امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» کتاب الصلوه
#71
95/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الصلاۀ/اوقات فرائض /منتهای وقت نماز مغرب و عشاء/ معیار در منتصف اللیل
خلاصه مباحث گذشته:
 
نکات باقیمانده از بحث مبدأ نماز مغرب
عرض کردیم مبدأ نماز مغرب زوال حمره مشرقیه است به خاطر صحیحه عبدالله بن وضاح که آن را بر روایات معارض آن به خاطر مخالفت عامه ترجیح دادیم. بلکه روایات معارض که ظاهر در کفایت استتار قرص شمس بود اکثراً قابل توجیه بود که مراد از استتار قرص مرتبه ای از استتار قرص است. حتّی این روایت صحیحه که می فرماید: وَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَقْتُ الْمَغْرِبِ إِذَا غَابَ الْقُرْصُ- فَإِنْ رَأَيْتَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَ قَدْ صَلَّيْتَ أَعَدْتَ الصَّلَاةَ الْحَدِيثَ.[1]
که برخی فکر می کنند این روایت صریح است در این که وقت نماز مغرب غروب آفتاب است. زیرا اگر قرص خورشید به همراه نور آن غائب شود دیگر فرض نمی شود که دوباره خورشید دیده شود و زوال حمره مشرقیه اشتباه ناپذیر است و اشتباه تنها نسبت به غائب شدن قرص به تنهایی، معنا دارد.
که به نظر ما اگر صریح هم بود به خاطر مخالفت عامه آن آن را طرح می کردیم ولی این روایت صراحت ندارد زیرا قضیّه فرضیه است و انسان گاهی اشتباه می کند و گاهی هوا آن قدر تاریک می شود که انسان فکر می کند زوال حمره مشرقیه شده است و شب شده است بعد می فهمد هنوز شب نشده است. در روایتی صحیحه داریم: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْمٍ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ فَغَشِيَهُمْ سَحَابٌ أَسْوَدُ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَظَنُّوا أَنَّهُ لَيْلٌ فَأَفْطَرُوا ثُمَّ إِنَّ السَّحَابَ انْجَلَى فَإِذَا الشَّمْسُ فَقَالَ عَلَى الَّذِي أَفْطَرَ صِيَامُ ذَلِكَ الْيَوْمِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- أَتِمُّوا الصِّيٰامَ إِلَى اللَّيْلِ فَمَنْ أَكَلَ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ اللَّيْلُ فَعَلَيْهِ قَضَاؤُهُ لِأَنَّهُ أَكَلَ مُتَعَمِّداً.[2] یعنی کما این که در این روایت ذکر شده است ممکن است أبرهای سیاهی وجود داشته باشد که انسان فکر کند زوال حمره مشرقیه صورت گرفته است و شب شده است.
یا روایت خثعمی که بنی سلمه بعد از نماز پیامبر نهصد متر راه می رفتند و وقتی به خانه می رسیدند جای تیرها در دیوار را می دیدند یعنی هوا این قدر روشن بود. گفته می شود این روایت صریح در این است که استتار قرص ملاک است زیرا اگر زوال حمره مشرقیه شرط باشد و پیغمبر نماز بخواند و بنی سلمه نهصد متر راه هم بروند دیگر هوا تاریک می شود و جای تیر ها هم معلوم نمی شود:
و لکن می گوییم این روایت علاوه بر این که سند آن را برخی ضعیف می دانند، ولی به نظر ما چون محمد بن یحیی خثعمی مروی عنه ابن أبی عمیر است با سند مشکل نداریم. ولی می گوییم دلالت روایت بر کفایت استتار قرص نه تنها صریح نیست بلکه دلالت بر کفایت استتار قرص هم نمی کند زیرا:
نهصد متر راه حدود ده دقیقه طول می کشد و هوا هم این قدر تاریک نمی شود که دیگر موضع سهام را نبینند و این را هم در نظر داشته باشید که الآن اذان را فکر می کنم کمی دیرتر می گویند. و این را هم نگفته اند که بنی سلمه با أسب بودند یا پیاده بودند. علاوه بر این که در قدیم چشم ها به تاریکی عادت داشته است و خصوصاً اگر شبی بوده است که مهتاب بوده است مطلب روشن تر می شود.
منازل آن ها تا مسجد پیامبر نصف میل یعنی نهصد متر بوده است وقتی به خانه هایشان می رسیدند آن جایی که روز ها تیراندازی کرده بودند و جای تیرها در دیوار مانده بود را می دیدند یعنی هوا هنوز این قدر تاریک نشده بود. و ظاهر روایت این است که موضع تیرها هم کنار منازلشان بوده است.
و بر فرض اگر صریح هم باشد با روایت عبدالله بن وضّاح معارض می کند و مخالفت عامّه مرجّح صحیحه عبدالله بن وضاح خواهد بود.
منتهای وقت مغرب (معیار در تعیین منتصف اللیل)
مشهور گفته اند منتهای مغرب که منتصف اللیل است نصف بین غروب شمس که با زوال حمره مشرقیه محقّق می شود تا طلوع فجر است.
مرحوم خویی فرموده اند: منتصف اللیل از غروب شمس است و غروب را به استتار قرص می دانم، تا طلوع شمس.
کلام علامه مجلسی در تعیین معنای لیل و نهار
نکته: مرحوم مجلسی در بحار جلد هشتاد صفحه 74 مفصّل بحث کرده است و قائل شده است أول شب غروب شمس است و آخر شب طلوع فجر است.
ایشان تعبیری جالب دارند: اعلم أن بعض أصحابنا في زماننا جددوا النزاع القديم الذي كان في بعض الأزمان السابقة و اضمحل لوضوح الحق فيه و اتفق الخاص و العام فيه على أمر واحد و هو الخلاف في معنى الليل و النهار شرعا و عرفا بل لغة هل ابتداء النهار من طلوع الفجر أو طلوع الشمس و عندنا أنه لا يفهم في عرف الشرع و لا في العرف العام و لا بحسب اللغة من اليوم أو النهار إلا ما هو من ابتداء طلوع الفجر و لم يخالف في ذلك إلا شرذمة قليلة قد انقرضوا. نعم بعض أهل الحرف و الصناعات لما كان ابتداء عملهم من طلوع الشمس قد يطلقون اليوم عليه و بعض أهل اللغة لما رأوا هذا الإصلاح ذكروه في كتب اللغة و يحتمل أن يكون كلاهما بحسب اللغة حقيقة و كذا المنجمون قد يطلقون اليوم على ما بين الطلوع إلى الغروب و على ما بين الطلوع إلى الطلوع و على ما بين الغروب إلى الغروب و على ما بين الزوال إلى الزوال و كذا النهار على المعنى الأول و الليل على ما بين غروب الشمس إلى طلوعها.[3]
ثمرات بحث از معنای لیل و نهار
نکته: ثمره این بحث تنها در نماز مغرب و عشاء ظاهر نمی شود بلکه این که أول روز طلوع فجر است یا طلوع آفتاب است در موارد دیگر هم ثمره دارد: مثلاً در بحث اقامه عشرۀ أیام آقای زنجانی می گوید محتمل است 240 ساعت مراد باشد. ولی مشهور می گویند مراد ده روز است هر چند ده شب نشود لذا این که ده روز اقامه داشته است یا نه به ابتدا و انتهای شب بستگی دارد. یا در بحث حیض که أقلّ آن ثلاثۀ أیّام است: آقای زنجانی سه روز را 72 ساعت می گیرند که به نظر ما در بحث حیض همین درست است. ولی مشهور سه روز کامل را محاسبه می کنند و شب را محاسبه نمی کنند لذا این بحث ثمره دارد. و نیز در بحث خیار حیوان ثلاثۀ أیّام این ثمره مترتّب می شود.
أدله مرحوم خویی بر اتمام لیل با طلوع شمس
مرحوم خویی مستند های خود را ذکر می کند و مستند های مشهور را ردّ می کند.
عمده استدلال ایشان فهم عرفی و ردّ استدلال مشهور است: ایشان می گوید از نظر عرف مسلّم طلوع فجر منتهای شب نیست.
ایشان می فرماید دو روایت ضعیفه هم مؤیّد ما است:
مؤیّدات
روایت أول (عمر بن حنظله)
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ زَوَالُ الشَّمْسِ- نَعْرِفُهُ بِالنَّهَارِ فَكَيْفَ لَنَا بِاللَّيْلِ- فَقَالَ لِلَّيْلِ زَوَالٌ كَزَوَالِ الشَّمْسِ- قَالَ فَبِأَيِّ شَيْ‌ءٍ نَعْرِفُهُ قَالَ بِالنُّجُومِ إِذَا انْحَدَرَتْ.[4]
یعنی ستاره هایی که هنگام غروب آفتاب طلوع می کنند وقتی به بالای سر شما رسیدند و به طرف غرب متمایل شدند منتصف اللیل محقّق می شود.
ایشان فرموده است: نیمه بین غروب آفتاب و طلوع آفتاب است که این ستاره از بالای سر ما رد می شود زیرا مدار این ستاره مدار خورشید است وگرنه علامت زوال شب نمی شود.
ایشان فرموده است از این روایت می فهمیم که معیار زوال لیل ستاره ای است که دو ویژگی داشته باشد أول این که با غروب شمس طلوع کند نه ستاره ای که چند ساعت بعد از غروب شمس طلوع می کند.دوم این که در وسط شب هم در وسط آسمان باشد یعنی مدار آن همان مدار خورشید باشد و معیار آن ستاره ای که در ابتدای شب وسط آسمان است هم نیست.
حرکت خورشید و ستاره آن هم در یک شب برای ما محسوس نیست بلکه حرکت برای زمین است و ما فکر می کنیم خورشید یا ستاره ها یا ماه حرکت می کنند.
اگر مدار ستاره غیر از مدار خورشید باشد شب ها فرق نخواهد کرد: زیرا این که شب ها در زمستان و تابستان کوتاه و بلند می شود اختلاف مدار خورشید است که گاهی بالای خط استواء است و گاهی بالای خط استواء است. لذا اگر مدار ستاره در زمستان همان مدار خورشید در تابستان باشد، موجب کوتاهی شب می شود.
و ما فکر کردیم و فهمیدیم که حقّ همین است که مرحوم خویی فرموده است که مدار ستاره باید مدار خورشید باشد تا شب و روز که نسبت به خورشید سنجیده می شود نسبت به ستاره هم یکسان شود. در شب که خورشید غائب است اگر ده ساعت طول می کشد باید برای ستاره هم همین گونه باشد.
لذا این روایت دلیل می شود که معیار انحدار نجوم از غروب آفتاب تا طلوع شمس است وگرنه این علامت درست در نمی آید.
ایشان سند را ضعیف می داند ولی ما سند را صحیح می دانیم.
ولی دلالت این روایت مشکل دارد و وثوق نوعی به خلل در این روایت وجود دارد زیرا ستاره ای که در مدار خورشید باشد و با غروب خورشید طلوع کند پیدا نکردیم ما یک نجم هم پیدا نکردیم با این که در روایت تعبیر به نجوم کرده است.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ الْقَرَوِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دُلُوكُ الشَّمْسِ زَوَالُهَا وَ غَسَقُ اللَّيْلِ بِمَنْزِلَةِ الزَّوَالِ مِنَ النَّهَارِ.[5]
این روایت هم زوال لیل را به زوال نهار تشبیه کرده است.
اشکال این روایت ضعف سند است و أحمد قروی توثیق ندارد. و این که آقای خویی فرموده است ابن ادریس به کتاب محمد بن علی بن محبوب سند ندارد صحیح نیست زیرا ابن إدریس وقتی به این کتاب می رسد می گوید و هو بخطّ الشیخ عندی و شیخ طوسی هم به این کتاب سند دارد و سند شیخ طوسی کافی است.
به لحاظ دلالت ممکن است کسی مناقشه کند که معلوم نیست تنزیل روایت از جمیع جهات باشد: شاید می خواهد بگوید همان طور که زوال نهار مبدأ نماز ظهر و عصر است غسق اللیل هم مبدأ نماز شب و منتهای نماز مغرب و عشاء است. أما این که غسق اللیل چه زمانی باشد را بیان نمی کند.
آقای خوئی فرموده است که ما از این جهت استفاده می کنیم که غسق به معنای شدت ظلمت است و شدت ظلمت در شب هم منتصف اللیل است زیرا در روایات گفته اند غسل اللیل منتصف اللیل.و شب هم از سایه ای که توسط خورشید ایجاد می شود تشکیل می شود. لذا وسط سایه تاریک ترین قسمت سایه است.
ولکن این مطلب خیلی برای ما واضح نیست زیرا دقت عقلی نباید بکنیم و به طور عرفی تاریکی نیمه شب با تاریکی یک ساعت قبل از آن یا یک ساعت بعد از آن فرق نمی کند و همه شدت ظلمت است. ما قبول داریم که روایت غسق اللیل را به منتصف اللیل تفسیر کرده است ولی از کجا معلوم منتصف اللیل بین غروب آفتاب تا طلوع شمس است شاید نظر مشهور درست باشد زیرا در هر دو صورت شدت ظلمت لیل صدق می کند.آن منتصف ما بین غروب الشمس الی طلوع الشمس فقط غسق اللیل نیست؛ اطرافش هم یک ساعت قبل، یک ساعت بعد هم غسق اللیل است. شارع می‌گوید منتصف اللیل،شاید حرف مشهور درست باشد.
و لذا این مؤیدها را قبول نداریم.
مشهور به آیاتی استدلال کرده اند که در این جلسه اجمالاً به آن اشاره می کنیم:
آیه أول:انا انزلناه فی لیلة القدر سلام هی حتی مطلع الفجر. یعنی مطلع الفجر، شب قدر، تمام می‌شود، ‌شب تمام می‌شود. نه این‌که شب هست سلام نیست، تخصیص زدیم، این خلاف ظاهر است.
و اللیل اذ ادبر و الصبح اذا اسفر. شب می‌رود صبح می‌آید. و اینکه صبح بعد از طلوع شمس است را هیچ کس نمی‌گوید. و الصبح اذا اسفر یعنی آشکار بشود. آشکاری صبح به طلوع فجر است.
و اللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس. صبح را در مقابل لیل قرار داده است.
 

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 167‌.
[2] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌4، ص: 100‌.
[3] بحار الأنوار، ج‌80، ص: 74‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 273‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 273‌.

پاسخ
#72
1395/12/7
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع
:
کتاب الصلاۀ/اوقات فرائض /منتهای شب (طلوع فجر یا طلوع شمس)
خلاصه مباحث گذشته:
 
