26-فروردين-1398, 18:06
(آخرین تغییر در ارسال: 26-فروردين-1398, 18:10 توسط سید محسن حائری.)
(21-فروردين-1398, 12:49)مسعود عطار منش نوشته: اولا به نظر می رسد این که فرمودید با توضیح اول هم می توان این مثالها را توضیح داد بخاطر این است که در الفاظ کلام بنده مانده اید و الا طبق توضیحی که از مقصودم بیان کردم خنک بودن آب یک مطلوب مستقل در ظرف آب نوشیدن نیست بلکه تکمیل کننده رفع تشنگی است و این دو روحا با هم تفاوت دارند حال اسمش را هر چه می خواهید بگذارید .اتفاقا «خنک بودن آب» مطلوبی است که در ظرف «آوردن آب» وجود دارد و کاملا عرفی و مطابق با ارتکاز است. متوجه نشدم چرا میفرمایید که «خنک بودن آب» مطلوبی ضمن یک مطلوب دیگر نیست. حد اقل اگر کسی چنین ادعایی کند بسیار وجیه به نظر میرسد.
(21-فروردين-1398, 12:49)مسعود عطار منش نوشته: ثانیا استاد که می فرمایند مطلوب و اراده و وجوب و ... یکی است اگر به مجموع کلماتشان واقف باشید مرادشان هر چیزی که لفظ مطلوب یا اراده بر آن صادق باشد نیست بلکه ممکن است دو ملاک و مصلحت وجود داشته باشد در طول همدیگر (تعدد مطلوب) ولی اراده فعلی و تنجیزی به این معنا که در صدد تحصیلش بر اید یکی باشد یعنی مراد از تعدد مطلوب همان تعدد مصلحت و ملاک باشد که ملازمه با تعدد تحریک و در صدد تحصیل بر آمدن ندارد یعنی وقتی مولا می گوید آب خنک در صدد تحصیل آب خنک بر آمده ولو ملاکی که از این شیء واحد تأمین میشود دو ملاک و مصلحت است.
اگر مراد از دو عقاب این است که بین کسی که اصلا آب نمی آورد و کسی که آب خنک نمی آورد در عقاب فرق است و مثلا اولی عقابش شدیدتر است یا عقاب مازادی دارد برحاتی قابل التزام است چون او دو ملاک و غرض را از مولا تفویت کرده است .
حال خیلی سر الفاظ بحث ندارم که یک واجب است یا دو واجب خلاصه در صدد تحصیل یک چیز بر آمده و حقل حکم به لزوم آمتثال همان یک چیز دارد و غرض از این یک چیز تأمین دو ملاک است حال می خواهید بگوئید یک واجب می خواهید بگویید دو واجب و تا جایی که بنده می دانم این بیان با مبانی استاد هیچ منافاتی ندارد .
درست است که مراد از «مطلوب» میتواند همان مصالح و مفاسد و یا به عبارتی ملاکات باشند، اما در توضیحی که شما ارائه دادید، «مطلوب» را چیزی تصویر کردید که تدارکش بر عهدهی مکلف است (پیشنهاد میکنم سیر بحث را یک بار دیگر مطالعه کنید). «مطلوب» به این معنا، همان اراده و حکم است. در غیر این صورت اصلا واجب التحصیل نمیباشد.
علی ای حال، اگر حکم مولی (ولو به تبع دو مصلحت مجزا) یک شیء واحد (حج مع الرمی) باشد، مادامی که مکلف آن را اتیان نکرده باشد، بر عهدهاش است. مگر این که همان حرف آخوند را بزنید که میفرماید: در صورتی که عبد کاری انجام دهد که ملاک دیگر قابل تدارک نباشد، (مثلا مولی آب میخواسته و عبد برای مولی شربت ببرد، دیگر مولی توان نوشیدن آب را ندارد) در این صورت هر چند تکلیف دیگر وجود نخواهد داشت (چرا که مولی دیگر طالب آوردن آب نیست) اما عبد تکلیف را به طور کامل معصیت کرده است. به عبارت دیگر، سقوط تکلیف نه از بابت امتثال است، بلکه از بابت عصیان است. مثل واجب موقتی که در وقتش انجام نشود.
به عبارت دیگر، این توضیح به معنای صحت حج نیست، بلکه حج هر چند باطل بوده، اما وجوب اتیان مجدد ندارد.