2-دي-1395, 01:20
95/06/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المکاسب المحرمه/جوائز السلطان /طرح واره بحث
جوائز السلطان
مقدمه
در میان کلمات قدمای اصحاب، به صورت اجمالی، مکاسب به محرمه و غیرمحرمه تقسیم شده است.[1] بعد از آن، محقق حلّی اولین فقیه از فقهاء شیعه، بلکه در عالم اسلام است که هم تنظیم کلی برای کل فقه انجام داده است و هم در خصوص تعدادی از مسائل فقهی، ترتیب بسیار زیبایی انجام داده است. ایشان کل فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تنظیم کرد.[2] ایشان در بخش متاجر نیز، تقسیمبندی بدیعی انجام داده است.[3] ایشان مکاسب محرمه را به پنج بخش تقسیم نمودند.
1. نجاسات
2. آنچه تکسب به آن حرام است، به خاطر آنچه از آنها قصد شده است.
3. آنچه نفعی شرعی ندارد.
4. اخذ اجرت بر اموری که فی نفسه حرام است.
5. اخذ اجرت بر اموری که فی نفسه واجب است.
برای مثال در بحث غنا چند بحث وجود دارد؛ یکی حرمت خود غنا و دیگری آلات غنا و بحث دیگر جاریه مغنیه. اما ایشان بحث خود غنا را در نوع چهارم ذکر کرد. آلات غنا را در نوع دوم ذکر کرد.
بعد از این تقسیم، باز برخی از امور در این تقسیمبندی نمیگنجید؛ مثل خرید و فروش قرآن. این موارد را در خاتمه ذکر کرد.[4] الان بحث در مساله دوم خاتمه یعنی جوائز السلطان است.
مباحث مطرح شده در ارتباط با سلطان
در ارتباط با سلطان، چندین مساله وجود دارد.
1. قبول عمل و ولایت از سلطان.
2. حکم حقوق ماهانهای که به صورت مرتب از سلطان گرفته میشود.
3. حکم اموالی که به عنوان هدیه گرفته میشود که به آن جوائز السلطان اطلاق میشود.
4. حکم اموالی که سلطان جمعآوری کرده و نحوه معامله با این اموال و انواع دیگر اموال سلطان
هر کدام از این بحثها در قسمتی از مکاسب محرمه قرار گرفته است. مثلا قبول ولایت جائر در مکاسب محرمه از جهت حرمت فعل (نوع چهارم) بحث شده است. جوائز سلطان در مساله دوم خاتمه قرار گرفته است. مساله سوم خاتمه نیز به اموالی میپردازد که سلطان جمعآوری کرده است، مثلا به عنوان زکات جمعآوری کرده است.
دو گونه بحث در جوائز السلطان
جوائز السلطان مثل اینکه کسی در مقابل سلطان، شعر میگفت و به او پولی میدادند. یا اینکه سلطان برای کسی پول میفرستاد؛ مثل اینکه هارون برای حضرت موسیبن جعفر (علیهماالسلام) هدیه میفرستاد[5] و در قبال هیچ عملی نبود و حضرت قبول میکردند. یا اینکه معاویه برای حسنین (علیهماالسلام) هدیه میفرستاد و ایشان قبول میکردند.[6] یا اینکه هارون به دیدن عدهای از زهاد مکه و مدینه میرفت و پولهایی را به عنوان هدیه به آنها میداد.[7] گاهی هم به عمّال پولی میدادند.
بحث جوائز السلطان به دو صورت قابل بررسی است.
1. اولین بحث، بحث اجتماعی و ماهوی است. یعنی آیا این جوائز را میتوان قبول کرد؛ بدون در نظر گرفتن اینکه آیا این اموال حلال است یا حرام؟ عدم جواز از این جهت است که این شخص ظالم است و چنین استحاقی ندارد. اگر هم از اموال بیتالمال میبخشد، چنین حقی ندارد که مقداری از آن را (آن هم به مقدار زیاد!) به یک فرد معین بدهد. اموالی هم که در بیتالمال است، مصدر و مصرفش معین است. خلاصه اینکه چون این فرد ظالم است، مال خودش هم وضع روشنی ندارد. یعنی حتی اگر قانونا هم مشکل نداشته باشد و اجازه داشته باشد، نمیتوان جوائز او را قبول کرد. متاسفانه در کلمات شیخ انصاری و استاد خوئی این بحث وجود ندارد.
برای نمونه در بیع مصحف گفته شد از لحاظ فرهنگی هم میتوان بحث کرد؛ یعنی این که خود دولت باید متصدی چاپ و پخش آن میشود. اهل صحابه، تعلیم کودکان را هم مثل بیع مصحف دانستهاند؛ همین چیزی که الان به عنوان آموزش رایگان مطرح شده است. به این بیان که طبیعت کارهای فرهنگی اساسی که به عنوان عمود فقرات جامعه در مباحث فرهنگی بحث میشود، از شئون دولت است و باید به صورت رایگان، قرآن را در اختیار جامعه قرار بدهد، چون حق جامعه است.[8]
2. بحث دیگر بحث جزئی و تفریعات فقهی است. یعنی نسبت به این مال یا علم تفصیلی داریم که حرام است یا علم اجمالی. یا شبهه محصوره است یا غیرمحصوره. متاسفانه آنچه در کلمات شیخ انصاری و آقای خوئی مطرح شده است، همین بحث است! ایشان میفرماید:
«لأنّه إمّا أن لا يعلم أنّ في جملة أموال هذا الظالم مالَ محرّم يصلح لكون المأخوذ هو من ذلك المال، و إمّا أن يعلم. و على الثاني: فإمّا أن لا يعلم أنّ ذلك المحرّم أو شيئاً منه هو داخل في المأخوذ، و إمّا أن يعلم ذلك. و على الثاني: فإمّا أن يعلم تفصيلًا، و إمّا أن يعلم إجمالًا»[9]
[1] در کتاب نهایه شیخ طوسی -که بیشتر متعرض فقه روایی است و نیز کتاب مبسوط که تفریعات بیشتری دارد- این تقسیمبندی وجود دارد.
[2] قبل از ایشان این تقسیم رباعی وجود نداشته است. در اهلسنت نیز تا الان این تقسیمبندی رباعی وجود ندارد.
[3] شرایع الاسلام، ج2، صص3-5. این تقسیمبندی نیز در اهلسنت وجود ندارد؛ بلکه مثلا این گونه بحث کردهاند: «مایعتبر فی البیع» و «مایعتبر فی المبیع» و الی هذا.
[4] برای نمونه مساله اجتهاد و تقلید در غالب کتب به عنوان خاتمه ذکر شده است. اینها برای این در خاتمه ذکر میشده که هم نسبت به اصل بحث، بیربط نبوده است و هم در قالب تقسیمبندی نمیگنجید.
[5] چند کیسه بدره که هر کدام شامل ده هزار درهم بود، در مناسبتهایی برای ایشان میفرستاد.
[6] از جمله همین موارد است، حضور ناصرالدین شاه به محضر ملاهادی سبزواری. ناصرالدین شاه در این جلسه میخواست، مالیاتی که از زمین زراعی ملاهادی میگرفت، به عنوان هدیه به ایشان، نگیرد؛ و نام ایشان را از دفتر مالیات خط بزند. ملاهادی این هدیه را قبول نکرد؛ چرا که میدانست اگر مالیاتی که قرار است از ایشان دریافت کنند، نگیرند، از بقیه دریافت میکنند.
[7] یکی از این زهاد این پولها را قبول نکرد و گفت که اینها اموال مردم است که امانت در نزد توست.
[8] ما در بحث بیع مصحف بیان کردیم، شاید مخالفت اصحاب با بیع مصحف، از باب مساله فرهنگی بوده است نه اینکه خرید و فروش آن ذاتا مشکل داشته باشد.
[9] المکاسب المحرمه، ج2، ص165.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المکاسب المحرمه/جوائز السلطان /طرح واره بحث
جوائز السلطان
مقدمه
در میان کلمات قدمای اصحاب، به صورت اجمالی، مکاسب به محرمه و غیرمحرمه تقسیم شده است.[1] بعد از آن، محقق حلّی اولین فقیه از فقهاء شیعه، بلکه در عالم اسلام است که هم تنظیم کلی برای کل فقه انجام داده است و هم در خصوص تعدادی از مسائل فقهی، ترتیب بسیار زیبایی انجام داده است. ایشان کل فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تنظیم کرد.[2] ایشان در بخش متاجر نیز، تقسیمبندی بدیعی انجام داده است.[3] ایشان مکاسب محرمه را به پنج بخش تقسیم نمودند.
1. نجاسات
2. آنچه تکسب به آن حرام است، به خاطر آنچه از آنها قصد شده است.
3. آنچه نفعی شرعی ندارد.
4. اخذ اجرت بر اموری که فی نفسه حرام است.
5. اخذ اجرت بر اموری که فی نفسه واجب است.
برای مثال در بحث غنا چند بحث وجود دارد؛ یکی حرمت خود غنا و دیگری آلات غنا و بحث دیگر جاریه مغنیه. اما ایشان بحث خود غنا را در نوع چهارم ذکر کرد. آلات غنا را در نوع دوم ذکر کرد.
بعد از این تقسیم، باز برخی از امور در این تقسیمبندی نمیگنجید؛ مثل خرید و فروش قرآن. این موارد را در خاتمه ذکر کرد.[4] الان بحث در مساله دوم خاتمه یعنی جوائز السلطان است.
مباحث مطرح شده در ارتباط با سلطان
در ارتباط با سلطان، چندین مساله وجود دارد.
1. قبول عمل و ولایت از سلطان.
2. حکم حقوق ماهانهای که به صورت مرتب از سلطان گرفته میشود.
3. حکم اموالی که به عنوان هدیه گرفته میشود که به آن جوائز السلطان اطلاق میشود.
4. حکم اموالی که سلطان جمعآوری کرده و نحوه معامله با این اموال و انواع دیگر اموال سلطان
هر کدام از این بحثها در قسمتی از مکاسب محرمه قرار گرفته است. مثلا قبول ولایت جائر در مکاسب محرمه از جهت حرمت فعل (نوع چهارم) بحث شده است. جوائز سلطان در مساله دوم خاتمه قرار گرفته است. مساله سوم خاتمه نیز به اموالی میپردازد که سلطان جمعآوری کرده است، مثلا به عنوان زکات جمعآوری کرده است.
دو گونه بحث در جوائز السلطان
جوائز السلطان مثل اینکه کسی در مقابل سلطان، شعر میگفت و به او پولی میدادند. یا اینکه سلطان برای کسی پول میفرستاد؛ مثل اینکه هارون برای حضرت موسیبن جعفر (علیهماالسلام) هدیه میفرستاد[5] و در قبال هیچ عملی نبود و حضرت قبول میکردند. یا اینکه معاویه برای حسنین (علیهماالسلام) هدیه میفرستاد و ایشان قبول میکردند.[6] یا اینکه هارون به دیدن عدهای از زهاد مکه و مدینه میرفت و پولهایی را به عنوان هدیه به آنها میداد.[7] گاهی هم به عمّال پولی میدادند.
بحث جوائز السلطان به دو صورت قابل بررسی است.
1. اولین بحث، بحث اجتماعی و ماهوی است. یعنی آیا این جوائز را میتوان قبول کرد؛ بدون در نظر گرفتن اینکه آیا این اموال حلال است یا حرام؟ عدم جواز از این جهت است که این شخص ظالم است و چنین استحاقی ندارد. اگر هم از اموال بیتالمال میبخشد، چنین حقی ندارد که مقداری از آن را (آن هم به مقدار زیاد!) به یک فرد معین بدهد. اموالی هم که در بیتالمال است، مصدر و مصرفش معین است. خلاصه اینکه چون این فرد ظالم است، مال خودش هم وضع روشنی ندارد. یعنی حتی اگر قانونا هم مشکل نداشته باشد و اجازه داشته باشد، نمیتوان جوائز او را قبول کرد. متاسفانه در کلمات شیخ انصاری و استاد خوئی این بحث وجود ندارد.
