مباحثه، تالار علمی فقاهت
حقیقت اطلاق و جایگاه مقدّمات حکمت (1) - نسخه قابل چاپ

+- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir)
+-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17)
+--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20)
+---- انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=25)
+---- موضوع: حقیقت اطلاق و جایگاه مقدّمات حکمت (1) (/showthread.php?tid=3475)



حقیقت اطلاق و جایگاه مقدّمات حکمت (1) - مسعود عطار منش - 20-خرداد-1403

جلسۀ 67 مورخ 23 دی 1402
حقیقت اطلاق و جایگاه مقدّمات حکمت (1)
در جایی که می‌گوییم «الانسان عالمٌ» سؤال آن است که مقدّمات حکمت در کدامین مرحله ایفای نقش می‌کند؟!
اگر احتمال بدهیم کلمۀ «الانسان» در حصۀ خاصی از طبیعت انسان استعمال شده است، با جریان اصالة الحقیقة در آن می‌توانیم این احتمال را نفی کنیم بی‌آنکه به جریان مقدّمات حکمت نیازمند باشیم. استعمال طبیعت در صنف خاصی از آن، یا مجاز است یا غلط. اگر علاقه و حسن طبع داشته باشد مجاز است و الا غلط است.بنابراین اصالة الحقیقة اقتضا می‌کند انسان در معنای خودش به کار رفته باشد نه صنف خاصی از آن.
همچنین اگر احتمال بدهیم مراد از «الانسان» صنف خاصی از انسان است و استعمال مزبور به برکت تقدیر و حذف در کلام باشد؛ باید گفت این احتمال نیز اصطلاحاً مجاز در حذف نامیده شده و اصالة الحقیقة نسبت به مجاز در حذف یا همان اصل عدم تقدیر، اقتضا می‌کند چنین احتمالی منتفی باشد بی‌آنکه نیازی به جریان مقدّمات حکمت باشد.
همچنین اگر احتمال بدهیم در جملۀ «الانسان عالمٌ» مجاز در اِسناد رخ داده و اِسناد الحکم الی غیر من هو له صورت گرفته است، اصالة الحقیقة نسبت به مجاز در اسناد نیز جریان یافته و احتمال وقوعش را نفی می‌کند و اقتضا می‌کند اِسناد مزبور حقیقی باشد نه مجازی، بی‌آنکه نیازی به جریان مقدّمات حکمت باشد.
بنابراین در هیچ یک از مراحل نامبرده، نیازی به مقدّمات حکمت _خصوصاً مقدمۀ اصلی آن یعنی در مقام بیان بودن_ وجود ندارد. بر همین اساس این سؤال مطرح می‌شود که جایگاه مقدّمات حکمت کجاست؟!
ما به تبع آیت الله والد معتقدیم قضیۀ حملیه وضع شده است برای قضیۀ مهمله؛ یعنی برای صدق «الانسان عالمٌ» همین مقدار که بعض افراد انسان عالم باشند، کافی است. حال برای تبدیل قضیۀ مهمله به قضیۀ کلّیه گاهی از سورهای لفظی همچون «کلّ» استفاده می‌شود و مثلاً گفته می‌شود «کل انسانٍ حیوانٌ»؛ اما گاهی به جای سور لفظی، از سکوت برای افادۀ کلیّت استفاده می‌شود. جایگاه مقدّمات حکمت در این مرحله است. سکوت متکلم به برکت در مقام بیان بودن وی، گویای کلّی بودن سور قضیه است. در جایی که متکلم در مقام بیان سور و کمّیت قضیه باشد، چنانچه سکوت کند، سکوتش عرفاً دالّ بر عمومیّت حکم نسبت به تمام افراد موضوع است.
این چکیدۀ مبنای برگزیدۀ ما در حقیقت اطلاق و جایگاه مقدّمات حکمت است.
سؤال: یعنی به عقیدۀ شما، جایگاه اطلاق برای تعیین کمیّت نسبتی است که بین موضوع و محمول وجود دارد؟
پاسخ: مقدّمات حکمت نشان می‌دهد نسبت بین موضوع و محمول، کلیّه است یعنی همان مفادی که سور لفظی به دلالت لفظیه افاده می‌کند، مقدمات حکمت به دلالت سکوتی افاده می‌کند.
سؤال: از چه رو مقدمات حکمت را به جمله اختصاص داده و آن را در مفردات جاری نمی‌کنید؟
پاسخ: با عنایت به آنچه گذشت روشن شد در مفردات نیازی به جریان مقدّمات حکمت نداریم چون می‌توان تمام احتمالات را با اصالة الحقیقة نفی کرد.
سؤال: احتمال اهمال در خود مفردات را با چه اصلی نفی می‌کنید؟
پاسخ: در مفردات اهمال معنا ندارد.