امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بررسی یک راوی
#11
(27-فروردين-1394, 19:19)zaker14zaker14 نوشته: البته همین که احتمال عقلائی باشد که شخصی از شخصی بتواند روایت نقل کند ، کافی است و نیاز به دقت عقلی در این مسئله نیست چرا که لازمه آن اینست که تقریبا تمام روایات را کنار بگذاریم و مانند یک حیوان حیران زندگی کنیم و یک قرآن داشته باشیم و هزار سؤال بدون جواب از این قرآن (بر فرض هم که قرآن با این وسوسه ها مردود نشود). با مراجعه به وجدان و عقل ، یک شیعه یا حتی یک مسلمان این حالت را نمی پذیرد.

هر چند نوع صحبت دوست گرامی را نپسندیدم اما تمام مطالبی که شما فرموید بر فرض صحت، صرفا امکان شیخ بودن محمد بن هارون بن موسی برای نجاشی را اثبات می کند اما قاصر از اثبات وقوع آن است.
پاسخ
#12
در جواب برادر گرامی عرض کنم که تحقیق دوم که در آن از الذریعه آقا بزرگ استفاده شده بود فقط برای اثبات امکان شیخ بودن محمد بن هارون بود نه بیشتر (مطابق فرمایشتان) و اگر توجه کرده باشید ، حقیر حتی نظر مرحوم نوری در باب شیخ نجاشی بودن محمد بن هارون را نیز در چند جواب قبل رد کردم و در هیچ جای صحبتم قصد نداشتم که شیخ نجاشی بودن او را اثبات یقینی وقوعی کنم و فقط می خواستم از برادر دیگر که کلام مرحوم نوری را در باب شیخ بودن محمد بن هارون برای نجاشی آورده بود ، دفاع کنم و بگویم که درست است که استناد مرحوم نوری به رجال بحر العلوم اشتباه است ولیکن امکان شیخ بودن محمد بن هارون برای نجاشی طبق الذریعه و رجال نجاشی قابل انکار نیست.
عرض اصلی بنده نسبت به مدائح زیاد و بزرگ اصحاب نسبت به محمد بن هارون است که باعث اعتماد به او می شود نه امکان شیخ بودن او برای نجاشی توسط کلام مرحوم آقا بزرگ!
اگر ردی در باب مدائح زیاد اصحاب نسبت به محمد بن هارون و به وجود آمدن اعتماد نسبت به او به خاطر همین مدائح دارید بفرمایید.
یاعلی (علیه السلام)
پاسخ
#13
شاید شخصی بپرسد که مگر این راوی چه اهمیتی دارد که اینقدر بر سر وثاقتش بحث می کنید؟
جواب : این راوی در سند روایت اثبات کننده شهادت حضرت زهراء (سلام الله علیها) در دلائل الإمامة محمد بن جریر بن رستم طبری است :
((43/ 43- حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ، قَالَ:حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي‏ أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: رَوَى أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ الْقُمِّيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: وَلَدَتْ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ، يَوْمَ الْعِشْرِينَ مِنْهُ، سَنَةَ خَمْسٍ وَ أَرْبَعِينَ مِنْ مَوْلِدِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ). وَ أَقَامَتْ بِمَكَّةَ ثَمَانَ سِنِينَ، وَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ، وَ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِيهَا خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً. وَ قُبِضَتْ فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ، سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ. وَ كَانَ سَبَبُ‏ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ‏ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا. وَ كَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سَأَلَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَشْفَعَ لَهُمَا إِلَيْهَا ، فَسَأَلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَأَجَابَتْ، فَلَمَّا دَخَلَا عَلَيْهَا قَالا لَهَا: كَيْفَ أَنْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَتْ: بِخَيْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ. ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا: مَا سَمِعْتُمَا النَّبِيَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي، وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ»؟ قَالا: بَلَى. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ، لَقَدْ آذَيْتُمَانِي. قَالَ: فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا وَ هِيَ سَاخِطَةٌ عَلَيْهِمَا.))[1]
ترجمه : (( امام صادق (علیه السلام) فرمودند : فاطمه (سلام الله علیها) در روز بیستم جمادی الآخرة (جمادی الثانیة) ، چهل و پنج سال بعد از ولادت پیامبر (صل الله علیه و آله) متولد شد. و هشت سال در مکه و ده سال در مدینه اقامت فرمود و بعد از وفات پدرش رسول خدا (صل الله علیه و آله) هفتاد و پنج روز زنده ماند. در روز سه شنبه سوم جمادی الآخرة (جمادی الثانیة) سال یازده هجری از دنیا مفارقت کرد. و سبب وفات ایشان این بود که قنفذ غلام عمر ایشان  را به دستور عمر با غلاف شمشیر زد.به خاطر آن ضربه ، محسن سقط شد و ایشان نیز به شدت مریض شدند، و به هیچ یک از آنان که او را اذیت کردند اجازه عیادت ندادند. و دو مرد از صحابه از امیر المؤمنین (علیه السلام) درخواست کردند که پیش فاطمه زهراء (سلام الله علیها) برود و برای آن دو ، از حضرت زهراء (سلام الله علیها) اذن ورود بگیرد.امیر المؤمنین (علیه السلام) از حضرت زهراء (سلام الله علیها) برای آن دو نفر اذن ورود خواستند و ایشان جواب مثبت دادند(به احترام امیر المؤمنین (علیه السلام)).پس زمانی که پیش آن بانو (سلام الله علیها) آمدند به ایشان گفتند : حالت چطور است ای دختر رسول خدا (صل الله علیه و آله) ؟ فرمود : الحمد الله خوب است!!!. سپس به آن دو فرمود : آیا نشنیدید پیامبر (صل الله علیه و آله) فرمودند : فاطمه (سلام الله علیها) پاره ی وجود من است و کسی که او را اذیت کند مرا آزرده و کسی که مرا اذیت کند خدا آزرده است؟ آن دو مرد گفتند : بله ، سپس آن بانو (سلام الله علیها) فرمودند : به خدا قسم قطعا شما دو نفر مرا اذیت کردید. امام صادق (علیه السلام) فرمودند : آن دو مرد از نزد فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خارج شدند در حالیکه فاطمه زهراء (سلام الله علیها) از دست آن دو غضب آلود بود.))
همچنین نکته مهم دیگر اینست که او شیخِ محمد بن جیر بن رستم طبری صاحب دلائل الإمامة است که صاحب دلائل از او حدود 75 روایت نقل می کند که برخی از آن ها شامل فضائل ناب و مخفی شده و از اسرار ائمه اطهار (علیهم السلام) است.
حال اگر وثاقت این راوی اثبات شود ، هم سند روایت اثبات کننده شهادت حضرت زهراء (سلام الله علیها) اثبات می شود و هم سند برخی از روایات فضائل!


[1] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ص134 (طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم‏ (تاريخ وفات مؤلف: قرن 5) (محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة) ، دلائل الإمامة( ط- الحديثة) ، نوبت چاپ: اول‏ ، ايران؛ قم‏ ، 1413 ق‏ ) _ جامع الأحادیث 3.6
پاسخ
#14
بسم الله الرحمن الرحیم
می خواستم نکته ای را عرض کنم که از آن عفلت شده است. حدیثی که شما از دلائل نقل نموده اید را بنده حدود سه روز پیش برای اولین بار دیدم و برایم عجیب بود. به دلایل زیر:
اول.این حدیث را البته با تغییراتی مرحوم مجلسی از ارشاد القلوب دیلمی نقل می کنند. در حالی که این حدیث در ارشادی که امروزه در دست ما می باشد نیست و این بسیار عجیب بود. البته درباره ی جلد دوم ارشاد القلوب هم آقا بزرگ و هم مرحوم بهبودی نظراتی دارند که احتمالا درست است.
دوم. اساسا چه محمد بن هارون ثقه باشد چه نباشد سند این حدیث صحیح نیست. سند حدیث معلل است. آن هم به خاطر این قسمت:أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ الْقُمِّيِّ.
البته بنده دلائل الامامه را در اختیار ندارم ولی علامه مجلسی یک حدیث دیگر هم از دلائل آورده است که همین مشکل را دارد. لذا اصولا سند مضطرب است هر چند که متن شاید درست باشد.
پاسخ
#15
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از برادرمان aad1416 :
اولا وجه تعجب شما برایمان معلوم نشد چرا که بحث بر سر حدیث دلائل الإمامة است نه حدیث ارشاد القلوب و دلائل الإمامة به چاپ های مختلف نشر داده شده مانند مطبعه حیدریه و اعلمی و نسخه تحقیق شده ی آن به چاپ بعثت در آمده که در حال حاضر در نرم افزار جامع الأحادیث 3.6 و 3.5 (نور) موجود است.
همچنین سید بن طاووس از همین کتاب حدبث نقل می کند و نویسنده آن را توثیق می کند :
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة) ؛ ج‏3 ؛ ص113
أقول: و إنّما قد ذكرت في كتاب التعريف للمولد الشريف عن الشيخ الثقة محمّد بن جرير بن رستم الطّبري الإمامي في كتاب دلائل‏ الإمامة أنّ وفاة مولانا الحسن العسكريّ صلوات اللَّه عليه كانت لثمان ليال خلون من شهر ربيع الأوّل.
و همچنین در کتب دبگر مانند :فرج المهموم و ... .
جالب ایسنت که علامه مجلسی در مقدمه بحار در که درباره ی نسخه شناسی کتب ماخوذ عنها است درباره ی نسخه دلائل الامامة ای که در دست اوست می نویسد :
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏1 ؛ ص39
و كتاب دلائل الإمامة من الكتب المعتبرة المشهورة أخذ منه جل من تأخر
عنه كالسيد بن طاوس و غيره و وجدنا منه نسخة قديمة مصححة في خزانة كتب مولانا أمير المؤمنين ع و مؤلفه من ثقات رواتنا الإمامية و ليس هو ابن جرير التاريخي المخالف قال النجاشي رحمه الله محمد بن جرير بن رستم الطبري الآملي أبو جعفر جليل من أصحابنا كثير العلم حسن الكلام ثقة في الحديث له كتاب المسترشد في دلائل‏ الإمامة أخبرنا أحمد بن علي بن نوح عن الحسن بن حمزة الطبري قال حدثنا محمد بن جرير بن رستم بهذا الكتاب و بسائر كتبه و قال الشيخ في الفهرست محمد بن جرير بن رستم الطبري الكبير يكنى أبا جعفر دين فاضل و ليس هو صاحب التاريخ فإنه عامي المذهب و له كتب جمة منها كتاب المسترشد.
ثانیا : سند این حدیث معلل نیست چرا که یک راوی احمد بن محمد بن خالد برقی است که صاحب محاسن برقی است و یک راوی محمد بن خالد برقی است که پدر احمد است حال اگر اسم احمد بن محمد بن خالد برقی به دین صورت بیاید : ((احمد بن محمد بن البرقی)) ایرادی ندارد زیرا واضح است که می خواسته بگوید احمد بن محمد ای که پسر محمد بن خالد برقی است راوی حدیث بوده و این به خاطر آن است که احمد بن محمد بن خالد برقی با احمد بن محمد های مشترک العنوان اشتباه نشود.فلذا قید ((بن البرقی)) از حیث ادبیاتی عطف بیان برای کلمه احمد می شود.
ثالثا : عرض شد که دلائل الامامة در نرم افزار نور 3.6 و 3.5 موحود است و همچنین در نرم افزار مکتبة أهل بیت (علیهم السلام) نیز موجود می باشد. علامه مجلسی در بحار ج43 ص170 همین روایت را می آورد و از باب اختصار می نویسد : ((احمد البرقی)) و این تعبیر هم ایرادی ندارد زیرا اسم + صفت ممیز آمده است و این مدل استعمال شیوع دارد. در مورد متن نیز هم دلائل الإمامة امروزی و هم بحار و هم عوالم العلوم و هم ریاض الابرار اتفاق نظر دارند که دیگر جای شک عفلائی باقی نمی ماند.
پاسخ
#16
بسم الله الرحمن الرحيم
وجه تعجب حقير به خاطر این است که احمد بن محمد بن خالد از احمد بن محمد بن عیسی اساسا هیچ گاه نقل نکرده است . با اینکه هم طبقه اند و ملاقات داشته اند اما اخذ ابن برقی از احمد اشعری جایی دیده نشده است و گرنه مشکل به خاطر نام ها و تصحیفات آنها نیست.
نکته ی دیگر هم که بنده عرض کردم به خاطر آن بود که این حدیث در ارشاد دیلمی که امروزه چاپ شده است نیز نمی باشد و این دلیل دوم تعجب من درباره ی این حدیث بود.
یا حق
پاسخ
#17
(12-دي-1394, 19:32)aad1416 نوشته: بسم الله الرحمن الرحيم
وجه تعجب حقير به خاطر این است که احمد بن محمد بن خالد از احمد بن محمد بن عیسی اساسا هیچ گاه نقل نکرده است . با اینکه هم طبقه اند و ملاقات داشته اند اما اخذ ابن برقی از احمد اشعری جایی دیده نشده است و گرنه مشکل به خاطر نام ها و تصحیفات آنها نیست.
نکته ی دیگر هم که بنده عرض کردم به خاطر آن بود که این حدیث در ارشاد دیلمی که امروزه چاپ شده است نیز نمی باشد و این دلیل دوم تعجب من درباره ی این حدیث بود.
یا حق
تعجبی ندارد چرا که در درایة النور 1.2 ، 17 روایت در وسائل الشیعة به نقل از محاسن مرحوم برقی آمده است که از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است همچنین از باب نمونه چند مثال عرض می گردد :

المحاسن ؛ ج‏2 ؛ ص370
123 عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ‏ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عِيسَى‏ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يُوسُفَ بْنِ عَقِيلٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْغَرِيبَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ الْتَفَتَ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ يَرَ أَحَداً رَفَعَ رَأْسَهُ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَنْ تَلْتَفِتُ إِلَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ لَكَ مِنِّي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَئِنْ أَطْلَقْتَ عُقْدَتَكَ لَأُصَيِّرَنَّكَ إِلَى طَاعَتِي وَ لَئِنْ قَبْضَتُكَ لَأُصَيِّرَنَّكَ إِلَى كَرَامَتِي‏[1].[2]

المحاسن ؛ ج‏2 ؛ ص398
73 عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ‏ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عِيسَى‏ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَأْخُذَ فِي حَاجَةٍ فَكُلْ كِسْرَةً بِمِلْحٍ فَهُوَ أَعَزُّ لَكَ وَ أَقْضَى لِلْحَاجَةِ[1].[2]

المحاسن ؛ ج‏2 ؛ ص515
707 عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ‏ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عِيسَى‏ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ عَامِرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: السَّدَابُ يَزِيدُ فِي الْعَقْلِ‏[1].[2]
وقتی خود برقی در سه جای کتابش تصریح می کند که از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است جای شکی باقی نمی ماند.


[1] ( 4 و 5)- ج 14،« باب السداب»،( ص 863، س 32 و 33) قائلا في الباب:« السداب» فى نسخ الحديث و أكثر نسخ الطبّ بالدال المهملة، و في القاموس و بعض النسخ بالمعجمة، قال في القاموس:« السذاب- الفيجن و هو بقل معروف، و في بحر الجواهر:« السذاب( بالفتح و الذال« بقية الحاشية في الصفحة الآتية».« بقية الحاشية من الصفحة الماضية»
المجمعة) هو من الحشائش المعروفة به رى و بستانى، الرطب منه حار يابس في الثانية، و اليابس في الثالثة، و البرى في الرابعة، و قيل في الثالثة، مقطع للبلغم، محلل للرياح جدا، منق للعروق، و يخفف المنى و يسقط الباه، مفرح قابض، يذيب رائحة الثوم و البصل، و يحلل الخنازير، و ينفع من القولنج و أوجاع المفاصل، و يقتل الدود، و بذره يسكن الفواق البلغمى، و إن بخر الثوب بأصله لم- يبق فيه القمل و هذا مجرب».( انتهى) و أقول: نفعه لوجع الاذن مشهور بين الاطباء، قالوا: إذا- قطر ماؤه في الاذن يسكن الوجع لا سيما إذا أغلى في قشر الرمان، و أمّا زيادة العقل فلان غالب البلادة من غلبة البلغم و هو يقطعه، و ما نقله ابن بيطار عن روفس أن الإكثار من أكله يبلد الفكر و يعمى القلب فلا عبرة به مع أنّه خص ذلك باكثاره».
[2] برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن - قم، چاپ: دوم، 1371 ق.


[1] ( 1 و 2)- ج 14،« باب الغداء و العشاء و آدابهما»،( ص 878، س 14 و 15).
[2] برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن - قم، چاپ: دوم، 1371 ق.


[1] ( 2 و 3)- لم أجد الخبرين في مظانهما من البحار فان وجدتهما أشر إليها في آخر الكتاب.
[2] برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن - قم، چاپ: دوم، 1371 ق.
پاسخ
#18
اولا درباره ی انتساب محاسن به البرقی سخن فراوان است و اسناد المحاسن وضعیتی مشابه به دلایل دارد. در این رابطه اگر بخواهید بیشتر توضیح می دهم.
دوما اگر این نقل هم درست باشد، با نقل ابن همام از البرقی اضطراب حاصل می شود.
سوما که شاید مهم ترین دلیل باشد آنکه اساسا دلایل الامامه کتاب معتبری نیست. چون هم مولف آن معلوم نیست و هم احادیث چه در متن و چه در سند مضطرب اند.در زیر خلاصه ای از دلیل نا معتبری کتاب به علت نامعلوم بودن مولف را از قول علامه شوشتری در الاخبار الدخیله می آورم:
و مؤلّفه من معاصري الشيخ و النجاشي ففي المطبوع ص 300 «نقلت هذا الخبر من أصل بخطّ شيخنا أبي عبد اللّه الحسين الغضائريّ». و الغضائريّ كان شيخهما.
و أكثر فيه من الرّواية عن ابن التلعكبري محمّد بن هارون و قد قال النجاشي في عنوان التلعكبري «كنت أحضر في داره مع ابنه». و أكثر أيضا فيه الرّواية، عن أبي المفضّل محمّد بن عبد اللّه الشيباني، و قد قال النجاشيّ: «إنّي سمعت من الشيباني كثيرا- الخ» و روى أيضا كما في ص 227 عن الحسين بن إبراهيم المعروف بابن الخيّاط» و هو من مشائخ الشيخ كما صرّح به العلّامة في إجازته.
و روى كما في ص 30 عن «إبراهيم بن مخلّد القاضي» و هو من مشائخ النجاشي كما يظهر من ترجمة «دعبل» و «محمّد بن جرير الطبرى» فيه.
و روى أيضا كما في ص 10 عن «الحسن بن أحمد العلويّ» و هو أيضا من مشائخهما.
و أكثر الرّواية عن «عليّ بن هبة اللّه عن الصدوق، و هو الّذي يروي عنه عبد- الرّحمن النيسابوريّ القاري على القاضي من تلامذة الشيخ.
و روى كما في ص 92 عن أخيه عن ابن البغداديّ الّذي ذكر مولده فيه في أربعمائة إلّا خمسا.
و أمّا روايته في أوّل ما وصل إلينا من النسخة عن الجعابيّ- و هو شيخ «المفيد» فلا عبرة به بعد نقص النسخة، فالظاهر كونه مبتنيا على سند قبله- و الكافي مشحون من ذلك- و بعد كثرة تصحيفها. و منها ما في ص 60 «و حدّثني أيضا عن محمّد بن إسماعيل الحسنيّ» ثمّ بعده بفاصلة «و حدّثني محمّد بن إسماعيل الحسنيّ» فإنّ الثاني محرّف قطعا.
و أين هذا المؤلّف الّذي كان معاصر الشيخ و النجاشيّ أو أدون منهما لما نقلنا من نقله عن خطّ الحسين الغضائري من محمّد بن جرير بن رستم الطبريّ مصنّف المسترشد الّذي روى عنه الحسن بن حمزة المرعشيّ الّذي هو من مشائخ المفيد و ابن عبدون و الحسين الغضائري كما قالوا فإنّ مصنّف المسترشد استاد استاد استاد الشيخ ?8
پاسخ
#19
اولا بحث نسبت به انتساب محاسن به برقی به درازا می کشد. و این نکته را نیز باید اضافه کرد که طبری باز هم در دلائل الإمامة ، شبیه به همین سند را به همین شکل منتهی از ابو المفضل محمد بن عبد الله الشیبانی نقل می کند :
((دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ص79
18/ 18- وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، قَالَ:
رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْأَشْعَرِيِّ الْقُمِّيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ‏ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ:
وَلَدَتْ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ يَوْمَ الْعِشْرِينَ مِنْهُ، سَنَةَ خَمْسٍ وَ أَرْبَعِينَ مِنْ مَوْلِدِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَأَقَامَتْ بِمَكَّةَ ثَمَانَ سِنِينَ، وَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ، وَ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِيهَا خَمْسَةً وَ تِسْعِينَ‏ يَوْماً، وَ قُبِضَتْ فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ، سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا) .))
ثانیا مگر منعی از روایت برقی از ابن همام وجود دارد؟ زیرا : سن وفات این دو راوی ، آنچنان دور از هم نبوده که نتوان احتمال روایت داد. محمد بن همام بن سهیل طبق گزارش شیخ طوسی ، متوفای 332 ق است :
((رجال شیخ طوسی : ((...جليل القدر ثقة روى عنه التلعكبري و سمع منه أولا سنة ثلاث و عشرين و ثلاثمائة و له منه إجازة و مات سنة اثنتين و ثلاثين و ثلاثمائة.))
ترجمه : ((... والاقدر و ثقه است. هارون بن موسی تلعکبری از او روایت کرده و روایت هارون از او ابتدائا سال 313 بوده و از او برای نقل روایت اجازه گرفته است و در سال 332 فوت کرده است.))
و احمد بن محمد بن خالد برقی طبق نقل نجاشی دو تاریخ برای وفات او ذکر شده :
((و قال أحمد بن الحسين رحمه الله في تاريخه: توفي أحمد بن أبي عبد الله البرقي في سنة أربع و سبعين و مائتين و قال علي بن محمد ماجيلويه: مات سنة أخرى سنة ثمانين و مائتين.))
ترجمه : ((و احمد بن حسین که خدا رحمتش کند در کتاب تاریخ خود گفته است که احمد بن أبی عبد الله برقی در سال 274 وفات پیدا کرده و علی بن محمد ماجیلویه گفته است سال 280 وفات پیدا کرده است.))
حال اگر دور ترین حالت را فرض کنیم یعنی فرض کنیم احمد بن محمد بن خالد برقی سال متوفای 274 باشد و محمد بن همام بن سهیل 332 باشد ، فاصله وفات بین آن دو می شود 58 سال و این موجب ارسال نیست چه بسا یک جوان 15 ساله از یک پیر مرد 73 ساله روایت کند و این محالیت عقلائی نیز ندارد.
ثالثا مرحوم تستری در الأخبار الدخیلة فقط تصحیف بعضی از اسناد را بیان می کند (که این تصحیف در بسیاری از کتب مانند تهذیب الاحکام شیخ طوسی دیده شده است) و طعنی بر این کتاب و مؤلف آن نمی زند بلکه در قاموس الرجال ج9 ص156 بعد از ترجمه طبری صاحب مسترشد ، نام او را مجزا آورده و کتاب را به او نسبت داده و تبیین کرده که او با محمد بن جریر صاحب مسترشد فرق می کند و او از معاصرین نجاشی و شیخ رحمهما الله است :
متن قاموس الرجال :

[ 6519 ]
محمّد بن جرير بن رستم
الطبري ، الآملي ، الصغير
عنونه المصنّف ، واستند فيه إلى مفهوم قول الفهرست في سابقه : « الكبير » وإلى
قول مدينة المعاجز في السابعة من معاجز المجتبى ( عليه السلام ) أبو جعفر محمّد بن جرير
الطبري في كتاب الإمامة ( 1 ) : وفي الثامنة والثلاثين من معاجز العسكري ( عليه السلام ) :
أبو جعفر محمّد بن جرير في كتابه قال أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري : رأيت الحسن
بن علي ( عليهما السلام ) يكلّم الذئب . . . الخبر ( 2 ) . قال : وهذا يدلّ على أنّ هذا يروي عن ذاك .
وفي التاسعة والستّين منها : أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري قال : نقلت هذا الخبر من
أصل بخطّ شيخنا أبي عبد الله الحسين بن الغضائري .
أقول : أمّا قول الفهرست في ذاك : « الكبير » فمعناه الجليل لإخراج العامّي ، لقوله
بعدُ : « وليس هو صاحب التاريخ ، فانّة عامّي » . وأمّا قول مدينة المعاجز فهو -
كالبحار - استند إلى عليّ بن طاوس في توهّمه أنّ الكتاب الّذي نقل عنه تلك
الأخبار دلائل محمّد بن جرير بن رستم - السابق - وزاد المجلسي في التوهم أنّ ذاك
الكتاب مسترشده - المعروف - مع أنّ موضوع كلّ كتاب دلائل الاختصاصُ
بالمعجزات ، فانّ الدلائل عبارة أُخرى عن المعجزات ، والكتاب في بيان أحوال
المعصومين ( عليهم السلام ) من مولدهم وأولادهم وباقي أحوالهم ، ويذكر في ضمن ذلك
معجزات عنهم ( عليهم السلام ) وإنّما الكتاب لمعاصر للشيخ لا لصاحب المسترشد ولا مسمّى
بالدلائل ; وحينئذ فلا عبرة بما وجد في مدينة المعاجز المبني على التوهّم ، وقد بسطنا
القول فيه أكثر في كتابنا في تصحيح المحرّفات .
وأغرب بعضهم ! فجعل المسمّين بالعنوان « محمّد بن جرير بن رستم الطبري »
ثلاثة ، اثنان مرّا ، والثالث من في الأغاني في حديث تعلّم أبي الأسود النحو عن
أمير المؤمنين ( عليه السلام ) في قوله : « أخبرنا أبو جعفر بن رستم الطبري النحوي ، عن
أبي عثمان المازني » ( 1 ) مع أنّ المراد بأبي جعفر بن رستم في قوله هو : « أحمد بن محمّد بن
يزداد بن رستم النحوي الطبري » عنونه الخطيب ( 2 ) والحموي ( 3 ) .
[ 6520 ]
محمّد بن جزك الجمّال
قال : عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب الهادي ( عليه السلام ) قائلاً : ثقة .
أقول : وروى الحميري عنه في صلاة ملاّحي الكافي ( 4 ) وفي تدليس التهذيب ( 5 )
ومهوره ( 6 ) وزيادات صلاة سفره ( 7 ) .
وأمّا رواية « عبد الله بن المغيرة » عنه في من يجب عليه تمام الاستبصار ( 8 ) فهو
محرّف « عبد الله بن جعفر » بقرينة ما مرّ وبشهادة طبقته . كما أنّ ما في صلاة سفر الفقيه
« عبد الله بن جعفر ، عن محمّد بن شرف قال : كتبت إلى أبي الحسن الثالث ( عليه السلام ) » ( 9 )
محرّف « عن محمّد بن جزك » كما رواه الكافي والتهذيب .
ويأتي في « محمّد بن سرو » أنّه أيضاً محرّف هذا .))

البته بله نفیا و اثباتا حرفی نسبت به وثاقت طبری صاحب دلائل نمی زند ولیکن اثبات وثاقت او قبلا در کامنت های قبلی گذشت.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  توثیق راوی با روایتی که خودش راوی است علی آمنی 0 87 29-بهمن-1402, 17:43
آخرین ارسال: علی آمنی
  بررسی وثاقت طلحه بن زید Payam_Khajei 0 194 25-دي-1402, 11:46
آخرین ارسال: Payam_Khajei
  بررسی سندی صحیحه‌ی سوم زراره توسط استاد شب زنده دار مهدی کاظمی 0 357 17-بهمن-1401, 18:51
آخرین ارسال: مهدی کاظمی
  بررسی وثاقت عبدالله بن الحسن!! فقه جواهری 11 10,810 15-مهر-1401, 08:57
آخرین ارسال: 105767
  «رجال»  بررسی احوال محمد ابن سنان محمد حسین شفق نیا 2 631 13-فروردين-1401, 16:25
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  حریز، راوی انقلابی! سید محمد صادق رضوی 0 1,376 10-آذر-1398, 15:34
آخرین ارسال: سید محمد صادق رضوی
  بررسی وثاقت محمد بن حکیم خثعمی فقه جواهری 1 3,118 11-بهمن-1396, 09:30
آخرین ارسال: فقه جواهری

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان