12-اسفند-1394, 01:49
آیة لااکراه
به این آیة شریفه قدیستدل که: «امربهمعروف، واجب نیست.» پس یعارَض.
یکی از آیات مشکلة قرآن کریم، همین آیه است. یکی هم همان آیة قبلی است. اینها از آیاتی هستند که فهم مرادش خیلی مشکل است، لذا خیلیها قائل شدهاند به این که این آیه نسخ شدهاست؛ چون میدیدند که معنای اولیة این آیه، با مسلّمات دیگر ناسازگار است.
مراد از این آیه و تقریب استدلال طبق هر معنا
مراد از «دین» در اینجا سه احتمال هست:
احتمال اول: معنای عَلمی
احتمال اول، این است که معنای عَلمیِ دین مقصود است؛ مثل دین اسلام و دین یهود، که عبارت است از مجموعة عقاید و فروعی که از طرف خدای متعال نازل شده. آیاتی مثل «الیوم اکملت لکم دینکم» و «إن الدین عند الله» ناظر به همین معناست.
تقریب استدلال
طبق این احتمال، تقریب استدلال به این آیه بر عدم وجوب امربهمعروف، به این نحو است که: «لااکراه فی الدین» به وِزان «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» است؛ «لاضرر فی الاسلام»، یعنی حکمی که منشأ ضرر باشد، در اسلام وجود ندارد. پس «لا اکراه فی الدین» معنایش این است که قانون و حکمی که موجب اکراه بر افعال باشد، در دین وجود ندارد. و وجوب امر به معروف موجب اکراه است، پس چنین وجوبی جعل نشدهاست. خلاصه این که امربهمعروف باواسطه باعث اکراه است، و «لا اکراه فی الدین» میگوید: نباید قانون اکراهی در دین باشد.
احتمال دوم: پذیرش دین
احتمال دوم، این است که مقصود از «دین»، پذیرش و قبول دین است؛ چون خود دین نمیشود مُکرَهٌعلیه باشد. آنچه که قابلیت اکراه دارد، عمل است. پس مقصود، پذیرش دین است؛ یا به این نحو که در خود «الدین» این معنا تضمین شدهاست، یا به این نحو که «انتحال» (یعنی پذیرش) در تقدیر است مثل «و اسئل القریة».
تقریب استدلال
طبق این احتمال، تقریب استدلال به این آیه بر عدم وجوب امربهمعروف، به این نحو است که:
انشائیه: اکراه به پذیرش دین نکنید
اگر این آیه انشائیه باشد، مقصود این است که پذیرش دین که اهم است، خدا میفرماید در اصل پذیرش اکراه نکنید، به طریق اولی در فروعات نباید اکراه باشد. در حالی که امربهمعروف میگوید: در فروعات اکراه هست.
خبریه: خداوند اکراه بر پذیرش دین نمیکند
اگر این آیه خبریه باشد، این آیه اشاره دارد به این که خداوند میتواند تکویناً به تصرف قلوب، همه را پذیرندة اسلام قراردهد. اما این ارزشی ندارد. ایمان به غیب عن اختیارٍ ارزش دارد. لذا ممکن است (کما علیه بعض المفسرین) مقصود از این آیه این باشد که خدای متعال به ارادة تکوینیه، بالجبر و القصر، ایجاد پذیرش در قلوب نمیکند.
احتمال سوم: تصرف تکوینی
احتمال سوم، این است که به همین قرینه که اکراه باید به عمل تعلق بگیرد، مراد از دین، دینداری و تدیّن باشد؛ یا به نحو تضمین در خود معنای دین، یا به نحو تقدیر.
تقریب استدلال
طبق این احتمال، تقریب استدلال به این آیه بر عدم وجوب امربهمعروف، به این نحو است که:
انشائیه: مجبور به دینداری نکنید
اگر جمله انشائیه باشد، یعنی میگوید: «مردم را مجبور به دینداری نکنید»؛ اگر اینطور باشد، خیلی در تعارض با ادلة وجوب امربهمعروف است، چه منظور از دینداری، پذیرش اسلام باشد، و چه انجام فروعات. فلذا بعضی از منحرفین خواستهاند به این آیه تمسک کنند برای اثبات اباحیگری.
خبریه: اکراه بر دنیداری، در اسلام نیست
و اگر مقصود اِخبار باشد، مقصود این است که از طرف اولیای دین، این اکراه وجود ندارد؛ یا در اسلام نیست مثل همان «رُفع ما لایعلمون» یعنی به عنوان اسلام و به حسب قوانین اسلام، اجبار عملی در خارج نیست. یا اگر هم در خارج، اکراهی هست، منشأش اسلام نبوده، دلبخواهی افراد بوده که این کار را کردهاند. اگر اینجور معناکردیم، باز هم درگیر با وجوب امربهمعروف میشود.
تفاوت اجبار و اکراه
در اجبار و اضطرار، سلب اختیار میشود. مثلاً کسی که روزه است، دهانش را بازکنند و بهزور آب در دهانش بریزند. اکراه، یعنی کسی را سلب اختیار نمیکنند بلکه تهدیدش میکنند مثلاً میگویند: «اگر روزهات را باطل نکنی، میکشیمت.».
به این آیة شریفه قدیستدل که: «امربهمعروف، واجب نیست.» پس یعارَض.
یکی از آیات مشکلة قرآن کریم، همین آیه است. یکی هم همان آیة قبلی است. اینها از آیاتی هستند که فهم مرادش خیلی مشکل است، لذا خیلیها قائل شدهاند به این که این آیه نسخ شدهاست؛ چون میدیدند که معنای اولیة این آیه، با مسلّمات دیگر ناسازگار است.
مراد از این آیه و تقریب استدلال طبق هر معنا
مراد از «دین» در اینجا سه احتمال هست:
احتمال اول: معنای عَلمی
احتمال اول، این است که معنای عَلمیِ دین مقصود است؛ مثل دین اسلام و دین یهود، که عبارت است از مجموعة عقاید و فروعی که از طرف خدای متعال نازل شده. آیاتی مثل «الیوم اکملت لکم دینکم» و «إن الدین عند الله» ناظر به همین معناست.
تقریب استدلال
طبق این احتمال، تقریب استدلال به این آیه بر عدم وجوب امربهمعروف، به این نحو است که: «لااکراه فی الدین» به وِزان «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» است؛ «لاضرر فی الاسلام»، یعنی حکمی که منشأ ضرر باشد، در اسلام وجود ندارد. پس «لا اکراه فی الدین» معنایش این است که قانون و حکمی که موجب اکراه بر افعال باشد، در دین وجود ندارد. و وجوب امر به معروف موجب اکراه است، پس چنین وجوبی جعل نشدهاست. خلاصه این که امربهمعروف باواسطه باعث اکراه است، و «لا اکراه فی الدین» میگوید: نباید قانون اکراهی در دین باشد.
احتمال دوم: پذیرش دین
احتمال دوم، این است که مقصود از «دین»، پذیرش و قبول دین است؛ چون خود دین نمیشود مُکرَهٌعلیه باشد. آنچه که قابلیت اکراه دارد، عمل است. پس مقصود، پذیرش دین است؛ یا به این نحو که در خود «الدین» این معنا تضمین شدهاست، یا به این نحو که «انتحال» (یعنی پذیرش) در تقدیر است مثل «و اسئل القریة».
تقریب استدلال
طبق این احتمال، تقریب استدلال به این آیه بر عدم وجوب امربهمعروف، به این نحو است که:
انشائیه: اکراه به پذیرش دین نکنید
اگر این آیه انشائیه باشد، مقصود این است که پذیرش دین که اهم است، خدا میفرماید در اصل پذیرش اکراه نکنید، به طریق اولی در فروعات نباید اکراه باشد. در حالی که امربهمعروف میگوید: در فروعات اکراه هست.
خبریه: خداوند اکراه بر پذیرش دین نمیکند
اگر این آیه خبریه باشد، این آیه اشاره دارد به این که خداوند میتواند تکویناً به تصرف قلوب، همه را پذیرندة اسلام قراردهد. اما این ارزشی ندارد. ایمان به غیب عن اختیارٍ ارزش دارد. لذا ممکن است (کما علیه بعض المفسرین) مقصود از این آیه این باشد که خدای متعال به ارادة تکوینیه، بالجبر و القصر، ایجاد پذیرش در قلوب نمیکند.
احتمال سوم: تصرف تکوینی
احتمال سوم، این است که به همین قرینه که اکراه باید به عمل تعلق بگیرد، مراد از دین، دینداری و تدیّن باشد؛ یا به نحو تضمین در خود معنای دین، یا به نحو تقدیر.
تقریب استدلال
طبق این احتمال، تقریب استدلال به این آیه بر عدم وجوب امربهمعروف، به این نحو است که:
انشائیه: مجبور به دینداری نکنید
اگر جمله انشائیه باشد، یعنی میگوید: «مردم را مجبور به دینداری نکنید»؛ اگر اینطور باشد، خیلی در تعارض با ادلة وجوب امربهمعروف است، چه منظور از دینداری، پذیرش اسلام باشد، و چه انجام فروعات. فلذا بعضی از منحرفین خواستهاند به این آیه تمسک کنند برای اثبات اباحیگری.
خبریه: اکراه بر دنیداری، در اسلام نیست
و اگر مقصود اِخبار باشد، مقصود این است که از طرف اولیای دین، این اکراه وجود ندارد؛ یا در اسلام نیست مثل همان «رُفع ما لایعلمون» یعنی به عنوان اسلام و به حسب قوانین اسلام، اجبار عملی در خارج نیست. یا اگر هم در خارج، اکراهی هست، منشأش اسلام نبوده، دلبخواهی افراد بوده که این کار را کردهاند. اگر اینجور معناکردیم، باز هم درگیر با وجوب امربهمعروف میشود.
تفاوت اجبار و اکراه
در اجبار و اضطرار، سلب اختیار میشود. مثلاً کسی که روزه است، دهانش را بازکنند و بهزور آب در دهانش بریزند. اکراه، یعنی کسی را سلب اختیار نمیکنند بلکه تهدیدش میکنند مثلاً میگویند: «اگر روزهات را باطل نکنی، میکشیمت.».