نظرسنجی: آیا نزد عقلاء اصل در مقام بیان بودن متکلّم است؟
این نظرسنجی بسته شده است.
بلی
33.33%
1 33.33%
خیر
66.67%
2 66.67%
مجموع 3 رای 100%
* چنانچه به گزینه‌ای رای داده اید، با علامت ستاره مشخص گردیده است. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تشکیک در اصل در مقام بیان بودن مطلق
#1
بسم الله الرحمن الرحیم
تشکیک در اصل در مقام بیان بودن در مطلق:
میرزای شیرازی می فرماید: «العبرة بكونه في مقام البيان في تلك الحال، فلا بد من إحرازه في التمسك بإطلاق المطلق، و لا يخفى أن إحرازه في غاية الإشكال، إذ لا يجب عقلا على المتكلم بيان تمام مقصوده حال التكلم، بل له تأخيره إلى أول وقت العمل، و لم يثبت عليه- أيضا- حتى يحرز بها ذلك، و لأجل ذلك يكون المطلقات الواردة في الشريعة عندي مجملات‏ مهملات‏. و من هنا يظهر ما في دعوى بعضهم أن الأصل كون المتكلم في مقام البيان، لعدم صلاحية شي‏ء لكونه مدركا له عدا الغلبة، و قد عرفت حالها.» تقريرات آية الله المجدد الشيرازي، ج‏4، ص: 322
این نطریّه موجب إنسداد می گردد.


پاسخ
 سپاس شده توسط علی مرتضوی
#2
سلام
شاید اگر قرینه ای برای در مقام بیان بودن باشد مثل شمارش اقسام، عقلا حمل به مقام بیان میکنند ولی بدون هیچ قرینه ای خیر
پاسخ
#3
Heart 
مرحوم آیت الله محقّق داماد در این مسأله تفصیل داده اند. بدین صورت که در صورت تعارض عامّ و مطلق، أصل در مقام بیان بودن در مطلق جاری نمی شود، پس مطلق از حجّیّت ساقط می شود و عامّ بدون معارض حجّت می گردد، ولی در غیر تعارض عامّ و مطلق این اصل وجود دارد.
ایشان می فرماید: «و يمكن الخدشة بعدم إنحصار الأمر فى باب المطلق فى التّصرّف فى أصالة التطابق؛ لإمكان التصرّف فى أصلٍ آخر، و هو أصالة كون المتكلّم فى مقام البيان و توضيحه: إنّ من مقدّمات الإطلاق كون المتكلّم فى مقام البيان لتمام ما له دخلٌ فى إنشائه، فإن اُحرز ذلك بالقطع فهو و إلّا فيبنى على أنّه فى مقام البيان، و هو ممّا يحكم به كافّة العقلاء، كما أنّه لو علم عدم كونه فى مقام البيان من جهة و شكّ فى جهة اُخرى يبنى على الأصل المذكور فى الجهة المشكوكة، و هذا أيضاً ممّا يحكم به العقلاء. إذا تحقّق ذلك نقول: إذا ظفرنا بقيدٍ من القيود كما يمكن التصرّف فى الأصل الأوّل و هو أصالة تطابق الإرادتين و إبقاء هذا الأصل على حاله، كذلك يمكن التصرّف فى الثّانى و إبقاء الأوّل على حاله إلّا فيما يقطع بكونه فى مقام البيان، حيث إنّه حينئذٍ ينحصر التصرّف فى أصالة التّطابق، و حينئذٍ فلقائلٍ أن يقول: إنّ التصرّف بالوجه الثّانى أهون منه على الوجه الأوّل، و هذا بخلاف العامّ فإنّ الظّفر بالمخصّص يوجب التصرّف لا محالة فى أصالة التّطابق، و لا وجه له غير ذلك. »
المحاضرات (مباحث اصول الفقه) ؛ ج‏3 ؛ ص337HeartHeart
پاسخ
#4
تعبير مرحوم محقق بروجرودي در کتاب «لمحات» اين است که ظهور حال المتکلم في أنّ کلامه الصادر منه بما أنه فعل من أفعال الاختيارية إنما هو لمراد بيانه ، کلام صادر از متکلم چون يک فعلي از افعال اختياري اوست، ظهور حال متکلم در اين است که متکلم مي‌خواهد مراد خود را بيان کند فکلامه بما انّه عمل من أعماله ــ لا بما أنه لفظ دالّ ــ يدلّ دلالة عقلائية علي انّه بصدد بيان موضوع حکمه. مرحوم آقاي بروجردي تصريح کرده اند بر اين که کلام متکلم چون يک فعل اختياري و از افعال اختياريه انسان است، عقلا مي‌گويند وقتي متکلم در حال انجام اين عمل است، مي خواهد تمام مرادش را بيان کند؛ بحث در اين نيست که عقلا مي‌گويند اين لفظ در مقام بيان تمام المراد است، بلکه خود اصل کلام و مجموع کلام ظهور در اين دارد که متکلم در مقام بيان تمام المراد است.
وبلاگ بحر الفقاهة   moen1.persianblog.ir  

 (وبلاگ معین الحق. فقهی اجتماعی سیاسی..)
/wahhabism1.persianblog.ir  نقد وهابیت
christ.persianblog.ir نقد مسیحیت
پاسخ
#5
(20-مرداد-1392, 20:06)سید حسین منافی نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم
تشکیک در اصل در مقام بیان بودن در مطلق:
میرزای شیرازی می فرماید: «العبرة بكونه في مقام البيان في تلك الحال، فلا بد من إحرازه في التمسك بإطلاق المطلق، و لا يخفى أن إحرازه في غاية الإشكال، إذ لا يجب عقلا على المتكلم بيان تمام مقصوده حال التكلم، بل له تأخيره إلى أول وقت العمل، و لم يثبت عليه- أيضا- حتى يحرز بها ذلك، و لأجل ذلك يكون المطلقات الواردة في الشريعة عندي مجملات‏ مهملات‏. و من هنا يظهر ما في دعوى بعضهم أن الأصل كون المتكلم في مقام البيان، لعدم صلاحية شي‏ء لكونه مدركا له عدا الغلبة، و قد عرفت حالها.» تقريرات آية الله المجدد الشيرازي، ج‏4، ص: 322
این نطریّه موجب إنسداد می گردد.



و یلاحظ علــــــــــــیه اولا :

به نظر می‌رسد که منشاء این بنای عقلائی یعنی (أصالة البیان) مراعات حکمت وضع الفاظ باشد، چون غرض اصلی از وضع الفاظ تفهیم معانی است و خروج از این غرض خلاف اصل است و نیاز به عنایت زائدی دارد، و شاهد بر اصل یادشده یعنی (أصالة البیان) این است که در مقام احتجاج بکار گرفته می‌شود.

از باب مثال چنانچه مولایی به عبد خود بگوید (آب بیاور) و عبد (آب چاه) برای مولا آورد چنانچه مولا اعتراض کند من (آب چشمه) می‌خواستم حتماً عبد در جواب خواهد گفت چرا (مطلق گفتی) و باید قید را می‌آوردی.

و یلاحظ علیه ثانیا :

سه صورت در این مساله مطرح است:

۱.متکلم در مقام اجمال‌گویی باشد؛

۲.متکلم در مقام بیان تمام خصوصیات متصوره نسبت به متعلق یا موضوع حکم باشد

۳.وجود اطلاق فی الجمله؛ منظور از بیان این حالت سوم است یعنی متکلم از جهتی که منظور سامع است در مقام بیان باشد و از آن تعبیر می‌کنیم به اصالة الاطلاق.

چنین به نظر میرسد که در کلام ایشان بین قسم دوم و سوم خلطی پیش امده باشد.
وبلاگ بحر الفقاهة   moen1.persianblog.ir  

 (وبلاگ معین الحق. فقهی اجتماعی سیاسی..)
/wahhabism1.persianblog.ir  نقد وهابیت
christ.persianblog.ir نقد مسیحیت
پاسخ
#6
(20-مهر-1392, 21:45)سید حسین منافی نوشته: مرحوم آیت الله محقّق داماد در این مسأله تفصیل داده اند. بدین صورت که در صورت تعارض عامّ و مطلق، أصل در مقام بیان بودن در مطلق جاری نمی شود، پس مطلق از حجّیّت ساقط می شود و عامّ بدون معارض حجّت می گردد، ولی در غیر تعارض عامّ و مطلق این اصل وجود دارد.
ایشان می فرماید: «و يمكن الخدشة بعدم إنحصار الأمر فى باب المطلق فى التّصرّف فى أصالة التطابق؛ لإمكان التصرّف فى أصلٍ آخر، و هو أصالة كون المتكلّم فى مقام البيان و توضيحه: إنّ من مقدّمات الإطلاق كون المتكلّم فى مقام البيان لتمام ما له دخلٌ فى إنشائه، فإن اُحرز ذلك بالقطع فهو و إلّا فيبنى على أنّه فى مقام البيان، و هو ممّا يحكم به كافّة العقلاء، كما أنّه لو علم عدم كونه فى مقام البيان من جهة و شكّ فى جهة اُخرى يبنى على الأصل المذكور فى الجهة المشكوكة، و هذا أيضاً ممّا يحكم به العقلاء. إذا تحقّق ذلك نقول: إذا ظفرنا بقيدٍ من القيود كما يمكن التصرّف فى الأصل الأوّل و هو أصالة تطابق الإرادتين و إبقاء هذا الأصل على حاله، كذلك يمكن التصرّف فى الثّانى و إبقاء الأوّل على حاله إلّا فيما يقطع بكونه فى مقام البيان، حيث إنّه حينئذٍ ينحصر التصرّف فى أصالة التّطابق، و حينئذٍ فلقائلٍ أن يقول: إنّ التصرّف بالوجه الثّانى أهون منه على الوجه الأوّل، و هذا بخلاف العامّ فإنّ الظّفر بالمخصّص يوجب التصرّف لا محالة فى أصالة التّطابق، و لا وجه له غير ذلك. »
المحاضرات (مباحث اصول الفقه) ؛ ج‏3 ؛ ص337HeartHeart

فان احرز ذلک ؟؟؟؟ خب ما یک مطلبی میگوییم که کمی سخن این بزرگوار را مورد ملاحظه قرار میدهد. ظاهر این مطلبی که میخواهیم بگوییم ربطی به سخن ایشان ندارد اما با تامل روشن میشود که اتفاقا مرتبط هم هست . ان مطلب هم اینکه :

مشهور بحث کرده اند که ایا احراز در مقام بیان بودن لازم است یا خیر ؟

به عبارت دیگر : همين مقدار که احتمال دهيم متکلم در مقام بيان است، کفايت مي‌کند و ديگر احراز لازم نيست؟. براي اين که در مقام اجمال بودن قرينه مي‌خواهد و اگر قرينه‌اي وجود نداشته باشد که متکلم در اجمال و يا اهمال است، کفايت مي‌کند؟.

نظر مشهور: از کلمات مشهور استفاده مي شود که احراز لازم است؛ يعني اگر در موردي بخواهيد به اطلاق تمسک کنيد، بايد احراز کنيد که متکلم در مقام بيان تمام المراد است.

ولي به نظر مي رسد مطلب مشهور، مطلب تامي نيست؛ و تحقیقا آن چه که مانعيت دارد در مقام اجمال و اهمال بودن است، بنابراين،‌اگر بدانيم که قرينه‌اي بر اين مانع وجود ندارد،‌ کفايت مي‌کند و ديگر نيازي نداريم که احراز کنيم متکلّم به طور حتم در مقام بيان است. انتهی.
..........
پس ما نیاز به احراز نداریم.
حال هر کجا محقق داماد کلمه " احرز ذلک " دارند را دقت کنید . بنابر این مبنی نیازی به احراز نداریم و الخ.
ضمنا این نوشته در مقام نقد مطلب ایشان نبود بلکه در جهت دقیق تر شدنش بود.
وبلاگ بحر الفقاهة   moen1.persianblog.ir  

 (وبلاگ معین الحق. فقهی اجتماعی سیاسی..)
/wahhabism1.persianblog.ir  نقد وهابیت
christ.persianblog.ir نقد مسیحیت
پاسخ
#7
به نظرمی رسد درمیان عقلا باید سیره عملیه انسان قانون گذارراببینیم اگرکسی مثلا ازبین 1000مورد اطلاقاتی که بیان می کند اکثرمواردش رادرمقام بیان تمام اجزاء وشرائط است عقلای عالم می گویند درسایدمواردهم درمقام بیان تمام اجزاء است امااگرقانونگذاری مثلا نصف اطلاقاتش درمقام تمام اجزاء وشرائط باشد یاکمتر دراینجا نمی توان گفت درسائرموارد هم درمقام بیان است .
البته نکته ای که باید بدان توجه کرد این است که شارع وائمه علیهم السلام درپاسخ دادن به سوالات افراد باتوجه به اینکه می دانند این روایات بدست انسانها تاروزقیامت می رسد وخودشان هم امرکرده اند که بنویسید ونشردهید ازباب عدم اغراء به جهل هم که شده چون می دانند بدست مامی رسد وماهم حمل برمقام بیان بودن می کنیم لذا می توان گفت طبق این نکته درمقام بیان تمام اجزاء هستند مگرجایی که خودشان قرینه ای نصب کنند.
پاسخ
#8
عقلا فقط به ظنون یا اطمینان هایشان عمل می کنند. به همین خاطر تاسیس اصل فقط به این بیان صحیح است که بگوییم: به طور اغلب و معمول و اولی، ما برایمان با توجه به این اصل، شک خاصی هرگز ایجاد نمی شود و اصل رافع شک ما می گردد. اصل به این بیان صحیح است.
اما اگر به هر دلیلی بعد از توجه به اصل، شک ایجاد شد، این اصل دیگر حرفی برای گفتن نمی تواند داشته باشد.
اصولی مانند اصالت البیان، اصالت الحقیقه،اصل عدم تقیه و بسیاری از اصول دیگر همگی از این دسته هستند.
آیا موافق با کلام بالا هستید؟
پاسخ
#9
باعرض ادب و احترام
شاید برخی در مورد این اصل بگویند که:
به شکل واضح و روشن در همه موارد مطلقات وجود ندارد؛ بلکه باید بیش از اینها به موارد به کارگیری مطلقات توجه کرد و زمانی را صرف استقراء جمیع الگو های به کارگیری مطلق نمود.اه
ثمرة:
اگر ما به این فرضیه قائل شویم، مطرح کردن اولیه و خام این بحث (الاصل کون المتکلم فی مقام البیان) در علم اصول مشکل می شود، بلکه باید هر مورد در فقه با توجه به برداشت های عرفی و عقلایی بررسی شود...
تکملة توضیح مبنی:
باید به استقراء الگو های استعمال مطلق اهتمام ویژه داشت؛
مثلاً شاید اگر شخصی در غیر مقام قانون گذاری، برای اولین بار نظری در مورد یک موضوع بدهد یا حکمی برای آن قرار بدهد ما اصل اثبات این حکم برای موضوع را از او می فهمیم، ولی اینکه همین الآن تکلیف تمام حالات و افراد موضوع را تعیین کند هرگز بر عهده این کلام نهاده نمی شود.
یا مثلاً اگر همین شخص در منصب یک قانون گذار حکمی را برای یک موضوع قرار دهد، اگر چه ما برای اینکه به حکم تمامی حالات و افراد اطمینان حاصل کنیم تا فرا رسیدن وقت عمل صبر می کنیم، ولی بعد از آن تمامی قیود را با اطلاق خود کلام اول، نفی می کنیم.
یا مثلاً شاید اگر شخصی در کلام خود قیود و یا استثنائاتی ذکر کند، عقلاء با سهولت بیشتری آن کلام را در مقام بیان تقییدات محتمل می دانند و اخذ به اطلاق می کنند.

ان قلت : این ها همه قرینه تعیین کننده مقام (بیان یا غیر بیان) بود، چرا از اصل حرفی نزدید.
قلت: این ها همه اصل بود ؛ انتظار اصل کلی بین موارد متباین و بی ربط منصفانه نیست. نظیر اینکه بخواهید بین تمام کلام ها(اعم از نص در عموم، ظاهر و مجمل و..) اصل عدم تخصیص را بسنجید
یا به عبارتی همان طور که موضوع اصول دیگر را تقیید می زنید و بعد از تفصیلِ موارد، سراغ اصل می روید، طبق این فرضیه هم باید بین موارد کلی استعمال مطلقات تفصیل قائل شد تا بتوان به ارتکازات ذهنی و برداشت های عقلاء دست پیدا کرد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین .
#10
نکتۀ اول : ما در ظواهر به دنبال احتجاج بر متکلم هستیم یعنی قوام حجیت ظهور به قدرت بر اجتجاج به آن است بنابراین در تحلیل اصاله البیانکه برای تنقیح ظهور است باید گفت این اصل بازگشت به ظهور حال متکلم دارد و الا اگر متکلم چنین ظهور حالی نداشته باشد نمی توان به کلامش بر وی احتجاج نمود چون به محض احتجاج او پاسخ می دهد من که در مقام بیان از این جهت نبودم و چنین ظهور حالی هم نداشتم
نکتۀ دوم :کلام واحد دارای جهات عدیده است که متکلم به تناسب مقام از ههم جهات را از برخی جهات در مقام بیان است ولی آنچه به عنوان یک اصل عام و تقریبا کلی می توان مطرح اصل در مقام بیان بودن ولو من جهه واحده است یعنی متکلم قرار نیست با این کلام از هیچ جهت در مقام بیان نباشد کما لا یخفی و این بازگشت به ظاهر حال هر متکلمی دارد که قرار نیست اجمال گویی مطلق کند ولی از جهات دیگر غیر از آن جهت واحده نمی توان اصاله البیان را جاری دانست الا با احراز ظهور حال متکلم .
نکتۀ سوم : امور متعددی هستند که در تعیین ظهور حال متکلم تأثیر گذارند که شاید قابل شمارش نباشند و لکن می توان در عناوین کلی به تعدادی از آنها اشاره نمود :
1-اصل تشریع : اگر متکلم در مقام اصل تشریع است و ظهور حالی نسبت به جزئیات تشریع خود ندارد نمی توان اصاله البیان را از یک کلام می تواند دارای جهات عدیده ای باشد که متکلم در مورد برخی از آن جهات در مقام بیان باشد و در مورد برخی دیگر نباشد ؛ به نظر می رسد معمول عمومات و اطلاقات قرانی از همین قبیل باشد
2-سئوال سائل : اگر سئوال سائل منحصر در جهت خاصی است احراز مقام بیان نسبت به جهات دیگر نیاز به قرینه ای دیگر دارد مثلا اگر سائل در مقام پرسش از اصل وجوب یا استحباب است و مجیب می گوید فلان چیز واجب است نمی توان گفت مجیب از جهات دیگر یعنی جزئیات و شرایط وجوب هم در مقام بیان بوده است الا با قرائن دیگر.
3-فضای صدور : اگر فضای صدور حدیث بگونه ای است که مثلا بحث از حصه خاصی از فلان شیء است نمی توان به اطلاق تمسک نمود و از آن حصه تجاوز کرد الا به قرینه ای که ظهور حال متکلم را روشن کند ، مثلا در روایات گفته شده است که جد با اخوه ابی این گونه ارث می برد و برخی از فقها به اطلاق جد تمسک کرده ند و آن را اعم از جد مادری و پدری دانسته اند در حالی که به مراجعه به فقه عامه به نظر می رسد که فضای بحث در روایات آن زمان در مورد ارث جدابی بوده است نه اعم از ابی و امی و شاهدش هم فتوای مشهور است .
4- خصوصیات شخصیه سائل : گاهی سائل خصوصیات شخصیه ای دارد که چون امام علیه السلام صرفا در مقام بیان وظیفۀ ان شخص می باشد پاسخ امام علیه السلام را منحصر در ان جهت نموده و برای اشخاص دیگر قابل احتچاج نخواهد بود البته در جایی احتمال عقلائی وجود چنین خصوصیتی برود ؛ مثلا آن طور که در خاطرم هست در برخی روایات شخصی در مورد کفاره برخی از محرمات سئوال نموده و حضرت در پاسخ فرموده اند فلان چیز را بعنوان کفاره بده این در حالیست که شخص سائل معسر بوده و دارایی کمی داشته است و همین سئوال را شخص دیگری پرسیده است و حضرت به گونه ای دیگر پاسخ داده اند زیرا او معسر نبوده است ؛ لازم به ذکر است هیچ یک از این قیود و خصوصیات شخصیه در سئوال سائل ذکر نشده است تا ذیل عنوان 2 قرار گیرد .
5-...
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  امتنانی بودن احکام مهدی خسروبیگی 1 202 17-فروردين-1403, 19:18
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  «اصول»  راه تشخیص عقلی بودن یا لفظی بودن یک مسأله مهدی خسروبیگی 0 206 13-خرداد-1401, 10:20
آخرین ارسال: مهدی خسروبیگی
  تزاحم ملاکی و تزاحم در مقام امتثال مهدی خسروبیگی 8 2,471 27-آذر-1399, 00:25
آخرین ارسال: خیشه
  نکته علمی:  تحلیل اصاله البیان یا اصل در مقام بیان بودن مسعود عطار منش 0 1,975 4-دي-1397, 08:49
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  آیا استحبابی بودن خطاب عامّ موجب إباء از تخصیص می گردد؟ سید حسین منافی 0 3,172 22-تير-1396, 17:27
آخرین ارسال: سید حسین منافی
  قدر متیقّن و أظهر مصادیق بودن مخصّص از اسباب اباء از تخصیص سید حسین منافی 0 3,005 1-تير-1396, 18:07
آخرین ارسال: سید حسین منافی
  قدر متیقّن و أظهر مصادیق بودن مخصّص سید حسین منافی 0 3,316 1-تير-1396, 18:03
آخرین ارسال: سید حسین منافی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان