مباحثه، تالار علمی فقاهت
اشکالی در اصل پدیدۀ وضع تعیّنی و پاسخ استاد به آن - نسخه قابل چاپ

+- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir)
+-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17)
+--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20)
+---- انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=25)
+---- موضوع: اشکالی در اصل پدیدۀ وضع تعیّنی و پاسخ استاد به آن (/showthread.php?tid=3194)



اشکالی در اصل پدیدۀ وضع تعیّنی و پاسخ استاد به آن - مسعود عطار منش - 17-آذر-1402

بحث در حقیقت وضع تعیّنی بود. مرحوم شهید صدر در بحث وضع تعیّنی به یک اشکال اشاره نموده اند
اشکال: از یک سو وضع تعیّنی بر پایۀ تحقق قرن اکید بین لفظ و معنا استوار است؛ از دیگر سو، این استعمالاتی که ایجاد کنندۀ قرن اکید هستند، تماماً همراه با قرینه ­اند یعنی لفظ و قرینه به عنوان یک مجموعه با معنا قرن اکید پیدا می­کنند یا به تعبیر دیگر لفظ مقیّد به قرینه، با معنا قرن اکید پیدا می­کند؛ بنابراین چنین کثرت استعمالی، نمی­تواند سبب ایجاد قرن اکید بین ذات لفظ (یعنی لفظ بدون قرینه) و معنا شود.
پاسخ: اصل قضیه آن است که قرینه خودش دال نیست بلکه زمینۀ دلالت لفظ بر معنا را فراهم می­کند؛ به عبارت دیگر خود قرینه، قالب برای معنا نیست بلکه زمینه­ ساز قالب بودن و دلالت خود لفظ می­شود.

برای تحلیل مطلب لازم است به این پرسش پاسخ داد که چه اتفاقی رخ می­دهد که ما کلمۀ «بقرة» را در «السورة التی فیها البقرة» به عنوان نام این سوره به کار می­بریم؟
به نظر می­رسد روند تبدیل به این شکل است که ابتداء «البقرة» با «السورة التی فیها البقرة» قرن اکید پیدا می­کند و به توسیط آن، با معنای مورد نظر، قرن اکید پیدا می­کند. ما با به کارگیری تعبیر «سورة البقرة» از یک سو، کلمۀ سوره و کلمۀ بقره را به کار می­بریم؛ به کارگیری کلمۀ سوره و بقره، تداعی­ گر سائر اجزایی می­شود که با آن به معنای مورد نظر اشاره می­کردیم.
به عبارت دیگر چنانکه در جلسۀ سابق متذکر شدیم، بسیاری از وضع­ های تعیّنی ابتداء با تکیه بر مجاز در حذف آغاز می­شود و به تدریج به معنای حقیقی تبدیل می­شود. ابتداء به هنگام اشاره به معنا، از تعبیر «السورة التی فیها البقرة» استفاده می­شد؛ در این تعبیر، واژۀ بقره نسبت به سائر واژگان، شاخص­ تر است؛ این نکته سبب می­شود وقتی کلمۀ «سورة البقرة» را به کار می­بریم ذهن شنونده به مجموعۀ «السورة التی فیها البقرة» منتقل شود و به توسیط تصور مجموعه، به تصور معنا منتقل شود. پس شروع روند به این شکل است که ابتداء ذهن از تعبیر کوتاه به تعبیر کامل، منتقل می­شود و از تعبیر کامل به معنا پی­ می­برد.
بنابراین خود لفظ بقرة است که قرینه را به ذهن می ­آورد و از قضا در این مثال­ها قرینه باید شخصی باشد و در قرائن متنوع چنین اتفاقی نمی ­افتد؛ چون بین تعبیر کوتاه و تعبیر کامل قرن اکید وجود دارد یعنی به محض شنیدن تعبیر کوتاه، تعبیر کامل به ذهن خطور نموده و سپس از تعبیر کامل به معنا منتقل می­شود.
فرض کنید ابراهیم دال بر این پسر است؛ وقتی به جای نام کامل این پسر، از تعبیر «اِبی» استفاده می­شود، چگونه ذهن شنونده به معنا منتقل می­شود؟ در پاسخ باید گفت ابتداء با شنیدن «اِبی» ذهن به تعبیر کامل یعنی ابراهیم منتقل می­شود و از ابراهیم به معنا پی می­برد چون ابراهیم دال بر معنا است. به تدریج در اثر تکرّر استعمال، واسطه دیگر حذف می­شود و خود لفظ «اِبی» مستقیماً ذهن را به سمت معنا سوق می­دهد.
پس روند وضع تعینی در مثال­های ذکر شده به این شکل است که ابتداء بخشی از تعبیر، تداعی ­گر تعبیر کامل، می­شود و به واسطة تعبیر کامل، معنا به ذهن خطور می­کند.
گاهی اهل منبر، در وسط منبر یک جمله­ای را شروع می­کنند اما بخشی از آن را حذف نموده و پایانش را بیان نمی­کنند؛ علت مطلب آن است که وقتی منبری، مقدمات مطلب را بیان می­کند، مخاطب خود به خود متوجه لفظی که بیان­گر پایان مطلب است، شده و با تصور تعبیر کامل، معنا را دریافت می­کند لذا منبری نیازی به بازگو نمودن آن ندارد.
حال اگر این روند اولیه _یعنی به کار بردن تعبیر کوتاه برای تداعی تعبیر کامل_، تکرار شود، در اثر تکرّر استعمال تعبیر کوتاه، در معنا، واسطه دیگر حذف شده و خود تعبیر کوتاه مستقیماً معنا را به ذهن اخطار می­دهد و منشأ وضع تعیّنی می­شود.
خیلی از موارد وضع تعیّنی به این شکل است؛ به نظر می­رسد تمام مثال­های پیش­گفته به همین شکل است که ابتداء وقتی گفته می­شود چهارراه حجتیّه، تداعی­ گر آن چهارراهی است که مدرسۀ حجتیّه در نزدیکی آن قرار دارد اما رفته­رفته سائر اجزای کلام حذف می­شوند؛ این اجزاء ابتداء لفظاً حذف می­شود ولی در تقدیر هستند و در ادامه به طور کامل حذف می­شوند.