امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشکال: رابطه سیره و دلیل لفظی
#1
وقتی در مساله ای هم دلیل لفظی و هم سیره وجود داشته باشد و متوافقین باشند، سه صورت وجود دارد. یک صورت این است که دلیل لفظی اوسع از سیره باشد، صورت دوم این است که دلیل لفظی اضیق از سیره باشد و صورت سوم تساوی نطاق دلیلین است. صورت سوم بحثی ندارد.
اما در صورت اول همان بحث معروف مطرح است که آیا دلیل لفظی ظهور در ارشاد به تایید سیره پیدا می کند یا تاسیسی به نحو توسعه در سیره است.
در صورت دوم، استاد از مرحوم آقای تبریزی نقل کردند که ایشان قائل به این بودند که با ورود دلیل لفظیِ اضیق از سیره، نسبت به ما زاد بر محدوده ی دلیل لفظی، امضاء سیره ثابت نمی شود. یعنی با این اگر هیچ دلیل لفظی ای نداشتیم، از عدم ردع سیره، امضاء آن فهمیده می شد اما با ورود دلیل لفظی، ولو این دلیل لفظی مفهوم نداشته باشد که ردع از ما زاد بشود، ولی دیگر از عدم ردع نسبت به مازاد، امضاء فهمیده نمی شود. مثلا اگر سیره در رجوع به متخصص بدون اشتراط حیات متخصص است اما دلیل لفظی در رجوع به فقیه زنده است و ما احتمال خصوصیت حیات را می دهیم، ولو دلیل لفظی مفهوم نداشته باشد، عدم ردع نسبت به رجوع به متخصص مرده کاشف از امضاء آن نیست. و حتی جالب این که بحث تناسب رادع و مردوع را در اینجا طرح نکرده اند و استاد بیان کردند که آن بحث برای فرضی است که ردع باشد؛ اما در مساله ی ما مفروض است که ردع نشده ولی با این حال عدم ردع کاشف از امضاء نیست.
وجه این مبنی چه می تواند باشد؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین . ، سید محمد صادق رضوی ، مسعود عطار منش
#2
ظاهرا وجه این مبنا این است که خود ردع از طرف شارع بما هو ردع برای عدم امضاء سیره موضوعیت ندارد. بلکه مطلق بیان شارع می تواند ملاک باشد. یعنی وقتی یک دلیل لفظی را نسبت به یک محدوده ی ضیق مطرح می کند، ولو مفهوم نداشته باشد، می تواند بیان شارع از مراد درونی خود باشد. لذا اطمینان به امضای سیره پیدا نمی شود و همین برای عدم امضاء ان کافی است.
پاسخ
#3
(28-آذر-1397, 19:00)محمود رفاهی فرد نوشته: وجه این مبنی چه می تواند باشد؟

طبیعتا اگر قائل به احراز عدم ردع باشیم، دلیل لفظی وارد شده، مانع از این است که فقیه عدم ردع را احراز کند. چرا که شاید شارع با همین بیان، در صدد تضییق سیره باشد.
ولی اگر قائل به عدم احراز ردع باشیم، آیا ادله لفظی اینچنینی توان تضییق دایره سیره را دارند؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط مسعود عطار منش
#4
بنده خیال می کنم روح مطلب به اطلاق مقامی بازگشت می کند یعنی مولا در جایی که سیره وجود دارد اگر هیچ نگوید سکوتش مُفهِم تأیید است ولی اگر در مقام بیان ردع و امضای سیره بیاید و تنها بخشی از آن را امضاء کند نفس عدم امضاء بخش دیگر به معنای ردع آن می باشد و به عبارت دیگر سکوت شارع در این دو مقام دو معنا را افهام می کند اگر هیچ نگوید دلالت سکوتیه بر امضاست ولی اگر در مقام سخن از سیره بر آید و تنها بخشی از آن را امضائ کند دلالت سکوتیه نسبت به بخش دیگر نه صرفا عدم الامضاء بلکه ردع خواهد بود .
و من هنا یظهر حتی اگر عدم احراز ردع را برای امضا کافی بدانیم در اینجا امضاء محسوب نمیشود جون در اینجا به دلالت سکوتیه ردع فهمیده میشود .
البته روشن است که بیان مذکور فرع احراز مقام بیان است و الا دلالت سکوتیه سر نمی رسد .
پاسخ
 سپاس شده توسط سید محسن حائری
#5
(3-بهمن-1397, 08:37)مسعود عطار منش نوشته: البته روشن است که بیان مذکور فرع احراز مقام بیان است و الا دلالت سکوتیه سر نمی رسد .

اگر مقام بیان احراز شود که بحثی در آن نیست.
مشکل اینجاست که ما باشیم و یک سیره موسع به همراه یک دلیل لفظی مضیق و نمی‌دانیم که شارع با این دلیل لفظی در صدد ردع سیره است یا خیر؟
آیا در چنین مواردی دلیل لفظی ظاهر در ردع است یا مجمل است؟!
و الا اگر احراز کنیم که شارع در مقام بیان ردع سیره است، بحثی باقی نمی‌ماند.
پاسخ
 سپاس شده توسط سید محسن حائری
#6
(3-بهمن-1397, 08:37)مسعود عطار منش نوشته: بنده خیال می کنم روح مطلب به اطلاق مقامی بازگشت می کند یعنی مولا در جایی که سیره وجود دارد اگر هیچ نگوید سکوتش مُفهِم تأیید است ولی اگر در مقام بیان ردع و امضای سیره بیاید و تنها بخشی از آن را امضاء کند نفس عدم امضاء بخش دیگر به معنای ردع آن می باشد و به عبارت دیگر سکوت شارع در این دو مقام دو معنا را افهام می کند اگر هیچ نگوید دلالت سکوتیه بر امضاست ولی اگر در مقام سخن از سیره بر آید و تنها بخشی از آن را امضائ کند دلالت سکوتیه نسبت به بخش دیگر نه صرفا عدم الامضاء بلکه ردع خواهد بود .
و من هنا یظهر حتی اگر عدم احراز ردع را برای امضا کافی بدانیم در اینجا امضاء محسوب نمیشود جون در اینجا به دلالت سکوتیه ردع فهمیده میشود .
البته روشن است که بیان مذکور فرع احراز مقام بیان است و الا دلالت سکوتیه سر نمی رسد .

فرمایش شما متین است، اما بدین معناست که ما به کمک اطلاق مقامی، از کلام شخص مفهوم مخالف برداشت می‌کنیم. حال این که ایشان تصریح کرده‌اند (؟) که حتی اگر ما از دلیل امضاء، مفهومی هم برداشت نکنیم، باز هم ما بقی از سیره حجت نخواهد بود. لذا توجیهش کمی مشکل می‌گردد.
پاسخ
#7
البته در بحث قاعده ی عدل و انصاف که در ذیل بحث ایادی مشترکه در قاعده ی ید طرح می شود، روایاتی وارد شده که در موارد خاصی است و اگر ادعا شود که قاعده ی عدل و انصاف مطابق سیره است، همین بحث طرح می شود و استاد در این مساله، ورود روایات خاصه را مانع از امضاء عمومی سیره ندانستند به این بیان که روایات خاصه در این مساله در جواب سوال است و خصوصیت سوال باعث خصوصیت جواب شده است. سوال شد که در مساله ی تقلید هم که این بحث طرح شد، حدیث معالم دینی و .. در جواب سائل است. استاد جواب دادند که در آن مساله برخی روایات، در جواب سائل نیست و ابتداء امام علیه السلام مطلب را فرموده اند (البته احراز این مطلب دشوار به نظر می رسد)
با توجه به این تفصیل شاید بتوان وجه ادعا را یافت
پاسخ
#8
در ادامه ی این بحث:
در فرضی که دلیل لفظی اوسع از سیره باشد، استاد با توجه به ظهور اولیه ی اوامر در مولویت، ارشاد به تایید سیره و به تبع، محدود شدن دلیل لفظی به حدود سیره را نفی می کردند.
یمکن ان یقال:
ولو ظهور امر در مولویت را بپذیریم، باز هم می توان محدود شدن به حدود سیره را موجه دانست؛ به این بیان که وقتی در ظرف وجود سیره، چنین امری می شود این احتمال، قابل توجه است که شارع به همان ملاک مد نظر عقلاء، چنین امری کرده و اگر امر او، ملاک و حدود دیگری داشت به این خطاب اکتفاء نمی کرد.
البته در این تقریب، میزان تطابق نطاق دلیل لفظی با حدود سیره مهم است.
پاسخ
#9
(5-مهر-1399, 21:45)محمود رفاهی فرد نوشته: در ادامه ی این بحث:
در فرضی که دلیل لفظی اوسع از سیره باشد، استاد با توجه به ظهور اولیه ی اوامر در مولویت، ارشاد به تایید سیره و به تبع، محدود شدن دلیل لفظی به حدود سیره را نفی می کردند.
یمکن ان یقال:
ولو ظهور امر در مولویت را بپذیریم، باز هم می توان محدود شدن به حدود سیره را موجه دانست؛ به این بیان که وقتی در ظرف وجود سیره، چنین امری می شود این احتمال، قابل توجه است که شارع به همان ملاک مد نظر عقلاء، چنین امری کرده و اگر امر او، ملاک و حدود دیگری داشت به این خطاب اکتفاء نمی کرد.
البته در این تقریب، میزان تطابق نطاق دلیل لفظی با حدود سیره مهم است.


اطلاق دلیل کاشف از این است که ملاک مد نظر شارع امری غیر ملاک عقلاست و فرض هم این است که در مقدار زائد سیره ساکت است نه اینکه خلاف حکم شارع حکمی داشته باشد البته مساله اختلافی است استاد شوپایی نقل کردند مرحوم آقای خویی تمسک به اطلاق در چنین فضایی را درست نمی دانند خلافا لمرحوم اقای تبریزی و آقای سیستانی
پاسخ
#10
(6-مهر-1399, 08:09)عرفان عزیزی نوشته: اطلاق دلیل کاشف از این است که ملاک مد نظر شارع امری غیر ملاک عقلاست و فرض هم این است که در مقدار زائد سیره ساکت است نه اینکه خلاف حکم شارع حکمی داشته باشد البته مساله اختلافی است استاد شوپایی نقل کردند مرحوم آقای خویی تمسک به اطلاق در چنین فضایی را درست نمی دانند خلافا لمرحوم اقای تبریزی و آقای سیستانی

اگر حکم مولوی مولا اطلاق ثبوتی داشته باشد، فرمایش شما درست است. اطلاق حکم مولی کاشف از این است که ملاک حکمش با ملاک حکم عقلا متفاوت است.
به طور کلی هر حکمی از شارع که تفاوت (ولو در اطلاق و تقیید) با سیره عقلا داشته باشد، کاشف از تغایر ملاکین خواهد بود.

اما در ما نحن فیه، اصل اطلاق ثبوتی محل بحث است. سؤال این است که در ظرف وجود سیره‌ی اضیق از دلیل، آیا می‌توان پذیرفت که اطلاق دلیل (عدم ذکر قید در خطاب) کماکان کاشف از اطلاق ثبوتی (عدم وجود قید در حکم) است؟
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان