امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» احکام اموات/غسل میّت - کیفیّت غسل میّت
#21
1395/3/9

موضوع:
أحکام أموات/شرایط غسل میّت /مسائل
خلاصه مباحث گذشته:
 
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ادامه بحث (اشکال دوم مرحوم خوئی به کلام مرحوم حکیم)
بحث منتهی شد به فرمایش مرحوم خوئی در تنقیح، ایشان در مقام اشکال بر مرحوم حکیم، فرمود أخذ اُجرت و استحقاق اُجرت نمی­توانند داعی باشند، جواز مطالبه داعی هست، و لکن آن داعی قربی است؛ و بعد نتیجه گرفته فینحصر داعی در وجوب وفای به اجاره (امر به وفای به اجاره).
کلام استاد
در ذهن ما این است که أخذ اجرت، و استحقاق أجرت می­توانند داعی باشند، مرحوم سیّد هم أخذ اُجرت را داعی بر داعی قرار داده است؛ مرحوم حکیم هم أخذ اُجرت، و هم استحقاق اُجرت را داعی قرار داده است؛ اینکه مرحوم خوئی فرموده اینها نمی­توانند داعی باشند، چون الداعی ما یترتب علی الفعل، الداعی هو الأوّل تصوّراً و الآخر تحقُّقاً، اینها مطالب عقلی هستند، و در عرف این دقّت­ها نیست؛ ما بالوجدان می­یابیم که در عرف، حلال شدن اُجرت را داعی بر فعل می­دانند، اینکه بگوئیم حلال شدن به عقد آمده است، اینها دقّت­های عقلی است، و مردم می­گویند برای اینکه پول حلال شود، می­رویم عمل را انجام بدهیم. در ذهن مردم این است که اگر کار را انجام ندهند، پول گرفتن حرام است؛ می­گویند کار می­کنیم تا این اُجرت حلال بشود؛ بالوجدان بعضی کارگرها الآن که با آنها صحبت بکنیم، اینجور می­گویند که می­خواهیم یک لقمه نان حلال به منزلمان ببریم. فرموده در طواف، غایتش حلال شدن است، ولی در عمل غایتش عن العقد است.
بلکه در أخذ اُجرت هم همین جور است، اینکه فرموده أخذ اُجرت نمی­تواند داعی بر عمل باشد، این هم داعویّتش امر عرفی است، و سبب می­شود که من عمل را درست انجام بدهم؛ مردم برای اینکه پول را آخرین روز بگیرند، در ذهنشان تصور می­کنند آن پولی که آخر می­گیرند، و عمل را درست انجام می­دهند؛ و ذهن عرفی مرحوم سیّد و مرحوم حکیم درست عمل کرده است، که أخذ اُجرت و استحقاق می­توانند داعی باشند. اما اینکه جواز المطالبه، داعی باشد، ایشان قبول کرده است، از اول حقّ  مطالبه ندارد، (مگر اینکه قرینه باشد، مثلاً برای فراهم کردن مقدّمات پول را طلب بکند)؛ این کار می­کند به غایت اینکه حقّ  مطالبه داشته باشد، و حقّ مطالبه شرعاً مترتّب بر عمل صحیح است؛ فرموده این را قبول داریم و لکن حقّ مطالبه، غایت شرعی است؛ خودش داعی قربی است، لعلّ می­خواهد بفرماید حقّ مطالبه، داعی قربی است، و لازم نیست داعی بر داعی بشود؛ آنها اصلاً داعویّت نداشتند، تا داعی بر داعی بشوند، و این داعویّت دارد، ولی داعویّتش قربی است، و نیازی به داعی بر داعی نداریم؛ و نتیجه گرفته است فینحصر داعی بر داعی، در امر به وفای به اجاره، امر به وفای به اجاره، داعی بر داعی می­شود، یک ما یصلح للداعویّه اوّل داریم، امر استحبابی به نیابت از برادر مؤمن؛ و این محرکیّت ندارد، وقتی اجیر می­شود، امر به وفا، برای او داعویّت درست می­کند؛ و این داعی بر داعی، چون امر الهی است، نه تنها مضرّ به قصد قربت نیست، بلکه مؤکِّد قربت است. الآن این شخص که این عمل را می­آورد، می­تواند بگوید به قصد امر لزومی می­آورم. امر لزومی اجاره، توصّلی است، ولی وقتی که به این ضمیمه می­شود، تعبّدی می­شود. اینکه مرحوم سیّد فرمود اگر به نحوی باشد که داعی بر داعی شود، و منافات با قصد قربت نداشته باشد، غسل صحیح است، ایشان فرموده فرضش همین چهارمی است؛ و ما عرض کردیم که هم آن دومی می­تواند فرضش باشد، و هم اولی می­تواند فرضش باشد؛ اگر کسی حرف مرحوم حکیم را قبول نکند، که ما هم گیر داریم، و گفیتم بچه­ای که اگر پدرش حضور نداشته باشد، نماز نمی­خواند، ولی در زمان حضور پدر، نماز می­خواند، اگر  نماز بخواند و بگوید این نماز را قربةً إلی الله می­آورم، قربی بودن این عمل گیر دارد.
فرع سوم: جواز أخذ اُجرت بر مقدّمات غسل
در ادامه مرحوم سیّد فرموده أخذ اُجرت بر غیر واجبات، مانعی ندارد، از باب اینکه واجب نیستند، یا عبادت نیستند؛ هیچ کدام از مشکلات عبادیّت، و وجوب، و مجانیّت، در آنها نیست. این است که می­تواند پول بگیرد بر مقدّمات غیر واجبه، چون مقتضی موجود است، فعل مسلم محترم است، و مانع هم مفقود است، چون مانع یکی از وجوب، قربت، و مجانیّت بود، که اینها در مورد مقدّمات، منتفی است.
مسأله 7: عدم وجود خلیطین به مقدار کفایت
مسألة 7: إذا كان السدر أو الكافور قليلا جدا‌ بأن لم يكن بقدر الكفاية فالأحوط خلط المقدار الميسور و عدم سقوطه بالمعسور‌.[b][1][/b]
اگر سدر و کافور دارد، ولی خیلی ناچیز است، بحیث که اگر آنها را در آب بریزند، نمی­گویند ماء السدر، یا ماء الکافور؛ تأثیری ندارند، و عرفاً کالمعدوم حساب می­شوند؛ مرحوم سیّد فرموده همان کم را بریزند، و با آبی که فیه شئ من السدر و الکافر، میّت را غسل بدهند. این فرض مشمول اطلاقات نیست، و ماء السدر اینها را نمی­گیرد، و روایت (ماءٌ فیه شیءٌ من السدر)، به قرینه روایاتی که می­گوید باید آب سدر بشود، یعنی عرفاً ماء السدر حساب شود، مراد از این روایت هم همانی است که در آن روایات فرموده است؛ نوبت به قاعده ثانویّه می­رسد که علی المبنی می­شود، کسانی که در آب  قراح می­گفتند در صورت متعذّر شدن سدر و کافور، باید میّت را سه بار با آب قراح میّت را غسل بدهند، در اینجا هم به قاعده میسور می­گویند سه بار، در مرتبه اول و دوم با همان سدر و کافور موجود، میّت را غسل بدهند؛ اینجا یک مزیّتی دارد، آنجا می­گفتیم ماء القراح میسور ماء السدر و الکافور نیست، ولی اینجا وضعش از آنجا بهتر است، لذا کسانی که قاعده میسور را قبول دارند، می­گویند اینجا باید سه غسل داده شود؛ ما هم که در روایت مُحرم گیر کردیم، و گفتیم سبب  احتیاط می­شود، اینجا هم می­گوئیم احتیاط در این است که با همان سدر و کافور موجود، میّت را غسل بدهند؛ و کسانی که در روایت محرم گیر داشتند، و می­گفتند تعدّی از محرم، به مقام ناتمام است، که بعضی قائل به تیمّم ­شدند، و بعضی می­گفتند یک غسل کافی است، در مقام هم همان حرف را می­گویند.
مسأله 8: عدم وجوب إعاده غسل با نجاست بدن میّت
مسألة 8: إذا تنجس بدن الميت بعد الغسل أو في أثنائه‌ بخروج نجاسة أو نجاسة خارجة لا يجب معه إعادة الغسل بل‌ و كذا لو خرج منه بول أو مني و إن كان الأحوط في صورة كونهما في الأثناء إعادته خصوصا إذا كان في أثناء الغسل بالقراح نعم يجب إزالة تلك النجاسة عن جسده و لو كان بعد وضعه في القبر إذا أمكن بلا مشقة و لا هتك‌.[b][2][/b]
در این مسأله مرحوم سیّد در این مسأله، چهار فرع را متعرّض شده است.
فرع اوّل: نجس شدن بدن میّت با نجاست خبثیّه خودش یا نجاست خارجیّه
اگر میّت به نجاست خبثیّه متنجّس بشود، که اگر در زنده­ها بود، فقط خبثیّه بود، مثل اینکه بدن یا کفن متنجّس بشود، به نجاستی که از بدنش خارج می­شود، یا به نجاست خارجیّه، مثلاً دست نجسِ شخصی به بدن میّت بخورد. مرحوم سیّد فرموده (لم یجب إعاده الغسل)، اینکه شستنش لازم است یا نه، در فرع چهارم می­آید.
اینکه اعاده غسل لازم نیست، محل اتفاق کلّ است؛ مرحوم صاحب جواهر[3] فرموده قطعی است، نجاست خبثیّه خارج شده از میّت (خبثیّه)، از قطیّات است که غسل را باطل نمی­کند؛ میّت که بالاتر از حیّ نیست، چه طور در حیّ، اینها مبطل غسل نیست، قطعاً در میّت هم مبطل نیست؛ اگر هم شک کردید که غسل مجدّداً واجب شد یا نه، که أصاله البرائة می­گوید غسل واجب نیست؛ و ثالثاً نصّ خاص داریم که غسل واجب نیست؛ مرحوم صاحب وسائل بابی را به نام باب (بَابُ عَدَمِ وُجُوبِ إِعَادَةِ غُسْلِ الْمَيِّتِ بِخُرُوجِ شَيْ‌ءٍ مِنْهُ بَعْدَهُ وَ وُجُوبِ غَسْلِ النَّجَاسَةِ خَاصَّةً‌)، مطرح نموده است؛ یکی از روایات، موثقه غالب ابن عثمان منقری است. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَوْحِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِيمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنْ بَدَا مِنَ الْمَيِّتِ شَيْ‌ءٌ بَعْدَ غُسْلِهِ- فَاغْسِلِ الَّذِي بَدَا مِنْهُ وَ لَا تُعِدِ الْغُسْلَ».[4] اینکه فرموده اگر از خود میّت چیزی خارج شود، موجب إعاده غسل نیست؛ اگر از خارج باشد، به طریق أولی موجب إعاده غسل نیست. و همچنین روایت دوم همین باب. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالا سَأَلْنَاهُ عَنِ الْمَيِّتِ يَخْرُجُ مِنْهُ الشَّيْ‌ءُ- بَعْدَ مَا يُفْرَغُ مِنْ غُسْلِهِ- قَالَ يُغْسَلُ ذَلِكَ وَ لَا يُعَادُ عَلَيْهِ الْغُسْلُ».[5] مشکل سند این روایت، محمد بن سنان است، که علی المبنی است.
فرع دوم: خروج چیزی که موجب حدث است
فرع دوم این است که از میّت چیزی که موجب حدث است، خارج شود، مثل بول و منی؛ مرحوم سیّد در این فرع هم فرموده اعاده غسل لازم نیست. حتی بول در أثناء غسل را هم می­گیرد؛ گرچه احتیاط مستحب در صورت خروج در أثناء، إعاده همان مقداری که انجام داده است. وجه عدم وجوب إعاده، این فرع مثل آن فرع قبلی، قطعی نیست.
نسبت وجوب إعاده غسل به مرحوم ابن أبی عقیل
نسبت داده­اند به ابن أبی عقیل که فرموده اعاده لازم است؛ و جای توهّم لزوم اعاده هست؛ به این بیان که با توجه به روایاتی که غسل میّت را به غسل جنابت تشبیه کرده است، مثل (غسل المیّت کغسل الجنابه)، و گذشت که حدث أصغر در أثناء، مبطل غسل جنابت است، و در مقام هم اگر در أثناء یکی از أغسال، محدث شود، آن غسل باطل است. و اگر بول در أثنا غسل نبود، و بعد از یک غسل، یا دو غسل بود، توهّم بشود که غسل باطل است، از باب اینکه این هم حدث در أثناء است، چون سه غسل میّت، یک غسل واحد محسوب می­شود. و اما اگر بعد از أغسال، بول آمد، هیچ وجهی ندارد، مرحوم سیّد هم احتیاط مستحب را در أثناء کرده است.
راجع به منیّ، واضحتر است، در بحث جنابت گذشت که حدث أکبر، موجب جدید برای غسل جنابت است، و اصلاً می­گفتند حقیقت غسل میّت، همان غسل جنابت است؛ لخروج المنی من عینه، و من إصبعه، و منی که آمد، موضوع جدیدی پیدا شد، و حکم جدید پیدا می­شود؛ این حرفها منشأ شده برای توهّم وجوب اعاده غسل، در فرع دوم.
کلام استاد در ردّ نظر منسوب به ابن أبی عقیل
و لکن همه این حرفها باطل است، ما برای اینکه خواسته باشیم، واجب بکنیم اعاده غسل را، نیاز به دلیل داریم؛ مقتضای ادلّه اوّلیّه، (ادلّه عامّه)، عدم وجوب اعاده غسل است، چون فرمود غسل بده میّت را به سه غسل، و این اطلاق دارد، چه در وسطش چیزی خارج بشود یا خارج نشود؛ مقتضای ادلّه عامه که حکم می­کرد به وجوب سه غسل، این است که این سه غسل کافی است، چه شیئی خارج بشود، یا خارج نشود؛ و در روایت یونس، به این جهت تصریح کرده است. «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْهُمْ (علیهم السلام) قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ غُسْلَ الْمَيِّتِ ... ثُمَّ صُبَّ الْمَاءَ فِي الْآنِيَةِ وَ أَلْقِ فِيهِ حَبَّاتِ كَافُورٍ- وَ افْعَلْ بِهِ كَمَا فَعَلْتَ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى- ابْدَأْ بِيَدَيْهِ ثُمَّ بِفَرْجِهِ وَ امْسَحْ بَطْنَهُ مَسْحاً رَفِيقاً- فَإِنْ خَرَجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ فَأَنْقِهِ ثُمَّ اغْسِلْ رَأْسَهُ ...».[6] فرموده اگر در غسل دوم، از مخرج میّت شیئی خارج شد، همان را تمیز بکند، و غسل را ادامه بدهد. که قدر متیقّنش بول و غائط است، و بعید است منی را بگیرد. و اگر این روایت را قبول  نکردید، و در یونس گیر داشتید. روایت عمّار هم همین مطلب را بیان نموده است. «وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- قَالَ تَبْدَأُ فَتَطْرَحُ عَلَى سَوْأَتِهِ خِرْقَةً- ثُمَّ تَنْضَحُ عَلَى صَدْرِهِ وَ رُكْبَتَيْهِ مِنَ الْمَاءِ- ثُمَّ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ الرَّأْسَ وَ اللِّحْيَةَ بِسِدْرٍ حَتَّى تُنَقِّيَهُ- ثُمَّ تَبْدَأُ بِشِقِّهِ الْأَيْمَنِ ثُمَّ بِشِقِّهِ الْأَيْسَرِ- وَ إِنْ غَسَلْتَ رَأْسَهُ وَ لِحْيَتَهُ بِالْخِطْمِيِّ فَلَا بَأْسَ- وَ تُمِرُّ يَدَكَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ بَطْنِهِ- بِجَرَّةٍ مِنْ مَاءٍ حَتَّى تَفْرُغَ مِنْهُمَا- ثُمَّ بِجَرَّةٍ مِنْ كَافُورٍ- يُجْعَلُ فِي الْجَرَّةِ مِنَ الْكَافُورِ نِصْفُ حَبَّةٍ- ثُمَّ يُغْسَلُ رَأْسُهُ وَ لِحْيَتُهُ ثُمَّ شِقُّهُ الْأَيْمَنُ- ثُمَّ شِقُّهُ الْأَيْسَرُ وَ تُمِرُّ يَدَكَ عَلَى جَسَدِهِ كُلِّهِ- وَ تَنْصِبُ رَأْسَهُ وَ لِحْيَتَهُ شَيْئاً- ثُمَّ تُمِرُّ يَدَكَ عَلَى بَطْنِهِ فَتَعْصِرُهُ شَيْئاً- حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ مَخْرَجِهِ مَا خَرَجَ- وَ يَكُونُ عَلَى يَدَيْكَ خِرْقَةٌ تُنَقِّي بِهَا دُبُرَهُ- ثُمَّ مَيِّلْ بِرَأْسِهِ شَيْئاً فَتَنْفُضُهُ- حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ مَنْخِرِهِ مَا خَرَجَ- ثُمَّ تَغْسِلُهُ بِجَرَّةٍ مِنْ مَاءِ الْقَرَاحِ- فَذَلِكَ ثَلَاثُ جِرَارٍ فَإِنْ زِدْتَ فَلَا بَأْسَ- وَ تُدْخِلُ فِي مَقْعَدَتِهِ مِنَ الْقُطْنِ مَا دَخَلَ- ثُمَّ تُجَفِّفُهُ بِثَوْبٍ نَظِيفٍ- ثُمَّ تَغْسِلُ يَدَيْكَ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ رِجْلَيْكَ إِلَى الرُّكْبَتَيْنِ- ثُمَّ تُكَفِّنُهُ تَبْدَأُ وَ تَجْعَلُ عَلَى مَقْعَدَتِهِ شَيْئاً- مِنَ الْقُطْنِ وَ ذَرِيرَةً- وَ تَضُمُّ فَخِذَيْهِ ضَمّاً شَدِيداً إِلَى أَنْ قَالَ- الْجَرَّةُ الْأُولَى الَّتِي يُغْسَلُ بِهَا الْمَيِّتُ بِمَاءِ السِّدْرِ- وَ الْجَرَّةُ الثَّانِيَةُ بِمَاءِ الْكَافُورِ- يُفَتُّ فِيهَا فَتّاً قَدْرَ نِصْفِ حَبَّةٍ- وَ الْجَرَّةُ الثَّالِثَةُ بِمَاءِ الْقَرَاحِ».[7]
همین جور است که مقتضای ادلّه اولیّه، به ضمّ مرسله یونس، و موثقه عمار، این است که اعاده لازم نیست، بلکه اطلاق روایت خاصه هم اینجا را می­گیرد؛ ممکن است کسی بگوید روایت عبد الرحیم، اطلاق دارد؛ و (شیء) شامل بول هم می­شود. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَوْحِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِيمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنْ بَدَا مِنَ الْمَيِّتِ شَيْ‌ءٌ بَعْدَ غُسْلِهِ- فَاغْسِلِ الَّذِي بَدَا مِنْهُ وَ لَا تُعِدِ الْغُسْلَ».[8]
تمسّک به روایات تنزیل بر وجوب إعاده
فقط دو جهت دیگر باقی می­ماند، یک جهت اینکه کسی بگوید اطلاق ادلّه عامه و خاصّه را قبول داریم، و لکن روایاتی  که می­گوید (غسل المیّت کغسل الجنابه)، مانع از این اطلاق است؛ این روایات می­گوید اگر بولی در أثناء خارج شد، کما اینکه غسل جنابت باطل می­شود، غسل میّت هم باطل می­شود. ادلّه تنزیل، مانع از این روایات عامّه و خاصّه است. مقتضی  تمام است، ولی مانع دارد.
جواب استاد
و لکن همانطور که در تنقیح[9] فرموده است، روایات تنزیل، چنین اطلاقی ندارد؛ أوّلاً: قبلاً گذشت که حدث اصغر در غسل جنابت، مبطل نیست، و اختلافی بود؛ و می­ماند منیّ فقط. ثانیاً: روایات تنزیل اطلاق ندارد، اینکه فرموده (غسل المیّت کغسل الجنابه)، تنزیل و تشبیه اطلاق ندارد، تنزیل به لحاظ آن چیزهای واضح، و همه جائی است؛ و در اینجا که فرموده (غسل المیّت کغسل الجنابه)، در مقام بیان کیفیّت غسل میّت است، که اگر مانعی بود، برطرف گردد، اگر مویش زیاد است، آب زیاد بریزد که به زیر آن برسد؛ و همچنین از جهت سه قسمت بودن؛ اما اینکه غسل میّت از جهت همه احکام مثل جنابت است، که اگر منی یا بولی در أثناء آمد، این را باطل می­کند، اینجور اطلاقی نداریم، لذا مقتضی برای عدم وجوب إعاده غسل موجود، و مانع مفقود است، و این جهت خالی از اشکال است.
تمسّک به مفهوم روایت عبد الرحیم بر وجوب إعاده غسل با حدث در أثناء
جهت دوم اینکه در روایت عبد الرحیم دارد ( بعد غسله)، و این مفهوم دارد که اگر بعد از غسل نبود، و در أثناء بود، باید اعاده کرد، و این مطلب در کلام امام است، نه در سؤال سائل، تا کسی اشکال بکند که از وجود این مطلب در سؤال سائل، استفاده لزوم نمی­شود. مرحوم خوئی که مفهوم وصف را قبول دارد، گیر کرده است.
 
 

[1] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 398‌.
[2] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، صص: 399‌ - 398.
[3] - جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌4، ص: 249 (كما أنه ينبغي القطع أيضا بعدم إعادة الغسل لو كانت النجاسة غير حدثية مطلقا، و كذا الحدثية لو كانت بعد تمام الغسل للأصل و ما سمعته من الأخبار السابقة المؤيدة بإطلاق غيرها منها و من فتاوى أكثر الأصحاب، بل في الخلاف الإجماع عليه، و لعله كذلك، إذ لا خلاف فيه من أحد حتى ابن أبي عقيل).
[4] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 542، باب 32، أبواب غسل المیّت، ح1.
[5] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 542، باب 32، أبواب غسل المیّت، ح2.
[6] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 481 - 480، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح 3.
[7] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 485 - 484، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح 10
[8] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 542، باب 32، أبواب غسل المیّت، ح1.
[9] - موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌9، ص: 76 (و فيه: أنّ الظاهر المستفاد من تلكم الأخبار أن كيفية غسل الميِّت مثل كيفية غسل الجنابة، لا أنّ الأحكام المترتبة على غسل الجنابة مترتبة على غسل الميِّت أيضاً، فإنّ المكث في المساجد لا يجوز قبل غسل الجنابة للجنب و ليس الأمر كذلك في الميِّت، إذ يجوز أن يوضع في المساجد قبل التغسيل، و لا يحتمل المنع عنه بدعوى أنّه جنب أو أنّه لم يغسل و هو كالجنب قبل الغسل. و في غسل الجنابة إذا كان الخارج في الأثناء هو المني فلا إشكال في وجوب الإعادة، و لو كان الخارج هو البول أو الغائط أو النوم فوجوب الإعادة حينئذ و إن كان مورد الكلام إلّا أنّا قوينا وجوبها حينئذ. و لكن في غسل الميِّت لا تجب الإعادة خرجت النجاسة بعده أو في أثنائه).
پاسخ
#22
1395/3/10
بسم الله الرّحمن الرّحیم

موضوع: أحکام أموات/شرایط غسل میّت /مسائل
خلاصه مباحث گذشته:
 
 

ادامه بحث (فرع دوم: خروج چیزی که موجب حدث است)
بحث در فرع دوم مسأله مورد بحث بود، فرع دوم این بود که از میّت نجاست حدثیّه سر بزند، مثل بول و منی، آیا إعاده غسل لازم است یا لازم نیست؟ فرمودند که اعاده غسل لازم نیست، بلا فرق بین اینکه حدث در أثناء غسل باشد، یا بعد از غسل باشد؛ مرحوم سیّد احتیاط مستحب کرد که اگر در أثناء باشد، اعاده غسل است، خصوصاً که اگر در أثناء غسل أخیر باشد، که این خیلی شبیه به غسل جنابت است، که در این صورت استحباب اعاده أکید است. عرض کردیم دلیل بر عدم اعاده، قصور مقتضی است، و برائت هم می­گفت واجب نیست، مضافاً که موثقه­ای در باب داشتیم که می­فرمود اعاده لازم نیست.
جواب مرحوم خوئی از روایت روح بن عبد الرحیم
در مقابل این حرف، دو مطلب بود، یکی قضیّه تنزیل که بحث آن گذشت؛ و کلام منتهی شده به مطلب دوم که در تنقیح[1] این مطلب را بزرگ کرده است، فرموده ظاهر موثقه تقیید به بعد از غسل است؛ موثقه روح بن عبد الرحیم؛ ایشان می­گوید قید مفهوم دارد، ایشان برای وصف، مفهوم فی الجمله قائل است، مفهوم این روایت این است که اگر در أثناء بود، إعاده لازم است، چون اگر در أثناء، غسل واجب نباشد، تقیید به بعد غسله، لغو است. خود ایشان از این اشکال جواب داده است، فرموده اینجا که تقیید زده به بعد غسله، غرضش این نیست که بعد از غسل، دخالت در حکم دارد، آوردن بعد غسله، وقتی مفهوم دارد که اگر مفهوم نداشت، آوردنش لغو باشد؛ بعد غسله، مفهوم دارد، که اگر مفهوم نداشته باشد، لغو خواهد بود؛ که این قاعده در اینجا منطبق نیست، اینکه حضرت فرموده بعد غسله، بخاطر این است که بفرماید اعاده نکن غسل را، و قوام اعاده به این است که بعد از غسل باشد، و در أثناء، إعاده صدق نمی­کند؛ قوام اعاده به این است که بعد از غسل باشد، و چون حضرت می­خواسته بفرماید که إعاده نکن، لذا بعد غسله را فرموده است. وقتی مفهوم نداشت، دلالتی  بر وجوب اعاده ندارد؛ و شک داریم، که اطلاقات و برائت می­گوید اعاده لازم نیست. و بعد دیده در بعض از روایات در أثناء نماز کسی تکلّم بکند، روایت دارد أعاد الصلاة، فرموده وجه اینکه إعاده در أثناء نماز اطلاق شده است، این است که صلات طهور و رکوع و سجود است، و یک رکعت هم صلاة است، پس اگر یک رکعت خوانده است، و دوباره بخواند، صحیح است که بگویند أعاده الصلاة. حاصل الکلام اینکه در این موثقه فرموده بعد غسله، از این باب نیست که بفرماید لا فی الأثناء، بلکه استخدام این کلمه برای این است که بتواند بگوید لم یعد الغسل، پس این قید مفهوم ندارد.
کلام استاد
و لکن در ذهن ما این است که إعاده، توقف بر فراغ از عمل ندارد، هر مقداری که از عمل بیاوریم، أثناء که باشد، درست است که بگوئیم نمازت را إعاده کن، آنهائی که خوانده، بالفرض نماز نباشد، درست است که بگوئیم نمازت را إعاده کن، قِوام إعاده به بعد از عمل نیست؛ در أثناء، صدق إعاده عرفیّت دارد؛ لذا اگر مبنای ایشان را قائل شدیم، و گفیتم هر قیدی مفهوم دارد، باید اینجا قائل به مفهوم بشویم. و لکن در ذهن ما أوّلاً: قید مفهوم ندارد؛ ثانیاً: این بعد غسله را که آورده مفهوم ندارد، نه از باب اینکه می­خواهد بگوید لم یعد الغسل، بلکه چون می­خواهد بگوید إغسله، متوقّف بر این است که بعد از غسل باشد، و در أثناء غسل، إغسله معنی ندارد. اینکه فرموده بعد غسله، چون در أثناء غسل، وجوب غسل نداشته است، و اگر چیزی (نجاستی) پیدا شود، همین طور که می­شوئیم، از بین می­رود؛ همین که غسل می­دهیم، آن هم شسته می­شود. و بهتر بود که اینجا می­فرمود که بعد غسله، بخاطر این است که اگر در أثناء باشد، محقّق است، باید شست و نیاز به گفتن ندارد. این روایت مفهوم ندارد، مقتضای اطلاقات، عدم وجوب إعاده غسل است، و لکن اگر این حدث در أثناء صادر شد، بول باشد یا منی باشد، بنا بر اینکه حدث أصغر در أثناء غسل مضرّ است، می­گوئیم اینجا مشکل دارد. اما در جائی که در أثناء، یک منیّ از این شخص خارج شود، ادلّه که می­گوید منیّ خارج شد، غسل به گردن می­آید، این را می­گیرد، گفتیم که ادلّه جنابت میّت را هم می­گیرد، با توجه به روایاتی که فرموده الحرمتان اجتمعا؛ منافی هم نداریم برای این ادله، منافی این ادلّه، اطلاقات است، که می­گفت غسل میّت بدهید، سه غسل و لو وسطش منیّ هم خارج شود؛ اوّلاً اینها اطلاق ندارد، چون خروج منی متعارف نیست، روایت یونس هم که صریح بود، که بطنش را فشار داده و خرج منه شیء،   که فرمود فأنقه، آن هم اطلاق ندارد، مناسبت با فشار بطن، خروج غائط است. در ذهن ما این است که این روایات اطلاق  ندارد، و فرض خروج منیّ را نمی­گیرد، و اطلاقاتی که فرموده اگر از شخصی منیّ خارج شد، جنب می­شود، و نیاز به غسل جنابت دارد، این را می­گیرد، منتهی اگر بعد از غسل اول و دوم، یا در أثناء آنها بود، همان غسل سوم که می­آورد کفایت می­کند، ولی اگر در أثناء غسل سوم بود، کفایت نمی­کند. و اعاده لازم است.  بعد از غسل هم بود، می­گوئیم باید تکرار کرد، و این خلاف اجماع و شهرت نیست، مرحوم صاحب جواهر که درأثناء احتیاط می­کند، خصوصا در غسل سوم، فرموده شهرت هم بر خلاف ما نیست، چون خیلی از علماء سابق، این مسأله را متعرّض نشده­اند؛ لا أقل جای احتیاط دارد که اگر منی از این میّت خارج شد، در أثناء غسل سوم یا بعد از غسل سوم، إحتیاط این است که غسل را إعاده بکند. البته خروج منی بعد از غسل سوم، عرفیّت ندارد، لذا مرحوم سیّد بعد از غسل سوم را مطرح نمی­کند. کما اینکه اگر کسی بعد از غسل دادن میّت، با میّت مقاربت کرد، روایت إلتقاء ختانین، میّت را هم می­گیرد، همانطور که بر حیّ غسل تعلّق می­گیرد، این میّت هم الآن جنب شده است، و جای غسل دادن دارد، البته از جهت واجب بودن گفتیم فرمایش تنقیح درست است که وجوبش بخاطر نماز است، لکن بحث ما در اصل مشروعیّت است، که مشروعیّت آن ثابت است، جای غسل دادن دارد، گرچه واجب نیست. در بول که می­گفتیم مضرّ نیست، و اصلاً مشکلی نداریم.
فرع سوم: وجوب إزاله نجاست از جسد میّت
مرحوم سیّد در ادامه فرموده واجب است ازاله نجاست از میّت؛ اینکه فی الجمله ازاله نجاست از میّت واجب است، نصّاً و فتواً مشکلی ندارد؛ در روایت روح بن عبد الرحیم دارد (فَاغْسِلِ الَّذِي بَدَا مِنْهُ)؛ و در روایت یونس، أثناء غسل را هم مطرح نموده است. کلام در غایت آن است که تطهیر تا کجا واجب است؛ قدر متیقّن نصّ و فتوی، قبل از کفن است، آیا بعد از کفن، یا در قبر را شامل می­شود یا نه، یا اصلاً قبرش کردند و خاک هم ریختند، و بعد از آن یقین پیدا کردند که نجس شده است، را شامل می­شود یا نه. مرحوم سیّد تا زمان فی القبر را فرموده است، و بعد القبر را نفرموده است؛ منتهی در صورتی که بدون مشقت و هتک باشد؛ (نعم يجب إزالة تلك النجاسة عن جسده و لو كان بعد وضعه في القبر إذا أمكن بلا مشقة و لا هتك). دلیل مرحوم سیّد اطلاق نصّ و فتوی است، اطلاق این تا زمان وضع در قبر را می­گیرد، اما بعد از قبر را نمی­گیرد، و یکی هم مناسبت حکم و موضوع، قبر محل نجاست است، و آروام آروام نجس می­شود؛ خصوصاً که قضیّه نبش قبر هم هست، که إجماع داریم بر حرمت نبش قبر، و حرام بودن نبش قبر از وجوب تکلیفی این، أقوی است. در تنقیح هم این را تقیید کرده است. و لکن در ذهن ما این اطلاق مشکل دارد، ما اطلاق این روایت را به این وسیعی نمی­توانیم بپذیریم؛ به قرینه داخلیّه و خارجیّه می­گوئیم اطلاق این روایت تا قبل از قبر است، روایت مرسله که در أثناء غسل بود، و روایت روح بن عبد الرحیم هم (إن بدا بعد غسله)، اطلاق ندارد، و مراد بعد از غسل عرفی است، و اطلاق ندارد و شامل بعد از کفن نمی­شود؛ بعد غسله هم متعارف را بیان می­کند، که غسلش داده­اند و می­خواهند کفنش بکنند. و قرینه خارجیّه روایاتی که در همین باب آمده است، روایت سوم و چهارم همین باب؛ روایت سوم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا خَرَجَ مِنَ الْمَيِّتِ شَيْ‌ءٌ بَعْدَ مَا يُكَفَّنُ- فَأَصَابَ الْكَفَنَ قُرِضَ مِنْهُ».[2] مرسله ابن ابی عمیر، علی المبنی است ثانیاً: شیخ طوسی همین روایت را به سند صحیح آورده است، سند این روایت و لو به سند کلینی، مرسله ابن ابی عمیر است، ولی به سند شیخ، سند تمام است. و سند روایت چهارم هم تمام است، «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْخِرِ الْمَيِّتِ الدَّمُ أَوِ الشَّيْ‌ءُ بَعْدَ الْغُسْلِ- وَ أَصَابَ الْعِمَامَةَ أَوِ الْكَفَنَ قَرَضَهُ بِالْمِقْرَاضِ».[3] متعارف برای اینکه کفن نجس بشود، این است که بدن هم نجس بشود، و مفاد این روایت این است که اگر کفن را مقراض کردید، تمام است، و لازم نیست که بدن را بشوئید، اینکه در دو روایت معتبره، فرموده مقراضش کنند، ظاهرش این است که کفن را در نیاورند، نه اینکه در بیاورند و مقراض کنند، و اینکه فرموده درش نیاورید، یعنی موضع را نشوئید؛ در حالی که غالباً با نجس شدن کفن، بدن هم نجس می­شود؛ که این قرینه است که در آن روایت که فرموده بعد غسله، بعد کفن را نمی­گیرد. عرض ما این است که به حکم این دو قرینه، روایت (فاغسله) اطلاق ندارد، و در أثناء غسل، یا بعد غسل و قبل از دفن، عیبی ندارد که إزاله لازم باشد، و کلام صاحب جواهر را هم پیدا کردیم که ایشان همین را به صورت احتمال هم آورده است، که از روایات قرض استفاده می­شود که بعد از تکفین واجب نیست، فضلاً از اینکه در قبرش گذاشته باشند؛ البته فتوی نداده است. و سیره هم بر همین است، که معلوم می­شود تطهیر آن قدر هم مهم نیست. این وجوب شستن، یک تعبّدی است که غایت آن را در قبل از تکفین، قبول می­کنیم، ولی بعد از تکفین، قبول نداریم. البته ما هم قبل از کفن می­گوئیم بلا مشقّت و لا هتک واجب است، اما در صورت وجود مشقّت و هتک، لزومی ندارد.
مسأله 9: عدم وجوب غَسل لوح و سریر بعد از هر کدام از أغسال
مسألة 9: اللوح أو السرير الذي يغسل الميت عليه‌ لا يجب غَسله بعد كل غُسل من الأغسال الثلاثة، نعم الأحوط غسله لميت آخر و إن كان الأقوى طهارته بالتبع و كذا الحال في الخرقة الموضوعة عليه فإنها أيضا تطهر بالتبع و الأحوط غسلها‌.[b][4][/b]
یک بحثی است در باب مطهِّرات که یکی از مطهِّرات، تبعیّت است، مرحوم سیّد آنجا فرموده همانطور که لوح به تبعیّت پاک می­شود، دست و بدن، و لباس غاسل هم پاک می­شود، و مرحوم سید در مطهِّرات توسعه داده است، چه جور شده در اینجا فقط لوح و سریر را مطرح کرده است؛ شاید از باب اینکه بحث در أموات است، فقط همانهائی که مربوط به میّت است، را مطرح نموده است.
 
 

[1] - موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌9، صص: 75 – 74 (و الصحيح في الجواب عن هذا المفهوم: أنّ التقييد ببعد الغسل في الموثقة إنّما هو من جهة كون الحكم الوارد فيها خاصّاً به، فانّ الحكم إنّما ترتب على عدم الإعادة‌ و الإعادة هي الوجود الثاني للشي‌ء، فلا مناص من أن يتحقق الغسل أوّلًا ثمّ يحكم بوجوب إعادته أو عدمه إذا خرجت نجاسة حينئذ، إذ لا مورد لهذا الحكم قبل تحقق الغسل، و ليس التقييد من جهة وجوب الإعادة فيما لو خرجت في الأثناء، نعم الإعادة في باب الصلاة تستعمل كثيراً في الوجود الأوّل أيضاً، فترى أنّه ورد: إذا تكلّم في صلاته أعادها أو: لو أحدث في صلاته أعادها إلّا أنّه في الحقيقة من الاستعمال في الوجود الثاني، و ذلك لما ذكرناه في بحث الصحيح و الأعم من أنّ الصلاة اسم للتكبيرة و الطهور و الركوع و السجود، فقد تكون الركعة الواحدة مصداقاً للصلاة، فلو صلّى بعد الإتيان بالركعة الواحدة كانت إعادة للصلاة و وجوداً ثانياً لها لا محالة.
و على الجملة: قد تستعمل الإعادة في الوجود الأوّل إلّا أن معناها هو الوجود الثاني للشي‌ء، و حيث إنّ الحكم مترتب على عدمها في الموثقة، و لا معنى لها قبل الوجود فقد قيّد فيها ب‍ «بعد الغسل» إذ لا إعادة قبله، لا أنّ النجاسة لو وقعت في أثنائه وجبت فيه الإعادة، و عليه فلا دليل على وجوب الإعادة فيما لو خرجت في الأثناء، و مقتضى أصالة البراءة عدم وجوب الغسل ثانياً، كما أن مقتضى الإطلاقات أنّ الواجب هو الأغسال الثلاثة، خرجت نجاسة في أثنائها أو بين الأوّل و الثاني أو الثالث و الثاني أم لم تخرج، هذا).
 
[2] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 542، باب 32، أبواب غسل المیّت، ح3.
[3] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 543، باب 32، أبواب غسل المیّت، ح4.
[4] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 399‌.
پاسخ
#23
1395/3/11
بسم الله الرّحمن الرّحیم

موضوع: أحکام أموات/شرایط غسل میّت - مستحبات غسل /مسائل
خلاصه مباحث گذشته:
 
 

ادامه بحث (مسأله 9: عدم وجوب غَسل لوح و سریر بعد از هر کدام از أغسال)
بحث در قضیه طهارت لوح و سریر بالتبعیّه بود، که عرض کردیم تفصیل این در بحث تبعیّت خواهد آمد، در محل کلام که گفتیم لازم نیست نه بعد از هر غسل و نه بعد از کلّ غسل، محل قرار گرفتن میّت را تطهیر بکنند؛ دلیل آن سکوت روایات است، روایاتی که فرموده غسل که تمام شد، وظیفه تمام می­شود، و در مورد تطهیر این قطراتی که به او ترشّح کرده است، یا تطهیر لوحی که میّت بر روی آن قرار دارد، سخنی به میان نیاورده است؛ این همه تفصیلات در این روایات آمده است، و در هیچ کدام از آنها به این نکته تصریح و بلکه اشاره هم نکرده­اند، که از سکوت روایات نسبت به این مسأله، اطمینان پیدا می­شود که تطهیر موضع لازم نیست. عدم بیان تطهیر، به ضمّ اینکه خصوصیّات زیادی را بیان کرده­اند، موجب اطمینان به این می­شود که در اینجا طهارت به تبعیّت است؛ اگر هم کسی در بقیّه موارد، طهارت بالتبعیّه را اشکال بکند، مثل مرحوم خوئی که در مثل ظرفی که لباس متنجّس را به آن می­شوئیم، که ظرف پاک می­شود، با اینکه در غسله اُولی آن آب متنجّس است، و جداره ظرف هم نجس می­شود، یا در ماشین لباس شوئی در مرتبه اُولی که تاید حلّ می­شود، و آب صابونی است، و کف تاید تا نصف درب ماشین می­آید، که یقیناً آبِ زمان تطهیر، به جائی که کفها رسیده است، نرسیده است، ولی فقهاء می­گویند پاک است؛ و همچنین در مواردی که لباس را در طشت می­­شویند، بار دوم که می­شوید، یقیناً آب نمی­رسد، مثل مرحوم خوئی که در اینجا اشکال می­کند، که در ظرف معمولاً با آب دوم هم به طشت می­رسد، حتی کسانی که در طشت اشکال می­کنند، در مثل لوح و سریر، این طهارت بالتّبعیّت را قبول کرده­اند، منتهی یک جاهائی گیر دارد، تفصیلش به بحث تبعیّت. در محل کلام، مرحوم خوئی[1] تبعیّت را قبول دارد، که حرف متینی است، و ما در آنجا هم می­گوئیم تبعیّت هست.
فصل في آداب غسل الميّت‌
معمولاً مرحوم خوئی از مستحبّات و مکروهات بحث نمی­کند، و در اوّل تعلیقه عروه فرموده خیلی از این مستحبّات و مکروهاتی که مرحوم سیّد مطرح نموده است، مبتنی بر تسامح در ادلّه سنن است، و چون ما این قاعده را قبول نداریم، لذا در مورد آنها بحث نمی­کنیم. نه در بحثهائی تفیصیلی، اینها را مطرح کرده است، و نه در مقام فتوی این را مطرح کرده است، مگر در موارد خاصی مثلاً در غسل مستحبی چون ایشان غسل مستحبی را مجزی از وضو می­داند. و مرحوم حکیم هم گاهگاهی بحث می­کند، ولی در مقام از مستحبات بحث نکرده است.
معنای آداب غسل میّت، استحباب نیست، بلکه به معنای خوب بودن است، که این آداب را می­خوانیم و به مستند آنها اشاره می­کنیم، و اکثر این مستندات در فرمایشات مرحوم آقا رضا همدانی هست، و بعضی از مستندات را خودمان پیدا کردیم.
مستحب أوّل: قرار دادن میّت در مکان بالا
و هي أمور، الأول أن يجعل على مكان عال من سرير أو دكة أو غيرها و الأولى وضعه على ساجة و هي السرير المتخذ من شجر مخصوص في الهند و بعده مطلق السرير و بعده المكان العالي مثل الدكة و ينبغي أن يكون مكان رأسه أعلى من مكان رجليه.[2]
مستحب است که میّت را در جای بلندی بگذارند، ولی بهتر است بر روی ساجه بگذارند، این مورد اول،  روایت ندارد، ولی در بعض کلمات علماء ادّعای اجماع شده است بر آن؛ مناسبتش هم این است که از بعض روایات اینجور استفاده می­شود که او احساس دارد، و نسبت به میّت احترام داشته باشید، خلافاً للعامه که برای میّت احترامی قائل نیستند؛ ولی ما می­گوئیم حرمة المسلم میّتاً کحرمته حیّاً؛ منتهی اینکه ساجه باشد و تختش از هند باشد، باید با اجماع درست کرد. و بعد فرموده سزاوار است که قسمت سرش، بالا باشد، که این مساعد اعتبار است، تا آبهای کثیف بر نگردد به بدنش، این اجماعی ندارد، و استیناس از روایات است.
مستحب دوم: قرار دادن میّت رو به قبله
الثاني أن يوضع مستقبل القبلة كحالة الاحتضار بل هو أحوط.
روایت سلیمان بن خالد «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ إِذَا مَاتَ لِأَحَدِكُمْ مَيِّتٌ فَسَجُّوهُ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ- وَ كَذَلِكَ إِذَا غُسِّلَ- يُحْفَرُ لَهُ مَوْضِعُ الْمُغْتَسَلِ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ- فَيَكُونَ مُسْتَقْبِلُ بَاطِنِ قَدَمَيْهِ وَ وَجْهُهُ إِلَى الْقِبْلَةِ».[3] بلکه شبهه وجوب هم دارد، که بعضی قائل به وجوب شده­اند، ولی مرحوم سیّد احتیاط مستحب کرده است.
مستحب سوم: در آوردن قمیص از طرف پاهای میّت
الثالث أن ينزع قميصه من طرف‌ رجليه و إن استلزم فتقه بشرط الإذن من الوارث البالغ الرشيد و الأولى أن يجعل هذا ساترا لعورته.[4]
یکی از آداب این است که پیراهن میّت را از طرف پا بیرون بیاورند، که این مورد روایت ندارد و به جهت احترام میّت است؛ چون اگر از بالا بکشیم، قسمت بالای میّت نجس می­شود. البته در موارد استلزام فتق، باید از وارث اذن بگیرد، چون الآن این قمیص مال وارث شده است. فرموده بهتر این است که همین را ساتر عورتش قرار بدهیم، یکی نزع است، و یکی هم آنی که در مرسله یونس بود، که گفتیم دلالت بر تجرّد ندارد، بلکه به جهت عورت است.
یک چیزی را می­خواهیم اضافه بکنیم، مرحوم خوئی این مرسله را حمل کرد بر جایکه استطاعت نداریم بر غسل من تحت قمیص؛ ما اضافه می­کنیم حمل این مرسله بر فرض عدم استطاعت، بعید است جدّاً، چون وقتی این پیراهن را از بالا تا ناف، پائیئن میآ­ورد، و از پائین تا رکبه بالا می­آورد، اگر قدرت بر غسل این موضع، از روی لباس دارد، قسمت ساق پا و بالای بدن را به طریق أولی قدرت دارد، لذا حمل روایت یونس بر اینکه قدرت ندارد بر غسل من تحت قمیص، بعید است، و ما هم مثل مرحوم سیّد می­گوئیم که این برای تحفّظ عورت است، که در ادامه روایت هم تفریع کرده که اگر چیزی نداشت، عورت را با خرقه بپوشاند.
مستحب چهارم: غسل دادن در زیر سایه
الرابع أن يكون تحت الظلال من سقف أو خيمة و الأولى الأول.
میّت را در فضای باز غسل ندهید، بلکه زیر سقف غسل بدهید؛ که این منصوص است، و روایت دارد؛ صحیحه علی بن جعفر: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيِّتِ هَلْ يُغَسَّلُ فِي الْفَضَاءِ قَالَ لَا بَأْسَ- وَ إِنْ سُتِرَ بِسِتْرٍ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ».[5] روایت دوم هم همین جور است. و أولی تحت سقف است، که دیگر شبهه تحت سماء را نداشته باشد.
مستحب پنجم: حفر گودال برای غساله
الخامس أن يحفر حفيرة لغسالته.
دلیل این مطلب روایت سلیمان بن خالد است. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ إِذَا مَاتَ لِأَحَدِكُمْ مَيِّتٌ فَسَجُّوهُ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ- وَ كَذَلِكَ إِذَا غُسِّلَ- يُحْفَرُ لَهُ مَوْضِعُ الْمُغْتَسَلِ تُجَاهَ الْقِبْلَةِ- فَيَكُونَ مُسْتَقْبِلُ بَاطِنِ قَدَمَيْهِ وَ وَجْهُهُ إِلَى الْقِبْلَةِ».[6]
مستحب ششم: عریان با ستر عورت
السادس أن يكون عاريا مستور العورة.
استحباب عریان بودن، علی المبنی است، که مرحوم سیّد فرمود عریان استحباب داد.
مستحب هفتم: ستر عورت حتی برای جایز النظر
السابع ستر عورته و إن كان الغاسل و الحاضرون ممن يجوز لهم النظر إليها.
مستحب است که عورت میّت را بپوشانند، و لو ناظر محترمی نیست، مثلاً شب است، یا اینکه زن و شوهر هستند. ستر عورت به احترام نزدیکتر است، و لو نگاه نمی­کنند، ولی در معرض است. خصوصا در مورد محارم بود که اگر زوج، زوجه را غسل می­دهد، به عورتش نگاه نکند. اوّلاً جهت احترام میّت. ثانیاً: إلغاء خصوصیّت، که در محرم می­گفت إلقاء بکند یک خرقه­ای  را، پس در جای که نامحرم است، و شب است، باز القاء خرقه مطلوب است.
مستحب هشتم: نرم کردن انگشتان و مفاصل
الثامن تليين أصابعه برفق بل و كذا جميع مفاصله إن لم يتعسر و إلا تركت بحالها.
مستحب است که انگشتان و مفاصل میّت را نرم بکنند. دلیل این مطلب روایت کاهلی است. «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- فَقَالَ اسْتَقْبِلْ بِبَطْنِ قَدَمَيْهِ الْقِبْلَةَ- حَتَّى يَكُونَ وَجْهُهُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ- ثُمَّ تُلَيِّنُ‌ مَفَاصِلَهُ- فَإِنِ امْتَنَعَتْ عَلَيْكَ فَدَعْهَا ...».[7] و اگر امکان ندارد، رهایش بکنند. خصوصاً که در بحث ها بعدی فرموده اگر شکمش را فشار می­دهید، با رفق باشد؛ و از روایات استفاده می­شود که محکم فشار دادن، یا محکم گذاشتن در تخت، یک مرتبه­ای از حزازت را دارد. باید میّت را مثل حیّی فرض کرد که جان ندارد.
مستحب نهم: سه مرتبه شستن دستها قبل از غسل تا نصف ذراع
التاسع غسل يديه قبل التغسيل إلى نصف الذراع في كل غسل ثلاث مرات و الأولى أن يكون في الأول بماء السدر و في الثاني بماء الكافور و في الثالث بالقراح.
در هر بار غسل دادن، مستحب است که دستهای میّت را تا نصف ذراع، سه مرتبه بشویند. سه بار شستن هم در مرسله یونس و هم در روایت حلبی هست، در هر دو سه بار را دارد. مرسله یونس: «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْهُمْ (علیهم السلام) قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ غُسْلَ الْمَيِّتِ- فَضَعْهُ عَلَى الْمُغْتَسَلِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ- فَإِنْ كَانَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ فَأَخْرِجْ يَدَهُ مِنَ الْقَمِيصِ- وَ اجْمَعْ قَمِيصَهُ عَلَى عَوْرَتِهِ- وَ ارْفَعْهُ مِنْ رِجْلَيْهِ إِلَى فَوْقِ الرُّكْبَةِ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ قَمِيصٌ فَأَلْقِ عَلَى عَوْرَتِهِ خِرْقَةً- وَ اعْمِدْ إِلَى السِّدْرِ فَصَيِّرْهُ فِي طَشْتٍ وَ صُبَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ- وَ اضْرِبْهُ بِيَدِكَ حَتَّى تَرْتَفِعَ رَغْوَتُهُ- وَ اعْزِلِ الرَّغْوَةَ فِي شَيْ‌ءٍ- وَ صُبَّ الْآخَرَ فِي الْإِجَّانَةِ الَّتِي فِيهَا الْمَاءُ- ثُمَّ اغْسِلْ يَدَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- كَمَا يَغْسِلُ الْإِنْسَانُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَى نِصْفِ الذِّرَاعِ ...».[8]
مستحب دهم: شستن سر میّت با کف سدر یا خطمی
العاشر غسل رأسه برغوة السدر أو الخطمي مع المحافظة على عدم دخوله في أذنه أو أنفه.
در روایت مرسله یونس، حضرت فرمود اوّل یک رغوه­ای پیدا بکنند، و بعد با آن رغوه، سرش را بشویند. «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْهُمْ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ غُسْلَ الْمَيِّتِ- فَضَعْهُ عَلَى الْمُغْتَسَلِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ- فَإِنْ كَانَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ فَأَخْرِجْ يَدَهُ مِنَ الْقَمِيصِ- وَ اجْمَعْ قَمِيصَهُ عَلَى عَوْرَتِهِ- وَ ارْفَعْهُ مِنْ رِجْلَيْهِ إِلَى فَوْقِ الرُّكْبَةِ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ قَمِيصٌ فَأَلْقِ عَلَى عَوْرَتِهِ خِرْقَةً- وَ اعْمِدْ إِلَى السِّدْرِ فَصَيِّرْهُ فِي طَشْتٍ وَ صُبَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ- وَ اضْرِبْهُ بِيَدِكَ حَتَّى تَرْتَفِعَ رَغْوَتُهُ- وَ اعْزِلِ الرَّغْوَةَ فِي شَيْ‌ءٍ- وَ صُبَّ الْآخَرَ فِي الْإِجَّانَةِ الَّتِي فِيهَا الْمَاءُ- ثُمَّ اغْسِلْ يَدَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- كَمَا يَغْسِلُ الْإِنْسَانُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَى نِصْفِ الذِّرَاعِ- ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَهُ وَ نَقِّهِ - ثُمَّ اغْسِلْ رَأْسَهُ بِالرَّغْوَةِ- وَ بَالِغْ فِي ذَلِكَ- وَ اجْتَهِدْ أَنْ لَا يَدْخُلَ الْمَاءُ مَنْخِرَيْهِ وَ مَسَامِعَهُ ...».[9] و در روایت عمار فرموده که با خطمی هم می­شود، شست. «وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- قَالَ تَبْدَأُ فَتَطْرَحُ عَلَى سَوْأَتِهِ خِرْقَةً- ثُمَّ تَنْضَحُ عَلَى صَدْرِهِ وَ رُكْبَتَيْهِ مِنَ الْمَاءِ- ثُمَّ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ الرَّأْسَ وَ اللِّحْيَةَ بِسِدْرٍ حَتَّى تُنَقِّيَهُ- ثُمَّ تَبْدَأُ بِشِقِّهِ الْأَيْمَنِ ثُمَّ بِشِقِّهِ الْأَيْسَرِ- وَ إِنْ غَسَلْتَ رَأْسَهُ وَ لِحْيَتَهُ بِالْخِطْمِيِّ فَلَا بَأْسَ ...».[10]
مستحب یازدهم: سه مرتبه شستن فرج میّت با سدر و أشنان
الحادي عشر غسل فرجيه بالسدر أو الأشنان ثلاث مرات قبل التغسيل و الأولى أن يلف الغاسل على يده اليسرى خرقة و يغسل فرجه.
دلیل این هم موثقه عمار است.
مستحب دوازدهم: مسح نمودن شکم به آرامی در دو غسل اوّل
الثاني عشر مسح بطنه برفق في الغسلين الأولين إلا إذا كانت امرأة حاملا مات ولدها في بطنها.
مستحب است که در دو غسل اوّل، شکم میّت را به آرامی مسح کنند. دلیل اوّل، موثقه عمار است. دلیل دوم روایت حفص: «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْمُعَاذِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ لَيْثٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي بَشِيرٍ عَنْ حَفْصَةَ بِنْتِ سِيرِينَ عَنْ أُمِّ سُلَيْمَانَ عَنْ أُمِّ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قَالَ: إِذَا تُوُفِّيَتِ الْمَرْأَةُ فَأَرَادُوا أَنْ يُغَسِّلُوهَا فَلْيَبْدَءُوا بِبَطْنِهَا- فَلْتُمْسَحْ مَسْحاً رَفِيقاً إِنْ لَمْ تَكُنْ حُبْلَى- فَإِنْ كَانَتْ حُبْلَى فَلَا تُحَرِّكِيهَا- فَإِذَا أَرَدْتِ غُسْلَهَا فَابْدَأْ بِسُفْلَيْهَا- فَأَلْقِي عَلَى عَوْرَتِهَا ثَوْباً سَتِيراً- ثُمَّ خُذِي كُرْسُفَةً فَاغْسِلِيهَا فَأَحْسِنِي غَسْلَهَا - ثُمَّ أَدْخِلِي يَدَكِ مِنْ تَحْتِ الثَّوْبِ- فَامْسَحِيهَا بِكُرْسُفٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ أَحْسِنِي مَسْحَهَا قَبْلَ أَنْ تُوَضِّئِيهَا- ثُمَّ وَضِّئِيهَا بِمَاءٍ فِيهِ سِدْرٌ الْحَدِيثَ».[11] و اگر حُبلی باشد، چون احتمال سقط هست، نباید این کار را بکنند.
در دو غسل اوّل مسحش مستحب است، و در غسل سوم مستحب نیست، اینکه غسل سوم را نفرموده است، منشأش روایت عمار است.
 
 

[1] - موسوعة الإمام الخوئي؛ ج‌9، ص: 77 (و الصحيح طهارة السرير و غيره ممّا يستعمل في تطهير الميِّت و تغسيله بالتبع، و ذلك لسكوت الأخبار الواردة في وجوب تغسيل الميِّت عن التعرّض لوجوب تطهير السرير أو غيره ممّا لا بدّ منه في التغسيل، و هذا يدلّنا على حصول الطهارة له بالتبع كما تقدمت الإشارة إليه في بحث المطهرات).
[2] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 399.
[3] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 452، باب 35، أبواب الإحتضار، ح2.
[4] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، صص: 400‌ - 399.
[5] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 538، باب 30، أبواب غسل المیّت، ح1.
[6] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 452، باب 35، أبواب الإحتضار، ح2.
[7] - وسائل الشيعة، ج‌2، ص: 482‌، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح5.
[8] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 480، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح3.
[9] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 480، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح3.
[10] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 485 - 484، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح10.
[11] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 492، باب 6، أبواب غسل المیّت، ح3.
پاسخ
#24
1395/3/12

موضوع:[/b][/i] أحکام أموات/مستحبات و مکروهات غسل میّت /مسائل
خلاصه مباحث گذشته:
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مستحب سیزدهم: شروع غسل از طرف راست سر
الثالث عشر أن يبدأ في كل من الأغسال الثلاثة بالطرف الأيمن من رأسه.
در مرسله یونس فرموده که از طرف راست شروع به شستن سر بکنند. «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْهُمْ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ غُسْلَ الْمَيِّتِ- ... ثُمَّ أَضْجِعْهُ عَلَى جَانِبِهِ الْأَيْسَرِ- وَ صُبَّ الْمَاءَ مِنْ نِصْفِ رَأْسِهِ إِلَى قَدَمَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ ادْلُكْ بَدَنَهُ دَلْكاً رَفِيقاً- وَ كَذَلِكَ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ- ثُمَّ أَضْجِعْهُ عَلَى جَانِبِهِ الْأَيْمَنِ وَ افْعَلْ بِهِ مِثْلَ ذَلِكَ- ثُمَّ صُبَّ ذَلِكَ الْمَاءَ مِنَ الْإِجَّانَةِ- وَ اغْسِلِ الْإِجَّانَةَ بِمَاءٍ قَرَاحٍ- وَ اغْسِلْ يَدَيْكَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ‌ ...».[1]
مستحب چهاردهم: ایستادن غاسل در طرف راست میّت
الرابع عشر أن يقف الغاسل إلى جانبه الأيمن.
این مورد وجهی ندارد، و فقط ادّعای اجماع شده است که راست در کارهای خیر بهتر است.
مستحب پانزدهم: شستن دستهای غاسل تا مرفقین
الخامس عشر غسل الغاسل يديه إلى المرفقين بل إلى المنكبين ثلاث مرات في كل من الأغسال الثلاثة.
الی المرفقین، در مرسله یونس بود (إغسل یدیک الی المرفقین)؛ اما (إلی المنکبین)، که اینرا مرحوم صاحب جواهر هم دارد، دلیلی برایش پیدا نکردیم، آنی که در مورد منکبین داریم، مال بعد از غسل و قبل از کفن است. روایت ابن یقطین: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ (علیه السلام) عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- أَ فِيهِ وُضُوءُ الصَّلَاةِ أَمْ لَا- فَقَالَ غُسْلُ الْمَيِّتِ تَبْدَأُ بِمَرَافِقِهِ فَيُغْسَلُ بِالْحُرُضِ- ثُمَّ يُغْسَلُ وَجْهُهُ وَ رَأْسُهُ بِالسِّدْرِ- ثُمَّ يُفَاضُ عَلَيْهِ الْمَاءُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ لَا يُغَسَّلَنَّ إِلَّا فِي قَمِيصٍ- يُدْخِلُ رَجُلٌ يَدَهُ وَ يَصُبُّ عَلَيْهِ مِنْ فَوْقِهِ- وَ يُجْعَلُ فِي الْمَاءِ شَيْ‌ءٌ مِنَ السِّدْرِ وَ شَيْ‌ءٌ مِنْ كَافُورٍ- وَ لَا يَعْصِرْ بَطْنَهُ إِلَّا أَنْ يَخَافَ شَيْئاً قَرِيباً- فَيَمْسَحُ [مَسْحاً] رَفِيقاً مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْصِرَ- ثُمَّ يَغْسِلُ الَّذِي غَسَّلَهُ يَدَهُ- قَبْلَ أَنْ يُكَفِّنَهُ إِلَى الْمَنْكِبَيْنِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- ثُمَّ إِذَا كَفَّنَهُ اغْتَسَلَ».[2] غَسل إلی المنکبین، مال بعد از غسل سوم است، نه هر غسلی.
مستحب شانزدهم: مسح بدن میّت در زمان غسل
السادس عشر أن يمسح بدنه عند التغسيل بيده لزيادة الاستظهار إلا أن يخاف سقوط شي‌ء من أجزاء بدنه فيكتفى بصب الماء عليه.
مستحب است که در زمان غسل، به بدن میّت دست بکشد، تا بیشتر استظهار بکند که آب به همه جا رسید؛ این در موثقه عمار است، (و تمر یدک علی ظهر و بطنه)، که مراد تمام بدن است؛ مگر اینکه بترسد که با دست کشیدن موها یا چیز دیگری از بدن میّت کنده بشود.
مستحب هفدهم: شش مشک بودن آب غسل
السابع عشر أن يكون ماء غسله ست قرب.
در مورد اینکه ستّ قرب مستحب است یا سبع قرب، قبلاً بحثش مطرح شد.
مستحب هیجدهم: خشک کردن بدن میّت بعد از غسل
الثامن عشر تنشيفه بعد الفراغ بثوب نظيف أو نحوه.
مستحب است که بعد از غسل، بدن میّت را با ثوب یا پارچه نظیفی، خشک بکنند. موثقه عمار: «... ثُمَّ تُجَفِّفُهُ بِثَوْبٍ نَظِيفٍ...».[3]
مستحب نوزدهم: وضو دادن میّت قبل از دو غسل أوّل
التاسع عشر أن يوضأ قبل كل من الغسلين الأولين وضوء الصلاة مضافا إلى غسل يديه‌ إلى نصف الذراع.[4]
داستان وضوء، قبلاً گذشت، لذا در مورد آن بحث نمی­کنیم. غَسل یدیه، در مرسله یونس است. «... ثُمَّ اغْسِلْ يَدَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- كَمَا يَغْسِلُ الْإِنْسَانُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَى نِصْفِ الذِّرَاعِ ...».[5]
مستحب بیستم: سه بار شستن هر قسمت در هر غسل
العشرون أن يغسل كل عضو من الأعضاء الثلاثة في كل غسل من الأغسال الثلاثة ثلاث مرات.
سه بار شستن هر عضو، در هر کدام از أغسال، مستحب است. روایت کاهلی: «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- فَقَالَ اسْتَقْبِلْ بِبَطْنِ قَدَمَيْهِ الْقِبْلَةَ- حَتَّى يَكُونَ وَجْهُهُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ- ثُمَّ تُلَيِّنُ مَفَاصِلَهُ- فَإِنِ امْتَنَعَتْ عَلَيْكَ فَدَعْهَا- ثُمَّ ابْدَأْ بِفَرْجِهِ بِمَاءِ السِّدْرِ وَ الْحُرُضِ- فَاغْسِلْهُ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ وَ أَكْثِرْ مِنَ الْمَاءِ- فَامْسَحْ بَطْنَهُ مَسْحاً رَفِيقاً ثُمَّ تَحَوَّلْ إِلَى رَأْسِهِ- وَ ابْدَأْ بِشِقِّهِ الْأَيْمَنِ مِنْ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ- ثُمَّ ثَنِّ بِشِقِّهِ الْأَيْسَرِ مِنْ رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ وَجْهِهِ- فَاغْسِلْهُ بِرِفْقٍ وَ إِيَّاكَ وَ الْعُنْفَ وَ اغْسِلْهُ غَسْلًا نَاعِماً- ثُمَّ أَضْجِعْهُ عَلَى شِقِّهِ الْأَيْسَرِ لِيَبْدُوَ لَكَ الْأَيْمَنُ- ثُمَّ اغْسِلْهُ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمَيْهِ- وَ امْسَحْ يَدَكَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ بَطْنِهِ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ- ثُمَّ رُدَّهُ عَلَى جَانِبِهِ الْأَيْمَنِ لِيَبْدُوَ لَكَ الْأَيْسَرُ- فَاغْسِلْهُ بِمَاءٍ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمَيْهِ- وَ امْسَحْ يَدَكَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ بَطْنِهِ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ بِمَاءِ الْكَافُورِ وَ الْحُرُضِ- وَ امْسَحْ يَدَكَ عَلَى بَطْنِهِ مَسْحاً رَفِيقاً- ثُمَّ تَحَوَّلْ إِلَى رَأْسِهِ فَاصْنَعْ كَمَا صَنَعْتَ أَوَّلًا بِلِحْيَتِهِ- مِنْ جَانِبَيْهِ كِلَيْهِمَا وَ رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ- بِمَاءِ الْكَافُورِ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ- ثُمَّ رُدَّهُ إِلَى الْجَانِبِ الْأَيْسَرِ حَتَّى يَبْدُوَ لَكَ الْأَيْمَنُ- فَاغْسِلْهُ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ثَلَاثَ (غَسَلَاتٍ- ثُمَّ رُدَّهُ إِلَى جَانِبِهِ الْأَيْمَنِ حَتَّى يَبْدُوَ لَكَ الْأَيْسَرُ- فَاغْسِلْهُ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ) - وَ أَدْخِلْ يَدَكَ تَحْتَ مَنْكِبَيْهِ وَ ذِرَاعَيْهِ- وَ يَكُونُ الذِّرَاعُ وَ الْكَفُّ مَعَ جَنْبِهِ - كُلَّمَا غَسَلْتَ شَيْئاً مِنْهُ- أَدْخَلْتَ يَدَكَ تَحْتَ مَنْكِبَيْهِ وَ فِي بَاطِنِ ذِرَاعَيْهِ- (ثُمَّ رُدَّهُ عَلَى ظَهْرِهِ ثُمَّ اغْسِلْهُ بِمَاءٍ قَرَاحٍ- كَمَا صَنَعْتَ أَوَّلًا تَبْدَأُ بِالْفَرْجِ) - ثُمَّ تَحَوَّلْ إِلَى الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ وَ الْوَجْهِ- حَتَّى تَصْنَعَ كَمَا صَنَعْتَ أَوَّلًا بِمَاءٍ قَرَاحٍ- ثُمَّ أَزِّرْهُ بِالْخِرْقَةِ- وَ يَكُونُ تَحْتَهُ الْقُطْنُ تُذْفِرُهُ بِهِ إِذْفَاراً قُطْناً كَثِيراً- ثُمَّ تَشُدُّ فَخِذَيْهِ عَلَى‌ الْقُطْنِ بِالْخِرْقَةِ شَدّاً شَدِيداً- حَتَّى لَا تَخَافَ أَنْ يَظْهَرَ شَيْ‌ءٌ- وَ إِيَّاكَ أَنْ تُقْعِدَهُ أَوْ تَغْمِزَ بَطْنَهُ- وَ إِيَّاكَ أَنْ تَحْشُوَ فِي مَسَامِعِهِ شَيْئاً- فَإِنْ خِفْتَ أَنْ يَظْهَرَ مِنَ الْمَنْخِرَيْنِ شَيْ‌ءٌ- فَلَا عَلَيْكَ أَنْ تُصَيِّرَ ثَمَّ قُطْناً- وَ إِنْ لَمْ تَخَفْ فَلَا تَجْعَلْ فِيهِ شَيْئاً- وَ لَا تُخَلِّلْ أَظْفَارَهُ وَ كَذَلِكَ غُسْلُ الْمَرْأَةِ».[6]
مستحب بیست و یکم: شستن پاهای غاسل تا رکبتین در صورت وحدت غاسل و کفن کننده
الحادي و العشرون إن كان الغاسل يباشر تكفينه فليغسل رجليه إلى الركبتين.
اگر شخص غاسل بخواهد میّت را کفن بنماید، مستحب است که پاهای خود را تا رکبه بشوید؛ در روایت عمار فرموده «... ثُمَّ تَغْسِلُ يَدَيْكَ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ رِجْلَيْكَ إِلَى الرُّكْبَتَيْنِ- ثُمَّ تُكَفِّنُهُ ...».[7]
مستحب بیست و دوم: مشغول بودن غاسل به ذکر خدا در زمان غسل دادن
الثاني و العشرون أن يكون الغاسل مشغولا بذكر الله و الاستغفار عند التغسيل و الأولى أن يقول مكررا‌: رب عفوك عفوك‌ أو يقول‌ : اللهم هذا بدن عبدك المؤمن و قد أخرجت روحه من بدنه و فرقت بينهما فعفوك عفوك‌ خصوصا في وقت تقليبه-.
بابی را مرحوم صاحب وسائل برای این مطرح نموده است. (بَابُ اسْتِحْبَابِ مُبَاشَرَةِ غُسْلِ الْمَيِّتِ عَيْناً وَ الدُّعَاءِ لَهُ بِالْمَأْثُورِ‌)؛ «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا‌ مِنْ مُؤْمِنٍ يُغَسِّلُ مُؤْمِناً - وَ يَقُولُ وَ هُوَ يُغَسِّلُهُ (يَا) رَبِّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ- إِلَّا عَفَا اللَّهُ عَنْهُ».[8] و «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: أَيُّمَا مُؤْمِنٍ غَسَّلَ مُؤْمِناً- فَقَالَ إِذَا قَلَّبَهُ اللَّهُمَّ هَذَا بَدَنُ عَبْدِكَ الْمُؤْمِنِ- قَدْ أَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَيْنَهُمَا فَعَفْوَكَ عَفْوَكَ - إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَ سَنَةٍ إِلَّا الْكَبَائِرَ».[9]
مستحب بیست و سوم: عدم إظهار عیوب میّت
الثالث و العشرون أن لا يظهر عيبا في بدنه إذا رءاه‌.
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ غَسَّلَ مَيِّتاً فَأَدَّى فِيهِ الْأَمَانَةَ غُفِرَ لَهُ- قُلْتُ وَ كَيْفَ يُؤَدِّي فِيهِ الْأَمَانَةَ قَالَ لَا يُخْبِرُ  بِمَا يَرَى».[10] این روایت از حیث عیوب، اطلاق دارد؛ اصلاً این روایت کاری به عیب ندارد، بلکه آنچه را دیده است، مستحب است کتمان کند.
 
فصل في مكروهات الغسل‌
مکروه أوّل: نشاندن میّت در حال غسل
الأول إقعاده حال الغسل.
در خبر کاهلی که یاد می­دهد چه طور میّت را غسل بدهند، این مطلب را مطرح نموده است. «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- ... وَ إِيَّاكَ أَنْ تُقْعِدَهُ أَوْ تَغْمِزَ بَطْنَهُ- وَ إِيَّاكَ أَنْ تَحْشُوَ فِي مَسَامِعِهِ شَيْئاً- فَإِنْ خِفْتَ أَنْ يَظْهَرَ مِنَ الْمَنْخِرَيْنِ شَيْ‌ءٌ- فَلَا عَلَيْكَ أَنْ تُصَيِّرَ ثَمَّ قُطْناً- وَ إِنْ لَمْ تَخَفْ فَلَا تَجْعَلْ فِيهِ شَيْئاً- وَ لَا تُخَلِّلْ أَظْفَارَهُ وَ كَذَلِكَ غُسْلُ الْمَرْأَةِ».[11]
مکروه دوم: قرار دادن میّت بین دو پای غاسل
الثاني جعل الغاسل إياه بين رجليه.
بین دو پا قرار دادن، بی إحترامی است، و روایت خاصّی نداریم، فقط یک روایتی را مرحوم محقّق در معتبر آورده است، که در کتب روائی نیست (و لا یجعل المیّت بین رجلیه). البته یک روایت داریم که اگر میّت می­اُفتد، او را بین رِجل قرار بدهد، که از آن فهیده می­شود اگر نمی­اُفتد، قرار ندهد.
مکروه سوم، چهارم، پنجم، ششم: حلق رأس، و تراشیدن موها، گرفتن سبیل، و چیدن ناخن
الثالث حلق رأسه أو عانته. الرابع نتف شعر إبطيه. الخامس قص شاربه. السادس قص أظفاره بل الأحوط تركه و ترك الثلاثة قبله.
بعضی­ها قائل شده­اند که اینها حرام است، یک بحثی دارد، مرحوم صاحب وسائل یک بابی را به این بحث اختصاص داده است. (بَابُ عَدَمِ جَوَازِ إِزَالَةِ شَيْ‌ءٍ مِنْ شَعْرِ الْمَيِّتِ أَوْ ظُفُرِهِ فَإِنْ فَعَلَ جَعَلَهُ مَعَهُ فِي الْكَفَنِ وَ كَرَاهَةِ غَمْزِ مَفَاصِلِهِ‌).[12] مرحوم صاحب جواهر ادّعای اجماع را بر هر دو طرف (مکروه و حرمت) مطرح کرده است؛ و فرموده اجماعات با هم تعارض می­کنند، و روایات هم در بعضی از آنها نهی است. روایاتی که نهی دارد مثل روایت أوّل همین باب: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَا يُمَسُّ مِنَ الْمَيِّتِ شَعْرٌ وَ لَا ظُفُرٌ- وَ إِنْ سَقَطَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ فَاجْعَلْهُ فِي كَفَنِهِ».[13] و روایت سوم: «وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْمَيِّتِ يَكُونُ عَلَيْهِ الشَّعْرُ- فَيُحْلَقُ عَنْهُ أَوْ يُقَلَّمُ - قَالَ لَا يُمَسُّ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ اغْسِلْهُ وَ ادْفِنْهُ».[14] اما روایاتی که بر کراهت دلالت دارد، مثل روایت دوم: «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: كَرِهَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَنْ يُحْلَقَ عَانَةُ الْمَيِّتِ إِذَا غُسِّلَ- أَوْ يُقَلَّمَ لَهُ ظُفُرٌ أَوْ يُجَزَّ لَهُ شَعْرٌ».[15] و روایت چهارم، روایت معتبره طلحة بن زید: «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: كُرِهَ أَنْ يُقَصَّ مِنَ الْمَيِّتِ ظُفُرٌ أَوْ يُقَصَّ لَهُ شَعْرٌ- أَوْ يُحْلَقَ لَهُ عَانَةٌ أَوْ يُغْمَزَ لَهُ مَفْصِلٌ».[16]
مرحوم صاحب جواهر فرموده مراد از (کره) کراهت اصطلاحی است، و با آن نهی تعارض نموده و هر دو تساقط می­کنند، و برائت می­گوید حرام نیست.
و لکن بر مسلک مثل مرحوم خوئی، و مرحوم همدانی که می­گویند لفظ (کره) در روایات، ظهور در کراهت اصطلاحی  ندارد، فوقش مجمل است؛ و شاهدش این است که راجع به امیر المؤمنین (علیه السلام) داریم (ما کره الا حراما)، کره را اگر نگوئیم ظهور در حرمت دارد، لا أقل مجمل است، و روایات نهی، به ظهورش باقی است؛ اگر شهرت و إجماع بر کراهت نبود، قائل به حرمت می­شدیم، و لکن چون ادّعای اجماع و شهرت شده است، لا أقل احتیاط وجوبی در ترک است؛ و شاید مراد مرحوم سیّد از (بل الأحوط تركه و ترك الثلاثة قبله)، احتیاط وجوبی است، و شاید معلِّقین عروه که تعلیقه نزده­اند، احتیاط واجب فهمیده­اند.
مکروه هفتم: شانه کردن موی میّت
السابع ترجيل شعره.
شانه کردن و صاف کردن موی میّت، مکروه است، نسبت به این مورد، روایت نداریم، و فقط در کلمات علماء است؛ شاید منشأش این است که در موها معرض کنده شدن هستند.
مکروه هشتم: تمیز کردن ناخن
الثامن تخليل ظفره.
در روایت کاهلی (و لا تخلل) دارد.
مکروه نهم: شستن میّت با آب گرم شده به آتش یا مطلق آب گرم
التاسع غسله بالماء الحار بالنار أو مطلقا إلا مع الاضطرار.
مرحوم صاحب وسائل بابی را به این بحث، اختصاص داده است. (بَابُ كَرَاهَةِ تَغْسِيلِ الْمَيِّتِ بِمَاءٍ أُسْخِنَ بِالنَّارِ إِلَّا أَنْ يَخَافَ الْغَاسِلُ عَلَى نَفْسِهِ الْبَرْدَ).[17]‌ روایت أوّل: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ‌ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) لَا يُسْخَنُ الْمَاءُ لِلْمَيِّتِ». روایت دوم: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالا لَا يُقَرَّبُ الْمَيِّتُ مَاءً حَمِيماً». و روایت چهارم اطلاق دارد. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) لَا يُسْخَنُ الْمَاءُ لِلْمَيِّتِ». البته روایت اوّل هم بعید نیست که اطلاق داشته باشد.
در ادامه فرموده الّا در صورت اضطرار، که معنی ندارد روایات فرض اضطرار را بگیرد. روایت پنجم: «قَالَ وَ رُوِيَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ شِتَاءً بَارِداً- فَتُوقِي الْمَيِّتَ مِمَّا تُوقِي مِنْهُ نَفْسَكَ».
مکروه دهم: پریدن از روی میّت یا پا گذاشتن بر روی میّت
العاشر التخطي عليه حين التغسيل.
وقتی که میّت را غسل می­دهد، از آن طرف به این طرفش نیاید. یا به معنای این است که در زمان غسل دادن، بر روی میّت پا گذاشتن، مکروه است، چون خلاف حرمت است.
مکروه یازدهم: رها کردن غسال به بیت الخلاء و بالوعه
الحادي عشر إرسال غسالته إلى بيت الخلاء بل إلى البالوعة بل يستحب أن يحفر لها بالخصوص حفيرة كما مر.
مکروه است که آب غسل را به بیت الخلاء و بالوعه ارسال نمود، بلکه مستحب است که یک گودال مخصوصی برای آن حفر نمود. (بَابُ كَرَاهَةِ إِرْسَالِ مَاءِ غُسْلِ الْمَيِّتِ فِي الْكَنِيفِ وَ جَوَازِ إِرْسَالِهِ فِي الْبَالُوعَةِ). «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَالَ كَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ (علیه السلام) هَلْ يَجُوزُ أَنْ يُغَسَّلَ- الْمَيِّتُ وَ مَاؤُهُ الَّذِي يُصَبُّ عَلَيْهِ- يَدْخُلُ إِلَى بِئْرِ كَنِيفٍ- أَوِ الرَّجُلُ يَتَوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- أَنْ يَنْصَبَّ مَاءُ وُضُوئِهِ فِي كَنِيفٍ- فَوَقَّعَ (علیه السلام) يَكُونُ ذَلِكَ فِي بَلَالِيعَ».[18]
مکروه دوازدهم: مسح بطن میّت در صورت حامله بودن
الثاني عشر مسح بطنه إذا كانت حاملا‌.
دیروز روایتش را خواندیم.
مسأله 1: وجوب دفن نمودن أجزاء جدا شده از میّت با او
مسألة 1: إذا سقط من بدن الميت شي‌ء‌ من جلد أو شعر أو ظفر أو‌ سن يجعل معه في كفنه و يدفن بل يستفاد من بعض الأخبار استحباب حفظ السن الساقط ليدفن معه كالخبر الذي ورد أن سنا من أسنان الباقر (علیه السلام) سقط فأخذه و قال الحمد لله ثمَّ أعطاه للصادق ع و قال ادفنه معي في قبري.[19]
ظاهر کلام مرحوم سیّد این است که واجب است این کار را بکنیم. اما اینکه واجب است یا نه، در بحث تکفین خواهد آمد.
مسأله 2: عدم جواز ختنه میّت
مسألة 2: إذا كان الميت غير مختون‌ لا يجوز أن يختن بعد موته.‌
وقتی نتوانیم موهاش را بکَنیم، نمی­توانیم میّت را ختنه کنیم؛ این وظیفه بالغین است، و این الآن تکلیفی ندارد، خصوصاً که ربما مستلزم لمس و نظر به عورت است.
مسأله 3: عدم جواز غسل به کافور و تحنیط مُحرم
مسألة 3: لا يجوز تحنيط المحرم بالكافور‌ و لا جعله في ماء غسله كما مر إلا أن يكون موته بعد الطواف للحج أو العمرة.
این مسأله را مرحوم سیّد قبلا متذکّر شد.
(پایان سال تحصیلی؛ بحث سال جدید، در مورد تکفین میّت خواهد بود)
 
 

[1] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 480، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح3.
 
[2] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 483، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح7.
[3] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 485، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح10
[4] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، صص: 401‌ - 400
[5] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 480، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح3.
 
[6] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 483 - 481، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح 5.
[7] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 485 - 484، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح10
[8] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 495 - 494، باب 7، أبواب غسل المیّت، ح2.
[9] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 494، باب 7، أبواب غسل المیّت، ح1.
[10] - وسائل الشيعة، ج‌2، صص: 496 - 495‌، باب 8، أبواب غسل المیّت، ح1.
[11] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، صص: 483 - 481، باب 2، أبواب غسل المیّت، ح 5.
[12] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 500، باب 11، أبواب غسل المیّت.
[13] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 500، باب 11، أبواب غسل المیّت، ح1.
[14] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 500، باب 11، أبواب غسل المیّت، ح3.
[15] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 500، باب 11، أبواب غسل المیّت، ح2.
[16] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 500، باب 11، أبواب غسل المیّت، ح4.
[17] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 498، باب 10، أبواب غسل المیّت.
[18] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 538، باب 29، أبواب غسل المیّت، ح1.
[19] - العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 402‌ - 401.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  اقسام شرط در نماز و احکام ان خیشه 0 160 16-خرداد-1402, 18:22
آخرین ارسال: خیشه
  بررسی تمسک به حدیث لاتعاد در احکام خاصه نماز جمعه سید رضا حسنی 0 2,235 25-دي-1397, 16:49
آخرین ارسال: سید رضا حسنی
  «تقریر»  احکام اموات/تکفین احمدرضا 115 136,626 25-فروردين-1396, 21:24
آخرین ارسال: احمدرضا

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان