30-آبان-1397, 16:29
مراد ما از خروج از محل ابتلاء عدم وجود داعی طبعی بر فعل یا ترک شیء است ؛ مثلا خوردن فضولات انسان از اموری است که داعی طبعی بر ترک آن می باشد یا حفظ نفس از اموری است که داعی طبعی بر فعل آن می باشد ؛ حال سئوال این است که آیا ممکن است به چیزی که طبعاً مضمون الحصول است طلب تعلق بگیرد .
راه حلهای متعددی برای شمول امر و نهی نسبت به این گونه امور ارائه شده است که در اینجا به راه حل مرحوم خوئی اشاره میکنیم :
غرض از امر و نهی در شریعت صرفا بعث و زجر نیست بلکه بعث و زجری است که به داعی استناد به مولا باشد و در این نکته فرقی بین توصلی و تعبدی نیست زیرا در توصلیات هم امر می کند تا به داعی مولوی محقق شود ولو اگر داعی مولوی در کار نباشد نیز ملاک استیفاء شده است و استیفاء ملاک مسقط امر است . ایشان برای راه حل خویش به نکته استشهاد میکند :
1-آیه شریفه و ما امروا الا لیبعدوا الله -2-روشن است که در شریعت خوردن قاذورات حرام است یا حفظ نفس واجب است و وجود این تکلیف وجدانی در جایی که تحریک خود بخود حاصل است برای این است که عبد بتواند به داعی مولوی مطلوب را محقق کند .
راه حلهای متعددی برای شمول امر و نهی نسبت به این گونه امور ارائه شده است که در اینجا به راه حل مرحوم خوئی اشاره میکنیم :
غرض از امر و نهی در شریعت صرفا بعث و زجر نیست بلکه بعث و زجری است که به داعی استناد به مولا باشد و در این نکته فرقی بین توصلی و تعبدی نیست زیرا در توصلیات هم امر می کند تا به داعی مولوی محقق شود ولو اگر داعی مولوی در کار نباشد نیز ملاک استیفاء شده است و استیفاء ملاک مسقط امر است . ایشان برای راه حل خویش به نکته استشهاد میکند :
1-آیه شریفه و ما امروا الا لیبعدوا الله -2-روشن است که در شریعت خوردن قاذورات حرام است یا حفظ نفس واجب است و وجود این تکلیف وجدانی در جایی که تحریک خود بخود حاصل است برای این است که عبد بتواند به داعی مولوی مطلوب را محقق کند .