امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش اول
#1
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که مطرح شد در باب مجهول المالک که آیا بعد از تصدق ضامن هست یا ضامن نیست عرض کردیم مرحوم شیخ آخر کلام ضمان را قبول فرمودند یکی به خاطر استصحاب که مواردی که حالت سابقه اش ضمان بوده و در بقیه هم عدم قول به فصل یکی هم روایت مرسله سرائر به تعبیر ایشان و یکی هم به خاطر خبر ودیعه که در حکن ضمانش تعدی به ما نحن فیه کنیم دیروز عبارت سید یزدی را خواندیم که در هر سه دلیل ایشان مناقشه کردند و مناقشه ایشان هم درست است و به جا ست و انصافا این سه دلیل برای ضمان که مرحوم شیخ نقل فرمودند کافی نیست و نتیجه اش این شد که مرحوم سید دلیلی و نکته ای برای عدم ضمان پیدا نکردند و برگشتند که به اصاله البرائه عن الضمان و مثل مرحوم اقای خوئی یا دیگران گفتند ضمان یا ضمان ید است یا ضمان اتلاف یا دلیل خاص. دلیل خاص که در ما نحن فیه نداریم ضمان ید و اتلاف هم چون کار خیر کرده احسان کرده صدق نمی کند و لذا یک تقریب دیگر، این بحث بود که اصولا این اتلاف این صدقه دادن دلیلی ندارد که این، موجب ضمان بشود که حالا رافع ضمان را بحث بکنیم اصلا نکته ای جایی برای ضمان وجود ندارد. این مجموعه مطالبی که ما نقل کردیم.
اولا عرض کردیم که دلیل علی الید پیش ما ثابت نشد روشن نیست و این که معروف شده بین اصحاب که ضعف اسناد جابر است و منجبر می شود به عمل اصحاب، توضیحاتش را چند بار عرض کردیم که این مساله جبر هم شبهه صغروی دارد و هم شبهه کبروی. این طور نیست که همیشه کبروی باشد که اقای خوئی مثلا....یک شبهه مهم جبر هم شبهه صغروی ست یعنی مثلا می گویند که این خبر منجبر است به عمل مشهور یا قدماء اصحاب لکن وقتی مراجعه می کنیم، نیست، همچین عملی نیست. شبهه صغروی هم دارد این جابریت شهرت عملی، مراد از عمل در اینجا، فتوا فتوای علماء بر یک حدیث، این جابریت شهرت، هم صغراش مشکل دارد در عده زیادی از موارد و کبراش مشکل که کلا....البته اقایان بیشتر بحث کبروی کردند و دلیلش هم عرض کردم از قدماء اصحاب که گرفته شده تا الان که اخیرا آمده در برخی کلمات، به صورت منظمش این است که اگر خبر ضعیف باشد، شهرت عملی یکی از مصادیق تبین است  نفرمود فتبینوا؟ نگاه کردیم دیدیم علماء ما فقهاء ما به حدیث عمل کردند این، استدلال اجمالی اش یک استدلال تفصیلی هم دارد به این که مثلا ما از کجا میدانیم این خبر ضعیف است، از همان قدماء گرفتیم فرض کن از شیخ طوسی، باز هم می بینیم با این که از آن ها گرفتیم، باز هم خود شیخ طوسی به این خبر عمل کرده با این که نمی شود ما، منشا علم ما به ضعف سند، شیخ است. ما از راه شیخ فهمیدیم که سند ضعیف است یا از راه نجاشی بعد دیدیم همان قدمائی که منشا علم ما به ضعف سند بودند،این ها به این خبر عمل کردند اون وقت ادعای مثل سبر و تقسیم، این یا چنین بوده یا چنان بوده یا توجه نبوده یا فلان دیگر نتیجه گیری می کردند که حتما قرائن کافی در اختیارشان بوده که به این حدیث ضعیف عمل کردند و الا معنا ندارد که به اصطلاح بگویند حدیث ضعیف است و مع ذلک خودشان  بهش یا مخصوصا افرادی را که شبهه وضع و کذاب و اشهرالکذابین  و این تعابیر....اشهر الکذابین برای محمد بن علی صیرفی ابوسمینه وبعد برای اون اصم بصری این در کوفی ها خیلی متهم به کذب است و اون هم در اهل بصره و بعد دیگران مثل فرض کن سهل بن زیاد به قول اقایون که شهد علیه معاصر ایشان بالکذب و الغلو و اخرجه من قم، مع ذلک می بینیم به روایت سهل بن زیاد عمل کردند این ، نشان میدهد که حتما قرائنی بوده و عکسش هم همین طور با این که سند، صحیح بزرگان اجلاء اصحاب و روایت در کتاب کافی بوده یا تهذیب بوده خود شیخ عمل نکرده بزرگان بعد از ایشان عمل نکردند ، نشان می دهد که یک نقصی داشته لذا عرض کردم مرحوم نائینی یک عبارتی دارد که اگر عمل به یک خبر صحیح نشد ، اگر سند، بیش از یکی باشد و فوق العاده هم صحیح باشد، اون مشکلش بیشتر است مثلا سعی کرده بگوید این به جای یک سند، دوتا سه تا سند صحیح دارد یا سندش فی غایه الصحه صحیح اعلائی به قول عده ای. صحیح اعلائی روایتی ست که تمام روات سند طریق همه، نه فقط ثقات باشند ، اجلاء اصحاب باشند همه از....اصطلاحا بعضی ها به این می گویند صحیح اعلائی . ما ممکن است صحیح اعلائی هم داشته باشیم ، اصحاب بهش عمل نکرده باشند این عبارتی که به مرحوم نائینی نسبت داده شده که ما از مرحوم اقای بجنوردی و دیگران شنیدیم، این، ناظر به این است کلما ازداد صحه ازداد وهنا هرچی بگویی صحیح تر است مشکلش بیشتر است اشکال بهش بیشتر است چون با این همه....یک روایتی هست برای امام صادق علیه السلام فرمودند که من مثلا جنب بودم و بعد مریض، شدت، حتی نمی توانستم بلند شوم گفتم من را روی تخت بگذارید آب روی من بریزید هر چی بوده خب این را عمل نکردند اصحاب بهش فتوا هم ندادند چندتا هم سند دارد انواع مختلف اسانید دارد مرحوم نائینی فرمودند کلما ازداد صحه ازداد وهنا حالا با تمام این حرف ها بیشتر عرض کردم که شبهه کبروی ست ما عرض کردیم شبهه صغروی هم دارد البته این نحوه بحث که مثلا مصداق تبین است یا نحوه دوم این ها به نظر ما خیلی قابل توجه نیست اون ریشه های تاریخی بحث عرض کردیم این مساله جابریت و کاسریت به این معنا ، فقط در فقه ما هست ، اهل سنت همچنین چیزی ندارند و این نیست همچین چیزی بله اون ها دارند عمل و عدم عمل شهرت و عدم شهرت لکن در مقام نقل نه فتوا مثلا یک حدیث مشهور است چند نفر نقل کردند یک حدیث شاذ است ، یک نفر نقل کرده است و لذا خوب دقت کنید البته مخالف هم دارد لکن مشهورشان این است مشهور اهل سنت ، حدیث شاذ ، حدیثی ست که سندش ، صحیح باشد اگر صحیح نباشد ، بهش شاذ نمی گویند چون ضعیف است اصلا احتیاج ندارد حالا اون هم باز بحثی دارند شاذ و غریب و نادر و فرق اینها چیست. من نمیخواهم فعلا اون بحث را این جا مطرح بکنم در حدیث شاذ ، اعتبار کردند صحت سند را. حدیث شاذ در اصطلاح آن ها ، اون حدیثی ست که سندش صحیح است فی نفسه حدیث، سندش صحیح است چون اگر صحیح نباشد ، خود به خود ، ساقط است و لذا ما هم احتمال دادیم این معنای شاذ را از اهل سنت ، چون خودشان هم متحیراند که از کجا گرفتند ما عرض کردیم اولین کسی که در تاریخ اسلام داریم این تعبیر را به کار برده ، شاذ را با صحت سند  البته نه تعبیر صحت سند رسما توش نیست لکن مطویا توش هست ، امام صادق در حدیث مقبوله عمر بن حنظله ما قبل از امام صادق نداریم در حقیقت چون امام صادق فرض کنید 148 وفاتشان  شهادتشان ، بخاری 256 است یعنی صدو خورده ای سال حالا آیا بخاری هم این روش را به کار برده یا بعد از بخاری ، من وارد بحث اهل سنت و تاریخ این کلمه ی شاذ نمی خواهم......به هر حال قدر متیقنش بیش از فاصله چیزی حدود هزار سال قبل از اصطلاح این ها ، از امام صادق نقل شده است و دع الشاذ النادر فان المجمع علیه لا ریب فیه حالا خیلی از بحث خارج نشویم این اصطلاحات را آنها دارند نه در فتوا ، دارند در نقل
س:مقبوله که ناظر به حکمین است
ج:حاکمین
س:بله
ج:حکم که نه .حاکم.صدرش حکم،داور ناظر به داور که نیست که. ناظر به حاکم است فانی جعلته حاکما
س:ربطی به حدیث و روایت ندارد
ج:خب بعد دارد صدرش اون است بعد دارد هردو با هم دوتا حاکم قرار دادیم ، اختلاف داریم میفرماید ینظر الی ما کان من روایتهم از این جا دارد در ترجیح روایت شده به قول اقایون . اقایون حدیث را به ترجیح زدند ما به اصل حجیت زدیم فرق ما با اقایون این است .اصلا به نظر ما حدیث ، در ترجیح نیست ترجیح درست نیست به هرحال حالا چون تفاصیلش جای خودش کرارا در خلال بحث ها اشاره کردیم ، وارد این بحث نمی شویم
س:این که مرحوم محقق فرمود با خبر واحد نمی شود یک قاعده این جوری را ثابت کرد ، ناظر به فرمایش شما هست یا یک چیز دیگری می خواهد بگوید
ج:ما اصلا این بحث را خبر واحد و این حرف ها را اصولا نداریم این تقسیم ثلاثی که یک مسائلی به نا م اصول فقه داریم اصول عقائد داریم فقه داریم اخلاق داریم تقسیم رباعی ثلاثی این ها را، الزامی غیر الزامی ، هیچ کدامش را قبول نداریم هرچی بخواهیم نسبت بدهیم به هر نحوی که باشد ، باید دلیل روشنی داشته باشد حالا اون روشن بودن دلیل در منقولات یک جور است در آیات مبارکه یک جور است در سنت....هر کدام جای خودش باید حساب بشود
س:نه همان کلما ازداد صحه ازداد وهنا
ج:این را من نگفتم این را از نائینی نقل کردم از خودم نگفتم نائینی می فرماید کلما ازداد صحه عرض کردم از اقای بجنوردی از نائینی به نظرم شاید در تقریرات نائینی هم بعضی جا ها آمده باشد به نظر این را دیده باشم
س:اقای خوئی این را قبول ندارند
ج:نه اقای خوئی که به شدت مخالف اند ایشان به شدت مخالف است بله اقای خوئی قبول دارند اگر تسالم بر نفی روایت باشد احراز کلی،تسالم ، تعبیر ایشان چون تسالم است ، ما برای احترام ایشان .اگر هذا الحدیث معرض عنه بالتسالم ، بله ایشان قبول دارند البته باز هم کلمات ایشان ، واضح نیست چون در برخی موارد ایشان حدیث را قبول کردند که تقریبا می شود گفت که تسالم است توش نمی دانیم چرا حالا قبول....بعضی از موارد هم قائل داریم مع ذلک گفتند نه تسالم است
س:خبرحجه معتبره است دیگر حالا تسالم بر علیهتان باشد
ج:تسالم نه شهرت
س:تسالم را ایشان ندارد این طور
ج:چرا ، تعبیر به تسالم دارند
س:نه قبول دارم اگر تسالم باشد .ایشان دلیل لبی را قبول ندارد تسالم را قبول دارد
ج:خبر دلیل لفظی ست لبی نیست ایشان اعتبار خبر را به لحاظ راوی می دانند و حجیت را تعبدی می دانند
س:همین.تسالم بر علیه یک خبری باشد ایشان قبول نکنند، این را کجا داریم
ج:چند جا دارند نه یک جا
س:صریح
ج:همچین صریح صریح .عرض کنم در بحث دیه نگاه بفرمائید مبانی تکمله منهاج، دوتا روایت صحیح می آورند که دیه کفار با مسلمین یکی ست
س:اتفاقا ایشان در مقابل مشهور به خبر واحد عمل می کنند دلیلش هم همین است می گویند حجه معتبره است
ج:عرض کردم بلغ ما بلغ حدی دارد نگاه کنید مبانی تکمله منهاج بحث دیات را نگاه کنید ایشان می فرمایند تسالم شده بر نفی این دو تا خبر صریح .دو تا خبر آوردند بر این که دیه اهل کتاب با مسلمانان یکی است می فرمایند معرض عنهما بالتسالم زیاد دارند شما نگاه کنید زیاد است
س:تسالم را به چه می دانند
ج:یعنی هیچ کس از فقهاء بهش عمل نکرده است
س:اجماع اصطلاحی
ج:یعنی اجماع اصطلاحی اعراض کلی اصحاب از این روایت
س:الان حکم دادگاه ها که همین است
ج:باز شما از این ور به اون ور می روید شما یک جا سوال از یکی می کنید بعد نقضش را به یکی دیگر می زنید من راجع به دادگاه ها که صحبت نمی کنم نه صحبت ما هست نه جواب میدهم اما راجع به اقای خوئی سوال فرمودید اون را جواب می دهم عرض کنم این مبانی تکمله بحث دیات  ملاحظه بفرمائید می فرمایند با تسالم بین اصحاب ، این روایت ، معرض عنها است دو تا روایت صحیحه لکن ما اونجا توضیح دادیم که هم روایتش صحیح نیست و هم اون روایت ، معنای دیگری دارد این طور نیست که ایشان فرموده بحث تسالم نیست
 



ادامه دارد.....
پاسخ
#2
بخش دوم
س:اینکه اقای خوئی حالا بحث شهرت را قبول نکردند ولی خودشان آمدند اسناد کامل الزیارات ، وثاقت عام دارد ، آن را قبول کردند این چه میشود
ج:کامل الزیارات را که برگشتند حالا علی بن ابراهیم را میفرمودید باز بهتر بود چون علی بن ابراهیم را تا اخر مانده بودند کامل الزیارات را که برگشتند بله خب ایشان هم روی همین نکته ایشان میگویند من از این عبارت این را می فهمم و لو مشهور نفهمیدند . البته بحث کامل الزیارات این نیست که حالا ایشان عبارت کامل الزیارات را تا اون جایی که من میدانم اولین بار مرحوم صاحب وسائل آورده 400 سال قبل از ایشان صاحب وسائل شواهدی و قرائنی براین که این ها ، روایت را قبول داشتند من جمله عبارت کامل الزیارات را آورده من جمله عبارت احتجاج را آورده من جمله عبارت علی بن ابراهیم را آورده بعد ها مرحوم صاحب مستدرک هم آورده مستدرک هم یکی از استدلال هاش برای وثاقت علی بن ابراهیم ، وجودش در تفسیر است خب برای ابراهیم بن هاشم معذرت میخواهم و اضافه بر آن ، مزار ابن المشهدی را اضافه کرده یک چند تا هم مرحوم حاجی نوری در مستدرک....اختصاص به آقای خوئی ندارد اولش هم ایشان نیست مبدعش هم ایشان نیست بله علی ای حال حالا فعلا خیلی وارد این بحث ها نشویم خود شما به حد کافی بحث هایمان طولانی هست دیگر حالا این ها خیلی بحث را مانع میشود عرض کنم خدمتان اهل سنت ندارند این بحث حجیت ....یعنی این که خبر ، کاسریت و جابریت به عمل به شهرت عملی یعنی فتوا مرادشان از کلمه عمل ، نه عمل خارجی ، فتوا به شهرت فتوا بر طبق حدیث این جا را عملی گفتند نگفتند فتوا چون شهرت فتوایی پیششان جایی ست که یک فتوا ، مشهور باشد و دلیل نداشته باشد اون را شهرت فتوایی میگویند اما فتوا بر طبق روایت را می گویند عمل به آن روایت پس مرادشان از شهرت عملی یعنی عملا مشهور علماء ما به این روایت ضعیف فتوا داده اند یا از روایت صحیح اعراض کرده اند این ، مرادشان از شهرت عملی ست اما اگر فتواشان بر یک چیز باشد و دلیل نداشته باشد ، آن را شهرت فتوایی می گویند اصطلاح شهرت فتوایی را برا آن به کا ر میبرند به هر حال وارد اصل بحث بشویم این مساله به اصطلاح در ما نحن فیه برگردیم به ما نحن فیه در باب مجهول المالک ، عرض کردیم تا این جا ، مطالب روشن شد حالا داشتیم یکی یکی مجموعه مطالب ...ضمان ید پیش ما ثابت نشد و دلیل علی الید ما اخذت حتی حدیث مشهور بین اهل سنت هم نیست و از زمان شیخ طوسی در کتاب خلاف ایشان وارد فقه شیعه شده این که قدماء اصحاب به این روایت عمل کردند که جابرضعف سند باشد ، این هم روشن نیست اصولا مبانی مرحوم شیخ طوسی برای ما کاملا واضح است هیچ جای ابهام در شخصیت علمی ایشان ما نداریم می دانیم چنین روایتی در کتاب خلاف آورده و چرا در جای دیگر نیاوردند و اصولا این روایت هیچ اصلی در روایات اهل بیت اشاره به او ندارد بلکه روایات عاریه به نظر ما نافی اون هست توضیحاتش گذشت اصلش و فرعش و خصوصیاتش و این ها ، این، اثباتش مشکل است مضافا این که عرض کردیم اقای خوئی از قول مرحوم نائینی نقل میکند من ندیدم جای دیگر ایشان نقل میکند توی اینجا که نائینی فرمودن مراد ید ، ید عدوانی ست من هم در ذهنم بود این مناقشه خیال میکردم به ذهن خودم رسیده حالا اقای خوئی می فرمایند که اقای نائینی هم عقیده اش هم این است پس این روایت موردش مطلق ید نیست خصوص ید عدوانی ست و این که ید عدوانی ضامن است این سیره عقلاء هم هست احتیاج به دلیل لفظی نداریم این سیره عقلاءست که ید عدوانی ضامن است
س:به چه دلیل عدوانی
ج:چون دارد علی الید ما اخذت علی آمده و اخذت آمده
س:یدش ید امانی بوده یعنی
ج:نه آقایان ید را مطلق گرفته اند اما این معنا می گوید اصلا ید عدوانی ضامن است اصلا ربطی به مطلق ید ندارد
علی ای حال این روایت مبارکه عده ای از مشکلات دارد مشکلات دلالی هم دارد به نظر ما که اصلا قابل اعتماد نیست عرض کردم اهل سنت هم منفردا از حسن بصری از قول سمره بن جندب که ادعاء کرده چون یک مدتی والی بصره بوده که خیلی هم آدم کشتند اون مدت که در منبر که می رفته ایشان میگوید مثلا از او شنیدم تازه عده ای از محققین اهل سنت یعنی از علماء اهل سنت نمیگویم از محققین ، از اهل سنت ، معتقدند که اصلا حسن بصری ،خودش از سمره نشنیده این معلوم میشود چون او مثلا دست به کار خاصی میزده و سمره خب معروف است آدم...
س:مگر می تواند اصلا بشنود
ج:چرا خب منبر دیگر صحبت کرده ایشان از...
س:میخواهم بگویم این ها وحدت عصر داشتند مگر
ج:بله قطعا
س:نه حسن بصری
ج:ای بابا حسن بصری از سال 39 وارد بصره شده سمره 58،59 است
س:سمره در زمان پیامبر نبوده مگر استاد
ج:والی بصره  عرض میکنم شما مثل این که کلمه من به گوشتان نرسیده  ولایت بصره که زمان رسول الله اصلا بصره زمان رسول الله نبود عرض کنم که جای بصره بود عنوان بصره جزء مدن اسلامی هست به قول آقایون مثل کوفه این ها را اصطلاحا شهرهای اسلامی میگویند اصطلاحی دارند شهرهای اسلامی مثل واسط هاشمیه مثل بغداد اصلا بغداد وجود نداشت بغداد در اسلام ساخته شد علی ای کیف ما کان بصر ه هم مال بعد از ...زمان عمر ساخته شد مال مدن اسلامیه است زمان پیامبر نبود عرض کنم که حسن بصری یعنی معلوم میشود که حسن اصلا پای منبر سمره هم نبوده که حالا از ....ظاهرا برایش نقل کردند عرض کرم ما الآن آقایونی که صوفیه هستند طرق زیادی دارد در صوفیه نمیخواهم فعلا وارد طرق خرقه هایشان بشویم برمی گردد به حسن بصری عن علی علیه السلام این دروغ است تمامش دروغ است اصلا حسن بصری با امیر المومنین روبه رو نشده یا در روایات شیعه ی ما این هایی که  ضد تصوف اند که حضرت امیر به حسن گفت لکل امه سامری و انت سامری هذه الامه این هم دروغ است اصولا حسن بصری از ایران سال 39 وارد بصره شد که امیر المومنین کوفه بودند سال 40 هم که حضرت شهید شدند اصلا به کوفه نیامده حضرت را اصلا ندیده با هم روبه رو هم نشدند تمام این قضایی که نقل شده دروغ است واساس ندارد راجع به سمره هم همین را نوشتند نوشتند درست است حسن در بصره بود و سمره والی بوده و فرض کن مثلا نماز جمعه میخواند لکن این ها را حسن از سمره نشنیده این هم یک مشکل دیگر اصلا در سماع حسن از ابو هریره هم کلام است با اینکه قطعا درکش کرده حسن بصری قطعا ابو هریره را درک کرده اما در این که آیا از او شنیده یا نه سماع دارد یا نه دراین محل کلام است



ادامه دارد....
پاسخ
#3
بخش سوم
غرض یک وضع خاصی دارد انصافا به هر حال یک شخصیت بزرگی هست بین اهل سنت ، خیلی فوق العاده است .بهترین مراسیل به اصطلاح خودشان نه همه شان به اصطلاح عمده شان بهترین مراسیل ، مراسیل حسن بصری ست
س:الان حسن بصری دارد دروغ میگوید
ج:ببینید دروغ نه می گویند حسن بصری از دیگران شنیده ، واسطه را نام نمیبرد
س:همان وجاده را به نحو معنعن دارد نقل میکند
ج:وجاده نیست تدلیس است مثلا روز جمعه که سمره منبر بوده نماز جمعه ایشان نرفته اما بصری ها گفتند که امروز سمره تو نماز جمعه، این را گفت لذا میگویند حسن بصری برای اینکه در مشکل این اشکال شما هم رو به رو نشود ، می گفته خطبنا علی بالبصره این، نه این که دروغ گفته، مثلا 5تا 10 تا 20 تا از اهل بصره گفتند وقتی حضرت امیر بعد از جنگ جمل آمد تو بصره ، خطبه ای میخواند
س: توریه میکرده
ج: این را اصطلاحا تدلیس میگویند نه این که شما می گویید دروغ گفته نه دروغ نگفته نشنیده دقت کردید یک اصطلاحاتی ست که اصطلاح نیست اینها واقعیت است ظرافت هایی میخواهد در کار باید مراعات بشود مثلا میگفته خطبنا مغیره بن.....سمره بن جندب نه این که من از او نشنیدم این مثلا اهل بصره امدند گفتند امروز امام جمعه که مثلا حاکم بوده والی بوده امیر بوده این مطالب را در خطبه گفته من جمله همین سمعت رسول الله یقول علی الید ما اخذت حتی تودیه دقت کردید الان هم کسی غیر از حسن بصری نقل نکرده سمره هم کسی غیر از سمره از پیامبر نقل نکرده همه اش منحصر است خب این حدیثی که در پیش خود اون ها پاش لنگ است و وضع روشنی ندارد عرض کردم در مستدرک حاکم دارد ثم نسی الحسن حدیثه خود حسن هم باز یادش رفت این حدیثش این نسی به معنای ترک است نه به معنای نسیان خود این راوی هم این مطلب را زیر بارش نرفت قال هو امینک یعنی اگر شخص امین تو بود دیگر جای علی الید نیست این هم دارند خود اهل سنت دارد در کتاب حاکم مستدرک آمده این حدیث با این وضعی که من برایتان عرض کردم این را ما بیائیم مستند در کل ابواب ضمان قرار بدهیم ، انصافا خب خلاف ظواهر است خلاف قواعد است
س:اصلا ما به این حدیث چه نیازی داریم
ج:خب این جا درستش کردند نیازش.....
س:نه میخواهم بگویم این ناظر به یک امر عقلائی ست
ج:عقلائی در باب تعدی بله ولی مطلق....
س:همین ضمان یک امر عقلائی ست
ج:امر عقلائی نیست که به مجرد گرفتن دست ، این موجب ضمان بشود کجا عقلاء این را قبول دارند
س:چرا دیگر اگر اسناد داده بشود می گویند ضامنی
ج:چرا   من کتابی کنار کوچه دیدم برداشتم ببینم کتاب چی هست گذاشتم سر جاش اینها میگویند شما ضامن هستی همین که برداشتی ، ضامن هستی
س:نه این را مشکوک است انصافا
ج:عجب فجحدوا بها بالسنتهم و استیقنتها انفسهم
س:میخواهم این را عرض بکنم که اگر یک امر عقلائی باشد، مواردی که شفاف است ،عقلاء میگویند .....
ج:خب من دارم همین را میگویم عزیز دلم می گویم موارد عقلائیش تعدی است
س:چرا این قدر روی حدیث مانور بدهیم
ج:چرا دیگر الان فتواشون این است که ضامن است
س:نیازی به حدیث نداریم اگر امر عقلائی هست ،دیگر حدیث....
ج:عقلائی اش در تعدی است ، قبول است. اما در مطلق ید که عقلائی نیست هیچ عاقلی این حرف را نمی زند که شما کتاب را برداشتی سر جاش گذاشتی این ها میگویند شما ضامن هستی علی الید ما اخذت حتی تودیه و لذا این درجه از ضمان قطعا باید با تعبد ثابت شود این که ما اتعاب نفس میکنیم که این حدیث معتبر است یا نه ،نکته اش همین است چون این قدر ما فروع در فقه داریم که با همین علی الید اثبات ضمان کردند یکی دوتا نیست الی ما شاءالله پس قاعده علی الید روشن نیست قاعده من اتلف را هم که امروز دیگر توضیح ندهیم طولانی صحبت شد اون هم عرض کردیم مصطاد است همان طور که اقای خوئی هم نوشته اقای خوئی قاعده علی الید را این جا قبول فرمودند قبول نکردند ایشان هم یک جایی ،مناقشه کردند اما این جا قاعده اتلاف را هم مناقشه کردند من اتلف مال الغیر این هم اگر برفرض باشد ، اون قدر متیقنش ،عنوان تعدی ست معلوم نیست که اتلاف مطلقا این، ضمان بیاورد
س:در سندش در صغرای این حدیث ، کسی اشکال کرده
ج:کدام یکی
س:همین علی الید
ج:صغرا یعنی این که ....قطعا بحث صغراش ، ید را اخذ گرفتند صغرا ندارد صغرا کبرا
س:همین قضیه ای که شما فرمودید در مورد حسن بصری در این ها چون این باید در صغراش که نوعا بحث نمی کنندکبروی بحث میکنند که آیا شهرت ، جابر است یا نیست معمولا اقای خوئی و این ها این را بحث کردند
ج:این که من اول بحث نوار من را گوش بکنید اول بحث عرض کردم من از اول آقایان در این قاعده شهرت ، غالبا کبروی بحث کردند صغروی بحث نکردند این را که خود من گفتم فکر نکنم جای دیگر هم شنیده باشید کلمات بنده هست که آقایان همین جواهر این   این قدر حدیث است میگوید ضعیف است لکن مجبور بعمل الاصحاب وقتی مراجعه میکنیم عمل اصحاب نیست نه فقط ضعیف ،صحیح هم نیست هیمن امروز در بحث استصحاب عرض کردیم حالا این 3تا حدیث زراره که دیگر رکن استصحاب است لاتنقض هیچ کدامش را شیخ صدوق ، نیاورده دوتا اساسی اش را کلینی هم نیاورده کلینی همان شک در رکعات را آورده که آن هم ظاهرش ، حمل بر تقیه میشود لکن چرا   چون شیخ طوسی آورده ،شد شهرت. شیخ صدوق مخصوصا اگر طریق بگوییم برای ابن الولید یعنی نصف قمی ها حدیث را رد....هیچ کدام از این 3تا حدیث را نیاورده شیخ صدوق لکن یک جوری گرفتند و حال این که صحیح هم هست به قول آقایون این که صحیح هم هست ، این طور است حالا برسیم به احادیث ضعیف    یک بحثی را ما مطرح کردیم خیلی جاها این ها میگویند این حدیث ،مشهور است عملا مثلا همین حدیث علی الید می گویند شهرت جابر است خب وقتی نگاه می کنیم ،شیخ طوسی در خلاف آورده مکتب قم یا بقیه بغدادی ها یا شیخ مفید ، هیچ کس نیاورده این ، چه طور شهرت درست میشود وقتی در این کتاب ها نیامده این چه طور شهرت درست میشود دقت فرمودید
س:در نهایه با همین طریق حسن بصری
ج:ندارد ایشان که فقط دارد لقول النبی لما روی عن رسول الله سمره را ننوشته اون وقت برمی گردیم به کتب اهل سنت منحصر میشود به حسن بصری منحصرا عن سمره از هیچ صحابی هم نقل نکردند خب این واقعا انسان بخواهد همچین حدیثی را حجت بینه و بین الله قرار بدهد ، این باید از ضیق خناق باشد چون یک مشکل هست که احتمالا عده ای از علماء در هر بابی و لو از باب یتشبث بکل حشیش یک چیزی میخواستند تمسک کنند والا انصافا چنین حدیثی با این وضع با اون سمره ای که اون قدر خبیث است پیش ما خصوصا به خاطر مناسبت ایام فاطمیه خصوص سمره باز خباثت بیشتری دارد با اون وضعی که سمره دارد با اون وضعی که حسن بصری   آخر چیز عجیب و غریبی ست  تازه خودش هم دارد که ثم نسی الحسن حدیثه تازه خود اون راوی هم می گوید ولش کرده خب این چه جور حدیثی را اون هم توسط شیخ طوسی در یک کتابی که جنبه احتجاج دارد جدل دارد برهانی نیست جدلی است صنعت جدل است می خواهد ما یحتج به .....تازه اون ها هم بهش تمسک نکردند این انصافا خیلی مشکل است




ادامه دارد.....
پاسخ
#4
قسمت پایانی
عرض کنم خدمت با سعادتتان قاعده من اتلف هم همین طور دلیل خاص هم که به عکس ، در روایاتی که ما در ما نحن فیه راجع به صدقه داریم ، هیچ تعبیری از ضمان نشده و لذا به ذهن ما می آید به این که طبق قواعد ، اصلا نه این که مساله ی بگوییم به اصاله البرائه  اصولا بگوییم اذن، خود اذنی که از شارع داده می شود به تصدق و اتلاف ، خود اذن ، اقتضاء میکند که ضمان نباشد طبق قاعده اولی به خلاف کلام مرحوم اقای سید یزدی که اذن فی نفسه نیست ، من سابقا عرض کردم یک توضیحی را خدمتتان عرض کردم در همان مثال اخذ اجرت بر واجبات ، فرض کنیم مثلا ما آیه مبارکه داریم اوفوا بالعقود و آیه دیگر داریم فمن یکتمها فانه عاصم قلبه که مثلا کتمان شهادت حرام است و اداء شهادت واجب است بحثی که بین علماء ما شد ، بحث این بود که این دوتا آیه چه نسبتی با هم دارند این دوتا آیه اوفوا بالعقود و مساله ی من یکتمها مثلا یحرم کتمان الشهاده خب آقای خوئی مرحوم نائینی دیگران مرحوم ایروانی بالخصوص ، اینها می گویند این دوتا آیه جنبه حکومت یا شارحی ندارند این آیه یک حکم است آن آیه یک حکم است لذا ممکن است که نه جنبه یعنی لسانی را که گرفتند ، یا مثل ورود است یا مثل تخصیص است یا مثل حکومت است یا مثل تخصص است که حالا لسان دوتا دلیل ، لسانش،تخصص باشد که خروج موضوعی باشد،این ها این حساب را کردند گفتند اون جا گفته اداء شهادت واجب ، اینجا هم گفته اوفوا بالعقود هیچ نحوه تخصیصی ، ورودی ندارد و عرض کردیم یکی از کارهای مهم در فقه در غرب الان در ما در دنیای اسلام که خیلی واقعا علماء اسلام در این مدت ، زحمات زیادی کشیده اند ، بیان ربط بین دو تا حکم است این بیان ربط بین دوتا حکم ، یک، روی ادبیات قانونی حساب کردند مثل همین ادبیات اوفوا بالعقود با من یکتمها فانه...مرحوم اقای خوئی مرحوم ایروانی دارد مخصوصا این دوتا با همدیگر نسبت حکومت ندارند و لذا شما ممکن است یک شهادتی تحمل کردید ، میگویید آقا من حاضرم اداء شهادت کنم ، پول میگیرم قرار داد میبندیم اون وقت گفتن اگر قرارداد بستن،طبق اوفوا بالعقود واجب است آن پول را بدهند و تنافی بین این دوتا نیست تنافی بین من یکتمها و بین ....که بخواهیم جمعش بکنیم به نحو تخصص یا به نحو ورود یا به نحو تخصیص یا به نحو حکومت به یک نحوی این ها را جمع بکنیم نه اون یک حکم است این هم یک حکم است دوتا حکم مستقل ربطی هم به هم ندارند لذا اداء شهادت واجب ، وفاء به عقد هم واجب ولو با هم جمع بشوند نکته جمعش هست دیگر   میگوید آقا من اداء شهادت میکنم به شرطی که به من ، این قدر پول بدهید ، اون هم قبول میکند قرارداد میبندند ،آیا واجب است به او، این پول را بدهد میگویند بله واجب است به خاطر اوفوا بالعقود . خب بابا از اون طرف ، اداء شهادت واجب بود ، میگویند اشکال ندارد ، وجوب با این ،می سازد هیچ مشکل .....لسان دو تا دلیل با هم ، تنافی ندارند که ما جمع بکنیم به تخصیص یا حکومت
س:مشکوک شدن وجوب خود این....
ج:خب این راجع به یک مقام....یک مقام دیگر در همان مساله ما نقل کردیم البته این تعبیر بنده است آقایون این تعبیر را ندارند اون ها می گویند نه درست است ممکن است به لحاظ ادبیات قانونی ، ما با هم دیگر ، تنافی نباشد که تخصیص بشود یا حکومت بشود لکن خود حکم را هم یک حسابی دارد ، خود وجوب خود حکم یک لوازمی دارد مثلا صاحب جواهر می فرمایند خود وجوب ، توش خوابیده که باید مجانی باشد  وقتی گفتند فلان عمل به شما واجب است، معنایش این است که شما نمیتوانید در مقابلش پول بگیرید اصلا در خود وجوب ، خوابیده مجانیت این مربوط میشود به روح تشریع ما اسمش را گذاشتیم روح تشریع . یکی ادبیات قانونی یکی روح تشریع مثلا اون که میگوید ومن یکتمها فانه عاصم قبله یعنی یجب اداء شهادت توش خوابیده مجانا پس دیگر اوفوا بالعقود نمیشود ، نمیشود بگوید پول بده من میروم شهادت میدهم اون ، توش مجانیت خوابیده  اینها را ما توضیحات کافی اش را عرض کردیم
س:استظهار است یا عقل
ج:عقل که اینجا نیست عرف است فهم عرفی و عقلائی ست که توی وجوب ...ولذا اقای خوئی فرمود نه توی وجوب ، مجانیت نخوابیده  کجای وجوب خوابیده مجانیت   توی وجوب ، الزام آمده  مجانیت توی وجوب نخوابیده   ما آمدیم این سنخ دلیل را با اولی جداش کردیم اون را گذاشتیم ادبیات قانونی این را گذاشتیم روح قانون  این ، با پول نمی سازد   وجوب یک شیء یعنی الزام کرد شما را انجام بده ، نمیشود معلق بشود تا پول دادی ، من انجام میدهم لذا این وجوب چون توش مجانیت خوابیده اوفوا بالعقود دیگر شاملش نمیشود
س:استظهار عرفی است
ج: استظهار عرف عقلائی قانونی  این نظر مرحوم صاحب جواهر و نظرات دیگران حالا اون های دیگر هم دیگر خواندیم نمی خواهد تکرار بکنیم مجموعه شش هفت وجهی را که مرحوم محقق اصفهانی رضوان الله تعالی علیه ریخته بود ، ارجاع به اون دادیم پس لذا ما عرض کردیم وقتی دو تا ماده قانونی را بررسی میکنند ، مثلا حالا فرض کنید من اتلف مال الغیر با این دلیلی که میگوید تصدق بمجهول المالک  این دوتا را که بررسی میکنند ، تو مرحله بررسی یا می آیند ادبیات قانونی را در نظر میگرند که الآن مثالش را زدیم ، یا می آیند روح تشریع و روح قانون ، در نظر میگیرند لذا آیا این دوتا حکم با هم جمع می شوند یا با هم جمع نمیشوند   ما عرض کردیم که یک راه سومی هم هست اون راهی را که ما ارئه کردیم حاصلش فضای قانونی ست که این به عنوان یک مدلول صیاغی یک دلالت حالی و صیاغی می ماند اون فضای قانونی ست  این توی ادبیات قانونی نیست تو روح قانون هم نیست این ، یک فضا هست این فضای قانونی ، منشأش این است که مواد قانونی ، به طور طبیعی و به طور خودکار و اتوماتیک ، به هم ناظرند
س:این ادعاء ست
ج:خب ادعاء را اثبات میکنیم حالا خیلی خب اون که فهمی که درست شده را هم می گوییم که چرا یک فهم درست شده و چرا ، خلاف آن فهم....پس ما می آییم به قول ایشان ادعاء میکنیم که یک روح فضای قانونی هست یعنی یک نوع تسانخ قانونی و این تسانخ ، این طبیعت خود قانون مثل گفت که ملازمه ثابت است و لو مع انتفاء طرفین این ، مثل ملازمات می ماند یک امر واقعی ست واقع در وعاء اعتبارات قانونی در وعاء اعتبارات قانونی ، یک نوع سنخیت هست و لذا خود به خود بدون این که مساله لفظی مطرح بشود ، خود به خود تقیید میخورد خود به خود با همدیگر اصلا ارتباط پیدا میکنند مثلا در بحث اجتماع امر و نهی ، ما همین نکته را عرض کردیم مثلا صل و لاتغصب خب آقایون دارند یکی بحث ادبیات قانونی میگویند صل یک طرف است لاتغصب یک طرف باهمدیگر.....یکی روح قانون است که روح....نه ملاکات ، اون ملاکات ، مرحله دیگری ست که اقای خوئی قائل است یک بحث دیگر این که اصلا ما یک فضای قانونی داریم در این فضای قانونی ، صل و لاتغصب با همدیگر رابطه پیدا میکنند تمام مواد قانونی با هم ، رابطه پیدا میکنند نه این که صل و لا تغصب این، اسمش فضای قانونی ست این، نه روح قانون است نه ادبیات قانونی ست مثلا در فضای قانونی ، این جوری ست هر جا امر باشد وجوب باشد ، این اگر رسید به جایی که منع قانونی بود دیگر وجوب معنا ندارد اما اگر نهی باشد حرمت باشد این همین جور ادامه پیدا میکند  این دو تا با همدیگر ، توی روح..توی فضای قانونی با هم ارتباط خاصی دارند یعنی وقتی گفت صل مراد از صل این نیست که تو نماز بخوان تو خونه ات نماز بخوان تو مسجد نماز بخوان توی خیابان بخوان در مکان غصبی هم بخوان  اون مکان غصبی که خودش گفته اون جا نرو ، خوب دقت کنید میگوید این ، طبیعهٌ محدود میشود صل محدود میشود با لاتغصب طبیعهً محدود میشود این طبیعت ، مراد ، طبیعت حقیقی اشیاء نیست  در وعاء اعتبار در وعاء قانون ، این یک وعاء قانونی ست وجوب......
س:چرا نهی پیشی داشته باشد امر،پیشی داشته باشد
ج:اصلا پیشی ندارد اصلا طبیعت امر ، این است قانون، امر میکند اما امر قانون نمی آید تا جایی که خود قانون نهی کرده تا اون جا می ایستد اما در لاتغصب ،چرا درلا تغصب وقتی گفت غصب نکن یعنی توی مکان غصبی ، راه نرو توی مکان غصبی نخواب تو مکان غصبی مطالعه نکن تو مکان غصبی نماز نخوان ببینید نهی اش ، می آید می گیرد حتی امر را هم می گیرد این، ببینید دقت کنید ، این ، لفظ نیست البته عده ای اگر دقت کرده باشید ، در همین بحث گفتند که یا به دلالت مطابقه است التزام فلان   نه   اصلا  بحث لفظ نیست این خود قوانین به طور طبیعی با همدیگر دارای یک روح اند اصلا قانون دارای یک روح است  این روح قانونی و فضای قانونی خودش ، اقتضائاتی دارد حالا چرا به قول ایشان نگفتند ، این ، سرش این است سر اساسی اش این است  تفسیری را که از خطابات شرعی دارند ، بر اساس روابط عبد و مولا دادند الی ماشاء الله کتب اصولیون پر است از روابط عبد و مولا چون عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء ، این روح، وجود ندارد یعنی اگر مولا صبح به عبدش گفت فلان کار را بکن ظهر گفت فلان کار  میگوید اقا این با امر صبح شما نمیخورد میگوید به تو مربوط نیست صبح اون را گفتم ظهر این را گفتم این روح فضای قانونی را در عبد و مولا ، وجود ندارد چرا   چون عبدا مملوکا لایقدر علی شیء اما در اینجا چون مواخذه قانونی ست حساب دارد یعنی اون نکته اساسی ، اگر یاد آقایون باشد ، ما عرض کردیم کل فضای اصول را به هفت تا هشت تا فضا ، تقسیم کردیم یکی اش ، فضای عبد و مولا    کل ابحاث علم اصول از اول تا آخر یکی اش فضای تعبیر ادبی تعبیرات لفظی اش بود یکی تفسیر نمیدانم اراده تکوینی به اراده تشریعی به اراده تکوینی گذشت اینها یکی اش مباحث کلامی بود فضای کلامی به کل اصول بدهیم یکی فضای فلسفی بود یکی هم فضای قانونی بود فضای قانونی خودش یک فضای خاصی ست یکی از نکات مهم در فضای قانونی فرقش با فضای عبد و مولا این که ایشان می فرمایند علماء نفرمودند ، راست است  چون ذهنیتشان ، عبد و مولا ست در ذهنیت عبد و مولا لازم نیست که یک روح حاکم بر کل اوامر مولا باشد دقت میکنید ممکن است صبح یک جور امر بکند ظهر امر دیگری بکند شب امر دیگری بکند
س: مولای حکیم که این کار را نمیکند
ج:مولای حکیم ، این کار را نمی کند مخصوصا  لذا اون ها گفتند لذا اهل سنت مثل اشاعره همین امروز هم از اقای خوئی خواندیم ، این تابع ملاکات در امر است نه تابع ملاکات در مامور  حکمت مولا در امر است اون را خودش صلاح دانسته بگوید اون یک حکمت دارد اما در امر نه در مامور خوب دقت کنید لذا ممکن است بگویید آقا شما صبح این جور گفتید ، الان شب دارید این جور می گویید، این ، دو تا ریشه دارد ،می گوییم به تو مربوط نیست صبح آن را انجام بده ، شب هم همان  در امر عبد و مولا ، حکمت امری را لحاظ میکند  ولذا نمی آید آنجا بین تمام مواردی که مولا به عبدش گفته ، یک انسجام برقرار کند این صحبتی که ایشان می فرمایند ، درست هم هست  چون ذهنیت این بوده اما در ذهنیت قانونی میگوید نمی شود چون قانون، یک حالتی دارد، یک واحد یکنواخت است بحث عبد و مولا مطرح نیست این ها باید با هم ، انسجام پیدا بکنند باید یک روح حاکم برای این ها ، با شد که اینها را به هم ، منسجم بکند اسم این را ما گذاشتیم فضای فقهی
