18-ارديبهشت-1399, 05:47
ظاهر کلمات مرحوم نائینی[1] این است که فرق است بین قبح عقاب در جایی که اصلا بیان نباشد یا اینکه بیان باشد ولی واصل نشده باشد.لذا اگر در عالم واقع بیان نباشد، در اینجا نیز قبح عقاب هست اما از باب این است که اصلاً مخالفتی نیست. به خلاف جایی که تکلیف صادر شده و بیان وجود دارد، اما به عللی به عبد نرسیده است. در اینجا مخالفت با تکلیف مولا در عالم واقع معنا دارد و ملاک تکلیفی مولا وجود دارد و تفویت ملاک هم رخ میدهد، منتهی این تفویت، مستند به عبد نیست.
استاد درنقد ایشان دو نکته را مطرح نمودند: اولاً به فرض مطالب ایشان همه درست باشد، آیا مقتضی این است که قضیه ی قبح عقاب بلا بیان تحت یک عنوان عام نباشد؟ عقل یک حکمی دارد و موضوعش لابیان است و محمولش قبح است. حتی اگر فرض کنیم که معیار قبیح بودن عقاب اصلاً فرق کند، چه اشکالی دارد که ما یک قضیهی کلیه با یک محمول و موضوع داشته باشیم ولکن قسمی از این محمول یک مناطی داشته باشد و قسمی دیگر از آن مناط دیگری داشته باشد.
ثانیا در بحث قبح عقاب مسئله اعم است. درست است که فی الواقع تکلیفی نیست، اما میشود که ملاک ثبوتی باشد و شخص احتمال بدهد که ملاکی در واقع هست. ولو احتمال بدهد که اصلاً تکلیفی هم نیست اما مخالفت با ملاک که میتواند باشد و چنین احتمالی وجود دارد. 99/2/7
[1] فتوهّم: أنّ البيان في موضوع حكم العقل بقبح العقاب بلا بيان هو البيان الواقعي- سواء وصل إلى العبد أو لم يصل- فاسد، فانّ العقل و إن استقل بقبح العقاب مع عدم البيان الواقعي، إلّا أنّ استقلاله بذلك لمكان أنّ مبادئ الإرادة الآمرية بعد لم تتمّ، فلا إرادة في الواقع، و مع عدم الإرادة لا مقتضى لاستحقاق العقاب، لأنّه لم يحصل تفويت لمراد المولى واقعا، بخلاف البيان الغير الواصل فانّه و إن لم يحصل مراد المولى و فات مطلوبه واقعا، إلّا أنّ فواته لم يستند إلى المكلف بعد إعمال وظيفته.
استاد درنقد ایشان دو نکته را مطرح نمودند: اولاً به فرض مطالب ایشان همه درست باشد، آیا مقتضی این است که قضیه ی قبح عقاب بلا بیان تحت یک عنوان عام نباشد؟ عقل یک حکمی دارد و موضوعش لابیان است و محمولش قبح است. حتی اگر فرض کنیم که معیار قبیح بودن عقاب اصلاً فرق کند، چه اشکالی دارد که ما یک قضیهی کلیه با یک محمول و موضوع داشته باشیم ولکن قسمی از این محمول یک مناطی داشته باشد و قسمی دیگر از آن مناط دیگری داشته باشد.
ثانیا در بحث قبح عقاب مسئله اعم است. درست است که فی الواقع تکلیفی نیست، اما میشود که ملاک ثبوتی باشد و شخص احتمال بدهد که ملاکی در واقع هست. ولو احتمال بدهد که اصلاً تکلیفی هم نیست اما مخالفت با ملاک که میتواند باشد و چنین احتمالی وجود دارد. 99/2/7
[1] فتوهّم: أنّ البيان في موضوع حكم العقل بقبح العقاب بلا بيان هو البيان الواقعي- سواء وصل إلى العبد أو لم يصل- فاسد، فانّ العقل و إن استقل بقبح العقاب مع عدم البيان الواقعي، إلّا أنّ استقلاله بذلك لمكان أنّ مبادئ الإرادة الآمرية بعد لم تتمّ، فلا إرادة في الواقع، و مع عدم الإرادة لا مقتضى لاستحقاق العقاب، لأنّه لم يحصل تفويت لمراد المولى واقعا، بخلاف البيان الغير الواصل فانّه و إن لم يحصل مراد المولى و فات مطلوبه واقعا، إلّا أنّ فواته لم يستند إلى المكلف بعد إعمال وظيفته.