منتهای شب (معیار در تعیین منتصف اللیل)
بحث راجع به این بود که منتهای شب طلوع فجر است یا طلوع شمس است که طبعاً در شناخت نیمه شب مؤثّر خواهد بود که بین غروب آفتاب و طلوع فجر است که نظر مشهور است یا میان غروب آفتاب یا طلوع شمس است که نظر مرحوم خویی و مرحوم استاد است.
مرحوم خویی (طلوع شمس)
دلیل (استظهار عرفی)
مرحوم خویی فرمودند که: استظهار عرفی ما این است که معیار شب و روز عرفاً طلوع شمس است که تا وقتی که طلوع نکرده است عرف می گوید شب است و وقتی طلوع می کند عرف می گوید روز است.
علاوه بر این که در روایات غسق اللیل به منتصف اللیل تفسیر شده است و غسق اللیل به معنای اوج ظلمت شب است. و اوج ظلمت شب نیمه شب ما بین غروب خورشید و طلوع خورشید است. زیرا خورشید که غروب می کند به تدریج هوا تاریک می شود و وقتی به نقطه وسط میان غروب و طلوع خورشید می رسد، ما در دورترین نقطه نسبت به خورشید هستیم و در عمق سایه خورشید وارد می شویم و اوج ظلمت شب این موقع است. و غسق اللیل هم همین است که در روایات به منتصف اللیل تفسیر شده است.
علاوه بر این که روایات گفته اند زوال النهار، وسط النهار و منتصف النهار اذان ظهر است یعنی نیمه اول روز تمام می شود و وارد نیمه دوم می شویم و اگر نیمه أول روز را از اذان صبح تا اذان ظهر حساب کنیم از نیمه دوم بزرگتر می شود و دیگر وسط النهار نخواهد بود.
مؤیّدات
بعد فرموده است: دو روایت داریم که سند آن ضعیف است و لذا به عنوان مؤیّد ذکر می کنیم:
روایت أول
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ زَوَالُ الشَّمْسِ- نَعْرِفُهُ بِالنَّهَارِ فَكَيْفَ لَنَا بِاللَّيْلِ- فَقَالَ لِلَّيْلِ زَوَالٌ كَزَوَالِ الشَّمْسِ- قَالَ فَبِأَيِّ شَيْ‌ءٍ نَعْرِفُهُ قَالَ بِالنُّجُومِ إِذَا انْحَدَرَتْ.[1]
ما سند این روایت را قبول داریم.
دلالت روایت: امام علیه السلام فرمود نیمه شب به انحدار نجوم فهمیده می شود. مرحوم خویی فرموده اند که ستاره ها پخش اند، در شرق، غرب، جنوب و شمال: برخی از ستاره ها در روز در افق بوده است و ما نمی دیدیم و یک ساعت بعد از غروب آفتاب از افق غائب می شود. و برخی از ستاره ها بعد از ساعت ها از غروب آفتاب تازه از مشرق طلوع می کند و بعد از اذان صبح هنوز بالای سر ما است. لذا معیار ستاره هایی است که مقارن با غروب آفتاب طلوع می کنند.
بعد ایشان فرموده است: ستاره هایی که همزمان با غروب آفتاب طلوع می کنند فرق می کنند و باید مدار این ستاره ها هم با مدار خورشید متّحد باشد: شما نگاه کنید علّت این که شب های زمستان طولانی و شب های تابستان کوتاه است به خاطر مدار خورشید است: خورشید در شب یلدا بیست و سه درجه و نیم زیر خط استواء است و در مدار رأس الجدی است و لذا قطب جنوب شش ماه روز است و نیم کره جنوبی تابستان است و روز آن خیلی بلند است ولی نیم کره شمالی که ما در آن هستیم روزش کوتاه و شب آن بلند است. و قطب شمال در این وقت شش ماه شب است.
و خورشید در طولانی ترین روز تابستان بیست و سه درجه و نیم بالای خط استواء است. و لذا قطب شمال شش ماه روز است ولی قطب جنوب شش ماه شب است. و مقدار روشنای نیم کره شمالی در تابستان زیاد است و مقدار تاریکی آن کم است لذا وقتی زمین می چرخد زودی تاریکی تمام می شود.
پس مدار خورشید باعث طولانی و کوتاه شدن شب ها می باشد؛ حال اگر مدار ستاره با مدار خورشید فرق کند و مدار ستاره بخواهد بر عکس مدار خورشید عمل کند یعنی در شب های زمستان که طولانی است ستاره همزمان با غروب آفتاب طلوع کند ولی چند ساعت قبل از حتّی اذان صبح غروب کند. این فایده ای ندارد.
آقای خویی با این بیان می فرمایند که: معیار ستاره ای است که هنگام غروب آفتاب طلوع می کند و مدار آن همان مدار خورشید باشد که با غروب شمس طلوع و با طلوع شمس غروب کند. و با این بیان نظر ایشان به دست می آید که معیار منتصف اللیل انحدار همچون نجومی است که باید طلوع شمس در نظر گرفته شود.
مناقشه
آقای خویی اشتباه کرده است: ایشان یک فهم عرفی داشته است و ما هم آن را تأیید کردیم ولی در محاسبه اشتباه کرده است؛
فرض کنید در شب یلدا که خورشید بیست و سه درجه و نیم زیر خط استواء و در مدار رأس الجدی است حال اگر مدار ستاره همان مدار خورشید باشد، اگر فاصله میان طلوع تا غروب خورشید ده ساعت باشد باید فاصله میان طلوع و غروب ستاره هم ده ساعت باشد در حالی که شب های زمستان چهارده ساعت است.
لذا باید می گفتید مدار ستاره در مدار متعاکس مدار خورشید باشد: یعنی روز ستاره باید مثل شب خورشید باشد نه مثل روز خورشید. یعنی به گونه ای که فاصله بین طلوع و غروب ستاره مثل فاصله میان غروب و طلوع خورشید باشد. و این در صورتی است که مدار متعاکس باشد و ستاره در شب یلدا در مدار رأس السرطان باشد.
وقتی این گونه شد فقط باید تجربه کرد. و به قول برخی از علمای گذشته که به این مطالب آشنا بوده اند مثلاً در رسائل آل طوق قطیفی که باید ستاره در منزلی رقیب منزل خورشید باشد و خودشان گفته اند که این تجربی است. در قدیم بهترین راه شناخت ستاره ها بوده اند مثلاً به اعرابی گفتند که چگونه است که بر احوال نجوم آگاهی داری؟ او گفت چگونه می شود که کسی آدرس خانه خودش را نداند.
علّامه مجلسی در بحار جلد هشتاد از صفحه صد و سی و چهار این روایت را خوب بحث کرده است. چون اوائل غروب آفتاب در مشرق ستاره دیده نمی شود کما این که نزدیکی های طلوع آفتاب در مغرب ستاره دیده نمی شود بلکه این ها تقریبی است و لذا معلوم نیست که امام علیه السلام به کدام امر معهود بین مردم اشاره می کند: آیا مراد آن ستاره هایی است که با غروب آفتاب طلوع و با طلوع آفتاب غروب می کنند یا نه. که گفتیم دقیقاً هم در لحظه غروب آفتاب قابل شناسایی نیست. و حال که تقریبی شد اختلاف بین قول مرحوم خویی و مشهور حداکثر سه ربع است (اگر فرض کنیم که فاصله بین طلوع فجر و طلوع خورشید یک ساعت و نیم باشد). و این اختلاف فاصله مضرّ به نظر مشهور نیست و با مقدار تقریبی و تخمینی که در این روایت آمده منافات ندارد.
لذا انصاف این است که این روایت نظر مشهور را ردّ نمی کند.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ الْقَرَوِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دُلُوكُ الشَّمْسِ زَوَالُهَا وَ غَسَقُ اللَّيْلِ بِمَنْزِلَةِ الزَّوَالِ مِنَ النَّهَارِ.[2]
روایت أحمد قروی که ضعف سند داشت.
مناقشه
دلالت آن هم ضعیف بود زیرا روایت نگفت غسق اللیل چه زمانی است و ممکن است بین غروب شمس و طلوع فجر باشد.
بررسی استظهار عرفی
به نظر ما استدلال ایشان به عرف صحیح است و شکی نیست که عرف بعد از طلوع فجر لیل را صادق می داند و روز را صادق نمی داند. این که شیخ طوسی در خلاف فرمودند که عامّه أهل علم می گویند که لیل تا طلوع فجر است: می گوییم عرف عام که این گونه نیست و اینکه أهل علم گفته اند مهم نیست. و عرف هم منحصر به متدیّنین نیست اگر کسی به عرف عام کوچه و بازار بگوید وقتی شب تمام شد بیا تا پول تو را بدهم، اگر اذان صبح برای گرفتن پول بیاید می گوید هنوز روز نشده است.
عرف این را می فهمد و عرف در طول تاریخ در همه بلاد همین بوده است و مردم کاری به اذان صبح ندارند اگر اروپا و جاهای دیگر بروید شب را تا طلوع فجر نمی بینند.
و این که آقای خویی فرمود منتصف النهار و وسط النهار حرف خوبی است که باید دو نیمه با هم مساوی باشد و فهم عرفی خوبی است. و تنها باید أدله مشهور را جواب دهیم.
ولی استدلال ایشان به غسق اللیل تمام نیست و غسق اللیل به معنای تاریکی شب است و منتصف اللیلی که مرحوم خویی فرموده اند با یک ساعت قبل از آن فرق محسوس ندارد لذا برخی غسق اللیل را به معنای سقوط شفق گرفته اند.
عرفاً و حتّی علماً وقتی می گویند شب شد معنایش این است که خورشید در سمت دیگر می تابد و چون خورشید بزرگتر از زمین را نور می دهد عملاً طرف دیگر زمین سایه ای مثل حالت مخروطی به وجود می آید و مثل قیفی است که دهانه بزرگ آن به سمت افق است و وقتی زمین می چرخد شب شروع می شود و همین که داخل قیف رفتیم دیگر به لحاظ تاریکی فرقی با وسط قیف عرفاً و عقلاً وجود ندارد.
ولی فهم عرفی را که ما قبول داریم کافی نیست و باید ببینیم از روایات به دست می آید که حقیقت شرعیّه و یا متشرعیّه ای وجود داشته است یا نه.
بررسی أدله مشهور
لذا باید أدله مشهور را بررسی کنیم:
عرف عام
برخی ادّعای عرف عام می کند که برای ما این مطلب واضح نیست: علّامه مجلسی در بحار می گوید: لا يفهم في عرف الشرع و لا في العرف العام و لا بحسب اللغة من اليوم أو النهار إلا ما هو من ابتداء طلوع الفجر و لم يخالف في ذلك إلا شرذمة قليلة قد انقرضوا.[3]
شاید عرف عامی که ایشان می گویند عرف عامی است که مقدّسین اطراف ایشان بیان می کردند. و این زمان با آن زمان فرقی ندارد و ما از عرف عام این را نمی فهمیم که با طلوع فجر شب تمام شود.
ما به نظر مرحوم خویی و مرحوم استاد تمایل داریم و معتقد ایم دلیل شرعی بر تعبّد به این که منتهای شب طلوع فجر است تمام نشده است و بر فهم عرفی باقی می مانیم لذا از همین الآن جواب أدله مشهور را می دهیم.
آیات
آیاتی که مشهور به آن استدلال کرده اند:
انا انزلناه فی لیله القدر...سلام هی مطلع الفجر: صاحب جواهر می گوید: این مطلب صحیح نیست که گفته شود بعد از مطلع فجر باز شب قدر است ولی سلام تا مطلع فجر است و بعد از آن تمام می شود:
مناقشه
جواب این است که استعمال علامت حقیقت نیست: لیل دو استعمال دارد؛
گاهی در مقابل صبح می گویند که مستعمل فیه آن ما یقابل الصبح است مثل آیه دیگری که مشهور به آن استدلال کرده اند: واللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفّس. صبح به معنای أعم، جزئی از شب است ولی وقتی در مقابل شب قرار می گیرد شب در معنای أخص استعمال می شود مثل فقیر و مسکین که فقیر عند الاطلاق أعم از مسکین است ولی وقتی در مقابل هم ذکر کنند معنای أخصی دارد و لیل و صبح هم همین گونه است که اذا اجتمعا افترقا. ولی لیل به طور مطلق شامل صبح هم می شود.
ولی لیل در مقابل نهار این طور نیست، فمحونا آیه اللیل و جعلنا آیه النهار مبصره که ظاهر آیه النهار مبصرهً، خورشید است.
خلاصه این که استعمال با قرینه مقابله منافات با این که ظهور اطلاقی لیل شامل ما بین طلوعین شود ندارد و لذا جواب از اکثر آیات که در جواهر ذکر کرده است داده می شود:
فأسر بأهلک بقطع من اللیل انّ موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب: که باز می گوییم در این جا لیل در مقابل صبح است و قرینه مقابله وجود دارد.
انّکم لتمرّون علیهم مصبحین و بالیل أفلا تعقلون: که استدلال می کنند که لیل در مقابل صبح است و لذا معنایش این است که لیل تا طلوع فجر است. که در این آیه هم همان جواب را می دهیم. و ما ملتزم می شویم که در هر کجا قرینه مقابله بود ما این ظهور را قبول می کنیم.
مشهور به قرینه مقابله شب را تا طلوع فجر می دانند ولی ما می گوییم این استدلال تمام نیست.
فالق الاصباح و جعل اللیل سکنا- و الفجر و لیال عشر- سبح بحمد ربّک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء اللیل
کتب علیکم الصیام أیاماً معدودات که مسلّم مراد از یوم طلوع فجر است به خاطر آیه «کلوا و اشربوا حتّی یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود من الفجر» که یوم در اینجا در معنای أوسع که از طلوع فجر است استعمال شده است. و ما منکر نیستیم ولی بحث در ظهور اطلاقی لیل و نهار است.
بعضی از الفاظ معنای موسّع و مضیّق دارند.
بررسی استدلال شیخ طوسی ره
مرحوم شیخ طوسی به آیه «اقم الصلاه طرفی النهار و زلف من اللیل» استدلال کرده که آخر شب طلوع فجر است: فرموده است اجماع داریم که مراد از نماز در طرفی النهار نماز صبح و نماز عصر است. در حالی که در صحیحه زراره مراد از نماز در طرفی النهار را نماز صبح و نماز مغرب می گیرد.
ایشان فرموده است وقتی یک طرف نماز عصر شد که در روز است پس باید طرف دیگر هم که نماز صبح است داخل در روز باشد و گرنه خلاف وحدت سیاق می شود.
جواب این است که: در روایت نماز در طرفی النهار را به نماز صبح و مغرب تفسیر کرده است و قضیه بر عکس است یعنی نماز مغرب که طرف النهار است خارج از نهار است باید بگوییم نماز صبح هم که طرفی النهار است خارج از نهار است.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 273‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 273‌.
[3] بحار الأنوار، ج‌80، ص: 74‌.


پاسخ
#73
[b]1395/12/8[/b]
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الصلاۀ/اوفات فرائض /منتهای شب(معیار در تعیین منتصف اللیل)
خلاصه مباحث گذشته:
 
منتهای شب (معیار در تعیین منتصف اللیل)
بحث راجع به این بود که منتصف اللیل چه موقع است: ما بین غروب آفتاب و طلوع آفتاب است که نظر مرحوم خویی و مرحوم استاد قدّس سرّهما، است. و یا ما بین غروب آفتاب و طلوع فجر است که نظر مشهور است و شیخ طوسی ره در خلاف فرمود نظر عامّه أهل علم است.
بررسی أدله مشهور
مشهور غیر از ظهور عرفی به آیات و روایات استدلال کرده اند.
عمده آیات (قرینه مقابله بین لیل و صبح)
آیاتی که مشهور به آن استدلال کرده اند عمدتاً به قرینه مقابله بین شب و صبح در لیل به معنای أخص (که با طلوع فجر تمام می شود) ظهور پیدا کرده است مثل «واللیل اذ أدبر و الصبح اذا أسفر». ولکن منافاتی با این ندارد که ظهور اطلاقی لیل شامل بعد از طلوع فجر هم می شود که بالوجدان چنین ظهوری وجود دارد.
آیه قم اللیل
أمّا برخی از آیات مثل این آیه: «قم اللیل إلّا قلیلاً نصفه أو انقص منه قلیلا أو زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا» که گفته اند مسلّم است که پیامبر صلی الله علیه و آله مخاطب بود که تا طلوع فجر بیدار بماند و عبادت کند و گرنه بعد از طلوع فجر و أدای نماز صبح پیامبر نمازی نمی خواند. لذا معلوم می شود مراد از شب در این آیه شب تا طلوع فجر است.
مناقشه
جواب از این آیه این است که: استعمال أعم از ظهور اطلاقی است: اگر مراد از لیل در آیه به خاطر وجود قرینه لیل تا طلوع فجر باشد دلیلی ندارد که بگوییم در مواردی که قرینه نیست هم در این معنا ظهور دارد.
علاوه بر این که لزومی ندارد بگوییم مراد لیل تا طلوع فجر است: مگر خدا فرمود قم اللیل کلّه و اگر ما بین طلوعین داخل در شبی باشد که پیامبر أمر به قیام للصلاۀ ندارد، مشکلی ایجاد نمی کند.
آیه أقم الصلاه طرفی النهار
به آخرین آیه رسیدیم: «أقم الصلاۀ طرفی النهار» که شیخ طوسی ره فرمود اجماع داریم که مراد از «أقم الصلاه طرفی النهار» نماز صبح و نماز عصر است و چون نماز عصر داخل نهار است ظاهر این است که نماز صبح هم که طرف دیگر نهار است داخل در نهار است.
ظاهراً در کلام شیخ ره اشتباه شده است و ایشان می خواسته به آیه «حافظوا علی الصلوات و الصلاه الوسطی» استدلال کند که در صحیحه زاره مراد از «الصلاه الوسطی» نماز ظهر دانسته شده است که بین دو نماز در روز واقع شده است که اگر به این استدلال کند قابل توجیه است. ولی ظاهر استدلال ایشان که ادّعای اجماع نسبت به این که مراد از طرفی النهار نماز صبح و عصر است جزاف است و چه طور می شود بر خلاف روایت صحیحه که خود شیخ ره نقل کرده است اجماع بر این مسأله داشته باشیم. و شبیه این ادّعای اجماع در کلام قاضی ابن برّاج در جواهر الفقه مطرح شده اس که ظاهراً اشتباه شده است و ظاهراً مقصود همان «حافظوا علی الصلوات و الصلاه الوسطی» است؛
صحیحه زراره
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الصَّلَاةِ- فَقَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ- فَقُلْتُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَيَّنَهُنَّ فِي كِتَابِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ ص أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ دُلُوكُهَا زَوَالُهَا- وَ فِيمَا بَيْنَ دُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ أَرْبَعُ‌ صَلَوَاتٍ- سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَيَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ- وَ غَسَقُ اللَّيْلِ هُوَ انْتِصَافُهُ- ثُمَّ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ- إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَةُ- وَ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي ذَلِكَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاةُ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ وَ هِيَ صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ- وَ قَالَ تَعَالَى حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ هِيَ صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ هِيَ أَوَّلُ صَلَاةٍ صَلَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ هِيَ وَسَطُ النَّهَارِ- وَ وَسَطُ صَلَاتَيْنِ بِالنَّهَارِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ فِي بَعْضِ الْقِرَاءَةِ حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ- وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى صَلَاةِ الْعَصْرِوَ قُومُوا لِلّهِ قانِتِينَ...[1]
ما قبلاً می گفتیم که این صحیحه زراره قرینه واضحه است بر این که نهار در عرف متشرعی از طلوع فجر بوده است زیرا میگوید: الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ هِيَ صَلَاةُ الظُّهْرِ ...وَ هِيَ وَسَطُ النَّهَارِ وَ وَسَطُ صَلَاتَيْنِ بِالنَّهَارِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ . ولی دیدیم که این استدلال قابل مناقشه است: زیرا این صحیحه زراره مشتمل بر دو کلام متهافت است؛
از طرف دیگر در روایت جمله «أقم الصلاه طرفی النهار» را به نماز صبح و مغرب تفسیر می کند که ظاهر سیاق این است که همان طور که نماز مغرب طرف خارج و مرز بیرون از نهار است، نماز صبح هم مرز بیرون از نهار باشد و خلاف ظاهر است که نماز مغرب طرف خارج از نهار باشد ولی نماز صبح طرف داخل در نهار باشد.
اگر مقصود مرحوم شیخ طوسی استدلال به این جمله «حافظوا علی الصلوات و الصلاه الوسطی» باشد (که ما بعید نمی دانیم) که مراد از الصلاه الوسطی، بالاجماع و طبق این روایت صحیحه، نماز ظهر است و نماز ظهر هم وسط دو نماز در نهار است: ما فعلاً به این فقره اشکال نداریم.
ولی اگر مقصود ایشان جمله «أقم الصلاه طرفی النهار و طرفاه المغرب و الغداه» باشد: اگر مراد نماز مغرب و صبح باشد که ظاهر روایت هم همین است که می خواهد درباره نماز صبح صحبت کند. نماز صبح را در طرف اول نهار و نماز مغرب را در طرف آخر نهار بخوان و وقتی نماز مغرب طرف خارج از نهار است ظاهر سیاق این است که نماز صبح هم که طرف دیگر نهار است خارج از نهار است.
علاوه بر این که در این روایت این بیان می آید که: در این روایت نهار به معنای أعم به کار رفته است ولی از ظهور عرفی و متشرعی کشف نمی کند که هر کجا نهار ذکر شود از ابتدای طلوع فجر مراد باشد. اگر نهار در صوم شهر رمضان از طلوع فجر باشد آیا دلیل می شود که نهار در همه جا از طلوع فجر باشد. این گونه نیست و شواهدی بر خلاف این نقل کردیم: مثل این که در روایات تعبیر به وسط النهار و منتصف النهار کرده اند و عرفی نیست که نیمه أول از طلوع فجر باشد و از نیمه دوم یک ساعت و نیم بیشتر باشد.
ما نمی گوییم حتماً ابتدای نهار طلوع شمس است لااقل در این نظر مشهور تشکیک می شود.
اگر بگویید که: در این روایت نگفت «و طرفاه صلاه المغرب و صلاه الغداه» بلکه «وطرفاه وقت المغرب و الغداه» مراد است یعنی مراد از مغرب اذان مغرب و مراد از غداۀ وقت اذان صبح است. لذا دیگر مشکلی ندارد که بگوییم اذان صبح و اذان مغرب مرز نهار و لیل است که مرز دقیق نهار می شود.
می گوییم: این احتمال که مراد طرفاه وقت المغرب و المغداه باشد صحیح نمی باشد و خلاف ظاهر است زیرا آیه قرآن می گوید در دو طرف نهار نماز بخوان و بحث روایت راجع به نماز خواندن است. لذا روایت می گوید نماز مغرب را در طرف نهار بخوان و چون نماز مغرب خارج از نهار خوانده می شود، خلاف ظاهر است که نماز صبح داخل نهار باشد.
عمده اشکال این است که:
وقتی این دو فقره را به عرف بدهیم، عرف می گوید یک جا عنایت صورت گرفته است و ما ادّعای مجاز نمی کنیم: گاهی لفظی که انصراف به معنای مشهور دارد را در معنای غیر مشهور استعمال می کنید که این مجاز نیست ولی خلاف ظاهر انصرافی است و به قرینه نیاز دارد. در این جا هم می گوییم یا در روایتی که تعبیر به وسط النهار کرده است و نهار را در معنای اوسع استعمال کرده است عنایتی شده است و یا این که اگر در تعبیر وسط النهار عنایت نشده است و در معنای ظاهر عرفی عام یا متشرّعی خود استعمال شده است پس در أقم الصلاه طرفی النهار عنایتی شده است که در طرف مغرب خارج نهار و در طرف صبح داخل نهار را لحاظ کرده اند. ولی این که کجا عنایت بوده است و کجا عنایت نبوده است روشن نیست.
اگر این اشکال را قبول نکنید و اصرار کنید و بگویید که تنافی بین صدر و ذیل این روایت صحیحه نیست و یا لااقل ذیل صحیحه که می گوید« وَسَطُ صَلَاتَيْنِ بِالنَّهَارِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ» قرینه است که مراد از طرفاه المغرب و الغداۀ وقت نماز مغرب و نماز صبح است باز می گوییم که این یک استعمال است و استعمال های دیگری مثل انتصف النهار است که گفتیم خلاف ظاهر است نصف اول را بیشتر از نصف دوم بگیریم. و استعمال أعم از ظهور اطلاقی است لذا باید به ظهور اطلاقی رجوع کنیم.
ظهور انصرافی با بحث حقیقت و مجاز فرق می کند: مثلاً زید منصرف به فرد مشهور است ولی به این معنا نیست که اگر به زید غیر مشهور زید گفته شود، مجازاً استعمال شده باشد. زید لفظ مشترک است. و در محل بحث هم می گوییم بین معنای مضیّق و موسّع اشتراک لفظی وجود دارد. مثل تهران که هم اسم شهر است و هم اسم استان است که اگر انصراف به شهر داشته باشد استعمال آن در استان مجاز نخواهد بود.
روایات مربوط به غلس در نماز صبح
یکی دیگر از أدله مشهور این است که: در روایات وارد شده است که غلس در نماز صبح مستحبّ است و اول اذان صبح نماز را بخوانید و نگذارید هوا روشن شود زیرا أول طلوع فجر زمانی است که ملائکه شب و ملائکه روز هر دو به نماز خواندن شما شهادت می دهند:
وَ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ رُزَيْقٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي الْغَدَاةَ بِغَلَسٍ عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ الصَّادِقِ- أَوَّلَ مَا يَبْدُو قَبْلَ أَنْ يَسْتَعْرِضَ- وَ كَانَ يَقُولُ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً إِنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ تَصْعَدُ- وَ مَلَائِكَةَ النَّهَارِ تَنْزِلُ عِنْدَ طُلُوعِ‌ الْفَجْرِ- فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ تَشْهَدَ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ صَلَاتِي- وَ كَانَ يُصَلِّي الْمَغْرِبَ عِنْدَ سُقُوطِ الْقُرْصِ- قَبْلَ أَنْ تَظْهَرَ النُّجُومُ.[2]
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنْ أَفْضَلِ الْمَوَاقِيتِ- فِي صَلَاةِ الْفَجْرِ قَالَ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً يَعْنِي صَلَاةَ الْفَجْرِ تَشْهَدُهُ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ- فَإِذَا صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ الصُّبْحِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- أُثْبِتَ لَهُ مَرَّتَيْنِ تُثْبِتُهُ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ.[3]
مرحوم خویی از این روایت جواب داده اند که: قطعاً یک عنایتی در این روایت وجود دارد وگرنه لازمه شهود ملائکه شب و ملائکه روز این است که در لحظه أول طلوع فجردقیق، نماز صبح را بخواند و چه کسی در آنِ أول طلوع فجر نماز صبح را می خواند.
و اگر بخواند اشکال دارد زیرا به زودی خواهد آمد که بهترین اذان در کشور ما که در آن احتیاط شده است اذانی است که مؤسّسه لواء اعلام کرده است و در همین اذان هم دقیق که شدیم دیدیم چند دقیقه زودتر می گویند و اذان دقیق، مطابق با جامعه اسلامی آمریکای شمالی بود که می گویند خورشید باید پانزده درجه نزدیک افق شود. مؤسّسه لواء شانزده درجه و مؤسّسه ژئو فیزیک هفده و هفت دهم درجه حساب می کنند و سالهای قبل نوزده و چهار دهم درجه حساب می کردند و ده دقیقه زوتر اذان می گفتند و تحقیق کردند و فهمیدند که زودتر اذان می گفتند و یکی از ائمه جماعت حرم اعلام کرد که هر چه با من نماز خواندید قضاء کنید. رادیو هم قبلاً اعلام می کرد که نماز صبح را چند دقیقه تأخیر بیندازید و می گفت که اذان را به خاطر روزه زودتر می گوییم ولی الآن یادشان رفته و دیگر اعلام نمی کنند که نماز را تأخیر بیندازید.
و خواهیم گفت که سرّ اختلاف این است که در مشرق سه حالت دارد و حالتی که لواء ادّعا می کند در شانزده درجه می شود ولی ما می گوییم باید پانزده درجه شود زیرا قبل از آن سیاهی کم رنگ می شود و عرفاً سفیدی نمی شود که در روایت تعبیر به قبطیه بیضاء لباس سفید قبطی کرده است.
لذا مرحوم خویی می فرماید که شما چگونه می خواهید أول اذان صبحِ دقیق، نماز صبح را بخوانید. لذا عنایتی در روایت شده است و مراد أوائل طلوع فجر است. لذا روایت مجمل می شود که یا ملائکه لیل مقداری دیرتر می روند و یا ملائکه نهار مقداری زودتر می آیند.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 10‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 213‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 212‌.

http://www.mfeb.ir/taghrirat/159-shahf19...shahi.html
پاسخ
#74
1395/12/9
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع
:
کتاب الصلاه/اوقات فرائض /منتهای شب/أدله روایی مشهور بر اتمام لیل با طلوع فجر
خلاصه مباحث گذشته:
 
منتهای شب
أدله مشهور بر اتمام لیل با طلوع فجر
بحث در ادله مشهور بود بر این‌که لیل تا طلوع فجر است و منتصف اللیل ما بین غروب آفتاب تا طلوع فجر است. به برخی روایات استدلال کردند:
روایت أول: روایات مربوط به ملائکه لیل و نهار
روایاتی که مفادش این است که ملائلکه شب هنگام طلوع فجر کارشان تمام می شود و بالا می روند و ملائکه نهار کارشان شروع می شود؛
وَ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ رُزَيْقٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي الْغَدَاةَ بِغَلَسٍ عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ الصَّادِقِ- أَوَّلَ مَا يَبْدُو قَبْلَ أَنْ يَسْتَعْرِضَ- وَ كَانَ يَقُولُ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً إِنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ تَصْعَدُ- وَ مَلَائِكَةَ النَّهَارِ تَنْزِلُ عِنْدَ طُلُوعِ‌ الْفَجْرِ- فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ تَشْهَدَ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ صَلَاتِي- وَ كَانَ يُصَلِّي الْمَغْرِبَ عِنْدَ سُقُوطِ الْقُرْصِ- قَبْلَ أَنْ تَظْهَرَ النُّجُومُ.[1]
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنْ أَفْضَلِ الْمَوَاقِيتِ- فِي صَلَاةِ الْفَجْرِ قَالَ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً يَعْنِي صَلَاةَ الْفَجْرِ تَشْهَدُهُ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ- فَإِذَا صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ الصُّبْحِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- أُثْبِتَ لَهُ مَرَّتَيْنِ تُثْبِتُهُ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ.[2]
بررسی جواب‌های مرحوم تبریزی از روایات ملائکه شب و روز
جواب اول (ضعف سند)
که مرحوم استاد جواب دادند که:
اولا: هر دو روایت ضعیف السند است. روایت رزیق که سند ندارد. و اما روایت اسحاق بن عمار در سندش عبدالرحمن بن سالم است که نجاشی و غیر نجاشی او را تضعیف کرده است. بله، بزنطی از او نقل حدیث کرده و لکن ما قائل به وثاقت مشایخ بزنطی نیستیم. چون آنچه که شیخ در کتاب عده فرموده که عرفوا بانهم لایروون و لایرسلون الا عن ثقة، اجتهاد مرحوم شیخ از کلام کشّی راجع به أصحاب اجماع است که از کلام کشّی در مورد أصحاب اجماع توثیق مشایخ أصحاب اجماع را فهمیده است: اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء. و این اجتهاد درست نیست.
صدوق این روایت اسحاق بن عمار را از غیاث بن کلوب نقل کرده که آن هم وثاقتش ثابت نیست.
جواب دوم (نزول زود هنگام ملائکه نهار)
اما اشکال دلالی: ایشان فرمودند که ملائکة النهار شیفت اصلی‌شان روز است، ‌دلیل نمی‌شود که زودتر از روز به زمین نازل نشوند، ‌یک ساعت و نیم قبل از طلوع شمس که هنوز شب است، ملائکة النهار می‌آیند، وگرنه اگر شب با طلوع فجر تمام بشود ملائکة اللیل هم باید بروند. لذا معلوم می‌شود لیل هنوز باقی است منتها ملائکة النهار برای این‌که از فیوضات بین الطلوعین در زمین بهره مند بشوند یک ساعت و نیم زودتر از شیفت روزشان سر کارشان حاضر شدند.
جواب سوم (عدم ارتباط بین شیفت کاری ملائکه لیل و نهار و معنای لیل و نهار)
ثانیا: زمان شیفت کاری ملائکه چه ملائکه لیل و چه ملائکه نهار ربطی به ظهور عرفی لیل و نهار در موضوع احکام شرعی ندارد و شیفت کاری أمری تکوینی است و این که ملائکه شیف شب، ساعت کاری‌شان تا طلوع فجر است، ‌ملائکه شیفت روز ساعت کاری‌شان از طلوع فجر است، دلیل نمی شود که از ظهور عرفی لیل و نهار در موضوع احکام شرعی رفع ید کنیم.
اشکال به جواب اول (عدم ضعف روایت اسحاق بن عمار)
به نظر ما اشکال سندی مرحوم استاد به روایت اسحاق بن عمار تمام نیست:
برای این‌که از طرفی عبدالرحمن بن سالم توسط نجاشی تضعیف ندارد، ‌بله، ابن غضائری تضعیفش کرده ولی کتاب ابن غضائری ثابت نیست. لذا خوب می‌فرمودید لم یثبت وثاقته نه این‌که ثبت تضعیفه.
و از طرفی ما شهادت شیخ طوسی در عده که راجع به بزنطی و صفوان و ابن ابی عمیر گفت عرفوا بانهم لایروون و لایرسلون الا عن ثقة، را قبول داریم و دلیل نداریم که این جمله، اجتهاد شیخ طوسی از کلام کشی است (که مرحوم آقای خوئی هم در کتاب معجم الرجال بر این مطلب اصرار دارند.) و در شهادتی که شیخ طوسی داده، اصالة الحس جاری می‌شود و تا علم به خلاف پیدا نکنیم حجت است.
علاوه بر این که: سند ثواب الاعمال مشکلی ندارد زیرا هر چند غیاث بن کلوب توثیق خاص ندارد ولی شیخ طوسی در عده آن را در کنار روات عامه مثل سکونی و ایوب بن نوج گذاشته است. و این ها عده ای از عامه اند که أصحاب به روایاتشان عمل کرده اند.
بله، شبهه ای وجود دارد که: شیخ طوسی این ها را توثیق نکرده و تنها گفته که اگر ما در اخباری که از ائمه است حکم یک مطلبی را پیدا نکردیم، لم یوجد ما یخالف او یوافق، به روایات عامة مثل سکونی و غیاث بن کلوب رجوع می‌کنیم: «لقول الصادق علیه السلام اذا نزلت بکم حادثة لاتجدون حکمها فیما روی عنا فانظروا الی ما رووه عن علی علیه السلام». تعبیر نکرد که حتما باید این راوی عامی ثقه باشد. در واقفی و فطحی گفت: «اذا کان متحرجا عن الکذب و ان کان منحرفا فی اعتقاده» اما در عامی نگفت اذا کان متحرجا عن الکذب، استدلال کرد به قول الصادق علیه السلام انظروا الی ما رووه عن علی.
و لکن قرینه لبیه وجود دارد زیرا: حرف شیعه غیر متحرز از کذب را ما قبول نمی‌کنیم، بعد سنی‌ای که کاذب است و از دروغ پرهیز نمی کند در فرض فقدان نص از أئمه متأخّرین به روایت او از علی علیه السلام عمل کنیم.
در«فانظروا الی ما رووه عن علی» سه احتمال وجود دارد: یا انصراف دارد بما رواه ثقاتهم یا این‌که اگر انصراف ندارد مطلق است و شامل افرادی که متحرز از کذب نیستند هم می شوند. و اگر تعبد است پس باید نگاه کنیم فانظروا الی ما رووه عن علی صادق است یا نه. ولی این دو احتمال عرفی نیست و عرف از این تعبیر توثیق سکونی را، ‌توثیق غیاث بن کلوب را، ‌توثیق ایوب بن نوح را و امثال آن را، استظهار می‌کند.
اشکال به جواب دوم
اما اشکال دلالی مرحوم استاد:
اشکال اول انصافا وارد نیست: ظاهر این روایت این است که اگر من نماز صبحم را تأخیر بیندازم تا هوا روشن شود دیگر ملائکه لیل نیستند تا گواه نماز خواندن من باشند و شیفتشان تمام می شود. اگر شیفت ملائکه لیل تا طلوع شمس است و از طرفی می گویید ملائکه نهار هم زودتر می آیند پس اگر پنچ دقیقه به طلوع آفتاب هم نماز بخوانم هر دو شاهد نماز خواندن من خواهند بود. پس چرا عجله کنیم نماز صبح را اول وقت بخوانیم. خود این ظاهر است در این مطلب که در این روایت منتهای شب طلوع فجر و مبدأ نهار طلوع فجر حساب شده است.
و این که مرحوم خویی فرمودند که: أول طلوع فجر که می خواهم با احتیاط در تأخیر، نماز صبح را بخوانم یا شیفت ملائکه لیل تمام شده و دیگر نیستند که گواهی دهند و یا این که شیفت ملائکه نهار شروع نشده و ملائکه نهار نیستند لذا این که در روایت فرض شده هم ملائکه لیل و هم ملائکه نهار در این وقت حضور دارند یک تسامحی صورت گرفته است: یا ملائکه نهار زودتر آمده اند و یا این که ملائکه لیل دیرتر می روند.
می‌گوییم این یک بیان عرفی است برای این که منتهای شب طلوع فجر است: همین که بگویند اول اذان صبح نماز صبح بخوان تا ملائکه شب ببینند ملائکه روز هم ببینند چون ملائکه لیل، در حال صعود هستند شیفت‌شان تمام شده، ملائکه نهار هم در حال نزول هستند شیفت‌شان شروع شده این بیان عرفی است برای این‌که طلوع فجر منتهای لیل است، طلوع شمس مبدأ نهار است. ظاهرش این است.
بله، معلوم می‌شود که بعد از طلوع فجر هم هنوز ملائکة اللیل کاملا از زمین صعود نکردند که نتوانند نماز ما را ببینند ولی دلیل نمی‌شود که ملائکة اللیل شاید زود دارند می‌روند. ظاهرش این است که ملائکة اللیل تا طلوع شمس نیستند چون تا طلوع شمس لیل باقی نیست، و از این ظهور نمی‌شود رفع ید کرد.
لذا از این روایت فهمیده می‌شود که در بحث ملائکة اللیل و ملائکة‌ النهار لیل به معنای مضیق است که شامل بعد از طلوع فجر نمی‌شود و نهار هم به معنای موسع است که از طلوع فجر نهار است.
نکته: این‌که بین الطلوعین نه روز است نه شب، مطلب نادرستی است. فعلا بحث ما در او نیست و خلاف آیات و روایات است: خلاف آیه «یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل» و خلاف آیه «و جعلنا اللیل و النهار خلفة» است. فعلا بحث ما در او نیست؛ او بحث بعدی است. فعلا بحث ما در این است که دو نظر است: یک نظر مشهور که منتهای شب طلوع فجر است و اول روز طلوع فجر، نظر دیگر هم نظر مرحوم خوئی و استاد که منتهای شب طلوع شمس است و مبدأ روز طلوع شمس. که ما می‌گوییم ظاهر این روایت این است که در این روایت ملائکة‌ اللیل که صعود می‌کنند حساب کرده طلوع فجر منتهای شب است، ملائکة النهار هم که موقع طلوع فجر می‌آیند ظاهرش این است که طلوع فجر مبدأ نهار است.
تایید و توضیح جواب سوم
بله، این اشکال اخیر مرحوم استاد که فرمود: فوقش این روایت دلالت می‌کند که در بحث صعود ملائکة اللیل و نزول ملائکة النهار، معیار طلوع فجر است، ولی دلیل نمی‌شود که سایر احکام شرعیه که بر لیل و نهار بار شده، منتهای لیل در آنجا هم طلوع فجر است یا مبدأ نهار طلوع فجر است. مگر این که استعمالات دیگر را هم ضمیمه کنیم ولکن مشکل ما این است که در استعمالات دیگر گاهی مثل انتصف النهارآمده است و ما در آنجا می‌بینیم انتصاف النهار ما بین طلوع الشمس و غروب الشمس لحاظ شده است.
پس عمده اشکال که ما فعلا قبول کردیم این است که: روایات ملائکة‌ اللیل و ملائکة النهار دلیل نمی‌شود که ظهور عام لیل و نهار این است که در حقیقت شرعیه باشد در این‌که شب یعنی تا طلوع فجر، روز یعنی از اول طلوع فجر.
روایت دوم (یحیی بن اکثم)
روایت دوم روایتی است که صدوق در فقیه از یحیی بن اکثم نقل می‌کند:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَكْثَمَ الْقَاضِي أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ- لِمَ يُجْهَرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ وَ هِيَ مِنْ صَلَوَاتِ النَّهَارِ- وَ إِنَّمَا يُجْهَرُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ- فَقَالَ لِأَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُغَلِّسُ بِهَا فَقَرَّبَهَا مِنَ اللَّيْلِ[3]
که می‌گوید از امام کاظم علیه السلام سؤال کرد چرا حمد و سوره در نماز صبح را با صدای بلند می‌خوانند؟ جواب داد که چون پیامبر در تاریکی شب و ابتدای طلوع فجر نماز صبح می‌خواند که نزدیک شب بود، ‌فقربها من اللیل. اگر شب تا طلوع شمس می بود خوب بود امام علیه السلام جواب بدهند صلاة الفجر من صلوات اللیل. تا طلوع شمس لیل باقی است.
جواب اول (ضعف سندی)
مرحوم آقای خوئی فرموده است: دلالت این روایت را قبول داریم ولی سند آن ضعیف است.
جواب دوم (تقیّه)
استاد فرمودند که: ما روایت را قبول نداریم: غیر از ضعف سند، امام علیه السلام شاید محظور داشت اعتراض کند به یحیی بن اکثر قاضی جور که بگویند نخیر این مطلب تو درست نیست. لذا امام جواب دیگری داد.
مناقشه در جواب دوم
انصافا این خلاف ظاهر است و اگر سند روایت تمام بشود، دلیل می‌شود که صلاة الفجر من صلاة النهار است. و جهتش این است که امام تعلیل آورد: فقربها من اللیل نه فقط سکوت کرد؛ تایید کرد. و این صرف سکوت نیست که بگوییم محظور داشت که حضرت کلام یحیی بن اکثم را انکار کند. و أصاله الجدّ محکّم است.
روایت سوم (صحیحه زراره): صلاه الظهر وسط صلاتین بالنهار
روایت سوم صحیحه زراره است که با دید جدید بررسی می‌کنیم:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الصَّلَاةِ- فَقَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ- فَقُلْتُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَيَّنَهُنَّ فِي كِتَابِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ ص أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ دُلُوكُهَا زَوَالُهَا- وَ فِيمَا بَيْنَ دُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ أَرْبَعُ‌ صَلَوَاتٍ- سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَيَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ- وَ غَسَقُ اللَّيْلِ هُوَ انْتِصَافُهُ- ثُمَّ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ- إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَةُ- وَ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي ذَلِكَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاةُ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ وَ هِيَ صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ- وَ قَالَ تَعَالَى حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ هِيَ صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ هِيَ أَوَّلُ صَلَاةٍ صَلَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ هِيَ وَسَطُ النَّهَارِ- وَ وَسَطُ صَلَاتَيْنِ بِالنَّهَارِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ فِي بَعْضِ الْقِرَاءَةِ حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ- وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى صَلَاةِ الْعَصْرِوَ قُومُوا لِلّهِ قانِتِينَ...[4]
گفته می‌شود که این واضح الدلالة‌ است بر این‌که نماز صبح جزء‌ صلوات نهاریه است. صلاة ظهر وسط الصلاتین بالنهار است. دو نماز در روز داریم، نماز صبح، نماز عصر که نماز ظهر بین این دو نماز در روز واقع شده است.
مناقشه اول (مرحوم خوئی): صدر روایت قرینه بر تجوز در ذیل
آقای خوئی فرمودند: ما قرینه بر خلاف داریم و قرینه این است که قبل از این جمله امام فرموده اقم الصلاة طرفی النهار و طرفاه المغرب و الغداة. طرفین نهار نماز مغرب و نماز صبح است، که ظاهر این جمله هم این است که همان‌طور که نماز مغرب، ‌طرف اخیری است که خارج از نهار است، نماز صبح هم طرف اولی است که خارج از نهار است. و خلاف ظاهر است که بگوییم طرفین نهار، ‌طرف اخیرش خارج از نهار و طرف أول آن داخل نهار است. این خلاف وحدت سیاق است. لذا می‌فهمیم که در «و هی وسط الصلاتین بالنهار» تجوزی به کار رفت، به علاقه مجاورت و مشارفت مجازگویی کردند چون برای نماز صبح تا طلوع آفتاب وقت دارد، ‌آقای خوئی فرموده نوعا هم مردم نزدیکی طلوع آفتاب نماز صبح‌شان را می‌خوانند، پنج دقیقه قبل از طلوع آفتاب را به علاقه مجاورت و مشارفت در حکم بعد از طلوع آفتاب حساب کردند گفتند نماز صبح نماز روز است. چون نوع مردم هم در روز نماز می‌خوانند یعنی پنج دقیقه به روز حقیقی که طلوع شمس است. و لذا ایشان این‌جور توجیه کردند.
مناقشه دوم: اجمال روایت
ما در جلسه قبل ادّعا کردیم که احتمال دارد که هر کدام قرینه بر دیگری شود و تجوّزی که آقای خویی فرموده اند متعیّن نیست لذا روایت مجمل می شود.
جواب از مناقشه دوم
و لکن به نظر می‌رسد که از این ادعای اجمال می‌شود جواب داد که:
ذیل روایت که می‌گوید وسط الصلاتین بالنهار نص است در این‌که امام نماز صبح را صلاة النهار دانسته است. حال استعمال، ‌حقیقی است مجازی است بحث دیگری است، اما در این‌که نماز صبح را نماز نهار دانسته نص است.
صورت أول(نقل و هما المغرب و الغداه)
اما صدر روایت: اقم الصلاة طرفی النهار، اگر حدیث نداشت: و هما صلاة المغرب و الغداة، داشت: و هما المغرب و الغداة که در نقل کافی، فقیه، ‌علل الشرائع، تهذیب، صلاة ندارد، ‌بر خلاف نقل معانی الاخبار که در بحار هم نقل می‌کند از معانی الاخبار دارد:‌ و هما صلاة المغرب و الغداة، اگر صلاة نداشته باشد، ‌به نظر ما واضح است که ذیل: وسط الصلاتین بالنهار مقدم است بر این صدر. زیرا صدر روایت می‌گوید اقم الصلاة طرفی النهار طرف اول نهار هنگام اذان صبح فرا می‌رسد، و طبیعی است وقتی طرف اول نهار موجود بشود یعنی صبح بشود نماز ما واقع می‌شود بعد از طرف اول نهار، ‌طرف اخیر نهار هم که مغرب است وقتی محقق می‌شود به ما می‌گویند نماز بخوان طبیعی است که نماز که می‌خوانیم بعد از نهار است.
اصلا قرینه لبیه دارد که نماز مغرب بعد از نهار واقع می‌شود چون طرف اخیر نهار که آمد نهار تمام شده، تازه می‌گویند اقم الصلاة یعنی بعد از آن نماز بخوان ولی در طرف اول نهار وقتی محقق می‌شود می‌گویند نماز صبح بخوان تازه نهار محقق شده و لذا طرف اول نهار که شد، ‌اذان صبح که شد، می‌گویند اقم الصلاة صلاة می‌شود در نهار، صلاة صبح، طرف اخیر که مغرب است می‌گویند اقم الصلاة خودبخود نماز مغرب می‌شود بعد از خروج نهار. این یک چیز طبیعی است. و هیچ منافات ندارد با این‌که مرز اولش، ‌طرف اولش وقت صبح است، ‌وقت آخرش مغرب است و لذا طبق این نقل اصلا بین صدر و ذیل تنافی نیست.
صورت دوم (نقل و هما صلاه المغرب و الغداه)
و اگر بگویید: شاید نقل معانی الاخبار درست باشد و هما صلاة المغرب و الغداة و اگر صلاة المغرب و الغداة باشد ظاهرش این است که نماز مغرب طرف النهار است، و نماز مغرب طرف خارج است آن وقت یک طرف دیگرش که نماز صبح است اگر او بشود طرف داخل این خلاف ظاهر است.
جواب می‌دهیم می‌گوییم:
اولا: نقل صدوق متعارض است. خود صدوق در معانی الاخبار گفته و وقتها صلاة المغرب و الغداة، در علل و فقیه گفته و وقتها المغرب و الغداة، ‌وقتی یک راوی دو نقل متعارض داشت نقلش از اعتبار ساقط می‌شود و به نقل کلینی و شیخ رجوع می کنیم که گفته‌اند و وقتها المغرب و الغداة. و ظاهرا سند یکی است.
ثانیا: بر فرض باشد «وقتها صلاة المغرب و الغداة و طرفاه صلاة المغرب و الغداة): قطعا در آن عنایت اعمال شده است زیرا نماز صبح که طرف روز نیست؛ وقت نماز صبح طرف روز است، نماز مغرب که طرف اخیر نهار نیست؛ وقت نماز مغرب طرف اخیر نهار است. قرینه عرفیه دارد که مراد از «و طرفاه صلاة المغرب و الغداة» این است که «و طرفاه وقت صلاة المغرب و الغداة» و شروع وقت نماز صبح طلوع فجر است و شروع وقت نماز مغب هم غروب شمس است.
نتیجه این که طبق این نقل هم باز هم تعارضی با ذیل ندارد.
ثالثا: بر فرض شما بگویید ظهور اولی طرفاه صلاة المغرب و الغداة در این است که همان‌طوری که نماز مغرب طرف خارج از نهار است پس صلاة الغداة هم طرف خارج نهار است و نهار از طلوع شمس حساب می‌شود ولی عرف ظهور «صلاة الظهر وسط الصلاتین بالنهار و هما الغداة و العصر» را أقوی از ظهور صدر روایت می بیند. یعنی بر فرض این ظهور در صدر روایت فی حد نفسه وجود داشته باشد ولی انصافا شما این دو جمله را به عرف بدهید یک جا بگوید اقم الصلاة طرفی النهار، ‌طرفین نهار نماز صبح و نماز مغرب است، از آن طرف بگوید نماز صبح نماز در نهار است، عرف این را اظهر می‌داند که نماز صبح نماز در نهار است.
مناقشه سوم: در خود ذیل تهافت وجود دارد
اشکال دیگر این است که در همین ذیل دارد که الصلاة الوسطی هی صلاة الظهر و هی وسط النهار و وسط صلاتین بالنهار، گفته می‌شود کی نماز ظهر وسط النهار است؟ وقتی که طلوع شمس مبدأ نهار باشد و الا اگر طلوع فجر مبدأ نهار باشد که اذان ظهر که وسط النهار نیست، وسط النهار یعنی دقیق وسط در حالی که اگر طلوع فجر مبدأ نهار باشد یک ساعت و نیم اضافه می‌شود به نصف اول نهار آن وقت وسط النهار می‌شود چهل و پنج دقیقه قبل از اذان ظهر. خود این ذیل مشتمل بر تهافت است.
جواب از مناقشه سوم
جواب می دهیم که: بعد از این‌که مستهجن است شارع در یک جمله بگوید صلاة الظهر وسط النهار و بعد بگوید و صلاة الظهر وسط الصلاتین بالنهار الغداة و العصر، مرادش از نهار در وسط النهار ما بین طلوع الشمس تا غروب شمس باشد و مرادش از وسط صلاتین بالنهار الغداة و العصر نهاری باشد که مبدئش طلوع فجر است تا نماز صبح بشود نماز بالنهار. این مستهجن است. پس نهار در هر دو تعبیر به یک معنا است. وقتی به یک معنا شد، صلاة الظهر وسط النهار عرف می‌گوید این وسط مسامحی است، ‌وسط غیر دقی است چون راه دیگری برای شناخت وسط النهار نبود غیر از زوال الشمس، تسامح عرفی می‌کنند نیمه روز اذان ظهر را می‌گویند وسط النهار. عرف رائج هم بود، منتصف النهار، ‌وسط النهار. و لذا قرینه می‌شود نهار که استعمال شده مسلم در این ذیل در آن نهاری که مبدئش طلوع فجر است و لذا گفتند صلاة الغداة صلاة النهار.
نکته:این عرفی نیست که بگوییم نوع مردم نماز صبح‌شان را آخر وقت می‌خوانند لذا به علاقه مجاورت و مشارفت به نماز صبح نماز در نهار گفتند. مردم نوعاً مقید بودند اول وقت نماز می خواندند.
این قرینه می‌شود که نهار یعنی طلوع فجر و مسامحه در آن وسط النهار است. وسط مسامحی است.
و لذا دلالت این روایت را بر این‌که نهار از طلوع فجر است ما می‌پذیریم ولی اشکالات دیگری هست که جلسه بعد بیان می‌کنیم.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 213‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 212‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌6، ص: 84‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 10‌.

پاسخ
#75
1395/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع
:
کتاب الصلاه/اوقات فرائض /منتهای وقت مغرب و عشاء(منتصف اللیل)/منتهای شب
خلاصه مباحث گذشته:
 
منتهای لیل (معیار در تعیین منتصف اللیل)
بحث راجع به روایاتی بود که مشهور از آن استفاده کردند که منتهای لیل طلوع فجر است و از طلوع فجر روز و نهار آغاز می شود.
عمده استدلال شان به صحیحه زراره بود که فرمود صلاة الظهر وسط الصلاتین بالنهار صلاة الغداة و صلاة العصر.
و همینطور معتبره اسحاق بن عمار که مفادش این بود که نماز صبح را در تاریکی اول طلوع فجر بخوانید که ملائکة اللیل هنگام بازگشت به آسمان و ملائکة النهار هنگام نزول به زمین هستند، تا هر دو بر نماز خواندن شما گواهی دهند.
که به نظر ما دلالت صحیحه زراره تمام بود.
و اینکه استاد وفاقا للسید الخوئی فرمودند:
باید از ظهور این وسط صلاتین بالنهار در اینکه نماز صبح جزء صلاة نهاریه است، رفع ید شود زیرا ظهور صدر صحیحه که فرموده است «و طرفاه المغرب و الغداة» طرفین روز، مغرب و صبح هستند، نماز مغرب طرف خارج نهار است و اگر وقت نماز صبح بخواهد جزء نهار باشد طرف داخل نهار می شود و این خلاف وحدت سیاق است واین صدر اقوی ظهورا است و عرف توجیه نمی کند این صدر را که بگوید مغرب طرف خارج باشد و لکن صبح طرف داخل و جزء نهار باشد و لکن حمل ذیل (وسط صلاتین بالنهار) بر معنای اعم نهار که مبدئش طلوع فجر است به عنوان یک معنای مجازی، عرفی است.
و یا به تعبیر مرحوم آقای خوئی ذیل که می گوید وسط صلاتین بالنهار، نهار مبدئش همان طلوع شمس است و اینکه نماز صبح را گفته اند نماز نهاریه، چون نوعا نماز صبح شان را قریب طلوع آفتاب می خواندند، به علاقه مشارفت و مجاورت گفته اند صلاة الغداة صلاة بالنهار.
ما عرض کردیم انصافا این مطالب خلاف ظاهر است:
اینکه در روایت گفته اند صلاة الظهر وسط صلاتین بالنهار صلاة الغداة و صلاة العصر، این اقوی ظهورا است در اینکه نماز صبح صلاة النهار است ولی صدر که می گوید طرفین نهار مغرب و صبح است محتمل است که مراد وقت نماز مغرب و وقت نماز صبح باشد که طبق این احتمال، اذان صبح اول وقت نهار است، اذان مغرب هم آخر وقت نهار و طبیعی است نمازی که بعد از اذان صبح که طرف اول نهار است می خوانیم داخل در نهار می شود و باز طبیعی است نماز مغربی که بعد از تحقق طرف آخر نهار که اذان مغرب است می خوانیم خارج از نهار خواهد بود.
لذا ما دلالت این صحیحه زراره را بلکه دلالت معتبره اسحاق بن عمار را می پذیریم ولی:
اشکال ما این است که استعمال نهار در این دو روایت در معنای اعم یعنی از طلوع فجر تا غروب آفتاب، عرفا از ظهور متشرعی لفظ لیل و نهار در اینکه منتهای لیل طلوع فجر و مبدأ نهار،‌ طلوع فجر است، کشف نمی کند و استعمال أعم است و بر خطابات دیگر که لفظ لیل و نهار در آن به کار رفته است هم حکومت ندارد که بگوید مراد ما از نهار در آن روایات آن است که مبدئش طلوع فجر است و مراد ما از لیل در سایر روایات آن است که منتهایش طلوع فجر است.
و لذا ما به ظهور عرفی باید رجوع کنیم. ظهور عرفی، امروز و بلکه مطمئنا در گذشته قبل از اسلام در لیل و نهار این بوده است که بعد از طلوع فجر هم تا تاریکی شب است لیل باقی است و نهار شروع نشده است.
به نظر ما آن هایی که قائل به استصحاب قهقرایی و یا به تعبیر دیگر اصالة الثبات در ظهورات اند که می گویند سیره عقلاء بر این است که آن معنایی که عرف امروز از یک لفظ می فهمد در زمان شارع هم همان معنا را می فهمیدند، مقتضای صناعت این است که مثل آقای خوئی و آقای تبریزی فتوی بدهد.
ولی مشکل این است که ما استصحاب قهقرایی و اصالة الثبات در لغت را قبول نداریم و سیره عقلائیه را احراز نکردیه ایم لذا می گوییم یا اطمینان داریم این معنایی که امروز از این لفظ می فهمیم در زمان صدور روایات هم همین معنا را می فهمیده اند و یا این که احتمال عقلایی می دهیم که معنا مختلف باشد که در این صورت راهی برای دفع این احتمال نداریم:
و می گوییم احتمال این که ظهور متشرعی لفظ لیل در این که منتهایش طلوع فجر است وجود دارد. و چگونه انسان این احتمال را ندهد در حالی که شیخ طوسی،‌شیخ الطائفة در کتاب خلاف گفت علیه عامة اهل العلم، عامه اهل علم گفته اند منتهای شب طلوع فجر است، مبدأ روز طلوع فجر است. و لذا نوبت به شک می رسد. شک می کنیم در اینکه ظهور لفظ لیل در زمان شارع چه بود،‌ ظهور لفظ نهار چه بود. چه باید بکنیم در هنگام شک این را عرض خواهم کرد.
بیان دو نکته
ولی قبل از اینکه مقتضای قاعده را در فرض شک در معنای لیل و نهار عرض کنم، دو مطلب را اینجا مطرح کنیم:
نکته أول
مطلب اول این است که:
مرحوم آقای خوئی فرمودند مبدأ نهار و منتهای لیل طلوع شمس است و به بعضی از روایات که از زوال شمس به انتصاف النهار تعبیر کردند استدلال کرد:
در صحیحه حلبی می گوید: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ يُرِيدُ السَّفَرَ وَ هُوَ صَائِمٌ- قَالَ فَقَالَ إِنْ خَرَجَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَنْتَصِفَ النَّهَارُ- فَلْيُفْطِرْ وَ لْيَقْضِ ذَلِكَ الْيَوْمَ- وَ إِنْ خَرَجَ بَعْدَ الزَّوَالِ فَلْيُتِمَّ يَوْمَهُ[1]
یا در صحیحه محمد بن مسلم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا سَافَرَ الرَّجُلُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- فَخَرَجَ بَعْدَ نِصْفِ النَّهَارِ فَعَلَيْهِ صِيَامُ ذَلِكَ الْيَوْمِ- وَ يَعْتَدُّ بِهِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ الْحَدِيثَ.[2]
ایشان فرموده است: انتصاف نهار هنگام زوال توجیهی ندارد جز اینکه مبدأ نهار طلوع شمس باشد و الا نصف النهار چهل و پنج دقیقه حدودا قبل از اذان ظهر می شود: یک ساعت و نیم ما بین الطلوعین طول می کشد، نصف آن هم، یعنی از طلوع فجر را تا غروب شمس دو نیم بکنیم حدودا چهل و پنج دقیقه به اذان ظهر مانده می شود انتصف النهار.
به نظر ما این مطلب، مطلب تازه ای نیست:
شکی نیست که عرف عام انتصاف النهار را به زوال الشمس منطبق می کند. چون ذهن عرف عام این است که مبدأ نهار طلوع شمس یا روشن شدن هوا در دقائقی قبل از طلوع آفتاب است. انتصاف النهار را امام بیان کرد برای فهم مخاطب که مخاطب زوال الشمس می فهمید. ما که در این بحث نداریم. بحث در این است که شارع تعبد کرده است که صلاة الغداة صلاة بالنهار،‌عرف شارع را فهمیدیم. مشهور این را می گویند.
عرف آن زمان ممکن است از شارع متاثر باشد و ‌نهار را طلوع الفجر بداند ولی هنوز هم می گوید منتصف النهار مراد عرفی از آن زوال شمس است و لو به نحو تسامح در منتصف النهار. و این مقدار تسامح قابل اغماض است. نصف النهار غیر از زوال شمس علامت دیگری نداشت. چهل و پنج دقیقه قبل از اذان ظهر چه علامتی دارد که به او بگویند منتصف النهار؟ یک تعبیر عرفی بود، ‌رایج بود و همه می فهمیدند که انتصف النهار یعنی زالت الشمس.
بحث در این است که آیا در عرف شارع که منشأ ظهور متشرعی می شود، نهار از طلوع فجر است؟: مشهور می گویند این روایات: ملائکة اللیل در هنگام اذان صبح صعود می کنند و ملائکة النهار در هنگام اذان صبح نزول می کنند یا نماز صبح صلاة بالنهار،‌اینها کشف از عرف شارع می کند و لذا این بیان مرحوم آقای خوئی تمام نیست.
اشکال ما به مشهور این است که با دو تا روایت نمی شود عرف شارع و ظهور متشرعی را کشف کرد. بله، موجب اجمال می شود و لو به خاطر شهرت فقهیه و فتواییه نسبت به اینکه آخر شب و ابتداء روز طلوع فجر است.
نکته دوم (لیل و نهار نبودن بین الطلوعین)
مطلب دوم این است که:
برخی که مرحوم شیخ طوسی در خلاف نقل کرده گفته اند ما بین الطلوعین نه روز است نه شب. و لذا هر جا بحث نهار است، از طلوع شمس حساب می کنیم،‌ هر جا بحث لیل و ‌منتصف اللیل است،‌از طلوع فجر حساب می کنیم. دعوا نداریم. لیل تا طلوع الفجر، منتصف اللیل از غروب آفتاب تا طلوع فجر. هر جا هم بگویند نهار، منتصف النهار، از طلوع شمس حساب می شود.
بعد مرحوم شیخ اشکال می کند می گوید این خلاف آیات هست:
یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل. یولج اللیل فی النهار یعنی شب را داخل روز می کند. یولج النهار فی اللیل نهار را داخل شب می کند. اگر ما بین الطلوعین نه روز است نه شب پس یولج النهار فی اللیل ویولج اللیل فی النهار یعنی چه؟
و جعلنا اللیل و النهار خلفة. خلفة یعنی جایگزین دیگری، جانشین او،‌پشت سر او.
شما امشب و فردا شب را در نظر بگیرید! قرآن می گوید که ان جعل الله علیکم اللیل سرمدا فمن یأتیکم بضیاء ان جعل النهار ضیاء فمن یأتیکم بلیل تسکنون فیه، در مقابل سرمد بودن و همیشگی بودن لیل و نهار، می فرماید که شب را داخل در روز کردیم یعنی بین دو تا روز شب فاصله شده است و روز را هم داخل شب کردیم یعنی بین دو تا شب روز فاصله شده است که شما در روز کار کنید و در شب استراحت کنید. و لذا ظاهر یولج اللیل فی النهار این است که نهار داخل در شب می شود و الا اگر فاصله بیفتد بین شب و روز که یولج اللیل فی النهار نیست، یولج النهار فی اللیل نیست.
ما شما را ارجاع می دهیم به عرف بی‌سواد. عرف بی‌سواد ممکن است بگوید منطقه مشکوکه داریم ولی بگوید واقعا بین الطلوعین شب نیست، ‌روز هم نیست، این عرفی نیست.
أدله لیل و نهار نبودن بین الطلوعین
و دلیل این جماعت که قائل شدند بین الطلوعین نه روز است و نه شب است چند روایت است:
روایت اول
روایت صدوق: وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي ع لِمَ جُعِلَتْ صَلَاةُ الْفَرِيضَةِ- وَ السُّنَّةِ خَمْسِينَ رَكْعَةً لَا يُزَادُ فِيهَا وَ لَا يُنْقَصُ مِنْهَا- قَالَ لِأَنَّ سَاعَاتِ اللَّيْلِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَ فِيمَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَاعَةٌ- وَ سَاعَاتِ النَّهَارِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً- فَجَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ سَاعَةٍ رَكْعَتَيْنِ- وَ مَا بَيْنَ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى سُقُوطِ الشَّفَقِ غَسَقٌ- فَجَعَلَ لِلْغَسَقِ رَكْعَةً[3] .
این ظاهرا احدی و خمسین رکعة باید باشد، وجهش را خواهم گفت.
امام فرمود دوازده ساعت روز،‌ما بین الطلوعین هم یک ساعت، شب هم دوازده ساعت،‌مجموعا می شود بیست و پنج ساعت. و هر ساعتی دو رکعت نماز دارد، می شود پنجاه رکعت. بعد فرمود ما بین غروب آفتاب تا سقوط شفق هم غسق هست،‌برای غسق اللیل هم یک رکعت قرار دادند، آن پنجاه رکعت با این یک رکعت می شود چقدر پنجاه و یک رکعت.
پس ساعات روز شد دوازده ساعت،‌ساعت شب هم دوازده ساعت، ما بین الطلوعین هم جداگانه حساب شد یک ساعت، معلوم می شود ما بین الطلوعین نه روز است نه شب.
روایت دوم
روایت عمر بن ابان ثقفی: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ: سَأَلَ النَّصْرَانِيُّ الشَّامِيُّ الْبَاقِرَ ع عَنْ سَاعَةٍ مَا هِيَ مِنَ اللَّيْلِ وَ لَا هِيَ مِنَ النَّهَارِ أَيُّ سَاعَةٍ هِيَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ قَالَ النَّصْرَانِيُّ إِذَا لَمْ يَكُنْ مِنْ سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ لَا مِنْ سَاعَاتِ النَّهَارِ فَمِنْ أَيِّ سَاعَاتٍ هِيَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مِنْ سَاعَاتِ الْجَنَّةِ وَ فِيهَا تُفِيقُ مَرْضَانَا فَقَالَ النَّصْرَانِيُّ أَصَبْتَ‌[4]
اصل مطلب این است که امام علیه السلام تشریف بردند به مکان آن نصرانی که معروف بود که مسیحی ها جمع می شوند نزد او و او اخبار غریبه به آنها می گوید. سؤال کرد که شما از علماء امت اسلام هستید یا از جهال شان؟ حضرت فرمود از جهال شان نیستم. بعد سؤال هایی کرد.
روایت سوم
روایت سیاری: وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْخَمْسِينَ وَ الْوَاحِدَةِ رَكْعَةً- فَقَالَ إِنَّ سَاعَاتِ النَّهَارِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً- وَ سَاعَاتِ اللَّيْلِ‌ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَاعَةٌ- وَ مِنْ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى غُرُوبِ الشَّفَقِ غَسَقٌ- فَلِكُلِّ سَاعَةٍ رَكْعَتَانِ- وَ لِلْغَسَقِ رَكْعَةٌ.[5]
این روایت هم شبیه روایت أول است.
گفته می شود که این روایات بر سایر روایات حاکم است. حتی آن روایاتی که می گوید ساعات اللیل و النهار اربع و عشرون ساعة، ساعات شب و روز بیست و چهار ساعت است، زیرا قید می خورد که یک ساعت بیست و پنجم هم داریم،‌ ساعت بیست و پنجم ما بین الطلوعین است.
مناقشه
مناقشه أول
اولا: این سه روایت ضعیف السند است.
نگویید سه روایت است زیرا روایت سوم شاید مطابق با روایت أول باشد.
سه تا روایت، آن هم سند ابن ابی قرة و ابی هاشم خادم و روایت دوم هم عمر بن ابان ثقفی، ضمنا سیاری راوی روایت سوم، آن شخص غالی کذاب است که احادیث تحریف کتاب را او جعل کرده. واقعا وثوق به صدور به دست می آید؟!
مناقشه دوم
مخصوصاً این که با روایات دیگر مخالف است و با کتاب هم مخالف است: و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة: فمحونا آیة اللیل بساعة الصبح، ثم بعد ساعة جعلنا آیة النهار مبصرة، این تحریف قرآن می شود یا تفسیر قرآن؟ و هو الذی جعل اللیل و النهار خلفة لمن اراد ان یذکر او اراد شکورا. خلفة یعنی عدم الفصل. و آیة لهم اللیل نسلخ منه النهار. نسلخ منه النهار: نهار را از شب بیرون می کشیم نه اینکه شب را از نهار بیرون می کشیم. و شما طبق این معنا نهار را که از صبح می کشید. یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل هم که شیخ طوسی استدلال کرد.
یک مطلبی آقای خوئی در اشکال به این روایتی که گفت و للغسق رکعة فرموده است: این قابل تحمل نیست (در روایت اول و سوم) غسق را هم ساعت قرار داد، ما بین غروب الشمس الی سقوط الشفق،‌آن هم شد ساعت؟!
این اشتباه است. در روایت نگفت او ساعت است. روایت گفت شبانه‌روز با ما بین الطلوعین بیست و پنج ساعت. منتها یک امتیازی برای ما بین غروب الشمس الی سقوط الشفق که جزء ساعات شب است،‌یک امتیاز ویژه ای قرار دادند نه اینکه ساعت دیگری است که آقای خوئی فکر کرده و اشکال کرده. نه از این جهت نمی شود به روایت اشکال کرد.
اشکال به روایت این است که اولا ضعف سند است. ثانیا: مخالفت با آیات و روایات است که می گوید ساعات اللیل و النهار اربع و عشرین ساعة. اینها عرفا قابل توجیه نیست که ما بیاییم بگوییم نه،‌بیست و پنج ساعت، یک ساعت ما بین الطلوعین را حساب نکردیم.
مناقشه سوم
ثالثاً: شاید ساعات اللیل و النهار عندالله همین باشد. و ما کاری به لیل و نهار عندالله نداریم بلکه به لیل و نهار عندالناس کار داریم. عرف باید ببینیم چی می گوید. و الا در روایت داریم: کسی که ازدواج می کند و می خواهد مهر زنش را ندهد فهو عندالله زان، چه کار داریم به زنا عندالله. ما زنا عند العرف را می گوییم حد دارد، زنا عندالله خودش و خدایش می داند و این آقا. فهو عندالله زان. عندالله را ما کار نداریم، مفاهیم عرفی است،‌باید ببینیم مفهوم عرفی لیل و نهار چیست.و این روایت ظهور ندارد که شب و روز عرفی را تفسیر می کند،‌یک بیان ما ورائی است که خلاف ظهورات است. ما تابع ظهورات هستیم.
و لذا این مطلب دوم هم درست نیست.
نتیجه بحث
ما عرض کردیم که به نظر ما حق با مرحوم آقای خوئی و استاد است، الان هم می گوییم اما طبق مبنای مشهور که قائل به استصحاب قهقرایی هستند اما ما چون استصحاب قهقرایی را قبول نداریم، و ‌بیننا و بین الله احتمال می دهیم در عرف متشرعه لیل وقتی می گفتند تا طلوع فجر می فهمیدند،‌نهار که می گفتند از طلوع فجر می فهمیدند. و لذا نوبت شک می رسد و باید به اصل عملی رجوع کنیم که با توجه به اختلاف اصل عملی در موارد و به خاطر فتوای مشهور، ما احتیاط می کنیم که هم قول مشهور و هم قول مخالف مشهور مراعات شود و نتیجه احتیاط در موارد مختلف، مختلف است.
یک توضیح مختصری راجع به این بحث می دهیم و وارد بحث طلوع فجر می شویم.

[1] وسائل الشيعة، ج‌10، ص: 185‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌10، ص: 185‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 52‌.
[4] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌3، ص: 165‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 48‌.


پاسخ
#76
1395/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع
:
کتاب الصلاه/اوقات فرائض /منتهای وقت نماز مغرب و عشاء(منتصف اللیل)/منتهای شب
خلاصه مباحث گذشته:
 
منتهای شب
احتمال وجود حقیقت متشرّعی برای لفظ لیل و نهار
بحث راجع به مفهوم شب و روز به اینجا رسید که و لو ظهور عرف عام روشن است که تا طلوع فجر شب تمام نمی شود، حالا یا تا طلوع آفتاب شب صادق است یا نزدیکی طلوع آفتاب که هوا تاریک است. و لکن مجموعه ای از روایات و کلمات فقهاء خلاف این را به لحاظ عرف متشرعی در زمان شارع بیان می کند و در ظهور عرفی متشرعی لفظ لیل و نهار تردید داریم. روایات را مطرح کردیم.
مفاد برخی روایات هم این است که: آخر اللیل اگر زن از حیض پاک شد نماز مغرب و عشاء را بخواند،‌ که در این روایت آخر اللیل را بر قبل از طلوع فجر منطبق کرد: إِذَا طَهُرَتِ الْمَرْأَةُ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَلْتُصَلِّ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ إِنْ طَهُرَتْ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ فَلْتُصَلِّ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ.
یا در روایت دیگر دارد که: کان یصلی رسول الله صلی الله علیه و آله صلاة اللیل فی آخر اللیل. انی اقوم آخر اللیل و اخاف الصبح. اذا قام الرجل من اللیل فظن ان الصبح قد ضاع فاوتر ثم نظر فرأی ان علیه لیلا. می گوید شخصی نگران بود که اذان صبح شود، فقط نماز وتر خواند بقیه نماز شب را نخواند، بعد نگاه کرد دید شب هنوز باقی است.
شیخ طوسی هم در خلاف گفت: علیه عامة اهل العلم و عامه اهل علم می گویند طلوع فجر منتهای شب است، ‌برخی مثل اعمش قائل شدند که منتهای شب طلوع شمس است و اینها منقرض شدند. همان که علامه مجلسی در بحار می گفت که نسل قائلین به اینکه شب تا طلوع شمس است منقرض شده، شیخ طوسی هم در خلاف این را مطرح کرده. البته نمی خواهیم بگوییم این ادعا درست است. و هم در عامه و هم در خاصه این قول وجود دارد، ولی با وجود این مطالب انصافا جزمی که آقای خوئی و استاد قدس سرهما دارند که ظاهر لفظ لیل تا طلوع شمس است،‌ ظاهر لفظ نهار از طلوع شمس تا غروب شمس است این نهایت شجاعت است که انسان جزما اینجور استظهار کند.
و لذا اگر مجموع آن استعمالات در کتاب و سنت وثوق آورد به اینکه ظاهر لفظ لیل در عرف متشرعی تا طلوع فجر بوده، مطلب حل است و نظر مشهور تثبیت می شود. اما اگر وثوق پیدا نکردیم ما دیگر استظهار اینکه در عرف متشرعی لیل تا طلوع شمس بوده انصافا دونه خرط القتاد و لذا نوبت به شک می رسد؛
مقتضای أصل عملی
در مورد منتصف اللیل اگر شک بکنیم و طبق صناعت بخواهیم حرف بزنیم، نه اینکه بخواهیم احتیاط واجب بکنیم که انصافا جای احتیاط واجب همین جاها هست، مقتضای صناعت این است که حق با آقای خوئی و مرحوم استاد هست؛ اصل برائت می گوید که می شود نماز مغرب و عشاء را در این چهل و پنج دقیقه اختلاف میان مشهور و خلاف مشهور که مشهور می گویند حدودا نیمه شب ساعت یازده و ربع است ولی مخالفین مشهور می گویند حدودا ساعت دوازده است. اصل برائت می گوید که می شود در این سه ربع نماز مغرب و عشاء بخوانید.
این برای کسی است که از أول قادر و ملتفت بود و أصل تکلیف به نماز مغرب و عشاء در حقش منجز شد. ولی کسی که تا نیمه شب به نظر مشهور که مثلاً ساعت یازده و ربع می شود، عذری مثل حیض، نوم، نسیان داشت که أصل تکلیف در حقّ او منجّز نشد، برائت می گوید لازم نیست عجله کنی و نماز مغرب و عشاء را زود بخوانی بلکه می توانی بعد از ساعت دوازده بخوانی.
علم اجمالی تدریجی بین حکم معذور و غیر معذور در نماز
آن وقت کسی که علم دارد در آینده به این عذر مبتلا می شود یک علم اجمالی تدریجی برای او شکل می گیرد که یا من در حال اختیار باید قبل از ساعت یازده و ربع نماز مغرب و عشاء را بخوانم اگر حرف مشهور درست باشد که می گویند نیمه شب یازده و ربع تمام می شود و یا اگر حرف غیر مشهور درست باشد تا دوازده وقت نماز مغرب و عشاء باقی باشد، در آن حالات عذر نمی توانم اصل برائت از وجوب أداء جاری کنم . و چون به نظر ما علم اجمالی تدریجی منجّز است باید احتیاط کرد. ولی عادتا چه کسی همچون علم اجمالی تدریجی پیدا می کند؟!
علم اجمالی تدریجی بین حکم مبیت به منا و نماز
در مبیت به منی بله، مقتضای اصل برائت این است که تا نیمه شب به نظر مشهور بیتوته کنید کافی است؛ لازم نیست تا ساعت دوازده بیتوته کنید در منی، تا همان یازده و ربع کافی است. از این جهت اصل برائت در آنجا به نفع مشهور است. آن وقت این اصل برائت که به نفع مشهور است،‌در بحث بیتوته در نیمه اول شب یازدهم و دوازدهم در منی، معارضه می کند با اصل برائتی که در نماز مغرب و عشاء بود که می گفت می توانی تا بعد از ساعت یازده و ربع نماز مغرب و عشاء بخوانی. اگر نیمه شب ساعت یازده و ربع است، پس اصل برائت که می گوید می توانی نماز مغرب و عشاء را تا بعد از یازده و ربع بخوانی خلاف واقع است. اگر نیمه شب ساعت دوازده است، پس اصل برائتی که در منی می گوید که تا یازده و ربع بیتوته کافی است، سه ربع از بیتوته را از شما ساقط کرده و مخالفت با تکلیف به وجود می آید.
و لکن یک مطلبی از آقای خوئی و استاد بگویم، هم آقای خوئی هم استاد در بحث منی موافق مشهورند:
می گویند نیمه شب در لیالی مبیت به منی تا طلوع فجر حساب می شود نه تا طلوع شمس. و لذا آنجا آقای خوئی و استاد هم با مشهور موافقند، ما هم می گوییم نتیجه این است که بیتوته حتی به نظر آقای خوئی و استاد تا یازده و ربع بیشتر لازم نیست و می گویند هر چیزی جای خود را دارد، ‌بیتوته در منی آقای خوئی گفته تا طلوع فجر نیمه شب را حساب کنیم ولی نماز مغرب و عشاء را گفته تا طلوع شمس حساب کنیم.
البته ما قبول نکردیم و گفتیم که:
در لیالی مبیت به منی روایات می گویند: بعد از اذان صبح بیتوته لازم نیست حتی کسی که نیمه اول را درک نکند در منی، بخواهد نیمه دوم را درک کند، تا طلوع شمس لازم نیست بماند، تا طلوع فجر بماند کافی است. اما چه ربطی دارد به تعیین نیمه شب؟ اگر نیمه شب ساعت دوازده است ما بین طلوع الشمس و غروب الشمس، چرا در لیالی به مبیت به منی نیمه شب را عوض کنیم. تنها ‌دلیل داریم که برای بیتوته نیمه دوم اذان صبح که گفتند تکیلف بیتوته نداریم چرا در موضوع منتصف اللیل تصرف کنیم.
و لذا ما این مطلب اول را از آقای خوئی و استاد قبول نکردیم.
حالا برای اینکه حق مراجع أداء شود، چون ما به همه قدس الله اسرارهم احترام قائلیم و کلام مرحوم خویی را مطرح کردیم کلام امام قدّس سره را هم مطرح کنیم:
امام در نماز مثل مشهور می فرمایند که نیمه شب ما بین غروب شمس و طلوع فجراست. اما در لیالی مبیت به منی احتیاط می کنند و می فرمایند احتیاط واجب این است که برای بیتوته نصف اول تا ساعت دوازده بمانید احتیاطا با اینکه ایشان نیمه شب را ساعت یازده و ربع می داند. که البتّه این که یک جا فتوا داده اند و یک جا احتیاط کرده اند با هم سازگاری ندارد.
تعارض أصول
مطلب دوم این است که بنا بر اصل عملی ما قبول می کنیم، برائت در لیالی مبیت به منی اقتضاء می کند که ما تا ساعت یازده و ربع بیشتر لازم نیست بیتوته کنیم در نیمه اول، چون ما استصحاب در شبهات حکمیه را که قبول نداریم استصحاب وجوب بیتوته تا ساعت دوازده جاری نمی شود لذا ‌اصل برائت جاری می کنیم بیش از ساعت یازده و ربع لازم نیست در منا بمانیم.
آن وقت چون مطلب اول را هم از ‌آقای خوئی قبول نکردیم اصل برائت جاری می کنیم،‌ تعارض می کند با اصل برائت در نماز مغرب و عشاء که توضیح دادیم. چون نیمه شب یا ساعت یازده و ربع است پس چرا اصل برائت در نماز مغرب و عشاء جاری کردی گفتی می توانی نماز مغرب و عشائت را تاخیر بیندازی، اگر نیمه شب ساعت دوازده است، پس چرا در لیالی مبیت به منی برائت جاری می کنی ساعت یازده و ربع از منی خارج می شوی؟ جمع بین این دو برائت می شود ترخیص در مخالفت قطعیه علم اجمالی.
وجود عام فوقانی در بیتوته به منا
اما در لیالی مبیت به منی ما عام فوقانی داریم. عام فوقانی می گوید لاتبت بغیر منی؛ و اصل برائت جایی جاری است که دلیل و عام فوقانی نداشته باشیم. عام فوقانی می گوید تمام شب باید بیتوته در منا بیتوته کنی، ‌دلیل منفصل مجمل آمد گفت بیتوته در نیمه اول کافی است، نیمه اول مجمل است، نمی دانیم تا ساعت یازده و ربع است یا تا ساعت دوازده، در شبهه مفهومیه مخصص منفصل باید به عام فوقانی رجوع کرد. مراد شارع معلوم نیست، نمی دانیم شارع که می گفت لیل، منتصف اللیل عرف آن روز چه می فهمید،آیا منتصف ما بین غروب الشمس الی طلوع الشمس می فهمید که آقای خوئی می گویند یا منتصف غروب الشمس الی طلوع الفجر می فهمید که مشهور می گویند. باید به عام فوقانی رجوع کنیم. آنجا جای اصل برائت نیست.
این یک چکیده ای است از بحث اصل عملی که خواستیم اصول فراموش‌تان نشود. ولی مقتضای احتیاط واجب این است که در همه موارد بین نیمه شب مشهور و نیمه شب آقای خوئی احتیاط کنیم.
یک نکته هم عرض کنم در ادامه بحث اصل عملی، که ناقص نماند:
استصحاب موضوعی در شبهه مفهومیه لیل و نهار
اگر عام فوقانی داشتیم که مانع از جریان استصحاب است ولی اگر عام فوقانی نداشتیم کسانی که استصحاب موضوعی در شبهات مفهومیه را قبول دارند، استصحاب بقاء لیل تا طلوع شمس، استصحاب عدم نهار قبل از طلوع شمس، موافق قول آقای خویی می شود که لیل تا طلوع شمس ادامه دارد. وقتی لیل با أصل تا طلوع شمس شد منتصف این لیل مشخص می شود و ضم الوجدان إلی الأصل می کنیم و أصل مثبت نیست. و می توان عدم منتصف اللیل را استصحاب کرد که باز نظر مرحوم خویی ثابت می شود.
فجر کاذب و فجر صادق
راجع به طلوع فجر صاحب عروه گفته که ابتداء وقت نماز صبح طلوع فجر صادق است.
ما یک فجر صادق و یک فجر کاذب داریم: فجر کاذب این است که یک نوری به شکل عمودی در افق در مشرق پدید می آید که می گویند حالت مثلث پیدا می کند که قاعده مثلث در افق است ولی دو ساقش مرتفع است و مایل هم هست. فجر کاذب یک نوری است به شکل عمودی؛ متصاعد. فجر صادق نوری است به شکل افقی؛ معترض یعنی هم خط با افق. بعد از مدتی فجر صادق پدید می آید. علت اینکه آن فجر را گفتند فجر کاذب چون برخی آن را مبدأ صبح می دانند و دروغ است؛ شده فجر کاذب.
فجر صادق معنایش روشن است: تبین الخیط الابیض من الخیط الاسود، اما اختلاف تجربی پیش آمده. جهتش این است که سه حالت در هنگام فجر صادق پدید می آید.
من متن مطلبی که برخی از افرادی که کارشناس هستند بیان کرده اند را می خوانم: فجر کاذب: نوری مثلث‌مانند می باشد که قاعده آن نزدیک افق قرار گرفته و ساق های آن معمولا به صورت مایل به سمت آسمان کشیده شده و به دم گرگ تشبیه شده. در روایت داریم ذنب السرحان. کارشناس ها فجر کاذب را می شناسند و با فجر صادق اشتباه نمی کنند.
سه حالت مربوط به طلوع فجر صادق
پدیده های مرتبط به طلوع فجر صادق سه پدیده است:
1-ابتداء نور ضعیفی در شرق مشاهده می شود، نور ضعیفی است در مشرق در همان مطلع الشمس ولی اینقدر این نور ضعیف است که حتی خط افق هم شناسایی نمی شود؛ آن خط افق متمایز نمی شود. 2-با ازدیاد تدریجی آن نور، خط افق قابل تشخیص می شود.
در حالت اول شما نمی توانید بگویید اینجا خط افق است،‌ بالاترش آسمان است، اما در حالت دوم خط افق آن سیاهی ای که پایین افق است با آن نور بالای افق متمایز می شود، خط افق را شناسایی می کنید. مرز بین افق و بالای آن که نورانی است.
3- با افزایش مستمر نور، ‌نوار سفید رنگی بر افق شرقی گسترده می شود. این را بدانید! ما چیزی در صبحگاه به نام خط باریک سفید أصلاً نداریم. اینکه در قرآن فرموده است الخیط الابیض و برخی اشتباه کردند فکر کردند در ابتداء صبحگاه یک خط باریک افقی سفید تشکیل می شود، بعد این خط باریک عریض می شود، به شکل نوار سفید می شود، ابدا. اصلا از ابتداء روشنایی عریض است، یک هاله بیضی‌شکل است. این سه حالت شدت نور و ضعف نور هست. حالت اول: آنقدر نور در این هاله بیضی‌شکل در مشرق ضعیف است که حتی خط افق هم شناسایی نمی شود. در حالت دوم این نور آن هاله بیضی‌شکل زیاد می شود؛‌ خط افق شناسایی می شود. حالت سوم: آنقدر آن هاله بیضی‌شکل زیاد می شود که عرف می گوید سپیدی صبح.
اختلاف بین آن حالت اول و حالت سوم در برخی از کشورهای اروپایی حدودا بیست دقیقه است، اما در عرف ما حدودا نه دقیقه است. کارشناس ها بر این مطلب هیچ اختلاف ندارند. بحث در این است که خیط ابیض چیست؟ کارشناس تجربی هیچ مشکلی ندارد؛‌ می گوید من این تجربه را دارم. و لذا در بم در تاریخ حدودا هیجده بهمن کارشناسی که کردند بین آن حالت اول که پنج و یک دقیقه و نیم بوده و حالت دوم پنج و سه دقیقه و نیم بوده و حالت سوم که پنج و هشت دقیقه و نیم بوده، هفت دقیقه فاصله بوده بین حالت اول و حالت سوم. ولی الان که ما بررسی کردیم همین اذان ژئوفیزیک را بزنید با اذان لواء، نه دقیقه فاصله است. ژئوفیزیک بر اساس همان حالت اول اذان می گوید. می گوید بالاخره افق فرق کرد اما مؤسسه لواء، آن حالت سوم را در نظر می گیرند، می گویند موضوع در روایات سپیدی صبح است، روایات را هم می خوانیم و انصافا هم حق با اینها است.
باید رفت تجربه کرد ولی ما با این فیلمی که دیدیم باز مطمئن نیستیم به این اذان لواء. اینها می گویند شانزده درجه خورشید به افق نزدیک بشود آن حالت سوم به وجود می آید. حالت اول هفده درجه و هفت دقیقه، یعنی هفت دهم درجه، به وجود می آید. بعد از نه دقیقه این روزها، شانزده درجه خورشید نزدیک افق می شود. ما بررسی کردیم هیچ چیزی دیده نمی شود: صبر کردیم از پنج و بیست و هفت دقیقه روز شنبه هفته قبل (7/12/95) تا پنج و سی و دو دقیقه که حدودا چهار دقیقه، پنج دقیقه صبر کردیم تا احساس کردیم این حالت سوم به وجود آمد. در این فیلم عرض می کنم خودم مستقیم ندیدم. و قبلا که اذان بر اساس نوزده درجه و چهار دهم می گفتند،‌ بعدا خیلی پیشرفت کردند رساندند به هفده و هفت دهم، تازه آن موقع هم می گفتند احتیاط کنید، روزه تان را امساک کنید ولی نمازتان را تاخیر بیندازید، این دومی را فراموش کردند که نماز را تاخیر بیندازید و اذان می گویند و خیلی ها را می بینید که نماز می خوانند.
ما به ادله که مراجعه می کنیم به نظرمان هیچ اختلافی نیست. اینکه بعضی از این آقایان گفتند روایات مختلف است، ‌بعضی ها حالت اول را می گوید، ‌بعضی ها حالت دوم را می گوید، بعضی ها حالت سوم را می گوید، نخیر. نه قرآن نه روایات هیچ اختلافی ندارند. بیش از حالت سوم ظهور ندارند بلکه ظهور آیه و روایاتی واضح در آن حالت سوم است. خود خیط ابیض اصلا آن حالت اول و دوم ابیض نیست؛ تاریکی کم رنگ است، روشن می شود مثل شب های مهتاب. روشن می شود یعنی از تاریکی کم می شود اما خیط ابیض تشکیل نمی شود. و هر نوری خیط ابیض نیست و باید عرفاً أبیض بگویند.
در روایت هم دارد که می گوید: الصُّبْحُ هُوَ الَّذِي إِذَا رَأَيْتَهُ كَانَ مُعْتَرِضاً- كَأَنَّهُ بَيَاضُ نَهَرِ سُورَاءَ. در برخی روایات دارد: کالقبطیة البیضاء. مجلسی أول در لوامع صاحبقرانی می گوید وقت نماز صبح وقتی است که سفیدی صبح در عرض افق ظاهر شود و خوب روشن شود، سفیدی مانند سفیدی جامع مصری که بسیار سفید می باشد، کالقبطیة البیضاء. قبطیه بیضاء معنایش این است که شدیدا سفید باشد و یا مانند نهر حله باشد. می گوید در سحری از حله عبور کردیم و نهر فرات چنان ظاهر بود از جانب مغرب که گمان می کردیم صبح از جانب مغرب طالع شده است. یعنی نهر سؤراء به سمت مغرب شان بود. فکر می کردند طلوع فجر آنجا است. تا کسی نبیند وجه تشبیه را خوب نمی یابد. روایات تشبیه کرده طلوع فجر را به بیاض نهر سؤراء، به بیاض قبطیه بیضاء.
و لذا ان شاء الله مختصری از این روایات را می خوانیم. به نظر ما فجر صادق این حالت ثالثه است. و باید ببینیم در فرض شک أصل عملی چیست.

پاسخ
#77
1395/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الصلاه/اوقات فرائض /وقت نماز صبح/زمان طلوع فجر صادق
خلاصه مباحث گذشته:
 
زمان طلوع فجر صادق
بحث راجع به این بود که در طلوع فجر آیا صرف روشن شدن بخشی از افق شرقی کافی است و لو صدق سپیدی صبح نکند و یا لازم است به حدی برسد که عرفا الخیط الابیض صدق کند؟ و این، منشأ اختلاف در اذان‌ها شده است.
مبنای زمان أذان رسمی
شورایی هست به نام شورای تقویم؛ خود این‌ها هم اختلاف دارند. اکثریت‌شان فعلاً بر این نظرند که همان تغییر در روشنایی افق شرقی یعنی تغیّر لون، کافی است. که عرض کردم در بم در هیجده بهمن رصد کردند ساعت 5:01:30 احساس شد که افق شرقی روشن‌تر شده است و اذان رادیو و تلویزیون بر اساس همین معیار است. در ساعت 5:03:30 خط افق متمایز شد و تا ساعت 5:08:30 آن روشنایی محو و مبهم بود.
ساعت 5:08:30 ادعا شد که عرفا سفیدی صبح آشکار شده است، که برخی از کارشناسان شورای تقویم سفیدی صبح را لازم دانسته اند و این ساعت دوم را انتخاب کرده اند و معتقدند که قبل از آن عنوان فقهی لون ابیض و القبطیة البیضاء یا بیاض النهر السؤراء صدق نمی‌کند. ولی ما فیلم را با دستگاه‌های پیشرفته‌تر که روشن‌تر است نگاه کردیم و دیدیم تا حدوداً ساعت 5:12 دقیقه سفیدی صدق نمی‌کند. ‌آنها نوشته بودند ما اصلاً یک چیزی به نام خیط یعنی نخ یا ریسمان سفید در فضا نداریم، همان روشنایی یواش یواش تبدیل می‌شود به سفیدی ولی این فیلم را که ما دیروز با دقت نگاه کردیم در ساعت حدوداً 5:12 دقیقه سریع یک خط سفید از پایین افق بالا می‌آید که خیلی فاصله ندارد، یعنی حدودا پنج دقیقه از آنچه که همین نظر اخیر قائل هستند می گذشت. حالا یا این فیلم نشان نمی‌دهد یا عرفا تا پنج و دوازده دقیقه نشده باشد سفیدی صدق نمی‌کند، به هر حال سفیدی را قبل از آن احراز نکردیم.
عدم وجود تحدید کامل در معانی عرفی
نکته: رنگ سیاه تا سفید مرز دقیق ندارد: به این معنا که اگر یک رنگ سیاه بگذارید این طرف و یک رنگ سفید کامل بگذارید آن طرف و بین این دو رنگ سیاه و سفید رنگ‌هایی که سیاهیش کمتر است آن طرف، و رنگ‌هایی که سفیدیش کمتر است در طرف دیگر بگذارید و بینهما متوسطات، می‌رسید به آن وسط فرق بین سیاه و سفید دقیق نیست که بگویید این آخرین رنگ سیاه است و این اولین رنگ سفید است. مثلاً می‌گویید کوچک و میانسال و بزرگ: که نمی توان تعیین کرد از چه روزی میانسال می شوید و از چه روزی بزرگ می شوید. این ها أصلاً تحدید عرفی دقیق ندارند.
و در بعضی مصادیق سیاهی و سفیدی، آن قدر اختلاف ظریف است که دیگر عرف معلوم نیست در مقام وضع لفظ سفید و سیاه برای این مرز فکری کرده باشد.
در بحث افق هم همین است. واقعا نمی‌شود دقیق گفت که این ثانیه سفیدی، صادق است قبلش سفیدی صادق نیست. بله، آنی که ما می‌توانیم بگوییم قبلش صدق نمی کند که: تبیّن لنا الخیط الابیض.
و این که طلوع فجر با تغیّر لون باشد یا با تبیّض لون، بحث مهمی است: زیرا بین این دو، اختلاف زمان وجود دارد و گاهی در برخی مکان ها مثل اروپا تا 40 دقیقه اختلاف وجود دارد چون از ما به قطب نزدیک‌تر‌اند. (که در جلسه قبل گفتیم 20 دقیقه و اشتباه بیان کردیم)
ظهور أدله در لزوم تبیّض لون
این که أکثریت شورای تقویم حالت أول یعنی تغیّر لون را معیار قرار داده اند خلاف أدله می باشد:
آیه قرآن
آیه قرآن هم می گوید: حتی یتبین لکم الخیط الابیض: که خیط به هر معنایی باشد باید رنگ سفید صدق کند و با تغیّر لون و این که سیاهی کم رنگ شود، رنگ سفید صدق نمی کند.
دو نکته پیرامون آیه:
نکته أول: بعضی گفته اند تشبیه به خیط و ریسمان به خاطر شکل ریسمان نبوده است بلکه تنها از حیث رنگ تشبیه صورت گرفته است و در لغت بدت الخیط الأسود به این معنا است که شب فرا رسید. و در مورد خیط أبیض اگر بگویید مانند ریسمان است ولی خیط أسود که مانند ریسمان نیست.
که می گوییم:
أولاً ما بررسی که کردیم دیدیم هنگام طلوع فجر یک رنگ سفید سریع بالا می آید و نوار سفیدی می شود که می شود با تسامح اسم آن را خیط أبیض گذاشت و قبل از اسلام هم تعبیر به خیط أبیض می کردند.
و ثانیاً این که در مورد خیط أسود مماثلت شکلی با ریسمان وجود ندارد درست است ولی می توان گفت که استعمال خیط در مورد سیاهی به قرینه مقابله بوده است: چون در مورد أبیض تعبیر به خیط کردند دیگر در مورد أسود هم همین تعبیر را آوردند.
نکته دوم: در درّ المنصور دارد که وقتی عدی بن حاتم مسلمان ‌شد پیامبر به او فرمود نمازهای پنجگانه را بخوان، ماه رمضان هم کل و اشرب حتی یتبین لک الخیط الابیض من الخیط الاسود. عدی هم خیلی انسان منزهی بود و تا آخر از وفاداران به امیرالمؤمنین بود. آمد در خانه پیامبر یا رسول الله! من رفتم یک موی سیاه و یک موی سفید پیدا کردم و در خانه گذاشتم و شب نگاه می کنم که چه زمانی رنگ موی سیاه از رنگ موی سفید متمایز می شود که دیگر امساک کنم، ولی می بینم که نشد.
می‌گویند پیامبر ضحک حتی بدت نواجده، ‌دندان‌های مبارک پیامبر از شدت تبسم آشکار شد. بعد فرمودند مراد از خیط ابیض و خیط اسود این نیست، ‌قرآن می‌گوید من الفجر. ألم اقل لک من الفجر؟ انما هو ضوء النهار من ظلمة اللیل.
روایات
زیرا ظاهر روایات این است که باید فضای افق شرعی سفید شود نه این که رنگش روشن تر شود و سیاهی شدید به سیاهی ضعیف و کم رنگ تبدیل شود. مثلاً اگر یک انسان سیاه پوست را حمام برود و کیسه و سفیداب بکشد از سیاهی او کاسته می شود ولی لون أبیض صدق نمی کند بلکه لونی است که سیاهی آن کمتر از سیاهی قبل است. و به نظر ما روایات هم خلاف این استظهار نیست:
روایت أول: صحیحه أبی بصیر(کالقبطیة البیضاء)
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ مَتَى يَحْرُمُ الطَّعَامُ- عَلَى الصَّائِمِ وَ تَحِلُّ الصَّلَاةُ صَلَاةُ الْفَجْرِ- فَقَالَ إِذَا اعْتَرَضَ الْفَجْرُ فَكَانَ كَالْقُبْطِيَّةِ الْبَيْضَاءِ- فَثَمَّ يَحْرُمُ الطَّعَامُ عَلَى الصَّائِمِ وَ تَحِلُّ الصَّلَاةُ صَلَاةُ الْفَجْرِ- قُلْتُ أَ فَلَسْنَا فِي وَقْتٍ إِلَى أَنْ يَطْلُعَ شُعَاعُ الشَّمْسِ- قَالَ هَيْهَاتَ أَيْنَ يُذْهَبُ بِكَ تِلْكَ صَلَاةُ الصِّبْيَانِ.[1]
معترض شدن فجر در مقابل فجر کاذب است که مستطیل می شود.
فکان کالقبطیة البیضاء. (مرحوم مجلسی اول گفت من در مکه دیدم لباس‌هایی که مصری‌ها می‌پوشیدند؛ لباس به شدت سفیدی بود.) و بر تغیّر لون افق قبطیه بیضاء صدق نمی کند.
روایت دوم: روایت علی بن مهزیار
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ كَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ الْحُصَيْنِ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع مَعِي- جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدِ اخْتَلَفَ مُوَالُوكَ فِي صَلَاةِ الْفَجْرِ- فَمِنْهُمْ‌مَنْ يُصَلِّي- إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ الْأَوَّلُ الْمُسْتَطِيلُ فِي السَّمَاءِ- وَ مِنْهُمْ مَنْ يُصَلِّي إِذَا اعْتَرَضَ فِي أَسْفَلِ الْأُفُقِ وَ اسْتَبَانَ- وَ لَسْتُ أَعْرِفُ أَفْضَلَ الْوَقْتَيْنِ فَأُصَلِّيَ فِيهِ- فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَلِّمَنِي أَفْضَلَ الْوَقْتَيْنِ وَ تَحُدَّهُ لِي- وَ كَيْفَ أَصْنَعُ مَعَ الْقَمَرِ وَ الْفَجْرُ لَا تَبْيِينَ مَعَهُ- حَتَّى يَحْمَرَّ وَ يُصْبِحَ وَ كَيْفَ أَصْنَعُ مَعَ الْغَيْمِ - وَ مَا حَدُّ ذَلِكَ فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ- فَكَتَبَ ع بِخَطِّهِ وَ قَرَأْتُهُ الْفَجْرُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ- هُوَ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ الْمُعْتَرِضُ- وَ لَيْسَ هُوَ الْأَبْيَضَ صَعَداً- فَلَا تُصَلِّ فِي سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ حَتَّى تَبَيَّنَهُ- فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْ خَلْقَهُ فِي شُبْهَةٍ مِنْ هَذَا- فَقَالَ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ- الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِفَالْخَيْطُ الْأَبْيَضُ هُوَ الْمُعْتَرِضُ- الَّذِي يَحْرُمُ بِهِ الْأَكْلُ وَ الشُّرْبُ فِي الصَّوْمِ- وَ كَذَلِكَ هُوَ الَّذِي يُوجَبُ بِهِ الصَّلَاةُ.[2]
بررسی سندی (سهل و حصین)
در سند روایت آقای خویی به خاطر وجود سهل و حصین اشکال کرده است. حال یک عده در مورد سهل می گوید که «الأمر فی السهل سهل» ولی حصین توثیق ندارد ولکن ادّعا می شود که در این روایت تصحیف صورت گرفته است و أبوالحسن بن حصین تصحیف ابوالحصین بن حصین است که در رجال توثیق شده است.
این روایت دارد ابوالحصین بن حصین. و رواها الشیخ باسناده عن الحصین بن ابی الحصین. که این شخص توثیق ندارد ولی در رجال ابو الحصین بن الحصین را توثیق کرده. و ظاهرا این‌ها یک نفر هستند. بعید است با این اسم‌های سخت دو نفر باشند. اگر کسی وثوق پیدا کند حالا یا با تعدد سند وثوق به صدور پیدا کند یا وثوق پیدا کند که این‌ها یک نفر هستند، الحصین بن ابوالحصین همان ابوالحصین بن حصین است مشکل سند حل می‌شود.
بررسی دلالی
اینجا ممکن است اشکال شود که:
این روایت موافق با همان تغیّر لون است زیرا مسلّماً فجر کاذب سفیدی نیست و تغیّر لون است در حالی که در روایت تعبیر به «أبیض صعدا» کرد و در مقابل به فجر صادق «أبیض معترض» یعنی افقی تعبیر کرد.
می گوییم:
در این روایت أبیض را در فجر کاذب استعمال کرده است و ظهور ندارد که بخواهد معنای فجر صادق بین تغیّر لون یا تبیّض لون را توضیح بدهد. و فجر کاذب هم تبیّض به نحو مجاز دارد.
روایت سوم: صحیحه زراره
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي رَكْعَتَيِ الصُّبْحِ وَ هِيَ الْفَجْرُ- إِذَا اعْتَرَضَ الْفَجْرُ وَ أَضَاءَ حُسْناً.[3]
اضاء حسنا یعنی روشن بشود، اضاء حسنا ضوء پیدا کند ضوئا حسنا.
البته ممکن است کسی بگوید پیغمبر آن وقت نماز می‌خواند، دلیل نمی‌شود زودتر از این نشود نماز خواند.
ولی به هر حال ظاهر این اضاء حسنا با همین تبیّضی که ما عرض کردیم مساعد است و نمی تواند دلیل قول مقابل باشد.
روایت چهارم: صحیحه علی بن عطیة
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: الصُّبْحُ هُوَ الَّذِي إِذَا رَأَيْتَهُ كَانَ مُعْتَرِضاً- كَأَنَّهُ بَيَاضُ نَهَرِ سُورَاءَ[4]
نهر سؤراء حالا یا نهر فرات است در بین دجله و بابل یا انشعابی از نهر فرات است. می‌گویند آن قدر سفیدیش چشم را می‌زند، که ‌مرحوم مجلسی اول گفت، تا آدم نبیند متوجه نمی‌شود. که این هم مناسبتش با همان تبیض لون است نه تغیر لون. و معترض در مقابل فجر کاذب است که فجر مستطیل و متصاعد الی السماء است.
روایت پنجم: صحیحه حلبی
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَيْطِ الْأَبْيَضِ- مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ- فَقَالَ بَيَاضُ النَّهَارِ مِنْ سَوَادِ اللَّيْلِ- قَالَ وَ كَانَ بِلَالٌ يُؤَذِّنُ لِلنَّبِيِّ ص- وَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ وَ كَانَ أَعْمَى يُؤَذِّنُ بِلَيْلٍ- وَ يُؤَذِّنُ بِلَالٌ حِينَ يَطْلُعُ الْفَجْرُ- فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِذَا سَمِعْتُمْ صَوْتَ بِلَالٍ- فَدَعُوا الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ.[5]
در این روایت هم تعبیر به بیاض النهار کرد که به معنای سفیدی روز است نه سیاهی کم رنگ.
روایت ششم: روایت زریق
وَ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ رُزَيْقٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي الْغَدَاةَ بِغَلَسٍ عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ الصَّادِقِ- أَوَّلَ مَا يَبْدُو قَبْلَ أَنْ يَسْتَعْرِضَ- وَ كَانَ يَقُولُ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً إِنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ تَصْعَدُ- وَ مَلَائِكَةَ النَّهَارِ تَنْزِلُ عِنْدَ طُلُوعِ‌ الْفَجْرِ- فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ تَشْهَدَ مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ وَ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ صَلَاتِي- وَ كَانَ يُصَلِّي الْمَغْرِبَ عِنْدَ سُقُوطِ الْقُرْصِ- قَبْلَ أَنْ تَظْهَرَ النُّجُومُ.[6]
معصوم علیه السلام نماز صبح‌شان را در غلس، در تاریکی شب می‌خواندند، اول طلوع فجر قبل ان یستعرض.
بعضی‌ها گفته اند که: این روایت همان تغیر لون را می‌گوید زیرا تعبیر به «قبل ان یستعرض» کرد.
می گوییم: یک معترض داریم یک مستعرض داریم. این‌ها با هم خلط نشود. اعترض البیاض یعنی سفیدی صبح افقی شد در مقابل فجر کاذب که عمودی است. استعرض البیاض یعنی توسعه پیدا کرد بیاض در افق یعنی هوا سفید شد، فضا سفید شد.
امام به مجرد اعتراض فجر، به مجرد فجر معترض نماز صبح می‌خواندند قبل از این‌که سفیدی استعراض و توسعه پیدا کند لذا با هم تنافی ندارند.
روایت هفتم: معتبره ابی بکر حضرمی
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفٍ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ مَتَى أُصَلِّي رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ- فَقَالَ حِينَ يَعْتَرِضُ الْفَجْرُ- وَ هُوَ الَّذِي تُسَمِّيهِ الْعَرَبُ الصَّدِيعَ.[7]
صدیع یعنی ظرف شکافته شده. افق شکافته می‌شود. ولی روایت نگفته است که وقتی افق شکافته می شود سفیدی بالا می آید یا سیاهی کم رنگ می آید. بله شکافته شده با آن تغیر لون افق شرقی هم می‌سازد ولی اطلاق ندارد که به اطلاقش تمسک کنیم. و باید ببینیم فجر در جمله «حین یعترض الفجر» به چه معنا است و عرب به چه چیزی صدیع می گوید.
بستگی دارد فجر چی باشد. اگر فجر به مجرد تغیر لون صدق کند با او هم می‌سازد. تغیر لون هم شکافت ایجاد می‌کند در افق شرقی. ولی ما می‌گوییم ظهوری در این ندارد.
روایت هشتم:صحیحه حلبی
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ الْفَجْرِ حِينَ يَنْشَقُّ الْفَجْرُ- إِلَى أَنْ يَتَجَلَّلَ الصُّبْحُ السَّمَاءَ- وَ لَا يَنْبَغِي تَأْخِيرُ ذَلِكَ عَمْداً- لَكِنَّهُ وَقْتٌ لِمَنْ شُغِلَ أَوْ نَسِيَ أَوْ نَامَ.[8]
در این روایت هم مثل روایت قبل باید ببینیم مراد از فجر در «ینشقّ الفجر» چیست. ما می‌گوییم از روایات قبطیة البیضاء، ‌بیاض نهر سؤراء، آیه الخیط الابیض فهمیدیم نور سفید، طلوع فجر است.
تذکّر: فجر کاذب فجر نیست مثل روحانی نما که روحانی نیست. و بحث در فجر صادق است که آیا تغیّر لون است یا تبیّض لون است.
نتیجه بحث
پس به نظر ما هیچ تنافی بین این روایات نیست. روایات مثل آیه شریفه ظاهرند در این‌که باید عرفا بیاض النهار، سپیدی صبح صدق کند. صرف تغیر لون که سپیدی نیست.
نکته: اختلاف‌ ما با لواء این است که سفیدی صبح کی محقق می‌شود. و الا آن‌ها هم می‌گویند سپیدی صبح در مقابل تغیر لون که مؤسسه ژئوفیزیک می‌گوید. آن قدیم که نوزده درجه و چهار دهم، آن زمان ایرج ملک‌پور بود، او تقویم را تنظیم کرده بود که او اصلا خیلی عجیب بود.
(آن وقت ما نوجوان بودیم پدر ما خدا رحمتش کند اصرار داشت که نمازت را بخوان چرا دچار وسواس هستی. فکر می‌کرد ما وسواس داریم. ما یک ربع صبر می کردیم بعد نماز می‌خواندیم، می‌گفتیم ما مطمئن نیستیم. که بعدا هم در سال هفتاد و دو بود یا هفتاد و سه، اعلان کردند و یکی از آقایان ائمه جماعات حرم بعد از نماز صبح گفت تا حالا هر چه نماز صبح پشت سر ما خواندید قضا کنید چون رفتیم تحقیق کردیم این وقتی که اذان می‌گفتند و نماز می‌خواندیم طلوع فجر نشده بود. تازه بعدش هم عرض کردم طلوع فجر را خوب ندیده بودند، گفتند حالا که دیگر نمی‌شود دیرتر از این اذان بگوییم و مردم سحری می‌خورند روزه هایشان خراب می‌شود گفتند صبر کنید نماز را دیرتر بخوانید.)
و عجیب است گاهی می‌بینید یک شهر بزرگ مثل تهران شمالش با جنوبش اختلاف افق دارد. گاهی مناطق مرتفع، هر چی شما بالاتر از سطح دریا باشید و هوا هم سردتر باشد زودتر سفیدی صبح را می‌بینید. روستایی که بالاتر است از دریا که زودتر سفیدی صبح را می‌بینند در زمستان ممکن است هوا گرم باشد دیرتر ببینند. و گاهی دو روستای هم جوار وجود دارد که یکی ارتفاعش از سطح دریا بیشتر است و زودتر سفیدی را می بیند ولی در تقویم برای یک منطقه یک وقت برای أذان معیّن می کنند. این از مشکلات است.
اذانی که مدّ نظر ما است حدود پنج دقیقه بعد از شروع اذان لواء است و ما در این مطلب موافق شدیم با تقویم جامعه اسلامی آمریکای شمالی.
مقتضای أصل عملی در مسأله
اگر شک بکنیم، یک وقت شما استصحاب در شبهات مفهومیه را قبول دارید استصحاب موضوعی می‌گوید هنوز شب باقی است، هنوز طلوع فجر نشده است.
اگر استصحاب در شبهات مفهومیه را قبول نکردیم کما هو الصحیح نوبت به اصل حکمی می‌رسد.
اما در شبهات حکمیه ما نسبت به روزه اگر نوبت به اصل حکمی برسد اصل برائت داریم. در این هشت دقیقه سریع سحری بخور، ‌اصل برائت می‌گوید امساک واجب نیست.
راجع به نماز صبح اصل عملی (طبق ظاهرا نظر امام و صریح نظر آقای خوئی) این است که حق نداری نماز صبح را زودتر بخوانی برای این‌که استصحاب عدم وجوب داری، ‌استصحاب می‌گوید واجب نیست نماز صبح. استصحاب عدم وجوب، استصحاب عدم امر می‌گوید این نماز امر ندارد؛ مطابق با امر نیست. و لذا مشکل حل است.
اما ما یک اساسی را بناء کردیم که در این جا با مشکل مواجه می شویم:
گفتیم هیچ اشکالی ندارد در این موردی که شک داریم در حدوث وجوب نماز صبح اصل برائت از شرط واجب جاری کنیم. بگوییم:
من شک دارم بالاخره که شرط صحت نماز صبح این است که بعد از هشت دقیقه انتظار باشد یا همین پنج و یک دقیقه و نیم می‌شود نماز صبح را بخوانیم. ما ‌در بحث‌های گذشته گفتیم: اصل برائت از شرطیت نماز صبح می‌گوید می‌توانی الان رجائا نماز صبحت را بخوانی.
شبیه بحث زکات فطره که نمی‌دانستی زکات فطره از شب واجب می‌شود یا از اذان صبح. می‌گفتیم همان شب برو زکات فطره بده اصل این است که مشروط نیست زکات فطره به این‌که بعد از اذان صبح بدهی؛ اصل برائت از شرطیت زایده جاری می‌کنیم.
ولی آقای خوئی می‌فرمود:
در اینجا استصحاب عدم وجوب حاکم است. استصحاب عدم وجوب می‌گوید شرط وجوب از طلوع فجر است پس شرط واجب هم طلوع فجر است.
اینجا هم شرط وجوب می‌شود تبیض افق شرط واجب هم می‌شود تبیض افق. آقای خوئی طبق بیانش این‌جور می‌شود و لذا زودتر نمی‌توانی نماز بخوانی. ظاهر کلام امام در لیالی مقمره هم همین است می‌گویند استصحاب حکمی می‌گوید نمی‌توانی نماز بخوانی.
اما با این بیان ما:
برائت از وجوب امساک در صوم می‌گوید می‌توانی در این هشت دقیقه بخوری، برائت از اشتراط نماز صبح به این‌که باید صبر کنی تا هشت دقیقه می‌گوید می‌توانی الان نماز صبح بخوانی، ‌و این قابل التزام نیست و این دین مجوسی هم نیست تا دین مسلمانی. و لذا این برائت‌ها تعارض می‌کند و باید احتیاط کرد. ترخیص در مخالفت قطعیه علم اجمالی لازم می‌آید. با این دو تا برائت یقینا خلاف شرع مرتکب می‌شویم. چون یا طلوع فجر پنج و یک دقیقه و نیم است پس نباید الان سحری بخوریم، آن اصل برائت در صوم دروغ می‌گوید و یا طلوع فجر ساعت پنج و مثلا هشت دقیقه و نیم است یا پنج و دوازده دقیقه است پس نباید الان نماز بخوانیم.
در جایی که وضوء گرفتیم به ماء مشکوک البولیة و المائیة استصحاب می‌گوید بدنت پاک است ولی حدث باقی است آنجا به مخالفت قطعیه تکلیف نمی‌افتیم چون شاید این مایع آب باشد بدنم پاک است. استصحاب حدث هم که من را به خلاف تکلیف نمی‌اندازد فوقش یک بار دیگر می‌روم وضوء می‌گیرم، احتیاط می‌کنم. استصحاب حدث بر فرض آن مایع آب باشد که خلاف تکلیف نیست؛ خلاف ترخیص است، تجدید وضوء می‌کنم. اما دو برائت در محل بحث مرا به مخالفت با تکلیف مبتلا می کنند. و لذا مقتضای اصل عملی احتیاط می‌شود.
هذا تمام الکلام فی هذا البحث. اما الکلام فی الجهة الثانیة لیالی مقمره. بحث، ‌بحث مهمی است. محقق همدانی می‌گوید شب‌های مهتاب باید صبر کنی تا هوا بالفعل روشن بشود. بیست دقیقه حدودا باید بعد از اذان صبر کنی. امام هم که همین‌جور فرمود. در معاصرین هم که آقای زنجانی نظرشان این است. ولی مشهور معاصریین قبول ندارند.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 209‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 210‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 211‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 210‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌10، ص: 111‌.
[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 213‌.
[7] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 268‌.
[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 207‌.

http://www.mfeb.ir/taghrirat/159-shahf19...shahi.html
پاسخ
#78
1395/12/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاه/اوقات فرائض /زمان طلوع فجر صادق/طلوع فجر در لیالی مقمره
خلاصه مباحث گذشته:
 
زمان طلوع فجر صادق
طلوع فجر در لیالی مقمره
بحثی در رابطه با طلوع فجر در لیالی مقمره مطرح است و آن این که:
در لیالی مقمره به خاطر غبله نور ماه، سفیدی صبح هنگام أذان صبح دیده نمی شود بلکه حدود بیست دقیقه بعد از اذان صبح کل فضا روشن می شود و مشخص می شود که این روشنایی صبح است که بر نور ماه غلبه پیدا کرده است.
یعنی عملا در لیالی مقمره ما خیط ابیضی را هیچوقت نمی‌بینیم نه اول اذان نه بیست دقیقه بعد. بیست دقیقه بعد دیگر خیط ابیضی نیست. مگر این‌که بگوییم غلبه روشنایی فضا در کل مشرق بر نور ماه نامش بشود خیط ابیض و الا سفیدی صبح که در شب‌های دیگر دیده می‌شد در شب‌های مهتاب با تاخیر هم دیده نمی‌شود.
نظر محقّق همدانی (عدم تحقّق سفیدی در لیالی مقمره هنگام اذان)
محقق همدانی فرموده است شب‌های مهتاب نماز صبح را با تأخیر خواند زیرا در فقه گفته ایم که عناوین ظهور در فعلیت دارند: مثلاً در بحث تغیر آب به اوصاف نجس گفتیم، اگر شما رنگ سرخ پاکی را در آب بریزید آب مطلق است و لکن رنگ سرخی در این آب مطلق ریختید بعد مقداری خون نجس در این آب ریختید که اگر این رنگ سرخ را نیم ساعت قبل در این آب نریخته بودید این خون رنگ این آب را تغییر می‌داد و او را نجس می‌کرد اما دیگر این آب نجس نمی‌شود چون صدق نمی‌کند الدم النجس غیّر لونه، بلکه رنگ این آب با آن صبغ احمر سرخ شد و عرفا این خون در اشتداد حمره ما مؤثر نبوده و لذا این آب پاک است. یا مثلاً اگر در آب میته طاهری بیندازید که آب در أثر آن متعفّن شود اگر میته نجسی را در این آب بیندازید و بوی متعفّن جدیدی در آب احساس نشد این جا صدق نمی کند که میته نجس بوی آب را تغییر داد و تغیّر فعلی صدق نمی کند و موضوع منجّسیّت آب تغیّر فعلی بو یا رنگ یا مزه آن به اوصاف نجس است، لذا این آب نجس نمی شود. با این که این میته اگر در آبی غیر متعفّن قرار می گرفت مطمئناً آب را متعفّن می کرد و موجب نجاست آب می شد.
اینجا هم همینطور است: اگر شب مهتاب نبود یا در شب مهتاب ماه گرفتگی و خسوف صورت می گرفت، سفیدی صبح در افق متشکل می‌شد ولی فعلاً نور ماه غلبه کرده است و مانع از سپیدی صبح شده است لذا طلوع فجر تأخیر پیدا می کند.
مناقشه (عدم موضوعیّت تبیّن و کفایت احراز وجود سفیدی)
ایشان فرموده است نگویید که:
تبیّن مثل علم، ظهور در طریقیت محضه دارد و موضوعیّت ندارد و اگر از راه دیگر طلوع فجر احراز شود مشکلی وجود ندارد. و لذا در هوای ابری طبق محاسبات نجومی مطمئن می‌شوید که سپیده صبح پشت ابر است، مشکل نداریم نماز می‌خوانیم با این‌که تبیّن خیط ابیض نکردیم. اینجا هم پشت این مهتاب، سپیده صبح وجود دارد.
جواب (عدم وجود نور سفید)
زیرا می گوییم:
ما مثال أبر را قبول داریم که اگر مانع باشد هر چند تبیّن نباشد می توان نماز خواند ولی قیاس، مع الفارق است: در لیالی مقمره اصلاً نور ماه جلوی تشکّل خیط ابیض را می‌گیرد نه این‌که جلوی تبین آن را بگیرد و مثل ابر نیست. مثلاً در روز عرفی نیست که گفته شود ماه و ستاره نور دارد و وقتی خورشید هست غلبه نور خورشید نور ستاره ها و ماه را مستهلک می کند. لذا در روز عرفاً ضوئی برای ستاره و ماه وجود ندارد نه این که وجود دارد ولی مانع داریم.
شما اگر در روز یا در شب یک نورافکن قوی روشن کنید بعد یک لامپ ضعیفی هم روشن کنید که اصلا وجودش کالعدم است، بعد می‌گویید من نور این لامپ را می‌بینم؟ اصلا این لامپ در جایی نورش عرفا موجود می‌شود که اطراف تاریک باشد.
امام قدس سره فرموده اند که این مطلب کاملاً متین است و آقای زنجانی هم تایید کردند و فرمودند این مطالب درست است.
و لذا اشکالی که آقای خوئی می‌کند به محقق همدانی که تبین ظهور در طریقیت محضه دارد، جواب می‌دهند می‌گویند ما هم قبول داریم تبین ظهور در طریقیت محضه دارد و لذا در جایی که ما بدانیم پشت ابر سپیدی صبح دمیده است نماز صبح می‌خوانیم. اما در شب‌های مهتاب این‌طور نیست. شب‌های مهتاب به خاطر غلبه نور ماه اصلا نور ضعیف خورشید که از شانزده درجه افق می‌خواهد جو مشرق را روشن کند، جو مشرق روشن هست با نور ماه. الضوء لایتضوء ثانیا. روشن را که نور ضعیف روشن نمی‌کند.
بله، ضوء تقدیری داریم: که اگر نور مهتاب نبود یا همین شب‌های مهتاب خسوف می شد، سفیدی ایجاد می شد.
استدلال امام قدس سره به روایت علی بن مهزیار در تأیید قول محقّق همدانی
امام قدس سره به روایات هم استدلال کرده اند:
مثل روایت علی بن مهزیار: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ كَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ الْحُصَيْنِ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع مَعِي- جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدِ اخْتَلَفَ مُوَالُوكَ فِي صَلَاةِ الْفَجْرِ- فَمِنْهُمْ‌مَنْ يُصَلِّي- إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ الْأَوَّلُ الْمُسْتَطِيلُ فِي السَّمَاءِ- وَ مِنْهُمْ مَنْ يُصَلِّي إِذَا اعْتَرَضَ فِي أَسْفَلِ الْأُفُقِ وَ اسْتَبَانَ- وَ لَسْتُ أَعْرِفُ أَفْضَلَ الْوَقْتَيْنِ فَأُصَلِّيَ فِيهِ- فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَلِّمَنِي أَفْضَلَ الْوَقْتَيْنِ وَ تَحُدَّهُ لِي- وَ كَيْفَ أَصْنَعُ مَعَ الْقَمَرِ وَ الْفَجْرُ لَا تَبْيِينَ مَعَهُ- حَتَّى يَحْمَرَّ وَ يُصْبِحَ وَ كَيْفَ أَصْنَعُ مَعَ الْغَيْمِ - وَ مَا حَدُّ ذَلِكَ فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ- فَكَتَبَ ع بِخَطِّهِ وَ قَرَأْتُهُ الْفَجْرُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ- هُوَ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ الْمُعْتَرِضُ- وَ لَيْسَ هُوَ الْأَبْيَضَ صَعَداً- فَلَا تُصَلِّ فِي سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ حَتَّى تَبَيَّنَهُ- فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْ خَلْقَهُ فِي شُبْهَةٍ مِنْ هَذَا- فَقَالَ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ- الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِفَالْخَيْطُ الْأَبْيَضُ هُوَ الْمُعْتَرِضُ- الَّذِي يَحْرُمُ بِهِ الْأَكْلُ وَ الشُّرْبُ فِي الصَّوْمِ- وَ كَذَلِكَ هُوَ الَّذِي يُوجَبُ بِهِ الصَّلَاةُ.[1]
امام قدس سره فرموده اند این روایت مدّعای ما را ثابت می کند: در روایت علی بن مهزیار از لیالی مقمره سؤال می کند. و در جواب حضرت فرمودند که در لیالی مقمره باید خیط أبیض را تبیّن کنی.
مقتضای أصل عملی به نظر امام قدس سره
بعد ایشان فرمودند حالا اگر کسی شک هم بکند مقتضای استصحاب موضوعی و حکمی این است که نمازش را تاخیر بیندازد. استصحاب موضوعی یعنی استصحاب موضوعی در شبهه مفهومیه:استصحاب عدم طلوع فجر. خود ایشان هم توجه دارند که این استصحاب در شبهه مفهومیه است و لذا فرمودند علی خدشة فیه. ولی استصحاب حکمی (یعنی استصحاب عدم امر به نماز صبح تا بیست دقیقه بعد از اذان رسمی) را خدشه نکردند.
ما با این‌که اشکال محقق همدانی و امام را قوی می‌دانیم و عملاً هم احتیاط کردیم و می‌کنیم و لکن بعید نمی‌دانیم که فرمایش مشهور درست باشد.
نکته (نظر مشهور در مسأله)
امام از محقق همدانی نقل می‌کنند و خودشان هم تایید می‌کنند که ظاهر مشهور این است که موافق با ما هستند یعنی موافق هستند که در لیالی مقمره باید صبر کرد. ولی به نظر ما چنین نیست و مشهور عناوین کلی را گفتند، و شما آن را بر مبنای خودتان تطبیق می کنید. پس مشهور در لیالی مقمره نظر خاصی ندادند.
ولی مشهور معاصرین از کسانی که متعرض لیالی مقمره شدند مثل آقای خوئی و آقای تبریزی و آقای سیستانی و امثالهم، این است که بین لیالی مقمره و غیر آن تفصیل نمی‌دهند. اولین کسی که ما دیدیم مطرح کرده محقق همدانی است. قبلا هم ممکن بود حدس بزنند که با وجود این نور شدید ماه سفیدی صبح که دیده نمی‌شود.
نکته
بعد از بیست دقیقه تازه آن سفیدی شبیه سفیدی روزهای دیگر را نمی‌بینند، بلکه فضا بیشتر از نور ماه روشن می شود و لذا می گویند صبح شده است:
و لذا این اشکال مطرح می شود که: خیط ابیض که هنگام اذان نبود، به نظر محقق همدانی و امام بعد از بیست دقیقه هم خیط ابیض نیست پس نماز نخوانیم.
و جوابش این است که: اگر خیط أبیض را أعم بگیریم و به معنای نور سفید نه فقط نوار سفید، بگیریم کما این که خیط أسود به معنای نوار سیاه نیست، بعد از بیست دقیقه فاصله از اذان، نور سفید در کل فضا پخش می شود و فجر محقّق می شود. علاوه بر این که اگر خیط أبیض هم صدق نکند مقتضای أصل عملی این است که تا وقتی که یقین پیدا کنیم صبح شده است نماز را تأخیر بیندازیم و با سفید شدن فضا یقین به تحقّق صبح پیدا می کنیم.
مقتضای أصل عملی به نظر استاد
البته ما می‌گوییم فی حد ذاته اصل برائت جاری می‌شود. مثل امام قائل نمی‌شویم که استصحاب عدم وجوب نماز صبح تا بیست دقیقه بعد از اذان صبح می‌گوید حق نداری نماز صبح بخوانی، ‌نخیر. برائت از اشتراط نماز صبح به این‌که حتما بیست دقیقه بعد از اذان صبح باشد جاری می‌کنیم، ‌رجائا نماز می‌خوانیم در این بیست دقیقه. معذر داریم. زیرا استصحاب عدم وجوب، تقید واجب را به بعد از بیست دقیقه از اذان صبح ثابت نمی کند و اصل مثبت است. لذا برائت از اشتراط نماز صبح به تاخیر بیست دقیقه‌ای در لیالی مقمره جاری می کنیم.
ولی مشکل ما این است که با برائت از وجوب امساک در صوم معارضه می‌کند: برائت از وجوب امساک می‌گوید در این بیست دقیقه می‌توانی سحری بخوری. برائت از وقت نماز صبح هم می‌گوید می‌توانی در این بیست دقیقه نماز صبح بخوانی. این می‌شود مخالفت قطعیه علم اجمالی. بالاخره یا طلوع فجر موقع اذان رسمی است پس نباید سحری بخورم یا بیست دقیقه با تاخیر است پس نباید نماز بخوانم.
بله، این تعارض برای کسانی است که قادر بر صوم هستند. اما یک آقایی که از ابتداء زخم اثنی‌عشر داشته می‌گوید حالا فعلا که زخم اثنی‌عشر داریم نه تابستان نه زمستان، ما طرف علم اجمالی نیستیم. شما هر کدام طرف علم اجمالی هستید خودتان احتیاط کنید. حرف منطقی هم می‌زند. اگر نوبت به اصل عملی برسد همین است.
مناقشه در دلالت روایت علی بن مهزیار بر قول محقّق همدانی
اما راجع به روایت سهل بن زیاد ما نفهمیدیم امام چه جوری فرمودند اظهر از بقیه روایات در مختار ایشان است. امام فرمود لاتصل حتی تبینه، تا احراز نکنی خیط ابیض را نماز نخوان اما خیط ابیض چطور احراز می‌شود؟ آن زمان احرازش مشکل بود ولی الان مشکل نیست. آن زمان ساعت نداشتند نمی‌توانستند محاسبه کنند که قبل از شب‌های مهتاب ساعت مثلا پنج و ربع اذان بوده حالا هم همان ساعت پنج و ربع است. می‌رفتند افق را می‌دیدند. شب‌های مهتاب از کجا بفهمند سپیده صبح شده؟ باید صبر کنند تا هوا تغییر پیدا کند. امام هم فرموده صبر کن تا احراز کنی صبح شده. روایت علی بن مهزیار بر فرض سهل بن زیادش مشکل نداشته باشد به نظر ما دلالت بر نظر امام وفاقا للمحقق الهمدانی، نمی‌کند و این روایت، کلی گفته که وظیفه ظاهری این است که خیط ابیض را احراز کنی اما کی احراز می‌شود؟ الان احرازش بنابر قول مشهور آسان است. حالا خیط ابیض چیه؟ باید برویم سراغ اطلاقات. روایت سهل بن زیاد مطلب جدیدی نمی‌گوید. بله، راجع به اطلاقات باید بحث کنیم. اطلاق کلوا و اشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض.
ما بعید نمی‌دانیم حق با مشهور باشد خلافا للمحقق الهمدانی و السید الامام.
توضیح بدهم:
نظر استاد (وجود خیط أبیض هنگام اذان و عدم تمیّز آن)
راجع به اطلاقات: کلوا و اشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض، فصار کالقبطیة البیضاء، بیاض نهر سؤراء:
امام به آنها هم استشهاد کردند محقق همدانی هم به آنها استشهاد کردند گفتند بیست دقیقه صبر کنید تا بیاض نهر سؤراء‌ آشکار بشود. موجود بشود قبلش اصلا موجود نیست. می‌گوییم چرا، موجود است، متیمز نیست. فرق است بین عدم تمیز سپیدی صبح ناشی از خورشید و بین عدم تشکل آن. مثال بزنیم:
مثال أول
شما سیر زیادی خوردید، دهان‌تان بوی سیر می‌دهد، اگر هر در جایی از اسپری قوی سیر استفاده کنی و فضا را آلوده کنی این جا این گونه نیست که دهان شما بوی سیر ندهد بلکه بوی سیر دهان شما متمیّز از بوی سیر فضا نیست.
مثال دوم
شما قبل از این‌که در این آب حوض خون بریزید، آمدید فضا را سرخ کردید، ‌یعنی یک نورافکن‌های قرمز رنگ گذاشتید، اینجا این آب حوض رنگ سرخ گرفت یا نگرفت بر اثر خون؟ قطعا گرفت، منتها از رنگ سرخ فضا تمیز ندارد.
مثال سوم
شما با ماهی‌های مختلف در اطراف حوض فضا را متعفّن کردید و لکن یک مرده نجسی هم داخل حوض است او هم موجب تغیر بوی حوض شده است.
مانحن‌فیه از این قبیل است. مانحن‌فیه خورشید در جو افق شرقی تاثیر گذشته است، منتها شما آمدید یک نور قوی انداختید در افق شرقی که آن نور ضعیف در مقابل این نور قوی متمیز نیست نه این‌که موجود نیست.
خیط أسود در طلوع فجر دخالت ندارد و مهم خیط أبیض است که وقتی خورشید به پانزده یا شانزده درجه زیر افق برسد محقّق می شود. و توجّه شود که ما در مقابل محقق همدانی و مرحوم امام نمی گوییم که تشکل خیط ابیض علامت رسیدن خورشید به شانزده درجه افق است تا بعد محقق همدانی و امام بفرمایند که حمل خیط ابیض بر علامیت به درجه قرب خورشید به افق، خلاف ظاهر است‌. ما هم قبول داریم که ظاهر این است که موضوعیت دارد. و لکن عرف می‌گوید موضوعیت برای واقع سپیدی است و لو مقهور نور قوی ماه باشد.
قرینه عرفیه‌اش هم این است که عرف می‌گوید خورشید دارد نزدیک می‌شود به افق و این سپیدی صبح تاثیر نزدیکی خورشید است. نمی‌خواهم بگویم علامیت دارد سپیدی صبح برای اقتراب خورشید تا اشکال کنید. می‌خواهم بگویم نکته اقتراب خورشید به افق، تاثیر می‌گذارد.
در مثال ضوء القمر که ما در تایید نظر امام و محقق همدانی مثال می‌زدیم می‌گفتیم که در روز نمی‌گویند تبین ضوء القمر با این‌که قمر در افق هست در برخی از شب‌های ماه، از روز حتی از همین موقع‌ها (ساعت 10 صبح) ماه هست ولی دیده نمی‌شود که به خاطر غلبه ضوء شمس است.و تبین لک ضوء القمر نمی‌گویند، ما این را قبول داریم. و لکن عرفا در روز اصلا قمر، ضوء ندارد، عرف می‌گوید ماه نور ندارد ولی خورشید هم نور ندارد؟ این عرفی است؟‌ خورشید که نزدیک افق می‌شود نورش در افق شرقی منعکس نمی‌شود؟ این عرفی نیست. منعکس می‌شود و لکن چه کنیم که نور قوی ماه انعکاس نور خورشید را در افق شرقی به ما منعکس نمی‌کند. و لذا نور خورشید متمیز نیست چون نور قوی ماه افق شرقی را روشن کرد.
راجع به آن بحث تغیر تقدیری هم که محقق همدانی مثال زد گفت آن رنگ سرخ که در آب ریختیم مانع از استناد تغیر است به آن خون که بعدا می‌ریزیم:
درست نیست. عرفا آنجا تغیر، تقدیری نیست. این خون وصف این آب را تغییر داد عرفا و آب قاهر نیست، ‌غالب نیست بر این خون. شاهدش این است که آن حوض بغلی که رنگ قرمز در او نریخته بودیم چنان از رنگ خون که کمتر از این مقدار خونی است که در این حوض اول ریختیم متاثر شد که رنگ سرخش کاملا دیده می‌شود. عرف می‌گوید که خون در این حوض اول هم رنگ این آب را قرمز کرده منتها قرمزی این رنگ پاک مانع از دید است و لذا در آنجا هم ما به تغیر فعلی معتقدیم.
ولی بر فرض آنجا قائل نشویم تشبیه مقام به آنجا مع الفارق است. و باید مقام را تشبیه کنیم به آنجایی که فضا را به نورافکن‌های سرخ‌رنگ، سرخ کردیم. عینک قرمز دادیم به افراد، همه می‌آیند اینجا می‌گویند همه چیز سرخ است، ‌این آب هم سرخ است، این آب سفید زلال هم سرخ است. دیگر خبر ندارند که این آب به خاطر انداختن خون در آن سرخ شده است. مانحن‌فیه تقریبا شبیه این مثال است.
و لذا لایبعد که در لیالی مقمره فرقی با لیالی غیر مقمره نباشد و ان کان الاحتیاط لاینبغی ترکه.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 210‌.


پاسخ
#79
(19-آبان-1395, 21:46)احمدرضا نوشته:
95/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاۀ/نوافل /استحباب نماز غفیله/ادغام نماز غفیله در نافله مغرب
خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به این بود که صلاة غفیله مستحب است یا نه؟
...
ادغام نماز غفیله در نافله مغرب
اگر نافله غفیله نمازی مستقل باشد، و آن را عنوان قصدی گرفتیم که انطباق قهری پیدا نمی کند: آیا می توان یک نماز به قصد هر دو خواند؟
... به نظر ما همچون ظهور عامل نداریم لذا تداخل مشکلی ندارد.
نکته: در قنوت نماز غفیله دعای خاص وارد شده است؛ یکی از آن تعبیر های خاص «علیه و علیهم السلام» است{...فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ لَمَّا قَضَيْتَهَا لِي ...[4] } «علیه السلام» مشکلی ندارد چون ذکر النبی است که دلیل داریم، أمّا راجع به «علیهم السلام» که ذکر أئمه است اگر نماز غفیله به صورت خاص ثابت نشود، بر صحت ذکر آن در نماز دلیل نداریم: چون ظاهر این فقره انشاء تحیّت است و اگر قصد دعا شود دعا می شود. (بله اگر تعبیر«علیهم سلام الله» بود دعا می شد و مشکلی نداشت). و لذا آقایانی که احتیاط می‌کنند مثل آقای خوئی، آقای سیستانی، مرحوم آقای تبریزی، بعضی از آن ها مثل آقای سیستانی می‌گویند «علیه و علیهم السلام» بنا بر احتیاط با قصد دعا اتیان شود چون معلوم نیست نماز غفیله مشروعیت خاص داشته باشد.
حال اگر گفته شود: در صورتی که بخواهیم هر دو را با هم قصد کنیم: قصد نافله مغرب و قصد رجایی نافله غفیله(که استحبابش برای ما ثابت نشده است)، دعای قنوت نماز غفیله مشتمل بر جمله «علیه و علیهم السلام» است که ظاهر آن انشاء تحیّت است نه قصد دعا، لذا تداخل به مشکل بر می خورد:
جواب می دهیم: که می توان قصد تعلیقی کرد یعنی نیّت کنیم معنایی که صحیح است که یا انشاء تحیّت است و یا دعا، همان را قصد می کنم. که با این نیّت تنافی وجود نخواهد داشت..


فلو أتى المكلّف بصلاة الغفيلة بكيفيّتها المعهودة دون قصد الورود، ولكنّه استخدم هذه الكيفيّة في نافلة المغرب فلا بأس، فهذا أمرٌ طبيعي. أمّا الإتيان بصلاة الغُفيلة بكفيّتها بعنوانها أو منفصلة عن نوافل المغرب، فهذا مما لا دليل معتبراً عليه.
حيدر حبّ الله
اینجا کلیک کنید
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کتاب الصلاه آیت الله سیستانی mohammadniroumand 0 164 10-مهر-1402, 19:01
آخرین ارسال: mohammadniroumand
  معنای عبارت «مما انفردت به الامامیه» در کتاب الانتصار میرزا مرتضی 1 279 18-خرداد-1401, 20:26
آخرین ارسال: میرزا مرتضی
  صحت انتساب کتاب المسائل الصاغانیه موجود به شیخ مفید میرزا مرتضی 0 377 28-اسفند-1400, 00:49
آخرین ارسال: میرزا مرتضی
  نقل فتوای زراره در کتاب الصلاه حریز عرفان عزیزی 0 539 19-آذر-1399, 10:40
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  توثیق راویان کتاب کامل الزیارات حسین بن علی 0 2,266 25-اسفند-1397, 21:20
آخرین ارسال: حسین بن علی
  اطلاق کتاب جزء کتاب یا خارج از کتاب؟؟ فقه جواهری 3 4,977 15-اسفند-1396, 07:49
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  بررسی اعتبار کتاب عوالی اللئالی فقه جواهری 2 5,236 2-بهمن-1396, 13:12
آخرین ارسال: 82036
  بررسی اعتبار کتاب تفسیر قمی و دیباجه آن!! فقه جواهری 2 4,912 29-دي-1396, 02:55
آخرین ارسال: حسین بن علی
  تعارض دونسخه ازیک کتاب ویک نقل از کتاب دیگر سید حسینی 7 15,362 14-فروردين-1392, 11:39
آخرین ارسال: سید محمود فریمانه

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان