حقیقت استعمال از منظر شهید صدر - نسخه قابل چاپ +- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir) +-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17) +--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20) +---- انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=25) +---- موضوع: حقیقت استعمال از منظر شهید صدر (/showthread.php?tid=3232) |
حقیقت استعمال از منظر شهید صدر - مسعود عطار منش - 15-دي-1402 درس خارج اصول جلسۀ 12 مورخ 19 مهر 1402 مرحوم شهید صدر میفرمایند بین دلالت تصوریه و استعمال فرق است؛ در دلالت تصوری هیچگونه قصد و اراده ای نهفته نیست لذا به مجرد اصدار لفظ ولو از غیرذیشعور _همانند ضبط صوت یا دیوار یا حیوان_ دلالت تصوری شکل میگیرد و معنای لفظ به ذهن مخاطب انتقال پیدا میکند؛ اما استعمال متقوم به قصد است؛ ایشان برای توضیح تقوّم استعمال به قصد، به تبیین سه گونه اراده میپردازند که عبارتند از:1- ارادۀ استعمالی-2- ارادۀ تفهیمی-3-ارادۀ جدّی. حقیقت ارادۀ استعمالی از منظر شهید صدر
ایشان در توضیح ارادۀ استعمالی که مقوّم استعمال است، بیاناتی دارند که قصد داریم قطعهای از آن را دنبال کنیم. ایشان چهار احتمال را مطرح نموده و ردّ میکنند و در ادامه یک احتمال پنجمی مطرح میکنند که بیانگر دیدگاه خود ایشان است. ما تنها به یکی از احتمالات چهارگانه و اشکال ایشان به احتمال مورد نظر، پرداخته و احتمال پنجمی که بیانگر دیدگاه مرحوم شهید صدر است را نیز بررسی میکنیم. در جلسۀ سابق نیز توضیحاتی نسبت به این مطلب ذکر شد که در این جلسه قصد داریم توضیحات تکمیلی آن را مطرح کنیم.
ایشان در توضیح ارادۀ استعمالی میفرماید:
الأولى: الإرادة الاستعمالية، و هي الإرادة المقومة للاستعمال. و ليست هذه الإرادة: هي إرادة تفهيم المعنى و إخطاره باللفظ فعلا ... ،
یعنی ارادۀ استعمالی آن است که متکلم بخواهد معنایی را به مخاطب تفهیم کند و آن را بالفعل به ذهن مخاطب اخطار دهد؛ در ادامه سه احتمال دیگر را نیز ذکر نموده و نقد میکنند.
ایشان سپس در بیان دیدگاه خودشان چنین میفرمایند:
بل الإرادة الاستعمالية: عبارة عن إرادة التلفظ باللفظ و لكن لا بما انه صوت مخصوص بل بما انه دال بحسب طبعه و صالح في ذاته لإيجاد صورة المعنى في الذهن، فإرادة الإتيان بما يصلح للدلالة على معنى بما انه يصلح لذلك هي الإرادة الاستعمالية، و المراد بهذه الإرادة هو نفس الاستعمال. و إن شئت قلت: ان الإتيان باللفظ مقدمة إعدادية للانتقال إلى صورة معنى معين فإرادته بما هو مقدمة إعدادية لذلك إرادة استعمالية و لو فرض عدم توفر المقدمات الأخرى الدخيلة في الدلالة- كما في موارد تعمد الإجمال. ایشان میفرمایند ارادۀ استعمالی در مورد لفظ مشترک نیز وجود دارد. این لفظ مشترک صلاحیت برای دلالت بر معنا را دارد. متکلم لفظ را به علت صلاحیتی که برای انتقال معنا دارد، به کار میبرد؛ پس ارادۀ استعمالی که مقوّم استعمال است، از نظر ایشان، عبارت است از استعمال لفظی که صلاحیت انتقال معنا را دارد از آن جهت که صلاحیت دارد. بررسی دیدگاه شهید صدر در حقیقت ارادۀ استعمالی ایشان فرمودند کسی که لفظ مشترکی را به کار میبرد و تعمّد بر اجمال دارد، قطعاً استعمال انجام داده در حالی که قصد بالفعل تفهیم وجود ندارد. اشکال اول: تفاوت هویت موارد اجمالگویی با موارد قصد تفهیم اولین سؤال ما از مرحوم شهید صدر آن است که مقصودتان از استعمال چیست؟ آیا مقصودتان آن است که لفظ استعمال را معنا کنید و بگویید لفظ استعمال معنایی دارد که در موارد اجمالگویی قطعاً مصداق دارد؟ یا این که در صدد معنا کردن لفظ استعمال نیستید بلکه در صدد بیان این نکته هستید که بین موارد قصد تفهیم معنا، و موارد اجمالگویی، یک جامع مشترک وجود دارد که نام آن را استعمال میگذاریم؟ به نظر میرسد بکارگیری لفظ در جایی که با قصد تفهیم است و جایی که با قصد اجمالگویی است، جامع مشترک ندارند و از دو سنخ کاملاً متفاوت هستند. این مطلب به یک معنا اشکالی به تفسیر مختار ایشان در حقیقت ارادۀ استعمالی نیز محسوب میشود چون ایشان ارادۀ استعمالی را چنین تفسیر کردند: «ارادة اللفظ الصالح للدلالة بما أنه صالح للدلالة علی المعنی». اشکال ما به ایشان آن است که اگر ارادۀ لفظ به جهت صلاحیت داشتن برای دلالت بر معنا باشد، متکلم باید به هنگام ارادۀ لفظ، به صلاحیت داشتن لفظ برای دلالت بر معنا توجه داشته باشد؛ این در حالی که متکلمین، در استعمالات متعارف به چنین چیزی توجه ندارند؛ یعنی اینگونه نیست که متکلم، به دلیل این که لفظ را واجد صلاحیت برای انتقال معنا میداند آن را به کار میبرد. اشکال دوم: عدم التزام شهید صدر به تعلق ارادۀ استعمالی به معنای مجازی
نکتۀ دیگر آن است که متعلق ارادۀ استعمالی چیست؟ علی القاعده ایشان متعلق ارادۀ استعمالی را معنای موضوعله میدانند. یعنی متکلم میداند لفظی که مشترک است، صلاحیت دلالت بر معنای الف و صلاحیت دلالت بر معنای ب را دارد؛ بحث این است که در برخی موارد ممکن است متکلم لفظی را به کار ببرد و هنوز تصمیم نگرفته باشد، معنای حقیقی را اراده کند یا معنای مجازی را؛ به طور مثال وقتی متکلم میگوید «رأیت اسداً» و هنوز ارادۀ تفهیم بالفعل ندارد که مقصود از اسد رجل شجاع است یا حیوان مفترس. در اینجا لفظ متکلم، هم صلاحیت دلالتگری بر معنای حقیقی را دارد و هم صلاحیت دلالتگری بر معنای مجازی را دارد لذا چنانچه به فرمودۀ ایشان، حقیقت ارادۀ استعمالی را صلاحیتدار بودن بدانیم، باید متلزم شویم به این که در فرض مذکور هم معنای حقیقی و هم معنای مجازی، متعلق ارادۀ استعمالی متکلم است و حال آن که ایشان چنین مطلبی را نمیگوید بلکه تنها معنای حقیقی را متعلق ارادۀ استعمالی میداند. به عبارت دیگر بین لفظ مشترکی که دو معنای حقیقی دارد و لفظ غیر مشترکی که یک معنای حقیقی و یک معنای مجازی دارد از آن جهتی که ایشان بیان نمودند (یعنی از جهت صلاحیتدار بودن) تفاوتی ندارند؛ لذا اگر تبیین ایشان صحیح باشد باید ملتزم شوند به این که ارادۀ استعمالی به تمام آنچه لفظ مورد نظر صلاحیت دلالتگری بر آن را دارد، تعلق میگیرد خواه معنای حقیقی باشد و خواه معنای مجازی؛ این در حالی است که ایشان چنین چیزی را نمیگوید لذا در مباحث آینده ایشان میفرماید مراد استعمالی، معنای حقیقی است؛ ولی طبق مبنای خودشان باید مراد استعمالی را اعم از معنای حقیقی و مجازی بدانند. اشکال سوم: امکان کاربست لفظ بدون علم به معنا در جایی که متکلم لفظ مشترکی را به کار میبرد، گاهی خودش معنای لفظش را میداند ولی گاهی معنای لفظ خودش را نمیداند؛ شعر میگویم و معنا ز خدا میطلبم. آیا بین این دو صورت از جهتی که ایشان فرمودند فرق است؟ اگر تمام اینها را از مقولۀ استعمال بدانیم در جایی که متکلم لفظی را به کار میبرد و معنایش را نمیداند، با جایی که معنایش را میداند ولی قصد تفهیم آن را نکرده _خواه به دلیل اشتراک لفظی و عدم تعیین معنای مورد نظر قصد تفهیم معنا نکرده و خواه به دلیل صلاحیت لفظ برای دلالت بر معنای مجازی و عدم تعیین معنای حقیقی و مجازی، تفهیم معنایش را قصد نکرده به نظر میرسد بین این صور در آن نکتهای که ایشان فرمودند تفاوت جوهری وجود ندارد. نکتهای که قصد داریم به آن تکیه کنیم آن است که علت کاربست لفظ توسط متکلم، صلاحیت ذاتی لفظ برای دلالت بر معنا نیست؛ یعنی اینگونه نیست که چون لفظ مورد نظر، صلاحیت ذاتی برای دلالت بر معنا دارد آن را به کار ببرد، لذا ممکن است لفظی را به کار ببرم که اصلاً معنایش را نمیدانم. واقعیت امر آن است که صلاحیت داشتن لفظ اساساً در انگیزۀ کاربست لفظ، اهمیّتی ندارد و مورد توجه متکلم نیست. انگیزۀ متکلم برای کاربست لفظ میتواند مختلف باشد. یک صورت قضیه آن است که متکلم لفظ را الآن به کار میبرد تا بعداً معنایش را مشخص کند. باید دانست این صورت در موارد تعمّد بر اجمال شیوع بیشتری دارد. خیلی اوقات وقتی متکلم لفظ را به کار میبرد و تعمّد بر اجمال دارد، تعمد بر اجمال عند التکلم دارد نه تعمّد بر اجمال تا وقت عمل. مثلاً ممکن است قانونگذار قانونی را جعل کند ولی فعلاً به جزئیات آن و این که چه افرادی مشمول این قانون هستند، کاری ندارد؛ در این موارد قانونگذار ارادۀ فیالجمله نسبت به قانونش دارد و تعیین حدّ و حدودش را به آینده موکول میکند. در این گونه موارد قرائن منفصل در تعیین مستعملفیه قانون اولیه دخالت دارد. نکتۀ مهمی که در آینده به آن میپردازیم ناظر به همین نکته است که آیا قرائن منفصل در مراد استعمالی یا تفهیمی تأثیر میگذارند یا صرفاً در ارادۀ جدّی تأثیر میگذارند؟ به عقیدۀ ما دخیل دانستن قرائن منفصل در مراد استعمالی و تفهیمی _به تعبیر شهید صدر_ کاملاً عقلائی و طبیعی است. |