دخالت عنصری زائد بر افهام در حقیقت استعمال - نسخه قابل چاپ +- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir) +-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17) +--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20) +---- انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=25) +---- موضوع: دخالت عنصری زائد بر افهام در حقیقت استعمال (/showthread.php?tid=3393) |
دخالت عنصری زائد بر افهام در حقیقت استعمال - مسعود عطار منش - 26-فروردين-1403 درس خارج اصول جلسۀ 63 مورخ 17 دی 1402 سابقاً این نکته را متذکر شدیم که مجرّد افهام معنا برای تحقق استعمال کافی نیست چون گاهی با استفاده از لفظ معنایی به مخاطب افهام میشود، با این حال معنای مورد نظر، مستعملفیه نیست. یکی از مثالهای این بحث، صنعت ادبی زشت و زیبا است که سابقاً آن را مطرح نمودیم. در این صنعت ادبی، معنایی به مخاطب افهام میشود که لفظ در آن معنا استعمال نشده است. آقای دکتر مهدی محقّق، داستانی را از مرحوم سید کاظم عصّار نقل میکند. ایشان میفرماید زمانی که در نزد مرحوم آقای عصار درس میخواندیم یک رفیق شیرازی داشتیم که بعد از تعطیلات نوروز چند روز دیرتر به درس آمد. این درس یک درس خصوصی بود که تعداد محدودی در آن شرکت میکردیم. استاد پرسید: چرا دیر آمدی؟ رفیق ما گفت: شیراز بودم. مرحوم آقای عصار با یک لحن خاصی شروع به خواندن این شعر نمود: خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش ایشان این شعر را با تأکید بر واژۀ «لش» خواند و این مطلب را به مخاطب افهام نمود که گویا مشغول «لشبازی» بودی. در این داستان، مرحوم آقای عصار لفظ را در معنای «لشبازی» استعمال نکرده است ولی با توجه به قرائن موجود در مقام و با لحن خاصی که در کلام ایجاد شده، معنایی را به مخاطب افهام نموده است. این معنا ممکن است تصوری باشد و ممکن است تصدیقی باشد. مثلاً در کنایات، معنای کنایی، معنایی است که متکلم آن را در طول معنای حقیقی افهام میکند بیآنکه لفظ را در آن استعمال نموده باشد. مثلاً پدری که به منظور افهام قضا شدن نماز، به فرزندش میگوید «از خواب بیدار شو؛ آفتاب طلوع کرد»، طلوع آفتاب کنایه از قضا شدن نماز است. حال گاهی مجازاً گفته میشود آفتاب طلوع کرد یعنی نزدیک است طلوع کند و گاهی حقیقتاً گفته میشود آفتاب طلوع کرد؛ ولی در هر دو صورت، یک معنای کنایی در طول معنای اول، به مخاطب تفهیم میشود که لفظ در آن استعمال نشده است ولی _بنابر یکی از دو تفسیر کنایه_ کنایه از آن قرار داده شده است. این معانی، مستعملفیه نیستند ولی متکلم آنها را افهام نموده است بنابراین برای تحقق استعمال به وجود عنصری بیش از افهام معنا نیازمندیم که عبارت است از قالب قرار دادن لفظ برای معنا؛ بنابراین باید در نظر داشت که مراد استعمالی، معنایی است که متکلم لفظ را قالب برای آن قرار داده است نه اینکه صرفاً آن را افهام نموده است. باید دانست مراد استعمالی یکی از اقسام مراد تفهیمی است چون مراد تفهیمی انحاء و اقسام مختلفی دارد. برخی از مرادات تفهیمی در طول مراد استعمالی و برخی دیگر در عرض آن هستند. گاهی متکلم قصد افهام تصدیق را ندارد بلکه صرفاً میخواهد تصوری را به ذهن مخاطب منتقل کند؛ همانند آنکه واژهای را به کار ببرید که در آن واژه مفهومی نهفته است و این کار به منظور انتقال یک معنای تصوری به ذهن مخاطب باشد بیآنکه تصدیقی در کار باشد. پس گاهی اوقات مراد تفهیمی، جنبۀ تصدیقی دارد و گاهی صرفاً جنبۀ تصوری دارد. کوتاه سخن آنکه استعمال، قالب قرار دادن لفظ برای معنا است |