مباحثه، تالار علمی فقاهت
استناد فقهی به قصص قرآنی - نسخه قابل چاپ

+- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir)
+-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17)
+--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20)
+---- انجمن: اصول استاد شوپایی (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=54)
+---- موضوع: استناد فقهی به قصص قرآنی (/showthread.php?tid=1385)



استناد فقهی به قصص قرآنی - محمود رفاهی فرد - 14-اسفند-1397

در بحث قاعده ی قرعه، استاد به تبع برخی از اعلام به آیات مربوط به ماجرای تعیین کفالت برای حضرت مریم و ماجرای حضرت یونس استناد کردند. در این آیات، تصریحی به جواز کار آنها (یعنی اقتراع) نشده است ولی به این جهت که "قرآن کتاب تاریخ نیست" و اگر کار آنها اشکال داشت حتما تذکر داده می شد فهمیده می شود که کار آنها جائز است و نیازی هم به استصحاب حکم شرایع سابقه نیست.(97/12/11)
اما گذشته از مناقشات صغروی که اصلا این آیات ناظر به تعیین وظیفه ی شرعی نبوده و همراه با توافق اشخاص بوده و ... این که از صرف عدم ردع در قرآن، جواز فمیده شود مشکل به نظر می رسد.
درست است که قرآن کتاب تاریخ نیست و قصصی که ذکر می کند صرفا برای نقل قضایای تاریخی نیست. اما این، آن مدعی را نتیجه نمی دهد. چرا که غرض از بیان قصص، عبرت آموزی است و با توجه به این غرض، تذکر به اشکال داشتن فلان کار، ضرورتی ندارد و بلکه چه بسا غیر عرفی و باعث از بین رفتن یا کم شدن غرض اصلی (عبرت گیری) گردد. به هر حال، مثلا در جریان حضرت یونس، ظاهرا غرض ارشاد به این جهت است که تمام شئون زندگی و نفع و ضرر دست خداست و نمی توان از سیطره ی قدرت الهی فرار کرد. حالا در این غرض، جای تذکر به اشکال داشتن اقتراع نیست. (آیا اصلا این که به این نحو، یکی از افراد کشتی را در آب بیاندازند جائز است؟). بله وجه دیگر استدلال این است که گفته شود چون نبی در اقتراع شرکت کرده و نبی معصوم است پس جواز اقتراع فهمیده می شود. لکن این وجه نهایتا جواز اقتراع در آن شریعت را می رساند (فارغ از مناقشات صغروی) و اسراء آن به شریعت اسلام، اگر به همان بیان سابق باشد مبتلی به همان اشکال است. فیحتاج الی استحصاب احکام الشرایع السابقه.


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - محمود رفاهی فرد - 21-اسفند-1397

استاد در تایید مدعایشان، این روایت را طرح نمودند:
(محاسن برقی)عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: سَأَلَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسْأَلَةٍ فَقَالَ لَهُ هَذِهِ تُخْرَجُ فِي الْقُرْعَةِ ثُمَّ قَالَ وَ أَيُّ قَضِيَّةٍ أَعْدَلُ مِنَ الْقُرْعَةِ إِذَا فُوِّضَ الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ.
به این بیان که امام علیه السلام به آیه ی مذکور استناد کردند و ظاهر این است که همین که در قرآن این واقعه ذکر شده دلالت بر جواز آن دارد.
آیا این تایید درست است؟


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - peyman - 23-فروردين-1398

برای حجیت قرعه در مواردی که راه معقول دیگری برای کشف حقیقت یا انتخاب گزینه نیست نیازی به تمسک به آیات و روایات نیست مبنا در این خصوص سیره عقلاست و آیات مورد اشاره و مستفاد از روایات هم تائید شارع از سیره عقلا را میرساند .


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - ALIKAZEMI5558@GMAIL.COM - 24-فروردين-1398

بیان داستان قرعه در قران بدون اینکه ان را نهی کند نشاندهنده صحت چنین عملی و ارشاد به سیره عقلا در این موضوع است.در حجیت سیره عقلا نیازی به تایید شارع نمی باشد بلکه احراز عدم ردع مولا برای حجیت دانستن ان
کافی است(حلقه ثانی)


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - محمود رفاهی فرد - 24-فروردين-1398

سوال بنده یک سوال کلی است که آیا به صرف اینکه ماجرایی در قرآن ذکر شده و ردعی نسبت به آن نشده آیا میتوان جواز افعال مذکور در آن ماجرا را برداشت کرد یا نه؟ این که قرعه دلیل دیگری هم دارد یا نه اجنبی از بحث فعلی است.


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - peyman - 25-فروردين-1398

عدم منع و ردع و تقبیح پس ازذکر یک واقعه یا حکایت در قرآن علی الاصول باید دال بر تائید یا جواز آن امر تلقی شود چرا که عقلا قبیح است که خداوند پس از نقل واقعه ای چنانچه متضمن حرامی باشد مطلب را مسکوت گذاشته و بدون بیان موضع از آن بگذرد مطلب از مصادیق تقریر و موضوعا مشمول قبح سکوت در مقام بیان است به همین دلیل هم تقریر معصوم را از ادله استنباط دانسته اند کلام الله که جای خود را دارد .


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - peyman - 25-فروردين-1398

توضیحا مشمول حکم سکوت در مقام بیان است


RE: استناد فقهی به قصص قرآنی - مسعود عطار منش - 25-فروردين-1398

به نظر میرسد تمسک به قصص قرآنی روحاً به دلالت سکوتیه باز می گردد یعنی قضیه ای را نقل می کند و از ردع آن سکوت می کند و این به معنای امضاء است ؛ و لکن باید توجه داشت که دلالت سکوتیه فرع وجود مقام بیان است یعنی می بایست در مقام بیان ردع و امضاء باشد تا سکوتش معنا دار شود ؛ با توجه به توضیحاتی که در ابتدای مطلب از آقای رفاهی عزیز داده شد این مقام بیان اگر عدمش محرز نباشد لا اقل من الشک لذا این سکوت معنا دار نمیشود الا این که دلیلی از خارج مانند روایت مذکور در محاسن به آن ضمیمه شود .
و روشن نیست که روایت مذکور این مطلب را افهام کند که کلا قصص قرآنی دال بر امضاء اند بلکه ممکن است در مقام این باشد که یکی از پیامبران الهی هم از قرعه استفاده کرده است فلذا از حجیت آن استغراب نکنید .