برای نمونه در بیع مصحف گفته شد از لحاظ فرهنگی هم میتوان بحث کرد؛ یعنی این که خود دولت باید متصدی چاپ و پخش آن میشود. اهل صحابه، تعلیم کودکان را هم مثل بیع مصحف دانستهاند؛ همین چیزی که الان به عنوان آموزش رایگان مطرح شده است. به این بیان که طبیعت کارهای فرهنگی اساسی که به عنوان عمود فقرات جامعه در مباحث فرهنگی بحث میشود، از شئون دولت است و باید به صورت رایگان، قرآن را در اختیار جامعه قرار بدهد، چون حق جامعه است.[8]
2. بحث دیگر بحث جزئی و تفریعات فقهی است. یعنی نسبت به این مال یا علم تفصیلی داریم که حرام است یا علم اجمالی. یا شبهه محصوره است یا غیرمحصوره. متاسفانه آنچه در کلمات شیخ انصاری و آقای خوئی مطرح شده است، همین بحث است! ایشان میفرماید:
«لأنّه إمّا أن لا يعلم أنّ في جملة أموال هذا الظالم مالَ محرّم يصلح لكون المأخوذ هو من ذلك المال، و إمّا أن يعلم. و على الثاني: فإمّا أن لا يعلم أنّ ذلك المحرّم أو شيئاً منه هو داخل في المأخوذ، و إمّا أن يعلم ذلك. و على الثاني: فإمّا أن يعلم تفصيلًا، و إمّا أن يعلم إجمالًا»[9]
[1] در کتاب نهایه شیخ طوسی -که بیشتر متعرض فقه روایی است و نیز کتاب مبسوط که تفریعات بیشتری دارد- این تقسیمبندی وجود دارد.
[2] قبل از ایشان این تقسیم رباعی وجود نداشته است. در اهلسنت نیز تا الان این تقسیمبندی رباعی وجود ندارد.
[3] شرایع الاسلام، ج2، صص3-5. این تقسیمبندی نیز در اهلسنت وجود ندارد؛ بلکه مثلا این گونه بحث کردهاند: «مایعتبر فی البیع» و «مایعتبر فی المبیع» و الی هذا.
[4] برای نمونه مساله اجتهاد و تقلید در غالب کتب به عنوان خاتمه ذکر شده است. اینها برای این در خاتمه ذکر میشده که هم نسبت به اصل بحث، بیربط نبوده است و هم در قالب تقسیمبندی نمیگنجید.
[5] چند کیسه بدره که هر کدام شامل ده هزار درهم بود، در مناسبتهایی برای ایشان میفرستاد.
[6] از جمله همین موارد است، حضور ناصرالدین شاه به محضر ملاهادی سبزواری. ناصرالدین شاه در این جلسه میخواست، مالیاتی که از زمین زراعی ملاهادی میگرفت، به عنوان هدیه به ایشان، نگیرد؛ و نام ایشان را از دفتر مالیات خط بزند. ملاهادی این هدیه را قبول نکرد؛ چرا که میدانست اگر مالیاتی که قرار است از ایشان دریافت کنند، نگیرند، از بقیه دریافت میکنند.
[7] یکی از این زهاد این پولها را قبول نکرد و گفت که اینها اموال مردم است که امانت در نزد توست.
[8] ما در بحث بیع مصحف بیان کردیم، شاید مخالفت اصحاب با بیع مصحف، از باب مساله فرهنگی بوده است نه اینکه خرید و فروش آن ذاتا مشکل داشته باشد.
[9] المکاسب المحرمه، ج2، ص165.