س:در عبادات هم هست این فضا
ج:فرق نمیکند همه جا یکی ست شکلش فرق میکند پس بنابر این مثلا در بحث اجتماع امر و نهی الان عرض کردم یک نکته هست ، فضای ادبی مثلا ابن حزم میگوید وقتی گفت لاتغصب اصلا تو لا تغصب خوابیده نماز نخوان چون لاتغصب یعنی چه یعنی نخواب راه نرو کتاب نخوان نماز نخوان لذا اون بحث های اجتماع امر ونهی که ما میکنیم اصلا اون ها مطرح نمیکنند میگوید در لا تغصب خوابیده لاتصل   این روحش چی هست  نکته فهم این آقا  این روح ادبی را حساب کرده رفته روی مطالب ادبی آقایانی که رفتند روی مساله انطباق و عدم انطباق ، بیشتر تفکرات فلسفی را حاکم کردند راهی را که ما عرض کردیم ، این روح قانون است میگوید روح قانون ، این جوری ست همیشه قانون یک حسابی....این حساب لازم نیست شما بهش در حین قانون توجه داشته باشید این هست و لذا شراح قانون می آیند می گویند شما اینجا ، این را که گفتید با اون ماده قانونی ، روی هم با هم نمی سازند انسجام روحی ندارد
س:حاکم در این روح قانون کیست عقل عملی ست
ج:عقل عملی ست اونی که جامعش هست ، عقل عملی ست عرف عقلائی نه عرف عام لذا اگر این طور شد ، وقتی گفت صل ، صل تا غصب را نمی آید صل فی المکان المغصوب چون مکان مغصوب را خود قانون ، جلوی ما را گرفت نه از جای دیگر میگوید اگر تو در قانون گفتی در مکان مغصوب نرو ، دیگر صل اون را نمیگیرد اما  لاتغصب ، صل را میگیرد لذا دقت کردید یک مثال ادبی زدیم یک مثال فلسفی اینجا یک مثال هم مثال روح قانونی اصلا میگوییم با روح قانونی، اجتماع امر و نهی درست نیست اصلا اجتماع امر و نهی ....روشن شد روح قانون این تصویر را خوب دقت بکنید ، توی اون مساله ی اوفوا بالعقود هم همین را عرض کردیم اونجا عرض کردیم وقتی که می آیید یک قانون می آید قانون به عنوان یک اعتبار فوقانی هست وقتی اوفوا بالعقود می آید ، در عالم قانون ، اوفوا بالعقود، اعتبار شخصی ست نذر عهد و عقد و شروط و تمام اینها ، اعتبار شخصی اند  اون وقت یک روح قانونی داریم این روح قانونی این است که اعتبار شخصی ، وقتی امضاء شود که با روح قانون با خود مواد قانونی ، تنافی نداشته باشد وقتی آمد گفت شراب ، حرام است ، اوفوا بالعقود یعنی شما می توانید قرار داد ببندید قرار دادتان را من امضاء میکنم لکن این قرار داد باید زیر قانون باشد نه این که قانون را دور بزند
س:خطوط قرمز
ج:به قول ایشان خطوط قرمز وقتی من گفتم شراب حرام است ، شما با بیع نمی توانید شراب را درست بکنید نگویید اوفوا بالعقود گفت    این را آقایان اسمش را گذاشتند مثلا تخصیص یا حکومت  ما اسم این را گذاشتیم روح قانون نه روح قانون   فضای قانونی در فضای قانونی ، طبیعتا التزامات شخصی در مقابل التزامات   اعتبارات قانونی ، قرار نمی گیرند راهی که ما رفتیم ، این بود  اوفوا بالعقود ، التزام شخصی ست اعتبار شخصی ست المومنون عند شروطهم ، اعتبار شخصی ست کتاب بفروشد شرط بکند مثلا شراب بخورد  این المومنون عند شروطهم ، نمی گیرد اصلا التزامیات شخصی محدود اند  باید زیر قانون باشند لذا اگر در قانون آمد که اداء شهادت ، واجب  اوفوا بالعقود دیگر در اینجا نمی آید نه به حکومت که اقای خوئی مثلا می گویند نمی شود حکومت ندارد نه به روح تشریع که مرحوم صاحب جواهر موردش را فرمودند
س:این در صورتی که فضای شریعت را فضای قانونی بدانیم
ج: عرض کردیم فضایش هم فضای قانونی ست.
پایان.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مراحل حکم از منظر استاد سید احمد مددی خیشه 0 756 25-شهريور-1399, 17:53
آخرین ارسال: خیشه
  معرفی کتاب نگاهی به دریا ( استاد سید احمد مددی) خیشه 0 1,237 27-خرداد-1399, 07:40
آخرین ارسال: خیشه
  بیان چند مثال از مصادیق ما فرض الله و ما سنّ النبی خیشه 0 1,664 21-خرداد-1399, 23:15
آخرین ارسال: خیشه
  تحلیل کار بایع و مشتری از منظر استاد سید احمد مددی خیشه 2 1,520 16-اسفند-1398, 17:35
آخرین ارسال: خیشه
  نکات رجالی درس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 4,646 2-شهريور-1396, 22:43
آخرین ارسال: السید
  شروع دروس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 3,509 22-مرداد-1396, 20:10
آخرین ارسال: السید
  (بدون ویرایش)آیةالله سیداحمدمددی الموسوی السید 2 4,893 19-اسفند-1395, 07:26
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سیداحمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,204 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سید احمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,018 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  «تقریر»  آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش دوم السید 0 3,093 9-اسفند-1395, 15:41
آخرین ارسال: السید

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان