امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حکم انتقاد از حکومت به ظاهر اسلامی
#1
Exclamation 
بسم الله الرحمن الرحیم

در اصل مسأله ی تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت اختلافاتی وجود دارد که فعلا در مقام ورود به آن نیستیم،ولی متأسفانه میان طرفداران نظریه عدم جواز تشکیل حکومت نیز چنددستگی هایی مشاهده می شود.
علی القاعدة و طبق عمومات امر به معروف و نهی از منکر و احادیثی همجون (إذا ظهرت البدع فی أمتی فعلی العالم أن یظهر علمه) و... باید نسبت به چنین حکومت جائری واکنش نشان داد، اما گروهی از این افراد در عین اعتقاد به عدم مشروعیت حکومت، نقد حکومت را هر چند به صورت علمی باشد درست نمی دانند.

علت این گرایش عموما موارد زیر است:

- لزوم رعایت تقیه: عده ی زیادی از این دسته معتقدند باید در زمان حکومت جائرانه تقیه کرد و جایز نیست به صورت علنی مشکلات یک حکومت جائر را بیان کرد.
پاسخ: تقیّه به چند هدف انجام می شود: 1- حفظ نفس یا ضرر معتدّ به: که در این صورت به خودی خود واجبست هر چند دلیل تقیّه وارد نشده بود. 2-ضرر قابل تحمّل 3- مدارات با اهل خلاف. جواز دو مورد اخیر نیاز به دلیل مستقلّ دارد که از روایات تقیّه استفاده می شود، اما این روایات اطلاق و عمومی ندارند به طوری که شامل تقیّه از غیر عامّه بشوند، لذا در تقیّه از زیدیه و اسماعیلیه و سایر فرق - غیر از صورت اول- اشکال شده است.
اگر فرض کنیم این روایات دارای اطلاق باشند اما باز هم نمی توان جواز تقیّه در محل بحث را ثابت کرد، زیرا نسبت بین روایات تقیّه و روایات امر به معروف و نهی از منکر و امثال آن نهایتا عموم و خصوص من وجه است، به این بیان که اطلاق روایات امر به معروف شیعیان را چه در مسند حکومت باشند یا نباشند شامل می شود. روایات تقیّه هم - علی فرض التسلیم- سلطنت غالبه را چه شیعه باشد یا غیر شیعه شامل می شود. پس در محل اجتماع و مفروض بحث تعارض رخ می دهد و باید به عمومات فوقانی مراجعه کرد، که باز هم مقتضای برخی از این عمومات، وجوب خواهد بود مثل: (من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم) و...
بلکه بعید نیست خود عقل مستقلّ به وجوب رد منکر باشد.
بنا براین در نهایت بحث ما با این عده صغروی خواهد بود و این که آیا در انتقاد از حکومت، خوف ضرر جانی معتد به می رود یا خیر. واضحست که این خوف در اکثر موارد بی جاست.

- خوف از سلطه ی بیگانگان: عده ای از این افراد، بی شهامتی خود را به این صورت توجیه می کنند که در صورت از بین رفتن یک حکومت به ظاهر اسلامی، بیگانگان و دشمنان دین بر کشور مسلط خواهند شد.
پاسخ: روشن است که هدف از بیان انتقادات یک حکومت، روشن کردن مردمیست که تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفته اند نه اقدام نظامی علیه حکومت! مفروض اینست که فعلا سخن بر مبنای حرمت قیام در زمان غیبت است.

- اختلال نظام: برخی از این راه وارد می شوند که اگر مردم از این حکومت روی گردان شوند امور مملکت به هم خواهد ریخت!
پاسخ: اولاً: مهم ترین مسأله در نظر شارع عقیده ی انسان است، و اگر بنا باشد عقیده را فدای نظام کنیم حرفمان به مثابه ی همان شخصی خواهد شد که گفت: (اگر لازم باشد ولایت فقیه می تواند توحید را هم در جامعه تعطیل کند!!)
ثانیاً: عدم مشروعیت مذهبی یک حکومت ملازمه ای با اختلال نظام ندارد. همانطور که اکثر حکومت های جهان ادعای الهی بودن خود را ندارند و در میان مردم هم چنین تصوری در مورد آنان نیست. اما در عین حال نظم اجتماع را مراعات می کنند.طبق برخی مبانی رعایت قانون در کشورهای غیر اسلامی هم لازمست، در حالی که مسلما قائلین این مبنا حکومت های مزبور را الهی نمی دانند.
ثالثا در یک موازنه ی ساده میان منتقدین از حکومت و طرفداران حکومت، کاملا واضح است که تمام تشکیلات و امکانات و تبلیغات در اختیار دسته ی دوم است، بنابراین عملا امکان پذیر نیست که دسته اول بر دسته دوم پیشی بگیرند و افسار اجتماع به دستشان افتد!!مهم این است که دسته اول وظیفه ی شرعی خود را انجام داده و اتمام حجّت صورت گرفته باشد.
پاسخ
#2
درباره وجه اول (تقیه) بر فرض تعارض به نحو عموم و خصوص من وجه، سریع سراغ تساقط و عام فوقانی رفته اید در حالی که اول باید دید وجهی برای تقدیم احد العامین در ماده ی اجتماع (مثل اظهریت یا به لسان حکومت بودن)هست یا نه. ثانیا عام فوقانی که طرح کرده اید (حدیث من لم یهتم ...) ظاهرا مثل ادله ی امر به معروف، با دلیل تقیه نسبت عموم من وجه دارد و عام فوقانی بودن آن واضح نیست. ضمنا اگر فتاوی اعلام در بحث امر بمعروف را ملاحظه نمایید، اختلافی هست که در فرض ضرری بودن امر بمعروف، آیا کلا باید قوه الاحتمال و المحتمل را سنجید، یا فقط در فرض معلوم بودن ضرر، اهم را سنجید یا .... و بحث به این حد که سریع نتیجه گرفتید نیست.
به علاوه، در هدف اول تقیه، ابتدا هم حفظ نفس را طرح کرده اید و هم خوف ضرر معتد به اما در انتها که فرموده اید فقط بحث صغروی داریم، فقط ضرر جانی را طرح کرده اید؛ به هر حال، تنها ضرر جانی نیست که تحرز از آن واجب است و چنین ضررهایی چندان غیر محتمل نیست(مثل بی آبرو شدن شخص یا زندان رفتن یا ...)
همچنین وجه دیگری هست برای توجیه ترک انتقاد و به تعبیر حماسی شما، بی شهامتی! و آن این که نهی از منکری که شما در پی دفاع از وجوب آن هستید با نهی از منکر های دیگری تزاحم میتواند داشته باشد. مثلا شاید کسی تشخیص دهد که مقابله با شبهات الحادی، اهم از مقابله با حکومت است و خود او هم شرایطی دارد که در دفع شبهات الحادی بیشتر میتواند تاثیر گذار باشد، از طرف دیگر اگر وارد مقابله با حکومت شود، شرایط او برای مقابله با شبهات الحادی از دست می رود...
پاسخ
 سپاس شده توسط سید محمد صادق رضوی ، سید محمد احمدی
#3
بسم الله الرحمن الرحیم
این مهم نیست که شما برادر عزیز نوشته را بادقت نخوانده و حتی به قرائن داخلیه و خارجیه که در مصاحبت چند ساله با نگارنده مشهود بوده، عنایت نفرموده اید؛
و حتی مهم نیست که قلم رنجور برآمده از قلبی پردرد از دهان های فروبسته در مقابل ذبح اسلام را، (حماسی) بخوانید؛
من اگر حماسه سرا بودم تراژدی های جذابتری به نمایش می گذاشتم، از جنس شعارهای شور آمیز حماسه آفرینان انقلاب..
خطابه های پر شور امام حسین علیه السلام را می خواندم: فإنّي لا أرى الموت إلّا شهادة و لا الحياة مع الظالمين إلّا برما
این حدیث را از امام باقر علیه السلام می خواندم که :«يكون في آخر الزمان قوم يتبع فيهم قوم مراءون يتقرؤون و يتنسّكون، حدثاء سفهاء لا يوجبون أمرا بمعروف و لا نهيا عن منكر إلّا إذا أمنوا الضرر، يطلبون لأنفسهم الرخص و المعاذير» با آن که می دانستم سند صحیحی ندارد،
و حتی ابائی نداشتم که این حدیث عامی را پر رنگ جلوه دهم: عن رسول اللّه «صلی الله علیه وآله»: «إنّ رحى الإسلام ستدور، فحيث ما دار القرآن فدوروا به، يوشك السلطان و القرآن أن يقتتلا و يتفرّقا. إنّه سيكون عليكم ملوك يحكمون لكم بحكم و لهم بغيره، فإن أطعتموهم أضلّوكم و أن عصيتموهم قتلوكم». قالوا: يا رسول اللّه فكيف بنا إن أدركنا ذلك؟ قال: تكونوا كأصحاب عيسى «علیه السلام»: نشروا بالمناشير و رفعوا على الخشب. موت في طاعة خير من حياة في معصية.»

بله، اینها هیچ یک مهم نیست.مهم اینجاست که اشکالات بیان شده عمدتاً منحصر می شود در مقداری تشکیک و بحث صغروی  که نشان دهنده ی نرسیدن به هدف و مقصود اصلی نگارنده است.

البته گمان نمی کردم نیازی به توضیح این مطلب واضح باشد اما قبل از پرداختن به انتقادات وارده، لازم است عرض کنم روشنست که این انجمن تنها مختص مطالب فقهی بوده و موقعیت بحث های مصداقی و موضوع شناسی - آن هم در این مسائل حساس- به هیچ وجه وجود ندارد. لذا اشکالاتی از این قبیل که :
(7-آذر-1398, 01:55)محمود رفاهی فرد نوشته: ضمنا اگر فتاوی اعلام در بحث امر بمعروف را ملاحظه نمایید، اختلافی هست که در فرض ضرری بودن امر بمعروف، آیا کلا باید قوه الاحتمال و المحتمل را سنجید، یا فقط در فرض معلوم بودن ضرر، اهم را سنجید یا .... و بحث به این حد که سریع نتیجه گرفتید نیست.
بی مورد است. آیا منتقد انتظار دارد به جای (سریع نتیجه گرفتن) تک تک فسادها و بدعت های موجود را شمرده و ثابت کنم که در وضعیت کنونی جان دادن هم رواست؟!!
شما در صورتی مخاطب این نوشته هستید که با نگارنده درد مشترک داشته باشید، بدیهیست  پیش فرضهایی در نظر گرفته شده که اینجا جای مطرح کردن آن نبوده، مسلما این نوشته به هیچ درد کسانی که جامعه کنونی را گل و بلبل می بینند نمی خورد.

در نوشته تان، به جای نقد اصل مطلب به حواشی آن پرداخته اید.بنده اولا عرض کردم که اصولا ادله ی تقیه از حکام شیعه انصراف دارد و حداقل تمامیت اطلاق ظاهر نیست، سپس به صورت فرضی، بحث تعارض را مطرح کردم و وارد زوایای آن نشدم، زیرا همان عدم تمامیت اطلاق را کافی می دانستم.
اما شما از کنار این قسمت اول عرضم - که اتفاقا عمود اصلی کلامست- گذر کرده و به قسمتهای بعدی پرداخته اید. خب اگر این مطلب را قبول نداشتید لازم بود حداقل به یک دلیل مطلق در تقیه اشاره کنید که در شمول حکام شیعه هم ظاهر باشد.
به همین صورت در مبحث عموم و خصوص من وجه هم نقد واضحی نفرموده اید:
(7-آذر-1398, 01:55)محمود رفاهی فرد نوشته: درباره وجه اول (تقیه) بر فرض تعارض به نحو عموم و خصوص من وجه، سریع سراغ تساقط و عام فوقانی رفته اید در حالی که اول باید دید وجهی برای تقدیم احد العامین در ماده ی اجتماع (مثل اظهریت یا به لسان حکومت بودن)هست یا نه. ثانیا عام فوقانی که طرح کرده اید (حدیث من لم یهتم ...) ظاهرا مثل ادله ی امر به معروف، با دلیل تقیه نسبت عموم من وجه دارد و عام فوقانی بودن آن واضح نیست.
صرف تشکیک کردن که بحث را پیش نمی برد این به عهده ی شماست که اگر وجهی برای تقدیم احد الدلیلین درنظر دارید بیان کنید!
بله ، اگر بنا بر تقدیم باشد نظر نگارنده این بوده که که تقدیم با طائفه ی روایات امر به معروف خواهد بود اما برای این که فرض بحث در بدترین حالت ممکن پیش رود تا دیگر جای ان قلت باقی نماند کلام را متوجه صورت تعارض کردم. اما این که روایات تقیه مقدم باشند به عقل قاصر بنده نرسید مگر این که شما راهنمایی کنید.
در ادامه بین عام فوقانی و روایات تقیه هم تعارض انداختید و باز هم وجه آن را بیان نکردید! این از مسلمات فقه است که تقیه یک عنوان اضطراری و حکمی استثناییست و گرنه قاعده اولیه اقتضا می کرد انسان در همه حال وظیفه ی خود را به هر صورت که هست انجام دهد و برای اثبات این مدعا اصلا نیازی به ذکر عمومات هم نبود و جای مناقشه در مثال نیست.
سپس باز بحث را به سمت مصداقی هدایت کرده اید:
نقل قول:به علاوه، در هدف اول تقیه، ابتدا هم حفظ نفس را طرح کرده اید و هم خوف ضرر معتد به اما در انتها که فرموده اید فقط بحث صغروی داریم، فقط ضرر جانی را طرح کرده اید؛ به هر حال، تنها ضرر جانی نیست که تحرز از آن واجب است و چنین ضررهایی چندان غیر محتمل نیست(مثل بی آبرو شدن شخص یا زندان رفتن یا ...)
قرینه ی عرفی روشن کننده ی مراد هست و نیازی به ذکر مجدد نبود. ضمنا باز هم به مسأله امر به معروف اشاره کرده اید که قبلا در موردش توضیح داده شد.
نقل قول:همچنین وجه دیگری هست برای توجیه ترک انتقاد و به تعبیر حماسی شما، بی شهامتی! و آن این که نهی از منکری که شما در پی دفاع از وجوب آن هستید با نهی از منکر های دیگری تزاحم میتواند داشته باشد. مثلا شاید کسی تشخیص دهد که مقابله با شبهات الحادی، اهم از مقابله با حکومت است و خود او هم شرایطی دارد که در دفع شبهات الحادی بیشتر میتواند تاثیر گذار باشد، از طرف دیگر اگر وارد مقابله با حکومت شود، شرایط او برای مقابله با شبهات الحادی از دست می رود...
باز هم بحثهای مصداقی را پیش گرفته اید! بدیهیست که هر کلام ناظر به حالات طبیعی بوده و نسبت به تزاحمات و ... باید بحثهای دیگری مطرح شود. هر چند مثالهایتان صحیح نیست ولی به علت مصداقی بودن و خروج از بحث فقهی نیازی به پاسخ دادن نمی بینم.
موفق باشید Heart
پاسخ
#4
بسمه تعالی
گذشته از اینکه بخش عمده ی نوشته ی حضرتعالی را بحث های صغروی تشکیل میدهد ولی بنابر فرموده ی خودتان وارد آن مباحث نمی شویم از قبیل اینکه آیا در ما نحن فیه احتمال تاثیر میرود یا خیر یا اینکه اگر مراجع و علما همگی به تضعیف مشروعیت نظام بپردازند آیا سبب رفع مانع از سلطه ی اجنبی و اختلال نظام می شود یا خیر و امثال ذلک و شاید یک منبه جدی به خطا بودن تشخیص صغروی جنابعالی مخالفت آن با سیره ی علما در سال های اخیر ـ بلکه از قدیم الایام و در مواجهه با سایر سلطات حاکمه بر بلاد مسلمین ـ باشد و همه میدانیم کسانی که از این سیره اعراض کردند با چه عواقب و مصائبی روبرو شدند.
و کیف کان نسبت به کبری هم اشکالاتی وجود دارد و به نظر می رسد در تقریر مطلب کم لطفی فرموده اید
اما اینکه ادله ی تقیه شامل اتقاء از شیعیان نیست سلمنا، لکن قطعاً ادله ی لاضرر بسیاری از مضار مترتب بر مخالفت با سلطه ی حاکمه را می گردد و منحصر در ضرر جانی نیست و از بنده بهتر آگاهید که دلیل نفی ضرر چه بالحکومه چه بالتوفیق چه به غیر آن بر ادله ی احکام اولیه مقدم است.
در ثانی: در اصل اینکه ادله ی امر به معروف و نهی از منکر شامل موراد ترتب ضرر های آبرویی و حتی مالی باشد تردید وجود دارد همچنانکه حضرت آقای رفاهی اشاره به فتاوای فقهاء اعلی الله کلمتهم در این زمینه فرمودند فلذا مهمترین مقدمه ی بحث شما محل خدشه واقع می شود.
و اما اینکه نسبت ادله ی نهی از منکر با دلیل تقیه را تعارض قرار دهیم شاید خالی از مناقشه نباشد چراکه ظاهرا ما نحن فیه بخاطر در مقام امتثال بودن تنافی از قبیل تزاحم است و واضح است که مرجع در تزاحم ملاحظه ی اهمیت ملاک است. اگرچه لابد خواهید گفت که ملاک حفظ عقاید مردم و امثال آن اهم است ولی چندان برای حقیر و ظاهرا برای علماء کثر الله امثالهم واضح نیست مثلاً به طور جد احتمال می رود که حفظ اصل روحانیت و حوزه ها اهم باشد و حفظ عقاید هم طریقش منحصر در جان فشانی! و اعمال متهورانه نیست و قس علی هذا. لذا می بینیم که امام کاظم ع طبق برخی گزارش ها امر به کتمان امامتشان می کنند اما اگر ما بودیم میگفتیم چه چیزی از امامت مهمتر!

و الحاصل: در شمول دلیل نهی از منکر نسبت به مقام مناقشه هست و بر فرض شمول هم اگر تعارض باشد لاضرر مقدم است و اگر تزاحم باشد تکلیف اهم.

عصمنا الله من الزلل و آمننا من الفتن و عجل الله فرج ولیه.
پاسخ
#5
در مجموع با صحبتهایی که در این زمینه شد فکر میکنم بنده طرح بحث را به صورت مناسب بیان نکرده و نتوانستم خوب مقصود را منتقل کنم.

هرچند مطالبتان نیز مورد نقد است اما بهتر است بار دیگر اصل مطلب را واضحتر بیان کنم شاید ابهامات دوستان هم برطرف شود.
شکی نیست که یک رسالت عمده ی طلاب و حوزه های علمیه، مدیریت افکار جامعه و پاسداشت آن در مقابل اندیشه های انحرافیست.
روایات زیادی در این زمینه و مسؤولیت خطیر علما وارد شده که حتما دیده اید اما برای تذکار برخی از آنها را تکرار می کنم:
·       عن طلحة بن زيد عن أبي عبد الله علیه السلام قال: قرأت في كتاب علي علیه السلام: «إن الله لم يأخذ على الجهال‏ عهدا بطلب العلم حتى أخذ على العلماء عهدا ببذل العلم للجهّال، لأن العلم كان قبل الجهل». (کافی 1/41)
·       عن أمیر المؤمنین علیه السلام بأسانید مختلفة-  «قامت الدنيا بثلاثة: بعالم ناطق مستعمل لعلمه، و بغنيّ لا يبخل بماله على أهل دين الله عز و جل، و بفقير صابر. فإذا كتم العالم علمه و بخل الغني و لم يصبر الفقير فعندها الويل و الثبور..»
·       محمد بن إسماعیل بن موسی بن جعفر علیهما السلام عن أبیه عن آبائه علیهم السلام: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: من نكث بيعة أو رفع لواء ضلالة أو كتم علما أو اعتقل مالا ظلما أو أعان ظالما على ظلمه و هو يعلم أنه ظالم فقد برئ من الإسلام.
·       عن طلحة بن زيد عن أبي عبد الله عن آبائه علیهم السلام قال:« إن العالم الكاتم علمه يبعث أنتن أهل القيامة ريحا تلعنه كل دابة حتى دواب الأرض الصغار».
·       عن رسول الله صلى الله عليه و آله: «إذا ظهرت البدع في أمتي، فليظهر العالم علمه، فمن لم يفعل، فعليه لعنة الله».کافی 1/54 و...
·       همچنین خطبه ی بسیار تکان دهنده ای از امام حسین علیه السلام در مذمّت علمای بی مسؤولیت وارد شده که ملاحظه آن ضروریست. این خطبه در تحف العقول ص 237، اولین کلام امام حسین علیه السلام موجود است.
همه ی اینها را اضافه کنیم به عمومات امر به معروف و نهی از منکر که تأکیدات فراوانی در بردارد.
بسیاری از روحانیون و متدینین نسبت به ظواهر امور دینی تشدد زیادی خرج می دهند، اموری مانند حجاب، موسیقی، غیبت و ... که در صورت مواجه شدن سریعا تذکر می دهند و یا حداقل مجلس را ترک می کنند. همچنین در منابر و سخنرانی ها به رعایت اینگونه امور عنایت زیادی نشان می دهند.
اما متأسّفانه مسأله ی اساسی جامعه و درد اصلی آن مغفول واقع شده و عمده ی افراد حتی دغدغه ای نسبت به آن ندارند.
به عبارت دیگر، با اوضاع  موجود کاملا کنار آمده و گویا بدعتهای حاصل در دین برای همه عادی شده است.شخصی که نگران است و درد مند بالاخره تلاش خود را می کند و در حدّ خود و در مقدار میسور حق لازم و وظیفه ی اکیدش را ادا می کند. اما متأسفانه شاهدیم بسیاری از علما و طلاب نه تنها هیچگونه دغدعه ای نسبت به این تکلیف خود ندارند بلکه به بهانه های مختلف واهی، مهر تأیید بر این بدعتها می زنند. حال اسفناک تر اینست که به جای تخطئه ی روش این آقایان با وجود این همه ادله ی قطعیه و ضرورت عقل و نقل، این منش را سیره ی علما بخوانیم و خود پیرو آنان باشیم!
صرف نظر از این که سلوک همه ی علما به این صورت نبوده و علمایی بوده اند که در مقابل این ظلمها و بدعتها تاب نیاورده و در حد خود حقیقت را بیان نموده اند.
این خلاصه ی مطلبی بود که قصد بیان آن را داشتم. اما همان طور که عرض شد داخل شدن در جزئیات این مطلب و این که نحوه ی بیان به چه صورت باشد و موقعیت چگونه سنجیده شود و دیگر عوارض و مزاحمات نیاز به تفقه و بینش خاصّی دارد که اینجا محل بیان آن نیست.
در پایان به روایت جالب و تکان دهنده ای را که قبلا هم برای برخی دوستان ارسال کرده بودم اشاره می کنم:
عن الصفار عن يعقوب عن الحسن بن علي بن فضال عن شعيب العقرقوفي عن أبي حمزة الثمالي قال قال أبو عبد الله علیه السلام: لن تبقى الأرض إلا و فيها منا عالم يعرف الحق من الباطل قال إنما جعلت التقية ليحقن بها الدم فإذا بلغت التقية الدم فلا تقية، و ايم الله لو دعيتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل إنما نتقي و لكانت التقية أحب إليكم من آبائكم و أمهاتكم و لو قد قام القائم علیه السلام ما احتاج إلى مساءلتكم عن ذلك و لأقام في كثير منكم من أهل النفاق حد الله.
«به خدا سوگند اگر به سوی یاری ما خوانده شوید خواهید گفت تقیه می کنیم، و تقیه برای شما از پدران و مادرانتان محبوب تر است!و چنانچه حضرت حجت علیه السلام قیام کند نیازی به درخواست [یاری] کردن از شما نخواهد داشت و بر بسیاری از شما که اهل نفاقند، حدّ الهی را جاری خواهد نمود» (تهذیب 6/ 172)
پاسخ
#6
نکته اول:
طرح عنوان به اسم حکومت به ظاهر اسلامی قطعا قابل تطبیق بر جمهوری اسلامی که حکومت به واقع اسلامی است نمی شود و مراد باید حکومت مثل معاویه و... باشد که تنها ظاهر آن اسلامی بوده.
بنابر این به نظر می رسد مطلب واضح است
اگر انتقاد سازنده و منصفانه باشد، نه تنها جائز بلکه واجب است
اگر انتقاد مخرب و موجب تضعیف اسلام باشد، حرام است و موجبی هم ندارد چراکه می توان بدون آن نهی از منکر نمود.
همچنین اصل اینکه باید در مقابل منکرات نهی نمود واضح است.
بنابر این هیچ کس شکی در جواز فی الجمله انتقاد و وجوب فی الجمله آن و حرمت فی الجمله آن ندارد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین .


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Video آیا حکومت وظیفه دارد مردم را به بهشت ببرد ؟ م. مظفری 0 3,619 16-تير-1393, 12:42
آخرین ارسال: م. مظفری

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان