امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
منوط شدن رضایت ولی دم مقتول به وارد شدن جنایتی بر قاتل
#1
اگر ولی دم مقتول برای رضایت و قصاص نکردن قاتل، تقاضای وارد شدن جنایتی بر قاتل مثل قطع دست او را داشته باشد، چنین کاری جایز است یا خیر؟
استاد قائنی فرمودند : بحث از دو جهت قابل بررسی یکی از ناحیه قبول کردن قاتل و دیگری از ناحیه ولی دم
در مورد قاتل می گوییم نه تنها قبول چنین امری جایز است بلکه می توان گفت که از باب وجوب نفس واجب است و هر چند که اضرار به نفس حرام است ولی برای حفظ نفس خود مضطر به این فعل حرام است و ما من محرم الا احله الله للمضطر الیه .
در مورد ولی دم این کار جایز است .
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین .
#2
(20-اسفند-1396, 12:53)فطرس نوشته: در مورد قاتل می گوییم نه تنها قبول چنین امری جایز است بلکه می توان گفت که از باب وجوب نفس واجب است و هر چند که اضرار به نفس حرام است ولی برای حفظ نفس خود مضطر به این فعل حرام است و ما من محرم الا احله الله للمضطر الیه .

طبق این استدلال حتی فرار کردن هم بر قاتل جایز و بلکه واجب می‌گردد، چرا که حفظ نفس واجب است! فکر می‌کنم ابتدا باید اصل مشروعیت چنین خواسته‌ای ثابت گردد، تا پذیرفتن آن جایز یا واجب شود.



(20-اسفند-1396, 12:53)فطرس نوشته: در مورد ولی دم این کار جایز است .

دلیل بر جواز چنین درخواستی از جانب ولی دم چیست؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین بن علی ، محمد 68 ، مسعود عطار منش ، حسین .
#3
(21-اسفند-1396, 08:31)سید محسن حائری نوشته:
(20-اسفند-1396, 12:53)فطرس نوشته: در مورد قاتل می گوییم نه تنها قبول چنین امری جایز است بلکه می توان گفت که از باب وجوب نفس واجب است و هر چند که اضرار به نفس حرام است ولی برای حفظ نفس خود مضطر به این فعل حرام است و ما من محرم الا احله الله للمضطر الیه .

طبق این استدلال حتی فرار کردن هم بر قاتل جایز و بلکه واجب می‌گردد، چرا که حفظ نفس واجب است! فکر می‌کنم ابتدا باید اصل مشروعیت چنین خواسته‌ای ثابت گردد، تا پذیرفتن آن جایز یا واجب شود.

ممکن است برای مشروعیت حفظ نفس یا وجوبش به این نکته استدلال شود :
دلیل وجوب حفظ نفس ولو به ضمیمۀ ارتکاز عقلاء و عرف و متشرعه اطلاق داشته و ما دامی که حق شخص دیگری در میان نباشد حفظ نفس جایز بلکه واجب است و آن مقداری که روشن است حفظ نفس لازم بلکه جایز نیست همین است که ولی دم بخواهد قاتل را قصاص کند ولی اگر خود ولی دم بگوید من راضی ام دستش قطع شود ، حفظ نفس توسط قاتل مستلزم زیر پاگذاشتن حق او نمی شود فلذا به همان عموم یا اطلاق تمسک می شود فتدبر.
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین . ، سید محسن حائری
#4
(26-فروردين-1397, 07:34)مسعود عطار منش نوشته:
(21-اسفند-1396, 08:31)سید محسن حائری نوشته:
(20-اسفند-1396, 12:53)فطرس نوشته: در مورد قاتل می گوییم نه تنها قبول چنین امری جایز است بلکه می توان گفت که از باب وجوب نفس واجب است و هر چند که اضرار به نفس حرام است ولی برای حفظ نفس خود مضطر به این فعل حرام است و ما من محرم الا احله الله للمضطر الیه .

طبق این استدلال حتی فرار کردن هم بر قاتل جایز و بلکه واجب می‌گردد، چرا که حفظ نفس واجب است! فکر می‌کنم ابتدا باید اصل مشروعیت چنین خواسته‌ای ثابت گردد، تا پذیرفتن آن جایز یا واجب شود.

ممکن است برای مشروعیت حفظ نفس یا وجوبش به این نکته استدلال شود :
دلیل وجوب حفظ نفس ولو به ضمیمۀ ارتکاز عقلاء و عرف و متشرعه اطلاق داشته و ما دامی که حق شخص دیگری در میان نباشد حفظ نفس جایز بلکه واجب است و آن مقداری که روشن است حفظ نفس لازم بلکه جایز نیست همین است که ولی دم بخواهد قاتل را قصاص کند ولی اگر خود ولی دم بگوید من راضی ام دستش قطع شود ، حفظ نفس توسط قاتل مستلزم زیر پاگذاشتن حق او نمی شود فلذا به همان عموم یا اطلاق تمسک می شود فتدبر.
آیا اگر ولی دم بگوید: «یا خمر بخور، یا قصاص می‌کنم» باز هم همین استدلال را برای جواز یا وجوب شرب خمر می‌آورید؟
تفاوت حرمت اضرار (به نفس یا به غیر) با حرمت شرب خمر چیست؟
فکر می‌کنم ابتدا باید مشروعیت چنین اضراری روشن گردد تا استدلال شما تام شود.
شاید بحث به تزاحم ارتباط داشته باشد. خلاصه این که بسیار بعید است که صرف اطلاق دلیل وجوب حفظ نفس، جهت اثبات مدعا کافی باشد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین .
#5
(27-فروردين-1397, 21:40)سید محسن حائری نوشته: فکر می‌کنم ابتدا باید مشروعیت چنین اضراری روشن گردد تا استدلال شما تام شود.
شاید بحث به تزاحم ارتباط داشته باشد. خلاصه این که بسیار بعید است که صرف اطلاق دلیل وجوب حفظ نفس، جهت اثبات مدعا کافی باشد.
برای اثبات چواز چنین در خواستی می توان به اولویت عرفیه تمسک کرد و این از روشن ترین مصادیق اولویت عرفیه است زیرا وقتی می توان جان یک شخص را از او گرفت برای عرف قابل هضم نیست که بگوئیم حق کمتر از آن را نداشته باشد و در واقع عرف این را لطفی از ناحیۀ ولی دم می بیند که به کمتر از قصاص راضی شده است و با توجه به این ارتکاز وثیق در بین عرف عقلاء اگر شارع بخواهد این مطلب را انکار کند باید بیان صریحی ذکر کند .
البته این روش بحث ، طبق مبانی رایج بیان علماء است .
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین .
#6
(26-فروردين-1397, 07:34)مسعود عطار منش نوشته: ممکن است برای مشروعیت حفظ نفس یا وجوبش به این نکته استدلال شود :.... حفظ نفس جایز بلکه واجب است ....

حفظ نفس مشروع است یا واجب است؟
حفظ نفس جایز است یا واجب است؟

آیا می توان از فتاوای زیر استنباط کرد که فقها قائل به وجوب حفظ نفس هستند؟ در آن صورت آیا تعارض نقل شده در مطلب زیر را چگونه پاسخ می دهند؟

نقل قول:
(9-فروردين-1399, 19:02)هادی اسکندری نوشته: جواز تعجیز نفس از نماز اختیاری
 
شخصی مضطر به مسافرت یا مسافرت در فلان ساعت مشخص نیست، با این حال سفر خود را به گونه‌ای تنظیم کرده که در سراسر وقتِ نماز داخل هواپیما بوده و بالطبع از نماز اختیاری عاجز است؛ آیا تعجیز از نماز اختیاری بر چنین مکلفی جائز است؟
 
جواب از این سوال مرهون بحث از مقدمات مفوته (مقدماتی که اگر انسان قبل از دخول وقت تکلیف واجب، آن‌ها را مهیا نکند، در داخل وقت از تحصیل آن‌ها عاجز بوده و بالطبع تکلیف واجب نیز از وی فوت خواهد شد) در اصول فقه است.
برخی همچون محقق خوئی، مرحوم آقای تبریزی، و آقای سیستانی قائل به عدم وجوب تحصیل مقدمات مفوته و جواز تعجیز نفس قبل از دخول وقت و یا حصول شرط شده‌اند. طبق نظر این دسته، وجود امر کاشف از وجود ملاک ملزمه‌ای است که مکلف باید آن را تحصیل کند و از آن‌جا که قدرت، شرط توجه تکلیف و امر می‌باشد، شخص عاجز مخاطب امر نبوده و در نتیجه هیچ کاشفی از وجود ملاک ملزمه‌ نسبت به وی وجود نخواهد داشت تا به دلیل فوت آن ملاک ملزمه، مستحق عقاب گردد. فلذا مکلف قبل از دخول وقت در واجب موقت، و قبل از حصول شرط در واجب مشروط، می تواند از مهیا کردن مقدمات سر باز زده و بالتالی بعد از دخول وقت و حصول شرط نیز از انجام فعل عاجز شود.
از این رو در استفتائات محقق خوئی چنین آمده است:
سوال: «اذا استیقظ قبل دخول الفجر بمدة یسیرة خمس او عشرة دقائق مثلا فهل یجوز له معاودة النوم اذا کان یعلم او یحتمل احتمالا قویا انه لایستیقظ الا بعد خروج الوقت؟
الخوئی: لایحرم ذلک و ان کان لاینبغی ان یفعل[1]»،
البته چند صفحه بعد جواب را مقید کرده و فرموده اند: «ان لم یکن تهاونا بالصلاة فلابأس[2]».
لکن ایشان دو بیان دارند که با مبنای مذکور منافات دارد:
۱. ایشان در کتاب الحیض در مورد زنی که می‌داند به اندازه بازه‌ی زمانی هشت رکعت پس از اذان ظهر، حیض خواهد دید و بعد از دخول وقت نیز فرصتی برای وضوء نخواهد نیافت به گونه‌ای که اگر قبل از اذان وضو نگیرد، دیگر متمکن از انجام فریضه ظهر و عصر با وضوء بعد از اذان نخواهد بود؛ فرموده‌اند: چنین زنی باید قبل از دخول وقت نماز وضو بگیرد. ایشان در ادامه فرموده‌اند این مطلب مختص حائض نیست[3].
۲. ایشان سفر به مناطق قطب را به این دلیل که موجب عجز از به جا آوردن نمازهای پنج‌گانه خواهد بود، حرام دانسته‌اند[4]‌‌.
 
استاد معظم [استاد شهیدی] همانند مرحوم امام (ره) مبنای مذکور را مخدوش و تحصیل مقدمات مفوته را به ارتکاز عقلائی لازم می‌داند؛ مؤید این مطلب دو روایت صحیحه‌ای است که حضرت در جواب از سؤال از کسی که به مکانی می رود که آب برای وضوء در آنجا وجود نداشته و مجبور به تیمم است فرموده‌اند: «َ لَا أَرَى أَنْ يَعُودَ إِلَى هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي تُوبِقُ دِينَه‏[5]». فلذا چنین سفری حرام و چنین مسافری مستحق عقاب خواهد بود.
 

[1] صراط النجاة جلد 1 صفحه 68
[2] صراط النجاة جلد 1 صفحه ۷۴
[3] موسوعة الامام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی، ج7، ص434.
[4]  موسوعة الامام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی، ج7، ص434.
[5] وسائل الشیعه، ج ۳ ص ۳۹۱.
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=...31#pid7231


بنابراین طبق استدلال زیر باید بگوییم که مذاق شریعت این است که بین قتل نفس و خودکشی و اصلاح نظام بانکی قائل به جواز خودکشی اعتراضی می شود. 


(1-آذر-1399, 20:45)1972392352 نوشته: اولا به [اقدام به اصلاح نظام بانکی با تهدید به] خودکشی خرده نگیرید؛ زیرا شاید ایشان احساس کرده که بین حفظ نفس و نهی از ربای محرم، تزاحم واقع شده و در این تزاحم، ادله نهی از ربا را مقدم دانستند.يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ وَ رَسُوله.....


جواب را به دقت بیشتری بخوانید سپس اظهار نظر کنید؛ تزاحم فوق الذکر را دقت بفرمایید. اگر کسی احساس کند که نهی از ربای بانکی اثر نخواهد کرد الا به قتل نفس، تزاحم میشود و ایشان از ادله برداشت کرده که ترک ربا در جامعه اهم از حفظ نفس است؛ خوب به تکلیفش عمل کرده است؛ حالا شما اسم این عمل به تکلیف را میخواهی خود کشی بگذار یا افشین یا غلام یا چیزی دیگر. عوام هم باید قدری معلومات دینی خود را بالا ببرند و به کلیپی که ایشان پخش نموده دقت بیشتری به خرج دهند.
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=...21#pid8221

(11-بهمن-1397, 18:44)حسین بن علی نوشته: مشکل دیگری هم وجود داره زیرا برخی مانند مرحوم تبریزی به جهت فقدان دلیلی معتبر، اصلا حفظ نفس را جز در موارد اجماع واجب نمی دانند
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#7
نقل قول:عبارت محقق این است «لو أخذ الجعل من المتحاكمين ففيه خلاف و الوجه التفصيل فمع عدم التعيين و حصول الضرورة قيل يجوز و الأولى المنع» 

کلام محقق را این طور معنا می کنیم: ... اگر قضا تعین ندارد ولی شخص مضطر به اخذ اجرت است بعضی قائل به جواز شده اند ولی به نظر ما (محقق) اولی عدم جواز است چون از موارد اخذ اجرت بر واجب است و قضاوت بر او تعین ندارد. ...قضا متعین نیست ولی [به دلیل مشکل مالی به انتخاب قضاوت] ضرورت دارد ممکن است کسی بگوید به خاطر ضرورت می تواند اخذ اجرت کند ولی محقق فرموده است که در این حالت هم قائل به منع می شویم چون ناچار به اخذ اجرت بر قضا نیست و به دلیل عدم تعین قضا می تواند شغل دیگری را انتخاب کند. استدلال بر مطلب هم همان می شود که مرحوم کنی فرمود که در ظرف اضطرار و با وجود تعین قضا، تزاحم بین وجوب قضا و وجوب حفظ نفس رخ می دهد. زیرا آن چیزی که جایز نیست اخذ اجرت بر واجب است ولی در ظرف اضطرار تزاحم رخ می دهد بین وجوب حفظ نفس و وجوب قضا که در این صورت وجوب قضا ساقط می شود و اخذ اجرت در این صورت دیگر اخذ اجرت بر واجب نیست.

درس خارج فقه استاد محمد محمدی قایینی 98/07/20
https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/g...98/980720/


اگر در فرضی که برای فردی پذیرش شغل قضا تعین ندارد و می تواند شغل دیگری هم پیدا کند ولی به دلیل مشکل مالی اضطرار به پذیرفت قضاوت هست. بگوییم اخذ اجرت اشکالی ندارد زیرا اخذ اجرت بر واجبات نیست زیرا وجوب قضا ساقط شده است.
اشکال این است که در شرایط فعلی سن ورود به دستگاه قضایی و استخدامی کم است یعنی در شرایطی که فرد هنوز تشکیل خانواده نداده یا فرزندان زیادی ندارد یا به دلیل جوانی خود و والدینش مبتلا به هزینه های درمان نشده دچار اضطرار مالی هم نشده ولی بعد از ابتلا مالی در سنین بالاتر، دیگر به دلیل اضافه سن نمی تواند وارد قضا شود.

مقصود این است که اگر اضطرار و حفظ نفس وجوب داشته باشد. تزاحم وجوب حفظ نفس با وجوب قضا فعلی نیست. بلکه اضطرار مالی و لزوم و وجوب حفظ نفس در آینده دور بعد از فرزند دار شدن یا بیماری والدین اتفاق می افتد.
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#8
(3-دي-1401, 16:44)علاوی نوشته:
نقل قول:عبارت محقق این است «لو أخذ الجعل من المتحاكمين ففيه خلاف و الوجه التفصيل فمع عدم التعيين و حصول الضرورة قيل يجوز و الأولى المنع» 

کلام محقق را این طور معنا می کنیم: ... اگر قضا تعین ندارد ولی شخص مضطر به اخذ اجرت است بعضی قائل به جواز شده اند ولی به نظر ما (محقق) اولی عدم جواز است چون از موارد اخذ اجرت بر واجب است و قضاوت بر او تعین ندارد. ...قضا متعین نیست ولی [به دلیل مشکل مالی به انتخاب قضاوت] ضرورت دارد ممکن است کسی بگوید به خاطر ضرورت می تواند اخذ اجرت کند ولی محقق فرموده است که در این حالت هم قائل به منع می شویم چون ناچار به اخذ اجرت بر قضا نیست و به دلیل عدم تعین قضا می تواند شغل دیگری را انتخاب کند. استدلال بر مطلب هم همان می شود که مرحوم کنی فرمود که در ظرف اضطرار و با وجود تعین قضا، تزاحم بین وجوب قضا و وجوب حفظ نفس رخ می دهد. زیرا آن چیزی که جایز نیست اخذ اجرت بر واجب است ولی در ظرف اضطرار تزاحم رخ می دهد بین وجوب حفظ نفس و وجوب قضا که در این صورت وجوب قضا ساقط می شود و اخذ اجرت در این صورت دیگر اخذ اجرت بر واجب نیست.

درس خارج فقه استاد محمد محمدی قایینی 98/07/20
https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/g...98/980720/


اگر در فرضی که برای فردی پذیرش شغل قضا تعین ندارد و می تواند شغل دیگری هم پیدا کند ولی به دلیل مشکل مالی اضطرار به پذیرفت قضاوت هست. بگوییم اخذ اجرت اشکالی ندارد زیرا اخذ اجرت بر واجبات نیست زیرا وجوب قضا ساقط شده است.
اشکال این است که در شرایط فعلی سن ورود به دستگاه قضایی و استخدامی کم است یعنی در شرایطی که فرد هنوز تشکیل خانواده نداده یا فرزندان زیادی ندارد یا به دلیل جوانی خود و والدینش مبتلا به هزینه های درمان نشده دچار اضطرار مالی هم نشده ولی بعد از ابتلا مالی در سنین بالاتر، دیگر به دلیل اضافه سن نمی تواند وارد قضا شود.

مقصود این است که اگر اضطرار و حفظ نفس وجوب داشته باشد. تزاحم وجوب حفظ نفس با وجوب قضا فعلی نیست. بلکه اضطرار مالی و لزوم و وجوب حفظ نفس در آینده دور بعد از فرزند دار شدن یا بیماری والدین اتفاق می افتد.


این نظر استاد قائینی هم مرتبط است.

نقل قول: اگر آنچه در آینده اتفاق می‌افتد واجب باشد مثلا معالجه در آینده بر این فرد واجب باشد، لمس و نظر [نامحرم در امروز] برای او جایز است و یا تعلم واجب می‌شود و لمس و نظر هم واجب می‌شود

http://www.qaeninajafi.ir/component/k2/i...09-27.html
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  سقوط دیه در فرض موت قاتل مهدی خسروبیگی 0 1,488 18-تير-1398, 06:57
آخرین ارسال: مهدی خسروبیگی
  عدم قصاص در دعوایی که مقتول شروع کننده دعوا باشد مهدی خسروبیگی 0 2,246 16-بهمن-1397, 08:58
آخرین ارسال: مهدی خسروبیگی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان