امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بررسی یک راوی
#1
أبو الحسین محمد بن هارون بن موسی التلعکبری ، (پسر تلعکبری معروف) ، آیا شخص معتبری است؟ با دلیل بیان کنید.
پاسخ
#2
مرحوم نجاشی در ضمن ترجمه احمد بن محمد بن ربیع از او نام برده است و ترحم بر او کرده است.
نقل قول:قال أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى رحمه الله: قال أبي‏...

هم چنین در ضمن ترجمه هارون بن موسی از می گوید:
نقل قول:كنت أحضر في داره مع ابنه أبي جعفر، و الناس يقرءون عليه.
عده ای احتمال داده اند که ابی جعفر کنیه دیگر محمد بن هارون است و از این عبارت نجاشی فضل او را استفاده کرده اند. اما این مطلب ثابت نیست.
عمده راوی او در کتبی که به دست ما رسیده است محمد بن جریر بن رستم الطبری الصغیر است. در کتاب دلائل الامامة بیش از هفتاد روایت از او نقل کرده است.
باید دقت کرد که این محمد بن جریر بن رستم الطبری غیر از کسی است که نجاشی او را ترجمه کرده است.
اگر وثاقت و جلالت مولف دلائل الامامة ثابت شود می توان از طریق کثرت نقل او از محمد بن هارون بن موسی وثاقتش را اثبات کرد.
پاسخ
#3
بنا بر این که مشایخ نجاشی ثقه اند ایشان از مشایخ نجاشی است چنان که در صفحه 79 شماره 189 وغیره آمده است
پاسخ
#4
(22-فروردين-1394, 18:53)ابو احمد نوشته: بنا بر این که مشایخ نجاشی ثقه اند ایشان از مشایخ نجاشی است چنان که در صفحه 79 شماره 189 وغیره آمده است
از آنچه در ضمن ترجمه احمد بن محمد بن الربیع ذکر شده است استفاده نمی شود که ایشان استاد نجاشی بوده اند. دقت کنید که ابوالحسین محمد بن هارون در طریق مرحوم نجاشی به کتاب احمد بن محمد بن الربیع واقع نشده است بلکه مرحوم نجاشی فقط به واسطه او از عبدالله بن العلاء نقل می کند که احمد بن محمد بن الربیع عالم به رجال بوده است.
لذا حتی مثل مرحوم خویی که وثاقت اساتید نجاشی را پذیرفته اند به این وجه برای اثبات وثاقت او تمسک نکرده اند.
پاسخ
#5
اولا در مستدرک چ3 ص 157 مرحوم نوری ایشان را از مشایخ نجاشی دانسته است.وثانیا هر که را شخص بلا واسطه از او نقل کند از مشایخ او محسوب می شود
پاسخ
#6
فرمایش شما در نقل از مستدرک صحیح است اما صرف اعتقاد میرزای نوری دلیلی بر صحت مطلب نیست. علاوه که حتی مثل مرحوم بحر العلوم نیز ایشان را جزو مشایخ مرحوم نجاشی ذکر نکرده است.
اما اینکه فرموده اید هر کس شخص بلاواسطه از او نقل کند مشایخ او محسوب می شود به این اطلاق که حتی اگر یک مورد آن هم غیر روایت و غیر کتاب از او نقل کند شیخ او محسوب می شود احتیاج به اثبات دارد.
پاسخ
#7
مرحوم آقای خویی در معجم رجال الحديث ؛ ج‌1، ص: 50 به فقراتی از رجال نجاشی برای توثیق مشایخش تمسک کرده ومی فرماید: و لا شك في ظهور ذلك (رأيت هذا الشيخ، و سمعت منه كثيرا، ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني و بينه ) في أنه لا يروي عن ضعيف بلا واسطة فيحكم بوثاقة جميع مشايخه.
پاسخ
#8
شاید بتوان او را به خاطر کثرت الفاظ مدح فقهاء نسبت به او ، تعدیل یا توثیق کرد یا حداقل روایت او را مقبوله خواند.
تا حد بضاعت تحقیقی درباره ی این فرد شده است.
أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ
1. مدح فقهاء و محدثین درباره ی او:
1.1. سید بن طاووس در مهج الدعوات او را شیخ جلیل توصیف کرده است و از خداوند برای او دوام تأییداتش را مسئلت کرده و کتاب ((مجموع)) او را از اصول اصحاب إعلام می کند:
((كتبته من مجموع بخط الشيخ الجليل أبي الحسين محمد بن‏ هارون‏ التلعكبري‏ أدام الله تأييده هكذا كان في الأصل.))
سید بن طاووس در کتاب مهج الدعوات که ادعیه را در آن جمع کرده است از کتاب ((مجموع)) او روایت کرده است و از همین جا معلوم می شود که این ((مجموع)) همان کتاب ((مجموع الدعوات)) ای است که علامه مجلسی آن را برای محمد بن هارون می داند
و همچنین معلوم می شود که این ((مجموع)) همان ((مجموع الدعوات)) ای است که علامه مجلسی از آن در بحار و ملاذ الأخیار روایت نقل کرده است؛ زیرا:
1 . هر دو کتاب روایت شده توسط سید بن طاووس و علامه مجلسی ، اسمشان ((مجموع)) است.(ذیل دلیل 5 خواهد آمد.)
2 . سید بن طاووس و همچنین علامه مجلسی مؤلف آن را محمد بن هارون تلعکبری معرفی کرده اند. (ذیل دلیل 5 خواهد آمد.)
3 . هر دو کتاب معرفی شده توسط این دو بزرگوار موضوعشان دعا است. چرا که سید از آن روایات بسیاری در موضوع ادعیه در کتبش روایت کرده و همچنین علامه مجلسی در کتبش. (ذیل دلیل 5 خواهد آمد.)
4 . سید بن طاووس کتاب او را أصل معرفی کرده و علامه مجلسی نیز مظنون است به این که کتابش از اصول اصحاب إمامیه است. (ذیل دلیل 5 خواهد آمد.)
5 . خود علامه مجلسی در مقدمه بحار که کتاب ها و نسخه هایی که در بحار از آن ها روایت کرده را معرفی می کند می گوید سید بن طاووس از این کتاب ادعیه در کتاب مهج الدعوات و غیر مهج الدعوات استفاده کرده است . و همچنین از کلام کفعمی استظهار می کند که این کتاب ، همان ((مجموع الدعوات)) محمد بن هارون التلعکبری است:
((و الكتاب العتيق كله في الأدعية و هو مشتمل على أدعية كاملة بليغة غريبة يشرق من كل منها نور الإعجاز و الإفهام و كل فقرة من فقراتها شاهد عدل على صدورها عن أئمة الأنام و أمراء الكلام و قد نقل منه السيد ابن طاوس رحمه الله في المهج و غيره كثيرا و كان تاريخ كتابة النسخة التي أخرجنا منها سنة ست و سبعين و خمس مائة و يظهر من الكفعمي أنه مجموع الدعوات للشيخ الجليل أبي الحسين محمد بن‏ هارون‏ التلعكبري‏ و هو من أكابر المحدثين.))
ترجمه کامل متن : (( و (از جمله کتاب هایی که در بحار آورده ام) کتاب عتیق است که تماما دعا است و مشتمل بر دعاء هایی است غنی و بلیغ و نادر و از هر کدام از این دعاء ها نور معجزه و فهم عمیق می تابد و هر فقره از فقرات آم دعاء ها ، شاهد عادلانه بر صدور آن دعاء ها از امامان خلق و امیران کلام است و سید بن طاووس (رحمة الله علیه) در کتاب مهج الدعوات و غیر مهج از کتاب عتیق نقل کرده است و تاریخ نوشتن این نسخه ای که از آن استخراج متن می کنیم سال 576 است و از کلام شیخ کفعمی اینگونه به دست می آید که این کتاب عتیق اسمش مجموع الدعوات است و برای شیخ بزرگوار أبوالحسین محمد بن هارون تلعکبری است و او از بزرگان محدثین است.))
(قابل توجه است که تنها کتاب دعائی که علامه مجلسی ، آن را در مقدمه بحار به عنوان کتاب عتیق معرفی کرده و آن را استظهارا برای محمد بن هارون بن موسی تلعکبری می داند همین کتاب مجموع الدعوات است. پس تنها کتاب عتیق ای که آن را منسوب به محمد بن هارون می داند ، مجموع الدعوات است.)
سپس در ج 77 بحار مظنونا دوباره تصریح می کند و می گوید که این کتاب عتیق همان ((مجموع الدعوات)) محمد بن هارون تلعکبری:
((6- وَ وَجَدْتُ فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ مِنْ مُؤَلَّفَاتِ قُدَمَاءِ أَصْحَابِنَا أَظُنُّهُ مَجْمُوعَ‏ الدَّعَوَاتِ‏ لِمُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِّ رَوَاهُ عَنْ أَبِي الْفَتْحِ غَازِي بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّرَائِفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَيْمُونِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينِ بْنِ مُوسَى الْأَهْوَازِيِّ عَنْهُ ع‏ مِثْلَهُ وَ قَالَ إِنْ كَانَ مِنْ حَلَالٍ فَالصَّلَاةُ فِي الثَّوْبِ حَلَالٌ وَ إِنْ كَانَ مِنْ حَرَامٍ فَالصَّلَاةُ فِي الثَّوْبِ حَرَامٌ.))
سپس در ج 83 بحار :
((و وجدته أيضا في كتاب عتيق من‏ أصول‏ أصحابنا أظنه من كتب محمد بن هارون التلعكبري بسنده عن جابر الجعفي عن أبي جعفر ع أن أمير المؤمنين ع علمه الحسين ع و ما نقلناه هنا موافق لما رواه الشيخ ره في المصباح‏.))
و سپس در ج 87 بحار ، ادعا را بالاتر برده و دیگر حرفی از ظن نمی زند کأن دیگر ظن علامه مجلسی به اطمینان یا یقین حاصل شده است و مجموع الدعوات (کتاب عتیق) را برای محمد بن هارون تلعکبری می داند:
((أَقُولُ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ التَّلَّعُكْبَرِيُّ هَذَا الدُّعَاءَ مَعَ سَائِرِ أَدْعِيَةِ الْأُسْبُوعِ الْمَرْوِيَّةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي كِتَابِ مَجْمُوعِ‏ الدَّعَوَاتِ‏ بِسَنَدَيْن‏))
پس جای شکی باقی نمی ماند درباره ی اینکه ((کتاب عتیق)) ای که علامه مجلسی در مقدمه بحار مشخصاتش را آورده
6 . و همچنین در دو قسمت مختلف بحار از همین ((مجموع الدعوات)) روایتی را نقل می کند که دقیقا همان روایت ، در کتاب مهج الدعوات یا دیگر کتب سید بن طاووس است:
((70 مَجْمُوعُ‏ الدَّعَوَاتِ‏، وَ الْمُهَجُ‏، مُهَجُ الدَّعَوَاتِ‏ دُعَاءُ الِاحْتِرَازِ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ التَّحَصُّنِ عَنِ الْأَسْوَاءِ بِعَزَائِمِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏...))
((1- مَجْمُوعُ‏ الدَّعَوَاتِ‏، وَ الْفَتْحُ، فَتْحُ الْأَبْوَابِ رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَالَ: ... .))

پس معلوم می شود که ((کتاب عتیق)) مظنون (نزد علامه مجلسی) و مذکور در مقدمه بحار حقیقتا همان ((مجموع الدعوات)) محمد بن هارون تلعکبری است و ((مجموع الدعوات)) محمد بن هارون تلکبری در بحار حقیقتا همان ((مجموع)) محمد بن هارون تلعکبری در مهج و دیگر کتب دیگر سید بن طاووس است .
غرض از این همه دلائل این بود که معلوم شود که نه تنها سید بن طاووس بلکه علامه مجلسی نیز کتاب او را از اصول امامیه إعلام کرده است. و این مدح ( صاحب اصل بودن راوی) از مدائح بزرگ روات است. حال به تصریحات علامه مجلسی در باب اصل بودن کتاب ((مجموع الدعوات)) محمد بن هارون تلعکبری پرداخته می شود و این خود مؤیدی است بر حرف سید بن طاووس و صحت نسبت این کتاب و اصل اصحاب امامیه بودن این کتاب و مدح محمد بن هارون بن موسی التلعکبری:
علامه مجلسی در بحار می نویسد :
((و وجدته أيضا في كتاب عتيق من‏ أصول‏ أصحابنا أظنه من كتب محمد بن هارون التلعكبري بسنده عن جابر الجعفي عن أبي جعفر ع أن أمير المؤمنين ع علمه الحسين ع و ما نقلناه هنا موافق لما رواه الشيخ ره في المصباح‏.))
و همچنین در ملاذ الأخیار نیز می نویسد :
((و وجدت هذا الخبر في أصل قديم أظنه" مجموع‏ الدعوات‏" لمحمد بن هارون ابن موسى التلعكبري عن أبي الفتح غازي بن محمد الطرائفي، عن علي بن عبد الله الميموني، عن محمد بن علي بن معمر، عن علي بن يقطين بن موسى الأهوازي عنه عليه السلام مثله و قال: إن كان من حلال فالصلاة في الثوب حلال، و إن كان من حرام فالصلاة في الثوب حرام.))
1.2. علامه مجلسی در مقدمه بحار او را شیخ جلیل توصیف کرده و از بزرگان محدثین می داند و کتاب مجموع الدعوات او را توصیف عجیبی کرده و گفته است که فقرات ادعیه این کتاب شاهد عادلانه است بر صدور این ادعیه از ائمه اطهار (علیهم السلام)
((و الكتاب العتيق كله في الأدعية و هو مشتمل على أدعية كاملة بليغة غريبة يشرق من كل منها نور الإعجاز و الإفهام و كل فقرة من فقراتها شاهد عدل على صدورها عن أئمة الأنام و أمراء الكلام و قد نقل منه السيد ابن طاوس رحمه الله في المهج و غيره كثيرا و كان تاريخ كتابة النسخة التي أخرجنا منها سنة ست و سبعين و خمس مائة و يظهر من الكفعمي أنه مجموع الدعوات للشيخ الجليل أبي الحسين محمد بن‏ هارون‏ التلعكبري‏ و هو من أكابر المحدثين.))
(قبل از ترجمه لازم است متذکر شویم که همانطور که در الفاظ مدح سید بن طاووس گذشت کتاب عتیق مطرح شده در مقدمه بحار همان ((مجموع الدعوات)) محمد بن هارون تلعکبری است.)
ترجمه کامل متن : (( و (از جمله کتاب هایی که در بحار آورده ام) کتاب عتیق است که تماما دعا است و مشتمل بر دعاء هایی است غنی و بلیغ و نادر و از هر کدام از این دعاء ها نور معجزه و فهم عمیق می تابد و هر فقره از فقرات آم دعاء ها ، شاهد عادلانه بر صدور آن دعاء ها از امامان خلق و امیران کلام است و سید بن طاووس (رحمة الله علیه) در کتاب مهج الدعوات و غیر مهج از کتاب عتیق نقل کرده است و تاریخ نوشتن این نسخه ای که از آن استخراج متن می کنیم سال 576 است و از کلام شیخ کفعمی اینگونه به دست می آید که این کتاب عتیق اسمش مجموع الدعوات است و برای شیخ بزرگوار أبوالحسین محمد بن هارون تلعکبری است و او از بزرگان محدثین است.))
و همچنین همانطور که در الفاظ مدح سید بن طاووس گذشت علامه مجلسی ((مجموع الدعوات)) او را از اصول اصحاب امامیه معرفی کرده است (به خاطر عدم رجوع و زحمت خواننده دوباره این مدح علامه مجلسی آورده می شود) :
علامه مجلسی در بحار می نویسد :
((و وجدته أيضا في كتاب عتيق من‏ أصول‏ أصحابنا أظنه من كتب محمد بن هارون التلعكبري بسنده عن جابر الجعفي عن أبي جعفر ع أن أمير المؤمنين ع علمه الحسين ع و ما نقلناه هنا موافق لما رواه الشيخ ره في المصباح‏.))
و همچنین در ملاذ الأخیار نیز می نویسد :
((و وجدت هذا الخبر في أصل قديم أظنه" مجموع‏ الدعوات‏" لمحمد بن هارون ابن موسى التلعكبري عن أبي الفتح غازي بن محمد الطرائفي، عن علي بن عبد الله الميموني، عن محمد بن علي بن معمر، عن علي بن يقطين بن موسى الأهوازي عنه عليه السلام مثله و قال: إن كان من حلال فالصلاة في الثوب حلال، و إن كان من حرام فالصلاة في الثوب حرام.))
1.3. أحمد بن علی نجاشی در روایتی که در ترجمه أحمد بن محمد بن الربيع الأقرع الكندي‏ می آورد بر محمد بن هارون تلعکبری ترحم می کند:
((189 أحمد بن محمد بن الربيع الأقرع الكندي‏
له كتاب نوادر. أخبرنا أحمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن محمد القرشي، قال: حدثنا علي بن الحسن عن أحمد بن محمد بن الربيع به. قال أبو الحسين محمد بن‏ هارون‏ بن‏ موسى‏ رحمه الله: قال أبي: قال أبو علي بن همام: حدثنا عبد الله بن العلاء قال: كان أحمد بن محمد بن الربيع عالما بالرجال.))
قابل توجه است که نجاشی بر هر امامی ای ترحم نمی کند.
1.4. محمد بن جریر بن رستم طبری شیعه معروف به طبری صغیر صاحب کتاب دلائل الإمامة (کتابی که از آن روایت دوم شهادت نقل شده است) که از شیوخ ثقه شیعه است و شأن آن اجل از بررسی ترجمه رجال اوست در کتاب دلائل الإمامة خود که متاسفانه یک جلد آن به دست ما شیعیان معاصر این عصر رسیده است در همان یک جلد که شامل 529 روایت است ، از محمد بن هارون بن موسی تلعکبری حدود 75 روایت نقل کرده است! و آن روایات همه درباره ی حضرت زهراء (سلام الله علیها) تا امام زمان (علیه اسلام) هستند و مدلول روایات متعدده ای که محمد بن هارون در بخش [الإمام صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه)] دلائل الإمامة اثبات وجود امام زمان (علیه السلام) و دوام عمر او تا قیام او می باشد و این دقیقا یکی از عقائد منحصره إمامیه است. (پس حتما محمد بن هارون تلعکبری از امامیه بوده است.)
1.5. محدث نوری در مستدرک الوسائل او را توصیف به شیخ می کند:
((3229-الْبِحَارُ، عَنْ مَجْمُوعِ‏ الدَّعَوَاتِ‏ لِلشَّيْخِ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِّ فِي وَصْفِ صَلَاةِ الِاسْتِخَارَةِ عَنِ الصَّادِقِ ع ... .))
((6809- وَ فِيهِ ، وَ فِي الْبِحَارِ، عَنْ مَجْمُوعِ‏ الدَّعَوَاتِ‏ لِلشَّيْخِ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَال... .))‏
((15278- الْبِحَارُ، عَنْ مَجْمُوعِ‏ الدَّعَوَاتِ‏ لِلشَّيْخِ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَال‏... .))
شاید شخصی اشکال کند که شاید توصیف به شیخ را محدث نوری نیاورده باشد بلکه کتبی که قبل از او بوده و محدث نوری از آنان اخذ روایت کرده است توصیف به شیخ را آورده باشند!
جواب داده می شود بر اینکه با مراجعه به اصل کتبی که محدث نوری از آنان روایت اخذ کرده است فهمیده شد که آنان توصیفات در اصل آن کتب و حتی در نسخه بدل های آنان نیز نبوده است فلذا معلوم می شود خود محدث نوری توصیف به شیخ را نوشته است.
خلاصتا الفاظ مدح فقهاء و محدثین درباره ی او:
1.شیخ (سید و مجلسی و نوری)
2.جلیل(سید و مجلسی)
3.از بزرگان محدثین(مجلسی)
4.کتابش اصلی از اصول امامیه بوده است(سید و مجلسی)
5.ترحم(نجاشی)
6. طلب دوام تأییدات از خداوند عزوجل برای او(سید)
7.کثرت أخذ روایت محمد بن جریر بن رستم طبری از او(محمد بن جریر)
کثرت الفاظ مدح دلالت بر وثاقت یا حتی عدالت فرد می کند:
شیخ بهائی (رحمه الله)
شیخ بهائی (رحمه الله) در باره ی این مسئله می نویسد:
((قد يدخل في أسانيد بعض الأحاديث من ليس له ذكر في كتب الجرح والتعديل بمدح ولا قدح غير أن أعاظم علمائنا المتقدمين قدس الله أرواحهم قد اعتنوابشأنه وأكثروا الرواية عنه وأعيان مشايخنا المتأخرين طاب ثراهم قد حكموا بصحة روايات هو في سندها والظاهر أن هذا القدر كاف في حصول الظن بعدالته...))
ترجمه : ((گاهی در سند بعضی از احادیث کسی که در کتبِ جرح و تعدیل نه مدح شده و نه ذم شده است وارد شده است ولیکن بزرگان علماء متقدمین ما (قدس الله أرواحهم) به قدر و منزلت او توجه کرده اند و از او روایات زیادی نقل کرده اند و بزرگان اساتید متأخرین (طاب ثراهم) حکم به صحت روایاتی داده اند که او در سند آنان است و ظاهرا همین قدر کافی است در حصول ظن به عدالت آن راوی...))
علامه مامقانی (رحمه الله)
علامه مامقانی (رحمه الله) از علماء علم رجال متأخرین همین مسئله را با تبیین بیشتری توضیح می دهد:
((أنّه قد يدخل في بعض الأسانيد من لم يقع في کتب الرجال تصريحٌ بعدالته و وثاقته و لا بضعفه و مجروحيته، فمقتضي القاعدة إدخالهم في المجهولين بل لعلّ القاصر يستکشف من عدم تعرّضهم لذکرهم في کتب الرجال عن عدم الإعتماد عليهم، بل و عدم الإعتداد بهم.
ولکنّ التأمّل الصادق يقضي بخلاف ذلک. فإنّا إذا وجدنا بعض الأعاظم من علماءنا المحدّثين يعتني کثيراً بشأنه و يکثر الرواية عنه، أو يترحّم عليه و يترضّي عنه کما يتّفق ذلک للصدوق في بعض من يروي عنه و لم يکن حاله معروفاً من غير هذه الجهة، أو يقدح في سند رواية من غير جهته و هو في طريقها، فلا ريب و لا إشکالَ في إفادة ذلک مدحاً معتدّاً به؛ بل ربّما يبلغ هذا و أمثاله بسبب تکثّر الأمارات و تراکم الظّنون حدّ التوثيق و يحصل لذلک الظنُّ بعدالته وضبطه، و يکون حالُه حالَ الرجل المُعَدَّل بتعديل معتبر.
و قد نبه علی ذلک جمع منهم الشیخ البهائی... )) ‏
ترجمه : (( گاهی در بعضی از سندها کسی هست که در کتب رجال نه تصریحی بر عدالت یا وثاقت و نه تصریحی به ضعف و مجروحیت او شده است پس مقتضای قاعده اینست که آن ها داخل در مجهولین شوند بلکه شاید بلکه شخص کوتاه نظر فکر می کند که چون صاحبان کتب رجالی او را در کتبشان نیاورده اند به خاطر عدم اعتماد آنان بر او بوده است بلکه عدم اعتنای آنان به او.
ولیکن فکر راست و درست حکم می کند بر خلاف نظر شخص قاصر.زیرا می یابیم که بعضی از بزرگان از علماء محدثین اعتنای به قدر و منزلت او (راوی مجهول) کرده اند و از او روایات زیادی نقل کرده اند یا برای آنان طلب رحمت یا رضای الهی کرده اند همچنان که این رفتار را از شیخ صدوق (رحمه الله) می بینیم نسبت به برخی از کسانی که او (شیخ صدوق) از آنان روایت نقل می کند درحالیکه احوالاتشان به غیر از این توصیفات معروف نیست یا اینکه اشکال وارد می کنند به سند روایتی ولیکن نسبت به آن راوی (علی الظاهر مجهول) هیچ تعرضی به سند نکرده است درحالیکه آن راوی در سند بوده است پس جای هیچ شبهه و شکی نیست در اینکه این توصیفات مدح قابل اعتنائی دارند بلکه چه بسا این توصیفات و امثالشان به خاطر کثرت أماره (نشانه) و تراکن ظنون تا حد توثیق برسد و یا ظن به عدالت راوی و قدرت ضبط راوی پیدا می شود و احوالات راوی مانند احوالات راوی ای می شود که به تعدیل معتبری تعدیل شده (یعنی به عدالت او چه مستقیم و چه غیر مستقیم ، در کتب تصریح شده است).
و به این مطلب جمعی که شیخ بهائی نیز از آن جمع است توجه داده اند... .))
و برای تأیید این نظر عقلائی به کلام شیخ بهائی که در قبل آورده شد تمسک می کند.
سپس در ادامه می نویسد:
((ولو تنزلنا عن دعوى إفادته الظن بالعدالة فلا أقل من إفادته الظن بوثاقته من جهة الخبر وكونه موثوقا بصدقه ، ضابطا في النقل ، متحرزا عن الكذب ، وذلك كاف في الخبر إذ الشرط في قبوله عندنا هو هذا . والحاصل أنه لا يقطع النظر عن الراوي بمجرد عدم النص عليه بجرح أو تعديل ، بل لابد من الفحص عن حاله وتطلب الأمارات الدالة عليه ، فلربما تبلغ حد القبول وإن لم تبلغ حد التوثيق والتعديل))
ترجمه : (( و اگر کوتاه بیایم از ادعای اینکه این توصیفات افاده ی ظنی نسبت به عدالت دارند پس حداقل افاده ظنی به وثاقت دارند و همچنین به تصدیق خبر ثقه اند و در نقل خبر متقن و استواراست و از دروغ گویی دور است و همین اوصاف در خبر کافی است زیرا شرط قبول خبر نزد ما همین است. و حاصل مطلب اینکه نباید از راوی قطع نظر کرد به مجرد اینکه جرح و تعدیلی (در کتب رجال) برای او تنصیص نشده بلکه ناچارا باید از احوالات راوی فحص کرد و أمارات و نشانه های دال بر او را باید یافت پس چه بسا همین أمارات تا حد قبول روایت از او برسند و اگر چه تا حد توثیق و تعدیل راوی نرسند.))
البته اینکه در آخر مطلب می نویسد که اگر چه تا حد توثیق و تعدیل نرسد طبق کلام قبلشان معلوم می شود که ایشان منظورش این بوده است که (در درجه اول) اگر مدائح راوی قابل توجه باشد ، راوی را تعدیل می کند و (در درجه دوم) اگر مدائح کمتر قابل توجه باشد او را توثیق می کند و (در درجه سوم) اگر آن چنان قابل توجه نباشد (یعنی کمتر از دو درجه قبل قابل توجه باشد) حداقل خبر راوی را مورد قبول می سازد.
شیخ علی خاقانی (رحمه الله)
شیخ علی خاقانی نیز به همین مطلب تصریح دارند ولیکن معتقد است که این مدائح تا حد توثیق را اثبات می کند و درباره ی اثبات عدالت حرفی نمی زند:
((اعلم أنه قد يدخل في بعض الأسانيد من لم يصرح فيه بتعديل وتوثيق ولا بجرح وتضعيف غير أن بعض الأعاظم من علمائنا يظهر منه الاعتناء بشأنه ويكثر الرواية عنه أو يترحم عليه أو يترضى عنه كما اتفق للصدوق رحمه الله ذلك في بعض من يروى عنه ولم يكن حاله معروفا من غير هذه الجهة أو يقدح في سند رواية من غير جهته وهو في طريقها ولا اشكال ولا ريب في إفادة ذلك مدحا يعتد به بل ربما يبلغ هذا وأمثاله حد التوثيق فيكون الخبر من جهة ذلك الراوي صحيحا))
ترجمه : ((گاهی در بعضی از سندها کسی هست که در کتب رجال نه تصریحی بر عدالت یا وثاقت و نه تصریحی به مجروحیت و ضعف او شده است درحالیکه می یابیم که بعضی از بزرگان از علماء محدثین اعتنای به قدر و منزلت او (راوی مجهول) کرده اند و از او روایات زیادی نقل کرده اند یا برای آنان طلب رحمت یا رضای الهی کرده اند همچنان که این رفتار را از شیخ صدوق (رحمه الله) می بینیم نسبت به برخی از کسانی که او (شیخ صدوق) از آنان روایت نقل می کند درحالیکه احوالاتشان به غیر از این توصیفات معروف نیست یا اینکه اشکال وارد می کنند به سند روایتی ولیکن نسبت به آن راوی (علی الظاهر مجهول) هیچ تعرضی به سند نکرده است درحالیکه آن راوی در سند بوده است پس جای هیچ شبهه و شکی نیست در اینکه این توصیفات مدح قابل اعتنائی دارند بلکه چه بسا این توصیفات و امثالشان تا حد توثیق برسد سپس خبر راوی از این باب خبر صحیح باشد.))
پس طبق این قاعده عقلائی که این علماء به آن تصریح کردند ، اگر راوی ای در کتب جرح و تعدیل نشده باشد ولیکن علماء در کتبشان مدح قابل إعتنائی درباره اش کرده اند ، در درجه اول عدالت آن راوی اثبات می شود و یا در درجه دوم وثاقت او اثبات می شود و یا در درجه سوم حداقل مقبولیت روایت او اثبات می شود.
حال برای ((محمد بن هارون بن موسی التلعکبری)) 7 مدح آمده است که برخی از آنان مانند : ((من أکابر المحدثین)) و ((الشیخ الجلیل)) و ((کتاب او اصلی از اصول امامیه بوده است)) ((أخذ حدود 75 روایت توسط شیخ ثقه شیعه محمد بن جریر طبری از او)) به انصاف قابل اعتنا است. پس عدالت او اثبات می شود یعنی هم ثقه بوده است و هم امامی اگر چه به طور قطعی امامی بودنش در قسمت مدح او به أخذ حدود 75 روایت توسط محمد بن جریر طبری از او گذشت.
اگر هم قائل به این شویم که این مدائح عدالت را اثبات نمی کند ، در مرحله پایین تر وثاقت را اثبات می کند و البته اگر چه نیازی به امامی بودن او نیست چراکه وثاقتش اثبات شده است ولیکن باز تأکیید می شود که امامی بودنش اثبات شده است.
اگر هم قائل به این شویم که این مدائح زیاد و قابل اعتناء وثاقت را نیز اثبات نمی کند حداقل ممکن اینست که خبر او طبق تمامی مبانی أخذ روایت در شیعه قابل قبول است. که در بررسی نهایی سند و اعلام وصف سندِ این روایت ، ذکر خواهد شد.
پاسخ
#9
در ضمن اینکه مرحوم نوری اسم او را در مستدرک می آورد درست است ولیکن مرحوم نوری طبق گفته اش در اول فصل مشایخ نجاشی ، از رجال سید بحر العلوم این اسامی را نقل کرده.
به رجال سید و قسمت مشایخ نجاشی او مراجعه کردیم ولیکن ظاهرا او ، محمد بن هارون را جرء مشایخ نجاشی نیاورده است بلکه فقط می خواسته است بگوید که نجاشی گاهی از شیخ خود یعنی هارون بن موسی تلعکبری (پدر محمد بن هارون تلعکبری) بوسیله پسرش نقل می کند و سپس روایت نجاشی را که نجاشی در رجالش در ترجمه احمد بن محمد بن ربیع آورده است را می آورد و لیکن خوب این روایت نجاشی از محمد بن هارون ، با واسطه نقل شده است نه بی واسطه. فلذا مرحوم نوری در اینجا اشتباه کرده است.
الفوائد الرجالي ج2 ص81
پاسخ
#10
البته مرحوم آقا بزرگ او را از مشایخ نجاشی می داند:
الذریعة ج22 ص332
الذریعه ج8 ص242
آقا بزرگ طهرانی که از متتبع ترین علماء شیعه در بررسی نسخ کتب شیعه است در کتاب عظیم خود به نام ((الذریعة)) به صراحت می گوید که او از مشایخ نجاشی بوده است:
((محمد بن هارون بن موسى التلعكبري الذي هو من مشايخ النجاشي ، وتوفى والده سنة 385))
و هم چنین در جای دیگر ((الذریعة)) نیز تصریح دارد بر اینکه نجاشی از محمد بن هارون تلعکبری و محمد بن هارون از پدرش یعنی هارون بن موسی تلعکبری روایت می کند:
((محمد بن هارون بن موسى التلعكبري المتوفى ( 387 ) الذي يروى النجاشي عنه عن والده التلعكبري ، كما يروى الشيخ الطوسي عن أخيه الحسين بن هارون بن موسى عن والده))
ترجمه : ((محمد بن هارون بن موسی تلعکبری متوفی سال 387 قمری که نجاشی از او و او از پدر خود که معروف به تلعکبری است روایت می کند ، همچنان که شیخ طوسی از برادرش حسین بن هارون بن موسی و او از پدر خود روایت می کند.))
حال طبق گفته این غَوّاصِ در دریای عمیق روایات و کتب و اسانید شیعه (همچنان که در ذریعه او پیداست) ، ((محمد بن هارون بن موسی)) ، از مشایخ نجاشی بوده است و این گفته او استبعادی ندارد چرا که خود نجاشی در ترجمه پدر محمد بن هارون یعنی (( هارون بن موسی تلعکبری)) می نویسد:
((1184 هارون‏ بن‏ موسى‏ بن أحمد بن سعيد بن سعيد، أبو محمد، التلعكبري‏
من بني شيبان. كان وجها في أصحابنا، ثقة، معتمدا لا يطعن عليه. له كتب، منها: كتاب الجوامع في علوم الدين. كنت أحضر في داره مع ابنه أبي جعفر، و الناس يقرءون عليه.))
ترجمه قسمت مخطط : (( من با پسر هارون بن موسی یعنی أبو جعفر در خانه هارون بن موسی حاضر می شدم و مردم روایات را برای او قرائت می کردند.))
حال ((أبو جعفر)) می تواند خودِ محمد بن هارون باشد که در اصل کنیه مشهور او أبو الحسین است و هم می تواند اشتباهی در ضبط و کتابت کنیه پیش آمده باشد ، همچنان که شیخ محمد تقی تستری (رحمه الله) این دو احتمال را داده است:
((وقال النجاشي في أبيه : « كنت أحضر في داره مع ابنه أبي جعفر والناس يقرؤون عليه » فإن كان المراد بابنه هذا ، فإمّا أن يكون ذا كنيتين ، وإمّا يكون إحداهما تصحيفاً أو تحريفاً .))
ترجمه قسمت مخطط: ((پس اگر مراد از پسر هارون همان محمد باشد پس یا دو کنیه ای است و یا یکی از کنیه ها تصحیف یا تحریف شده است.))
و احتمال دیگر که جمع دو نقل از دو کنیه است اینست که همچنین می تواند ((أبو جعفر)) همان برادر محمد بن هارون باشد که آقا بزرگ طهرانی در ذریعه (همچنان که آورده شد در نقل مذکور) نام او را ذکر کرده است یعنی حسین بن هارون بن موسی تلعکبری.
و همچنین باید توجه داشت که طبق نقل آقا بزرگ طهرانی ظاهرا محمد بن هارون 2 سال پس از فوت پدر فوت کرده است.
پس هیچ بعید نیست که نجاشی از محمد بن هارون تلعکبری روایت نقل کند چرا که هم عصر با تلعکبری ها بوده و با خانواده تلعکبری ارتباط داشته است و محمد بن هارون بن موسی 2 سال پس از فوت پدر فوت کرده است.(پس محمد بن هارون هم بچه کوچکی نبوده است)
حال شاید کسی بگوید که شاید محمد بن هارون پسری کوچک بوده و در کوچکی مرده باشد و نجاشی ( 372- 450 هجرى) نتواند از او روایت نقل کند.
جواب آن شخص اینست که این احتمال مردود است چرا که محمد بن جریر طبری شیعه که طبق مقدمه کتاب دلائل الإمامة مذکور ، متوفی قرن 5 است از محمد بن هارون حدود 75 روایت نقل کرده است. حال گوییم که چگونه می شود محمد بن هارون کوچک باشد و در کوچکی بمیرد درحالیکه محمد بن جریر طبری که از شیوخ ثقه شیعه است از او حدود 75 روایت نقل می کند.بر فرض هم که کوچک باشد و محمد بن جریر از او روایت نقل کند ، باید آن قدری در کوچکی خود حقیقتا بزرگ بوده باشد و امتحان خود را پس داده باشد که یک شیخ ثقه شیعه حداقل اعتماد را نسبت به او داشته باشد و حدود 75 روایت از او در کتابش بیاورد.
البته همین که احتمال عقلائی باشد که شخصی از شخصی بتواند روایت نقل کند ، کافی است و نیاز به دقت عقلی در این مسئله نیست چرا که لازمه آن اینست که تقریبا تمام روایات را کنار بگذاریم و مانند یک حیوان حیران زندگی کنیم و یک قرآن داشته باشیم و هزار سؤال بدون جواب از این قرآن (بر فرض هم که قرآن با این وسوسه ها مردود نشود). با مراجعه به وجدان و عقل ، یک شیعه یا حتی یک مسلمان این حالت را نمی پذیرد.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  توثیق راوی با روایتی که خودش راوی است علی آمنی 0 94 29-بهمن-1402, 17:43
آخرین ارسال: علی آمنی
  بررسی وثاقت طلحه بن زید Payam_Khajei 0 210 25-دي-1402, 11:46
آخرین ارسال: Payam_Khajei
  بررسی سندی صحیحه‌ی سوم زراره توسط استاد شب زنده دار مهدی کاظمی 0 373 17-بهمن-1401, 18:51
آخرین ارسال: مهدی کاظمی
  بررسی وثاقت عبدالله بن الحسن!! فقه جواهری 11 10,856 15-مهر-1401, 08:57
آخرین ارسال: 105767
  «رجال»  بررسی احوال محمد ابن سنان محمد حسین شفق نیا 2 649 13-فروردين-1401, 16:25
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  حریز، راوی انقلابی! سید محمد صادق رضوی 0 1,381 10-آذر-1398, 15:34
آخرین ارسال: سید محمد صادق رضوی
  بررسی وثاقت محمد بن حکیم خثعمی فقه جواهری 1 3,128 11-بهمن-1396, 09:30
آخرین ارسال: فقه جواهری

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان