مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,576
» آخرین کاربر: rohollahkh2496
» موضوعات انجمن: 3,297
» ارسالهای انجمن: 10,099

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: BryanTIT
دیروز, 14:31
» پاسخ‌ها: 27
» بازدید: 5,874
عدم امکان تغییر جنسیت از ...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: خیشه
دیروز, 07:37
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 23
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
4-ارديبهشت-1403, 18:07
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 24
قوام شرطیت ترتیب به ذُکری...
انجمن: فقه استاد محمدجواد فاضل
آخرین‌ارسال: خیشه
4-ارديبهشت-1403, 07:35
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 46
سبک و اعتبار بعضی از کتب ...
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 35
اشکال منسد بودن باب علم و...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
3-ارديبهشت-1403, 07:41
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 76
عدم تساوی اطلاق ذاتی و اط...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
1-ارديبهشت-1403, 17:13
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 25
تاریخچه تالیف کتب حدیثی
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مهدی کاظمی
1-ارديبهشت-1403, 15:47
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 69
علامیّت استحسان طبع دائمی...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:55
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 25
روش شناخت استعمال بلا تعو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
1-ارديبهشت-1403, 13:54
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 22

 
  عام تخصیص خورده به مخصص متصل، نه عام است نه خاص است نه مطلق
ارسال‌شده توسط: مخبریان - 21-بهمن-1400, 11:43 - انجمن: اصول استاد سیدمحمود مددی - بدون‌پاسخ

عام عنوانی است در یک جمله که شامل همه‌ی افرادش باشد، مثلاً در «اکرِم کلَّ فقیرٍ» «فقیر» عام است؛ زیرا شامل همه‌ی افرادی که دارای فقر باشند می‌شود. در این جمله «کل» ادات عموم است و این ادات است که شمول و استیعاب عنوان «فقیر» را نسبت به همه‌ی افرادش می‌فهماند.

خاص هم مانند عام عنوانی است که در یک جمله واقع شده است؛ اما وقتی با یک عنوان عام سنجیده می‌شود، مشاهده می‌شود که عنوان خاص بر بخشی از افراد عنوان عام صادق است. مثلاً اگر بعد از خطاب «اکرم کل فقیرٍ» خطاب دیگری از مولا صادر شود که «لا تکرم الفقراء الفسّاق» عنوان «الفقراء الفساق» عنوانی خاص محسوب می‌شود.
البته در همین خطاب عنوان «الفقراء الفسّاق» عام هم محسوب می‌شود؛ زیرا نسبت به همه‌ی افرادش (یعنی فقرای فاسق) شمول دارد.

از این دو مقدمه روشن می‌شود که برای اتصاف یک عنوان به خاص بودن، لازم است عامی نسبت به آن خاص وجود داشته باشد؛ لذا اگر تنها یک خطاب از مولا صادر شده باشد که «لا تکرم الفقراء الفسّاق» این عنوان خاص نیست و تنها عام است. 

مقدمه‌ی دیگر تفاوت بین عام و مطلق است. یکی از این تفاوت‌ها این است که برای فهم شمولیت:

  • در مطلق همواره به اجرای مقدمات حکمت نیاز هست.
  • در عام همواره به اجرای مقدمات حکمت نیاز نیست. 

با این توضیح روشن می‌شود که عام تخصیص خورده به مخصص متصل نه عام است و نه خاص و نه مطلق. مثلاً «اکرم الفقراء الا الفساق منهم» را در نظر بگیرید. عنوان «فقرا» در این خطاب:
  • عام نیست؛ زیرا شامل همه‌ی فقیرها نمی‌شود.
  • خاص نیست؛ زیرا ورای آن عامی وجود ندارد که به نسبت به آن خاص محسوب شود.
  • مطلق نیست؛ زیرا برای فهمیدن شمولی که در فقرا به صورت فی الجمله وجود دارد، نیاز به مقدمات حکمت نداریم.
[تذکر 1: این که فقرا در خطاب مذکور عام و مطلق نیست، به این معنا نیست که شمولیتی نسبت به فقرای غیر فاسق ندارد؛ بلکه در شمول حکم وجوب اکرام فقرا نسبت به آنها حجت است.]

تذکر 2: به نظر استاد در نظیر خطاب «اکرم الفقراء العدول»، عنوان «الفقراء العدول» عام تخصیص خورده نیست و اصلاً تخصیص به تقیید، تخصیص نیست. در چنین خطابی «الفقراء العدول» عام و از قبیل «ضیق فم الرکیة» است.

[تذکر 3: عام تخصیص خورده به مخصص منفصل، عام محسوب می‌شود؛ زیرا عنوان ذکر شده در آن خطاب، شامل همه‌ی افرادش می‌شود (ظهورش در شمول نسبت به همه‌ی افراد بعد از تخصیص منفصل از بین نمی‌رود). تنها در برخی از افراد که با مخصص منفصل معلوم شده‌اند، حجت نیست.]



برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث عام و خاص، جلسات 90 تا 93، 11 تا 19 بهمن 1400.

چاپ این بخش

Big Grin دلالت بعضی از احادیث خالی نبودن زمین از امام، بر حجیت اجماع هر عصری
ارسال‌شده توسط: ارادتمند آیت الله مکارم - 19-بهمن-1400, 21:37 - انجمن: مطالب علمی (اصولی) - بدون‌پاسخ

به نظرم می رسد براساس روایات پایین و امثال آن ها، باید اجماع علمای هر عصری حجت باشد.
چرا که اگر همه علما اشتباه کرده باشند، امام زمان براساس این روایات، اشتباه آن ها را برطرف می نماید.
(حتی اندکی احتمال می دهم حجیت شهرت فتوایی را هم بتوان برداشت کرد)


1- كمال الدين،ج۱،ص۲۰۳،ح۱۱ / صحیح / حدثنا أبي و محمد بن الحسن قالا حدثنا سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر عن محمد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن عن أبي الصباح عن أبي عبد الله ع قال [ إن الله تبارك و تعالى لم يدع الأرض إلا و فيها عالم يعلم الزيادة و النقصان فإذا زاد المؤمنون شيئا ردهم و إذا نقصوا شيئا أكمله لهم و لو لا ذلك لالتبست على المؤمنين أمورهم.]

2- كمال الدين،ج۱،ص۲۰۴،ح۱۶ / صحیح / حدثنا محمد بن الحسن قال حدثنا سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن عيسى عن علي بن إسماعيل الميثمي عن ثعلبة بن ميمون عن عبد الأعلى بن أعين عن أبي جعفر ع قال سمعته يقول [ ما ترك الله الأرض بغير عالم ينقص ما زادوا و يزيد ما نقصوا و لو لا ذلك لاختلطت على الناس أمورهم.]

3- كمال الدين،ج۱،ص۲۲۱،ح۶ / موثق / حدثنا أبي و محمد بن الحسن قالا حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن الحسين عن علي بن أسباط عن سليم مولى طربال عن إسحاق بن عمار قال سمعت أبا عبد الله ع يقول [ إن الأرض لم تخل إلا و فيها عالم كيما إن زاد المسلمون شيئا ردهم إلى الحق و إن نقصوا شيئا تممه لهم.]

4- كمال الدين،ج۱،ص۲۲۱،ح۷ / صحیح / حدثنا محمد بن الحسن قال حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري قال حدثنا هارون بن مسلم عن أبي الحسن الليثي قال حدثني جعفر بن محمد ع عن آبائه ع أن النبى ص قال [ إن في كل خلف من أمتي عدلا من أهل بيتي ينفي عن هذا الدين تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين و إن أئمتكم قادتكم إلى الله عز و جل فانظروا بمن تقتدون في دينكم و صلاتكم.]
(این حدیث اخیر را ظاهرا اهل سنت هم با سندهای معتبر دارند)

5- كمال الدين،ج۱،ص۲۲۲،ح۱۲ / صحیح / حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار و سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر الحميري جميعا عن إبراهيم بن مهزيار عن علي بن حديد عن علي بن النعمان و الحسن بن علي الوشاء جميعا عن الحسن بن أبي حمزة الثمالي عن أبيه قال سمعت أبا جعفر ع و هو يقول [ لن تخلو الأرض إلا و فيها رجل منا يعرف الحق فإذا زاد الناس فيه قال قد زادوا و إذا نقصوا منه قال قد نقصوا و إذا جاءوا به صدقهم و لو لم يكن ذلك كذلك لم يعرف الحق من الباطل قال عبد الحميد بن عواض الطائي بالله الذي لا إله إلا هو لسمعت هذا الحديث من أبي جعفر عليه السلام بالله الذي لا إله إلا هو لسمعته منه.]

6- كمال الدين،ج۱،ص۲۲۸،ح۲۱ / صحیح / حدثنا أبي و محمد بن الحسن قالا حدثنا سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن عيسى بن عبيد عن الحسن بن علي الخزاز عن عمر بن أبان عن الحسين بن أبي حمزة عن أبيه عن أبي جعفر ع قال [ يا أبا حمزة إن الأرض لن تخلو إلا و فيها منا عالم إن زاد الناس قال قد زادوا و إن نقصوا قال قد نقصوا و لن يخرج الله ذلك العالم حتى يرى في ولده من يعلم مثله علمه.]

7- الکافي،ج۱،ص۱۷۸،ح۲ / صحیح / علي بن إبراهيم عن أبيه عن محمد بن أبي عمير عن منصور بن يونس و سعدان بن مسلم عن إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله ع قال سمعته يقول [ إن الأرض لا تخلو إلا و فيها إمام كيما إن زاد المؤمنون شيئا ردهم و إن نقصوا شيئا أتمه لهم.]

چاپ این بخش

  بررسی وثاقت محمد بن سنان
ارسال‌شده توسط: 0384997988 - 18-بهمن-1400, 14:45 - انجمن: فقه استاد محمدجواد فاضل - بدون‌پاسخ

عرض سلام و ادب

بحث رجالی که استاد فاضل در خارج حجّ مطرح کردند پیرامون وثاقت محمد بن سنان تقدیم می گردد.



فایل‌های پیوست
.pdf   محمد بن سنان.pdf (اندازه 67.84 KB / تعداد دانلود: 12)
چاپ این بخش

  نکاتی مهم در مورد دعای یا من ارجوه
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 18-بهمن-1400, 08:19 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (4)

استاد شبیری در درس اصول جلسه 77 مورخ 18 بهمن 1400 فرمودند:
نکته اول اینکه دعای یا من ارجوه (دعای رجبیه) یک دعای معروف است که نقلیات متعددی دارد و باید این نقلیات با هم لحاظ شود و رواتش مجموعا بررسی شود که فعلا قصد ورود به این را نداریم.
نکته دوم: نکته ای که الآن مد نظر ماست اینست که طبق نقل معروف این دعا که برای مرحوم سید بن طاووس است این دعا دو بخش دارد، بخش اولش از یا من ارجوه شروع می شود تا یا کریم و تنها بخش اولش را حضرت تعلیم دادند و به راوی فرمودند بنویس و ظاهرا بخش دوم مصداق تعلیم نبوده و جنبه عمومی ندارد.
پس از پایان بخش اول راوی می گوید حضرت این دعا را خواند در حالیکه دست به ریش مبارک گرفته و انگشتش را حرکت می داد پس طبق ظاهر عبارت دست به ریش گرفتن و حرکت انگشت را حضرت از ابتدای دعا انجام دادند.
نکته سوم: دست به ریش گرفتن و بخش دوم دعا مصداق تعلیم حضرت نبوده لذا تنها می توان از باب حجیت فعل معصوم به آن عمل کرد ولی فعل معصوم لسان ندارد و نمی توان از آن اطلاق گرفت لذا به مقداری می توان حکم را تسری داد که احتمال وجود خصوصیت در صنف خاص وجود نداشته باشد و این احتمال در غیر موسفیدها مانع شمول خواهد شد چون شیبه به معنای موی سفید است و دست به ریش گرفتن هم می تواند از باب حرمت ریش سفید در اسلام باشد و لذا نسبت به جوانها و افرادی که مو سفید نکردند قابل تعمیم نیست.
نکته ای که مانع تسری به جوانان است اینست که در اسلام موی سفید احترام دارد (من شاب شیبه فی الاسلام کان له نورا یوم القیامه) و حرم شیبتی علی النار هم یعنی موی سفید اعم از پیرمرد و پیرزن ولی در غیر موسفیدها نه می توان بخش دوم دعا را تعمیم داد و ماثور دانست و نه می توان دست به ریش گرفتن را تعمیم داد.

چاپ این بخش

Lightbulb تعارف روز مستحبی غیر مومن
ارسال‌شده توسط: hamedsadry3000 - 16-بهمن-1400, 10:50 - انجمن: سوالات علمی (فقهی) - بدون‌پاسخ

سلام
ایا میتوان روزه ی مستحبی رو با تعارف یک غیر مومن باز کرد ؟
تعریف مومن چیست ؟
کسی که خدا و پیامبر رو قبول دارد و اکثر احکام دین رو به جا نمی اورد مسلمان یا مومن است ؟
تارک صلات چی مومنه ؟

چاپ این بخش

  کراهت ترک تحنّک
ارسال‌شده توسط: مجتبی خویشوند - 15-بهمن-1400, 16:47 - انجمن: فقه استاد گنجی - بدون‌پاسخ

یکی از مکروهات لباس نمازگزار، خالی بودن عمامه از "سدل" و "تحنّک" دانسته شده(ر.ک. العروة الوثقی ج 1 ص 573)؛ "سدل" عبارت است از آویزان کردن چیزی(و یا بخشی) از عمامه، و "تحنّک" میل دادن بخشی از عمامه(به سمت چانه) را گویند؛ در تحقّق معنای "تحنّک" لازم نیست که یک سر عمامه زیر چانه چرخانده شده و در طرفِ دیگرِ عمامه بند شود (اگرچه این شیوه هم یکی از کیفیّات "تحنّک" است!)، بلکه قدری میل دادنِ بخشِ آویزان عمامه به سمت چانه، کافی است.
با بررسی روایات مسئله(ر.ک. وسائل الشیعة ج 4 ص 401 و 402 و 403) روشن می شود که حزازت ترک تحنّک و یا سدل اختصاصی به حال نماز نداشته(برای اثبات کراهت ترک تحنّک در خصوص حال نماز دو بیان ارائه شده که هیچ کدام تمام نیستند) و البته نهی از آن دو لزومی نیست.

مرحوم صاحب وسائل کراهت ترک تحنّک را حمل بر زمان بستن عمامه و یا هنگام سفر و حاجت خواستن کرده اند(وسائل الشیعة ج 4 ص 403). چنین حملی بر خلاف اطلاق روایات است.
هم چنین مرحوم استاد(آقای تبریزی رحمه الله) نیز مدّعی بودند که روایاتِ دالّ بر کراهتِ ترکِ تحنّک، دلالت بر صرف الوجود تحنّک دارند. لذا زمانی که عمامه بسته می شود، همین که چند لحظه تحت الحنک داشته باشد، کراهت آن منتفی خواهد بود.
این سخن نیز برخلاف ظاهر روایات است. ظاهر روایات آن است که عمامه باید مستمرّا با تحنّک باشد.
مرحوم فیض کاشانی در مفاتیح(ج1 ص 111) فرموده اند: "... التحنك سنة مطلقا الا أنه قد ترك اليوم بحيث صار من لباس الشهرة المنهي عنه".
یعنی تحنّک اگرچه سنّت است، اما امروزه به قدری متروک واقع شده که داشتن تحت الحنک به صورت دائم، لباس شهرت محسوب می شود. لذا چون شبهه حرمت دارد، کراهتش زائل می شود.
به عنوان تایید کلام مرحوم فیض می توان گفت به طور کلی رفع کراهت در برخی روایات امری سهل المئونه بوده و در ما نحن فیه هم همین مقدار که تحنّک موجب اذیّت و دردسر و قدح برای شخص معمّم است، کراهتِ آن رفع خواهد شد!
ناگفته نماند که اگرچه ترک تحنّک در زمان فعلی، کراهت ندارد اما نکته رفع کراهتِ آن(لباس شهرت) در حال نماز وجود ندارد؛ بنابراین ترک تحنّک در حال نماز وجهی ندارد! مضاف بر اینکه احتمال دخالت تحنّک در ثواب نماز نیز وجود دارد و سیره سلف نیز بر تحنّک در حال نماز قائم است. بنابراین نباید با توجیهات بی اساس از بندگی خدای متعال شانه خالی کرد.

چاپ این بخش

  محط تنجیز، خارج یا ذهن
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 15-بهمن-1400, 12:44 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد شبیری در جلسه 7 از درس اصول مورخ 20 مهر 1400 فرمودند:
محقق عراقی معتقد است احکام به امور ذهنی تعلق می گیرد ولی تنجیر وصف خارج است یعنی عقاب و ثواب بر خارج مترتب می شود.
مرحوم آقای صدر بر خلاف ایشان می فرماید تنجیز به عنوان ذهنی البته بما هو حاک عن الخارج تعلق می گیرد.
به عقیده ما تنجیز وصف همان چیزی است که تحریک بدان تعلق گرفته است یعنی باید دید عقل انسان به تبع امر مولا وی را به چه چیزی تحریک می کند، همان چیز محط تنجیز است.

چاپ این بخش

  نزاع در وثاقت محمد بن عیسی
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 15-بهمن-1400, 12:29 - انجمن: بررسی راویان - پاسخ‌ها (4)

استاد سید محمد جواد شبیری در درس فقه جلسه 10 مورخ 27مهر1400 فرمودند:
از قدیم در مورد وثاقت محمد بن عیسی بحثهایی وجود داشته است.
محقق خویی تصور نموده است که این بحث در خصوص روایات محمد بن عیسی عن یونس است و شواهدی بر این مطلب اقامه نموده است ولی بحث قدما در مورد محمد بن عیسی عمومی بوده و اختصاص به روایاتش از یونس ندارد.
بهر حال حق آنست که محمد بن عیسی ثقه است به دلیل قول مرحوم نجاشی: (رایت اصحابنا ینکرون هذا القول و یقولون من مثل ابی جعفر محمد بن عیسی سکن بغداد)

چاپ این بخش

  حمل بر تقیه گاهی می تواند جمع عرفی باشد نه مرجح
ارسال‌شده توسط: مومن - 14-بهمن-1400, 21:10 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (2)

محقق همدانی فرموده است گاهی اوقات روایتی معارض ندارد اما نمی توان بدان عمل کرد؛ زیرا اصاله الجد در مورد آن جاری نمی شود؛ مثل اینکه در حضور خلیفه فرموده باشند: ذاک الی الامام ام شئت صمنا و ان شئت افطرنا
در این موارد اصلا اصاله الجد جاری نیست.
با توجه به آنچه محقق همدانی فرموده ممکن است گفته شود حمل بر تقیه گاهی مقتضای جمع عرفی است نه اینکه صرفا مرجح‌ در فرض تعارض و نبود جمع عرفی باشد.
در مواردی که جمع عرفی وجود دارد اما جمع مشکل است و ساده نیست؛ درحالیکه یک طائفه از روایات موافق عامه است؛ ممکن است گفته شود عرف با لحاظ شرایط ائمه و شرایط تقیه؛ اصاله الجد جاری نکند و اینگونه بین روایات جمع کند که روایات موافق عامه تقیه ای است..
این در حقیقت نوعی جمع عرفی است نه ترجیح عند فقدان الجمع

چاپ این بخش

  آیا شرط در احکام وضعی یا انتزاعی مفهوم دارد؟
ارسال‌شده توسط: مخبریان - 13-بهمن-1400, 20:10 - انجمن: اصول استاد سیدمحمود مددی - بدون‌پاسخ

احکام شرعی در نظر ما سه دسته هستند:
1. احکام تکلیفی
2. احکام وضعی
3. احکام انتزاعی (احکامی مانند جزئیت، شرطیت و... [و اباحه])

در دسته‌ی اول گفته شد که اگر جمله‌ی شرطیه در خطاب تشریع باشد، فاقد مفهوم است ولی اگر در خطاب تبلیغ باشد، مفهوم دارد.

خطاب تشریع، خطابی بود که شارع به نفس آن خطاب جعل و تشریع می‌کند و فرقی نمی‌کند که ‌آن چیزی که تشریع می‌کند، حکم تکلیفی باشد، یا وضعی باشد یا انتزاعی باشد، تنها توجه به این نکته مهم است که احکام انتزاعی بنفسه قابل تشریع نیستند؛ بلکه از تشریع دیگر (از تشریع حکم تکلیفی یا وضعی دیگر) انتزاع می‌شوند. مثلاً شارع نمی‌تواند جزئیت را برای رکوع جعل نماید؛ بلکه می‌تواند مجموعه‌ای که رکوعی یکی از اجزای آن است را واجب نماید. از این جعل، جزئیت رکوع انتزاع می‌شود یا برای مجموعه‌ای از افعال اسم بگذارد و بعد بگوید:‌ «صَلِّ» پس تشریع مستقیم تنها در احکام تکلیفی و وضعی است.

خطاب تبلیغ، خطابی است که ارشاد به یک حکم شرعی باشد؛ اعم از این که آن حکم شرعی، تکلیفی باشد یا وضعی باشد یا انتزاعی باشد.

تفاوت خطاب تبلیغ و تشریع در خصوص احکام انتزاعی این است که در خطاب تشریع، شاره نمی‌توان احکام انتزاعی را جعل نماید اما در خطاب تبلیغ مبلغ می‌تواند به حکم انتزاعی ارشاد نماید و لازم نیست که حتماً به منشأ انتزاع ارشاد نماید.

مفهوم شرط در جمله‌های شرطی وضعی [و انتزاعی]
هرجا جزا، سنخ طلب باشد، جمله واجد مفهوم است و هر کجا جزا شخص طلب باشد، مفهوم اصطلاحی وجود ندارد.
همین مطلب را در اینجا هم بیان می‌کنیم: در احکام وضعیه هرکجا سنخ حکم وضعی، در جزا قرار گرفته باشد، مفهوم وجود دارد و هرکجا شخص حکم وضعی، در جزا قرار گرفته باشد، مفهوم وجود ندارد. اما غالباً در احکام وضعیه -حتی در خطاب تبلیغ- شخص طلب در جزا قرار می‌گیرد. مثلاً «اذا لاقی الشیء الدم، فیتنجس» مفهوم ندارد، چه خطاب تبلیغ باشد و چه خطاب تشریع باشد. این تنجس تنجس ناشی از دم است [تناسب حکم با موضوع چنین اقتضایی کرد، موضوع را دم قرار داده است، لذا حکم نجاست، نجاست متناسب با دم است] و اصلاً کاری به تنجس ناشی از غیر دم کاری ندارد.

گاهی هم سنخ مراد است؛ مثلاً «إذا بلغ الماء قدر کر، لا ینجسه شیء» عدم تنجس برای شخص یک موضوع خاص (مثل خصوص ملاقات با دم) قرار داده نشده است، بلکه مطلق عدم تنجیس در جزا قرار داده شده است؛ لذا مفهومش این می‌شود که اگر آب به قدر کر نرسد، چیزی هست که آن را نجس نماید. (نه این که هر چیزی آن را نجس می‌کند.) لذا همین دلیل یکی از ادله‌ی عدم اعتصام آب قلیل است.

سؤال: پس معیار این شد که در احکام وضعی باید ببینیم که سنخ حکم در جزا قرار گرفته است یا شخص حکم. چطور می‌شود فهمید این حکم وضعی که در جزای یک جمله‌ی شرطیه قرار گرفته است، سنخ است یا شخص؟
پاسخ: باید دید که آن حکم را برای این موضوع گفته است یا ناظر به این موضوع نیست؛ بلکه تنها در مورد این موضوع حکم را بیان کرده است. همه جا لازم است این را تشخیص دهیم. مثلاً گفتیم که در خطاب تشریع شخص وجوب است. و اگر امام بفرماید جزا سنخ الوجوب است. پس در همه‌جا لازم است به قرائن توجه شود.


برگرفته از دروس خارج اصول فقه استاد سید محمود مددی، بحث مفاهیم، جلسات 83، 29 دی 1400.

چاپ این بخش