15-اسفند-1398, 12:38
در بسیاری از مباحث فقهی و اصولی گفته میشود فهم عرفی چنان است و با این بیان، مطلب را تمام می کنند.
اشکال بنده به اطلاق این جمله است چون پر واضح است که عرف حجیت ذاتی ندارد بنابراین تنها در جایی حجت میشود که احراز کنیم شارع مساله را به عرف واگذار کرده است مانند فهم ظواهر الفاظ در نوع موارد.
یکی از مثالهای رایج این بحث الغای خصوصیت عرفی از لسان دلیل است . گاهی عرف از یک دلیل الغای خصوصیت میکند و لکن محرز نیست که شارع این اجازه را به او داده باشد . عرض بنده اینست که وجهی برای حجیت این الغای خصوصیت نیست الا با ضمیمه کردن نکاتی دیگر که در واقع امضای شارع را تامین میکند.
مثلا در بسیاری از روایات تعبیر رجل بکار می رود مانند رجل شک بین الثلاث و الاربع ؛ در اینگونه موارد بعید نیست اصلا ظهور خود دلیل در مثالیت باشد به این که بگوییم یک مثلا در تقدیر بوده و از خود دلیل افهام میشود لذا ذکر رجل بعنوان مثال است. ولی در برخی ادله اینگونه نیست که مثالیت فهمیده شود با این حال به الغای خصوصیت تمسک میکنند.
خلاصه اینکه به نظر می رسد الغای خصوصیت عرفی فی حد نفسه حجت نیست الا با انضمام برخی نکات دیگر که به یک نمونه اش اشاره کردیم.
اشکال بنده به اطلاق این جمله است چون پر واضح است که عرف حجیت ذاتی ندارد بنابراین تنها در جایی حجت میشود که احراز کنیم شارع مساله را به عرف واگذار کرده است مانند فهم ظواهر الفاظ در نوع موارد.
یکی از مثالهای رایج این بحث الغای خصوصیت عرفی از لسان دلیل است . گاهی عرف از یک دلیل الغای خصوصیت میکند و لکن محرز نیست که شارع این اجازه را به او داده باشد . عرض بنده اینست که وجهی برای حجیت این الغای خصوصیت نیست الا با ضمیمه کردن نکاتی دیگر که در واقع امضای شارع را تامین میکند.
مثلا در بسیاری از روایات تعبیر رجل بکار می رود مانند رجل شک بین الثلاث و الاربع ؛ در اینگونه موارد بعید نیست اصلا ظهور خود دلیل در مثالیت باشد به این که بگوییم یک مثلا در تقدیر بوده و از خود دلیل افهام میشود لذا ذکر رجل بعنوان مثال است. ولی در برخی ادله اینگونه نیست که مثالیت فهمیده شود با این حال به الغای خصوصیت تمسک میکنند.
خلاصه اینکه به نظر می رسد الغای خصوصیت عرفی فی حد نفسه حجت نیست الا با انضمام برخی نکات دیگر که به یک نمونه اش اشاره کردیم.