ارسالها: 304
موضوعها: 105
تاریخ عضویت: دي 1396
اعتبار:
29
سپاس ها 20
سپاس شده 247 بار در 158 ارسال
صرف نادر بودن فرد موجب انصراف مطلق از آن فرد نمی شود. و الا (چنانکه آیه الله شبیری بیان کرده اند) مثلا در "نماز بر انسان واجب است" باید گفت چون غالب انسانها پنج انگشتی اند و فرد شش انگشته بسیار نادر است پس این دلیل شامل انسان شش انگشته نمی شود! (مضافا این که هر فردی به لحاظ خصوصیات مشخصه اس نادر محسوب می شود و اگر انصراف از فرد نادر را بپذیریم انصراف از جمیع افراد لازم می آید)
بله غلبه به ضمیمه ی مناسبات حکم و موضوع می تواند موجب انصراف شود. مثلا در "روزه بر مریض واجب نیست" می توان گفت از مریضی که اتفاقا روزه برایش مفید است منصرف است.
(همچنین در موارد تعارض، حمل بر فرد غالب از مصادیق روشن جمع عرفی است ولی بدون تعارض و بدون مناسبات حکم و موضوع چنین حملی اشتباه است)
ارسالها: 172
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: دي 1396
اعتبار:
17
سپاس ها 155
سپاس شده 79 بار در 59 ارسال
17-بهمن-1396, 23:03
(آخرین تغییر در ارسال: 17-بهمن-1396, 23:03 توسط سید محسن حائری.
دلیل ویرایش: اشتباه تایپی
)
در مثالی که در مورد روزه بیان شد، آیا اگر «مریضی که روزه برایش مفید است» فرد نادری نبود، چنین انصرافی وجود نداشت؟
با وجود مناسبت حکم و موضوع، ندرت این حالت، چه دخلی به انصراف دارد؟
ارسالها: 304
موضوعها: 105
تاریخ عضویت: دي 1396
اعتبار:
29
سپاس ها 20
سپاس شده 247 بار در 158 ارسال
شاید بتوان گفت که اگر غلبه و ندرت نباشد به کاربردن چنین تعبیر عرفی نخواهد بود. یعنی این که به اتکاء مناسبات حکم و موضوع، موضوع بدون قید ذکر شود در صورتی عرفیت دارد که آن قید، غالبی باشد.
ضمنا در مورد نقضی که استاد مطرح نمودند(نماز بر انسان واجب است) شاید بتوان این گونه از قائل به انصراف دفاع کرد که حتی در آن مثال نیز انصراف ثابت است و آنچه از لفظ بر می آید در این حد است که نماز بر انسانهای متعارف که البته پنج انگشتی اند واجب است لکن القاء خصوصیت یا تنقیح مناط قطعی (ولو به ضمیمه ی اطلاق مقامی مجموع ادله، چنانکه استاد در بحث ارث جده می فرمودند که گاهی حکم فرد مشابه از باب اطلاق مقامی فهمیده می شود و قیاس هم نیست) می شود که نماز بر اسان شش انگشتی نیز واجب است.
ارسالها: 304
موضوعها: 105
تاریخ عضویت: دي 1396
اعتبار:
29
سپاس ها 20
سپاس شده 247 بار در 158 ارسال
در مورد نقض دیگری که مطرح فرمودند (این که اگر انصراف از فرد نادر صحیح باشد خروج جمیع افراد لازم می آید چون هر فردی به لحاظ مشخصات فردیه نادر است)
آیا این نقض با ارتکازات سازگار است؟ اگر سوال شود که غالب انسانها چگونه اند؟ ما این سوال را وجدانا سوالی صحیح و دارای یک جواب می دانیم. مثلا در جوابش می گوییم غالب انسانها پنج انگشت دارند اما در جوابش نمی گوییم غالب انسانها این گونه اند که مشخصات زید مثل تولد در ساعت فلان روز فلان را ندارند. اگر نقضی که مطرح فرموده اند صحیح باشد باید این سوال که غالب انسانها چگونه اند جواب های فراوانی داشته باشد. چرا که با آن نگاه، غالب انسانها یک امر نسبی است و می توان روی هر فردی دست گذاشت و غیر او را غالب شمرد. در حالی که عرفا غالب انسانها یک امر غیر نسبی محسوب می شود. فرد متعارف انسان یک ویژگی هایی دارد که قابل توضیح است. می گوییم فرد متعارف انسان پنج انگشتی است ولی هیچ گاه نمی گوییم فرد متعارف انسان مشخصات زید را ندارد.
شاید منشا این امر این باشد که برخی مشابهات در دید عرف در نظر گرفته می شود (مانند پنج انگشتی بودن) اما برخی دیگر مغفول است (مثل مشابهت غالب انسانها در این که مشخصه ی زید را ندارند)