايت مراحل دفاع مرتكب رفتارى شود كه طبق قانون جرم محسوب مى ‏شود، درصورت اجتماع شرايط زير مجازات نمى ‏شود:
الف- رفتار ارتكابى براى دفع تجاوز يا خطر ضرورت داشته باشد.
ب- دفاع مستند به قرائن معقول يا خوف عقلايى باشد.
پ- خطر و تجاوز به سبب اقدام آگاهانه يا تجاوز خود فرد و دفاع ديگرى صورت نگرفته باشد.
ت- توسل به قواى دولتى بدون فوت وقت عملًا ممكن نباشد يا مداخله آنان در دفع تجاوز و خطر مؤثر واقع نشود.
تبصره 1- دفاع از نفس، ناموس، عرض، مال و آزادى تن ديگرى در صورتى جايز است كه او از نزديكان دفاع ‏كننده بوده يا مسؤوليت دفاع از وى برعهده دفاع‏ كننده باشد يا ناتوان از دفاع بوده يا تقاضاى كمك نمايد يا در وضعيتى باشد كه امكان استمداد نداشته باشد.
تبصره 2- هرگاه اصل دفاع محرز باشد ولى رعايت شرايط آن محرز نباشد اثبات عدم رعايت شرايط دفاع برعهده مهاجم است.
تبصره 3- در موارد دفاع مشروع ديه نيز ساقط است جز در مورد دفاع در مقابل تهاجم ديوانه كه ديه از بيت‏المال پرداخت مى شود.

همان طور که مشخص است در تبصره ۲ از این ماده قانونی اثبات امکان دفاع به کمتر یا فقدان شرایط بر عهده مهاجم گذاشته شده است نه بر عهده مدافع مثل پلیس که برای دفاع اقدام به تیراندازی کرده است (حتی اگر به مرگ هم منتهی شده باشد).
این نکته از اطلاق لفظی موثقه سکونی قابل استفاده است.
نقل قول:مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ شَهَرَ سَيْفاً فَدَمُهُ هَدَرٌ. (تهذیب الاحکام، جلد ۱۰، صفحه ۳۱۵)
اطلاق لفظی این دلیل اقتضاء می‌کند که خون شخص به مجرد اشتهار سلاح، هدر است به این معنا که بار اثباتی قضیه بر عهده مدافع نیست و گرنه این تعبیر لغو خواهد بود. به عبارت دیگر همان طور که اطلاق مقامی ادله جواز و بلکه امر به قتل دزد اقتضاء می‌کند که بار اثباتی بر عهده قاتل نباشد، اطلاق لفظی این روایت هم اقتضاء می‌کند که بار اثباتی امکان دفع به کمتر بر عهده مداقع نباشد.
تذکر این دو نکته نیز لازم است که اولا منظور از اشتهار سلاح، نشان دادن سلاح نیست بلکه یعنی مسلح بودن به طوری که احتمال حمله با سلاح در مورد او وجود داشته باشد و ثانیا شخص مدافع در تکلیف شخصی خود ملزم به رعایت مراتب دفاع هست به این معنا که اگر دفع به اقل ممکن است برای او انجام مراتب بالاتر جایز نیست اما این تکلیف شخصی او و مسئولیت او در مقابل خداوند است و گرنه به لحاظ مقام اثبات و دادگاه، لازم نیست اثبات کند دفع به کمتر ممکن نبوده است.

چاپ این بخش

  عدم حجیت خبر واحد در صورت تعارض بعضی از فقرات آن خبر با مسلّمات فقه
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسینی - 23-بهمن-1400, 16:52 - انجمن: فقه استاد شب‌زنده‌دار - بدون‌پاسخ

بحث در این است که اگر در یک روایتی مثل روایت محمد بن قیس که از جمله مستندات صحت بیع فضولی است، بعضی از فقرات آن با مسلمات فقه ناسازگاری داشت، در فقرات دیگر آن که جزم به واقع وجود ندارد و معلوم نیست که چنین فقراتی از شارع صادر شده است، عقلاء به آن فقرات دیگر نیز اعتنائی نمی کنند...
و عدم حجیت این فقرات نیز بنا بر هر دو مبنی است؛ یعنی چه مبنای کسانی که خبر ثقه را حجت می دانند و چه بنا بر مبنای کسانی که خبر موثوق الصدور را حجت می دانند.
در زمینه حجیت خبر واحد دو مبنی وجود دارد که طبق هر دو مبنا چنین خبری حجت نمی باشد:
الف: حجیت خبر ثقه: بعضی از اصولیون می فرمایند: برای حجیت یک خبر کافی است که راوی آن خبر، شخص ثقه ای باشد و نیازی به وثوق خبر نمی باشد.
ب: عده ی دیگری از اصولیون کما نسب الی السید السیستانی می فرمایند: خبر واحدی حجت است که وثوق به صدور آن داشته باشیم و الا اگر وثوقی به آن خبر نداشته باشیم، آن خبر حجت نمی باشد.
بیان استاد معظم این است که اگر ما مبنی اول را اتخاذ بکنیم، چنین خبری که بعضی از فقرات آن با مسلمات فقه ناسازگار است، حجت نمی باشد؛ زیرا طبق این مبنا یکی از ارکان شخص ثقه این است که علاوه بر صادق بودن، ضابط نیز باشد و هنگامی که چنین خبری با این ناسازگاری بیان می کند معلوم می شود که این راوی انسان ضابطی نمی باشد، هر چند ممکن است این شخص در کل انسان ضابطی باشد ولی در این روایت و این واقعه از ضبط برخوردار نمی باشد. و این امر مثل شهود شاهد است به این بیان که اگر در دادگاه یک شاهد به موارد مختلفی شهادت داد ولی بعضی از آن شهادت‌ها واقعیت نداشته باشد، در این صورت رویۀ قضایی و عقلائی بر این است که به آن شهادت های دیگر از ایشان که جزم به کذب و یا صدق آنها نیز ندارند، ترتیب اثر نمی دهند.
و اگر مبنی دوم را نیز اتخاذ بکنیم، باز چنین خبری نیز حجت نمی باشد؛ زیرا با وجود فقرات ناسازگار با مسلمات فقه، دیگر نسبت به فقرات دیگر نیز وثوقی پیدا نمی شود.

به بیان دیگر اگر دلیل حجیت خبر واحد، سیرۀ عقلاء باشد، عقلاء در اخباری که بعضی از فقرات آن با مسلمات فقه ناسازگار باشد، سیره ای بر حجیت آن اخبار ندارند.

و اگر دلیل حجیت خبر واحد، ادلۀ لفظی باشد، با وجود چنین سیره ای بین عقلاء، اطلاقی برای آن ادله صورت نمی گیرد بلکه قدر متیقن از آن ادله در صورتی است که روای خبر، شخص ثقه و ضابطی باشد و وثاقت و ضابط بودن او احراز شده باشد.

البته بعضی از فقهاء مثل مرحوم خوئی که قائل به تبعیض در حجیت هستند، در این گونه اخبار، آن فقرات دیگر که مجتهد جزم به واقع آنها ندارد را حجت می داند. زیرا ایشان در بحث اخبار قائل به انحلال هستند؛ به این معنا که هر فقره ای از روایت طویل، در حکم یک روایت و خبر مستقل است.

چاپ این بخش

  تفاوت شبهه ی صدقیه با شبهه ی مصداقیه
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 23-بهمن-1400, 11:20 - انجمن: فقه استاد مفیدی - پاسخ‌ها (3)

در شبهه ی مصداقیه منشا شبهه  خلط امور خارجی است اما در شبهه ی صدقیه در خارج همه چیز کاملا واضح است بلکه در صدق مفهوم شک حاصل می شود به عنوان مثال حجم مشخصی از آب را در جایی قرار می دهیم و حجمی مشخص از خاک را به آن اضافه کرده در این مثال در امور خارجی هیچ اشتباه و خلطی وجود ندارد اما در صدق آب مطلق بر این آب شک حاصل می شود شیخ انصاری در کتاب الطهاره به این قسم از شبهه اشاره کردند: ثمّ لو شكّ في تحقّق الضابط المذكور- للشكّ في الصدق أو المصداق- عمل بالأصول(کتاب الطهاره ج۱ص۶۸)
۱۴۰۰/۹/۱۷

چاپ این بخش

  عدم حجیت قاعده ید در اموال عمومی و بیت المال
ارسال‌شده توسط: رضا اسکندری - 23-بهمن-1400, 09:36 - انجمن: فقه استاد قائینی - بدون‌پاسخ

در روایت صحیحه محمد بن قیس (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۱۰۹) که در کافی و تهذیب هم از عبدالرحمن بن الحجاج (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۸ و تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۲۷۳) از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده: «قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَيْثُمَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ». علماء در توجیه این کلام، مطالب مختلفی بیان کرده‌اند که نوعا بر اساس وجود علم به غلول بودن زره مورد نظر است اما به نظر ما این روایت درصدد بیان این مطلب است که غلول اگر دست کسی باشد باید بتواند اثبات کند به وجه مشروع به او رسیده است و گرنه از او گرفته می‌شود. یعنی در مساله غلول این طور نیست که شخص ذوالید منکر باشد و ید اماره ملکیت باشد و حاکم مسلط اموال عمومی یا فرماندهی جنگ نیازمند اقامه بینه باشد بلکه ید در مورد غلول حجت و اماره بر ملکیت نیست و لذا کسی که صاحب ید است باید بینه اقامه کند.
البته غلول به غنائم ماخوذ از دار الحرب است اما به نظر الغای خصوصیت از آن نسبت به همه اموال عمومی و بیت المال که اختیار آن به دست حاکم است بعید نیست. آنچه از این روایت استفاده می‌شود موافق با رویه عقلایی نیز هست. یعنی شارع نیز برای جلوگیری از دست اندازی به بیت المال این قانون مهم را قرار داده و اینکه ید برای اثبات ملکیت در بیت المال و اموال عمومی کافی نیست و ملکیت آنچه جزو اموال عمومی است فقط با بینه و ... قابل اثبات است.

چاپ این بخش

  تقابل آیت الله شبیری با آقای میلانی در واگذاری تشخیص مصادیق به عرف
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 22-بهمن-1400, 23:43 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (4)

استاد شبیری در جلسه9 مورخ 24مهر1400 فرمودند:
آیت الله والد به نقل از آقای میلانی فرمودند ایشان در بحث واگذاری تشخیص مصادیق به عرف می گفتند عرف بی سواد است.
آیت الله والد می فرمودند اتفاقا چون عرف بی سواد است شارع باید طوری حرف بزند که عرف بی سواد بفهمد پس اگر طوری حرف بزند که برخی مصادیق را عرف نفهمد معنایش این است که نسبت به آن موضوع اراده ای نداشته است.
این مطلب اشاره به یک نکته عقلی است که در روایات هم به آن اشاره شده است:
ما کان الله لیخاطب خلقه بما لا یعقلون

چاپ این بخش