امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 3.5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اطلاق؛ وضع یا مقدمات حکمت؟
#1
یکی از مباحثی که در بحث اطلاق و تقیید مطرح است و دارای ثمره نیز می باشد بحث از چگونگی استفاده اطلاق است. آیا اطلاق ناشی از وضع است (که به مشهور قبل از سلطان العلماء نسبت داده می شود) یا ناشی از مقدمات حکمت است (که به مشهور بعد از سلطان العماء نسبت داده می شود)؟
مرحوم آخوند اطلاق را ناشی از مقدمات حکمت می دانند. ایشان در ضمن بحث از موضوع له اسم جنس می فرمایند اسم جنس بر ماهیت مهمله وضع شده است و نه ماهیت به شرط اطلاق و سریان و نه ماهیت لابشرط نمی توانند موضوع له اسم جنس باشند.
در مقابل مرحوم اصفهانی معتقد است اسم جنس وضع برای لابشرط قسمی شده اند و ادله مرحوم آخوند را ناتمام می دانند و می فرمایند ماهیت مهمله نمی تواند موضوع له اسم جنس باشد.
مرحوم نایینی موضوع له اسم جنس را ماهیت لابشرط مقسمی دانسته است و مرحوم روحانی نیز موضوع له اسم جنس را ذات ماهیت می دانند که جامع بین همه اقسام آن (ماهیت مهمله، ماهیت لابشرط مقسمی، ماهیت به شرط شیء؛ ماهیت به شرط لا، ماهیت لا بشرط قسمی) می باشد.
حضرت استاد قائینی نیز موضوع له اسماء اجناس و سایر ادات اطلاق را، ماهیت لابشرط قسمی می دانند و دلیل آن را تبادر ذکر می کنند.
هر کدام از دوستان نظری در این مورد دارند، یا از سایر اعلام نکته جدیدی سراغ دارند لطف کنند و قرار بدهند تا همه استفاده کنیم.
پاسخ
 سپاس شده توسط hasansaduq ، احمدرضا ، مسعود عطار منش
#2
استاد سید جواد شبیری در ضمن جلسه 29 سال 87-88 می فرمایند: ظاهر تعبیر علما در اعتبارات ماهیت این است که در ارتباط با ماهیت سه مفهوم مجزا در ذهن انسان وجود دارد و مراد از بشرط شیء (انسان عالم) کل این مفهوم دو جزیی و مراد از بشرط لا (انسان غیر عالم) کل این مفهوم سه جزیی است. اگر مراد از اعتبارات ثلاث این باشد، تردیدی نیست که موضوع له اسم جنس طبیعت مطلقه است. و استعمال لفظ انسان در "انسان عالم" (به صورت یک مفهوم مرکب) یا در "انسان غیر عالم" مجاز است.
ولی ممکن است ما اعتبار ثلاث ماهیت را به گونه ای دیگر تفسیر کنیم. مراد از بشرط شیء خصوص انسان در مفهوم انسان عالم است یعنی جزء این مفهوم ترکیبی، ولی به شرط این که جزء این مفهوم باشد. و مراد از بشرط لا هم خصوص مفهوم انسان در انسان غیر عالم است به همان شرط. بنا بر این اعتبارات ثلاث سه مفهوم مجزا نیست بلکه یک مفهوم است در سه حالت مختلف: حالت تجرد از قید، حالتی که در کنار او مفهوم وجودی دیگری باشد و حالتی که در کنارش مفهوم عدمی باشد. بنا بر این معنا از اعتبارات ثلاث شک نیست که لفظ انسان در هر سه گونه استعمال حقیقت است و قید وضع واضع در اسم جنس این نیست که این مفهوم در ذهن به تنهایی تصور شود و در کنار آن معنای دیگری نباشد. لذا تقیید انسان به عالم هیچ تجوزی به همراه ندارد. و بر خلاف گفته برخی قدما که لازمه تخصیص تجوز است، در این قسم از تخصیص (که با تقیید موضوع انسان صورت می گیرد) هیچ تجوزی راه ندارد. نتیجه این تحلیل درباره اعتبارات ثلاث ماهیت در فهم جایگاه مقدمات حکمت را در جلسات بعدی مطرح می فرمایند که در صورت تمایل رجوع فرمایید.
پاسخ
 سپاس شده توسط احمدرضا
#3
Exclamation 
من واقعاً تعجب می کنم! چه کسی تا حالا با این مباحث اجتهاد کرده است و مثلاً با استدلال بر این که مطلق وضع شده برای ماهیت مهمله و یا هر چیز دیگر، گفته فلان آیه یا روایت اطلاق دارد و تمام؟ آیا شما کسی را پیدا می کنید که بدون فحص از تمام ادله ای که در مورد آن حکم موجود است، بخواهد اطلاق گیری کند؟
علاوه بر این اصلاً مگر معنای لغت را از جیبمان می توانیم در بیاوریم و مثلاً استدلال کنیم که برای چه وضع شده است؟ مگر وضع لغات بر مفاهیمشان عقلی است؟ این بحث های بی فایده چه ثمره ای دارد که مدام می خواهیم بر آن بیافزاییم؟

خوب است برادر ریحان که ادعای ثمره بر این بحث دارند، فایده اش را ذکر کنند!
samimi.blog.ir
پاسخ
 سپاس شده توسط مسعود عطار منش
#4
(31-شهريور-1395, 17:34)امین 69 نوشته: من واقعاً تعجب می کنم! چه کسی تا حالا با این مباحث اجتهاد کرده است و مثلاً با استدلال بر این که مطلق وضع شده برای ماهیت مهمله و یا هر چیز دیگر، گفته فلان آیه یا روایت اطلاق دارد و تمام؟ آیا شما کسی را پیدا می کنید که بدون فحص از تمام ادله ای که در مورد آن حکم موجود است، بخواهد اطلاق گیری کند؟
علاوه بر این اصلاً مگر معنای لغت را از جیبمان می توانیم در بیاوریم و مثلاً استدلال کنیم که برای چه وضع شده است؟ مگر وضع لغات بر مفاهیمشان عقلی است؟ این بحث های بی فایده چه ثمره ای دارد که مدام می خواهیم بر آن بیافزاییم؟

خوب است برادر ریحان که ادعای ثمره بر این بحث دارند، فایده اش را ذکر کنند!

آنچه به ذهن قاصر بنده می رسد این است که این مباحث تحلیل همان ارتکازات عرفی است نه این که مباحث عقلی باشد .
غرض بنده این است که برخی از مباحثی که در علم اصول مطرح میشود ظاهرش مباحث عقلی و غیر عرفی است ولی در حقیقت تحلیلی از عقل خود اندیش و همان ارتکازات عرف است که خود عرف توانایی تحلیلش را ندارد و قدرت تحلیل این ارتکازات فوائدی دارد که به توضیح یکی از آنها می پردازیم :
کشف حدود و ثغور یک ارتکاز : گاهی اگر به فهم عرفی بسیط خود اعتماد کنیم و آن را تحلیل نکنیم در حدود و ثغور آن دچار اشتباه میشویم و در حقیقت آن فهم بسیط عرفی به خطا می رود مثلا در همین بحث وضعی بودن یا نبودن اطلاقات اگر درست بین حدود و ثغور این دو تحلیل فرق است ممکن است در جایی مقدمات حکم جاری نباشد ولی اصاله الحقیقه جاری باشد چرا که هر کدام مجرای خاص به خود را دارد .
خلاصه این که به نظر بنده فرق یک عالم با عامی صرفا در این نیست که عالم به ادله مراجعه کرده و توانایی تتبع دارد و عامی ندارد بلکه یک فرق اساسی همین است که یک عالم قدرت تحلیل داشته و  لوازم یک استظهار را لحاظ می کند و آن را تحلیل می کند و مجرای همین قواعد مرتکزه عرفی را از هم تفکیک نموده تا با هم خلط نشود ولی یک عامی این کار را نمی کند فلذا کثیراما دچار تناقض گوئی و خطا می شود .
پاسخ
 سپاس شده توسط فقه جواهری


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نکته علمی:  توقف تمسک به اطلاق بر تطابق مراد استعمالی و مراد جدی. montazer7948 4 4,931 23-بهمن-1397, 11:15
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  شرط جدیدی برای مقدمات حکمت meisam 3 5,979 11-بهمن-1396, 15:22
آخرین ارسال: مسعود عطار منش

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان