16-ارديبهشت-1399, 12:22
مرحوم شیخ انصاری از قول مرحوم ابن زهره نقل می کند که ایشان فرموده تکلیف به چیزی که مکلف طریقی برای علم به آن دارد تکلیف بما لا یطاق است. مصححین رسائل فرمودند محقق در معارج، علامه در نهایة الوصول، فاضل تونی در وافیه و محقق قمی در قوانین و عدهی دیگر این مطلب را دارند.اشکالی که در بدو امر به ذهن می رسد این است که روشن است که عدم وصول تکلیف، موجب فقد قدرت بر فعل نمیشود.لذا مرحوم شیخ این طور توجیه می کنند که مکلفی که علم ندارد نمی تواند عمل را به قصد طاعت و امتثال به جا آورد.شیخ فرموده که عده ای از عامه و خاصه نیز به این مطلب اشاره کردند.
استاد مناقشاتی براین توجیه شیخ دارند اولا اینکه تمام تکالیف عبادی نیستند برخی تکالیف توصلی اند که در آنها قصد طاعت شرط نیست.ثانیا درعبادیات هم می توان فعل را به داعی محبوبیت واحتیاط و رجاء آورد.مرحوم شیخ به اشکال دوم این طور پاسخ دادند که اگر دلیلی داشته باشیم که مفادش وجوب اتیان عمل به خاطر احتمال مطلوبیت نزد مولا برای شاک باشد همان دلیل کافی است که دیگر سراغ تکلیف به نفس فعل نرویم واگر هم چنین دلیلی نداشته باشیم آن تکلیف مجهول صلاحیت ندارد که غرض از آن وادار کردن مکلف بر اتیان فعل باشد مطلقاً؛ یعنی چه به داعی امر بیاورد یا به غیر آن و این غرض از تکلیف نمیتواند باشد. به تعبیر دیگر صدور فعل از فاعل لا لداعی التکلیف بلکه احیانا و از روی احتیاط نمیتواند غرض از تکلیف باشد.
استاد این جواب شیخ را قبول نکرده به این بیان که بحث در این بود که ادعاء شده بود این نحوه از تکلیف تکلیف بما لا یطاق است که این گونه نبود.چرا که مستشکل به دنبال این نبود که بگوید واجب است این گونه اتیان کند یا خیر بلکه درمقام بیان این بود که راهی را نشان دهد که تکلیف بما لا یطاق را زیر سوال ببرد.علاوه بر اینکه تکلیف مجهول لغو نیست زیرا غرض از تکلیف ایجاد بعث درمکلفین به صورت امکانی است یعنی لو وصل الی العبد و انقاد لحرکه. واگر تکلیف غیرواصل، تکلیف ما لایطاق بشود، چون قدرت و طاقت از شرائط عامه تمام تکالیف است، در فرض عدم وصول، باید خطاب واقعی منتفی شود. درحالیکه خود شیخ خطاب واقعی را در ظرف جهل منتفی نمیداند.99/2/4
استاد مناقشاتی براین توجیه شیخ دارند اولا اینکه تمام تکالیف عبادی نیستند برخی تکالیف توصلی اند که در آنها قصد طاعت شرط نیست.ثانیا درعبادیات هم می توان فعل را به داعی محبوبیت واحتیاط و رجاء آورد.مرحوم شیخ به اشکال دوم این طور پاسخ دادند که اگر دلیلی داشته باشیم که مفادش وجوب اتیان عمل به خاطر احتمال مطلوبیت نزد مولا برای شاک باشد همان دلیل کافی است که دیگر سراغ تکلیف به نفس فعل نرویم واگر هم چنین دلیلی نداشته باشیم آن تکلیف مجهول صلاحیت ندارد که غرض از آن وادار کردن مکلف بر اتیان فعل باشد مطلقاً؛ یعنی چه به داعی امر بیاورد یا به غیر آن و این غرض از تکلیف نمیتواند باشد. به تعبیر دیگر صدور فعل از فاعل لا لداعی التکلیف بلکه احیانا و از روی احتیاط نمیتواند غرض از تکلیف باشد.
استاد این جواب شیخ را قبول نکرده به این بیان که بحث در این بود که ادعاء شده بود این نحوه از تکلیف تکلیف بما لا یطاق است که این گونه نبود.چرا که مستشکل به دنبال این نبود که بگوید واجب است این گونه اتیان کند یا خیر بلکه درمقام بیان این بود که راهی را نشان دهد که تکلیف بما لا یطاق را زیر سوال ببرد.علاوه بر اینکه تکلیف مجهول لغو نیست زیرا غرض از تکلیف ایجاد بعث درمکلفین به صورت امکانی است یعنی لو وصل الی العبد و انقاد لحرکه. واگر تکلیف غیرواصل، تکلیف ما لایطاق بشود، چون قدرت و طاقت از شرائط عامه تمام تکالیف است، در فرض عدم وصول، باید خطاب واقعی منتفی شود. درحالیکه خود شیخ خطاب واقعی را در ظرف جهل منتفی نمیداند.99/2/4