مباحثه، تالار علمی فقاهت
نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - نسخه قابل چاپ

+- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir)
+-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17)
+--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20)
+---- انجمن: اصول استاد شهیدی (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=36)
+---- موضوع: نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات (/showthread.php?tid=2160)



نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - محمود رفاهی فرد - 14-مهر-1399

بنا بر این مبنی که در واجب تخییری، وجوب برای عنوان احدهما (یا احدها) جعل می شود، گفته شده است که وقتی مثلا با خطاب "صم ستین بوما" مواجهیم، اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات، اقتضا می کند که بگوییم همین عنوانی که در خطاب، متعلق وجوب قرار گرفته، ثبوتا هم متعلق وجوب است و لذا ثبوتا وجوب برای احدهما وضع نشده و امر، تعیینی است و نه تخییری.
اصالۀ التطابق به این معنی که هر عنوانی که در خطاب، اخذ شده، ثبوتا هم همان عنوان در جعل، اخذ شده مورد پذیرش استاد قرار نگرفت. البته ظاهرا فروع دیگر اصالۀ التطابق مثل این تقید اثباتی کاشف از تقید ثبوتی است و یا اطلاق اثباتی کاشف از اطلاق ثبوتی است مورد پذیرش است.
استاد بیان کردند که پذیرش اصالۀ التطابق به معنای مذکور، مستلزم قول به مفهوم لقب است و از سوی دیگر، نفی اصالۀ التطابق، منافاتی با حمل مطلق بر مقید در صورتی که مثبتین باشند و وحدت تکلیف محرز باشد ندارد؛ خلافا للمحقق العراقی. (99/7/2)
به نظر می رسد که اگر ما در این مساله، این وجه را محتمل می دانیم که شاید عنوان ماخوذ در جعل، اعم بوده و امام علیه السلام در مقام تخاطب، به نکته ای، مصداقی از آن را بیان کرده اند، در بسیاری از موارد دیگر نیز تمسک به ظاهر خطابات، مشکل می شود. مثلا در ظهور امر در وجوب هم می توان گفت که شاید ثبوتا جعل وجوب نشده و امام علیه السلام به جهت سوق الی الکمال، امر کرده اند.
تفکیک بین مقام افتاء و تعلیم و همچنین خطاب تبلیغی و تشریعی نیز می تواند در این بحث اثر گذار باشد.


RE: نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - عرفان عزیزی - 15-مهر-1399

اینکه استاد فرمودند پذیرش اصاله التطابق مستلزم قبول مفهوم لقب است واضح نیست.چرا که در مقام اثبات هم اکرم العالم العادل نمی فهماند که اکرام غیر عالم عادل واجب نیست.اگر کمی بیشتر توضیح دهید استفاده می کنیم


RE: نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - محمود رفاهی فرد - 15-مهر-1399

نوشته ی خود استاد چنین است:
ولوتمّ ما ذكروه من جريان اصالة التطابق في كون الموضوع في الخطاب هو الموضوع للجعل ثبوتا، فيلزم من ذلك ثبوت مفهوم اللقب على وزان مفهوم الوصف المعتمد على الموصوف، فان خطاب الأمر باكرام الفقيه مثلا لو كان ظاهرا في أن الفقيه بعنوانه موضوع للجعل ثبوتا، فلابد ان يكون مقيدا لخطاب الأمر باكرام العالم، لانه اذا كان عنوان العالم أيضا تمام الموضوع للجعل فيلزم من ذلك ثبوت وجوبين في مورد إكرام الفقيه، ولايحتمل ذلك عرفا، واحتمال ثبوت جعل وجوب الإكرام بالنسبة الى الفقيه وجعل آخر لوجوب الإكرام بالنسبة الى العالم غير الفقيه أيضا غير محتمل عرفا بعد وجود ملاك وجوب الاكرام في طبيعي العالم، فحينئذ تقع المنافاة بين خطاب الأمر باكرام الفقيه وخطاب الأمر باكرام العالم، فلابد من تقييد خطاب الأمر باكرام العالم، لانه كلمّا دار الأمر بين الغاء عنوان الخاص عن كونه موضوعا للجعل رأسا وبين حمل عنوان العام على كونه جزءا للموضوع، فيتعين الثاني بنظر العرف.


RE: نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - مسعود عطار منش - 6-بهمن-1399

در تایید نفی اصاله التطابق باید عرض کنم این اصل مانند بسیاری از اصول دیگر تنها در جایی جریان دارد که متکام از آن حیثی از واقع که به صدد کشف آن هستیم در مقام بیان باشد یعنی اگر در مقام بیان تمام الموضوع در عالم ثبوت باشد می توان گفت همین موضوع اثباتی در ثبوت نیز موضوع است و الا اگر چنین مقام بیانی کشف نشود نمی توان این مطلب را به متکلم نسبت داد و بدان احتجاج کرد و کشف چنین مقام بیانی بسیار دشوار بوده و شاید النادر کالمعدوم باشد چون مبین شریعت لزومی ندارد موضوع ثبوتی را بیان کند و عرفا و عقلائا می تواند صرفا وظیفه مخاطب را بودن اشاره به عالم ثبوت تعیین کند و با وجود عرفی و عقلایی بودن این مطلب نمی توان آن را خلاف ظاهر و خلاف متعارف دانست.
این نکته مذکور(در مقام بیان بودن از آن حیثی که بصددش هستیم) در جل یا کل اصول عقلاییه ای که به مناط احتجاج است جاریست مثلا اصاله الحقیقه در جایی جاریست که متکلم در صدد تفکیک معنای حقیقی و مجازی باشد یعنی اگر متکلم می خواهد بین معنای حقیقی و مجازی یکی را افهام کند و سکوت کند می توان گفت اصل بر حقیقت است ولی گاهی برخی الفاظ واقع در عبارات جنبه فرعی داشته و ثقل کلام که متکلم می خواهد آن را افهام کند اصلا دخلی به حقیقی و مجازی بودن این لفظ مورد نظر ندارد در اینجا اساسا متکلم نمی خواهد از این لفظ معنای مشخصی و متعینی را افهام کند تا بتولن گفت اگر مرادش معنای مجازیست باید قرینه بیاورد فافهم و تدبر.


RE: نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - 1972392352 - 16-بهمن-1399

(6-بهمن-1399, 13:19)مسعود عطار منش نوشته: در تایید نفی اصاله التطابق باید عرض کنم این اصل مانند بسیاری از اصول دیگر تنها در جایی جریان دارد که متکام از آن حیثی از واقع که به صدد کشف آن هستیم در مقام بیان باشد یعنی اگر در مقام بیان تمام الموضوع در عالم ثبوت باشد می توان گفت همین موضوع اثباتی در ثبوت نیز موضوع است و الا اگر چنین مقام بیانی کشف نشود نمی توان این مطلب را به متکلم نسبت داد و بدان احتجاج کرد و کشف چنین مقام بیانی بسیار دشوار بوده و شاید النادر کالمعدوم باشد چون مبین شریعت لزومی ندارد موضوع ثبوتی را بیان کند و عرفا و عقلائا می تواند صرفا وظیفه مخاطب را بودن اشاره به عالم ثبوت تعیین کند و با وجود عرفی و عقلایی بودن این مطلب نمی توان آن را خلاف ظاهر و خلاف متعارف دانست.
این نکته مذکور(در مقام بیان بودن از آن حیثی که بصددش هستیم) در جل یا کل اصول عقلاییه ای که به مناط احتجاج است جاریست مثلا اصاله الحقیقه در جایی جاریست که متکلم در صدد تفکیک معنای حقیقی و مجازی باشد یعنی اگر متکلم می خواهد بین معنای حقیقی و مجازی یکی را افهام کند و سکوت کند می توان گفت اصل بر حقیقت است ولی گاهی برخی الفاظ واقع در عبارات جنبه فرعی داشته و ثقل کلام که متکلم می خواهد آن را افهام کند اصلا دخلی به حقیقی و مجازی بودن این لفظ مورد نظر ندارد در اینجا اساسا متکلم نمی خواهد از این لفظ معنای مشخصی و متعینی را افهام کند تا بتولن گفت اگر مرادش معنای مجازیست باید قرینه بیاورد فافهم و تدبر.
سلام زیبا بود.


RE: نفی اصالۀ التطابق بین الثبوت و الاثبات - محمود رفاهی فرد - 4-اسفند-1399

اندراج مثالی که در ذیل مطرح کرده اید در کبرایی که ذکر کرده اید واضح نیست. در آن مثال، چنانکه استاد شبیری می فرمودند می توان این طور گفت که اصول لفظیه متعارفا برای احراز مراد متکلم جاری می شود و جایی که مراد معلوم است نمی توان به اصول لفظیه استناد کرد (مشابه بحث اجرای اصالۀ الحقیقه برای کشف معای موضوع له یا بحث دوران بین تخصیص و تخصص و ...
اما این که تعبیر کرده اید متکلم اصلا نمی خواهد از این لفظ، معنای مشخصی و متعینی را افهام کند ولو عقلاً ممکن باشد، چه بسا متعارف نباشد و در متعارف استعمالات، به هر حال به ازاء هر لفظی که به کار می برند معنایی را در نظر می گیرند که قهرا تعین دارد./؟