امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آیت الله سید احمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79
#1
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک
بحثی که بود راجع به این بود که یک تکه بحث مختصری ماند چون نکته لطیفی است ، این جا میگوییم مرحوم سید هم اشاره میکند در اونجایی که به عنوان ذمه و کلی باشد، عرض کردم تصدقش مشکل دارد به خاطر تعین ما فی الذمه در خارج بعد مرحوم سید گفتند اشکال ندارد حالا که امر به تصدق آمد این قسمت را هم به عهده می گیرد اون وقت نکته اینجا فرعی دارد لطیف است ،اگر قائل به ضمان شدیم و قائل شدیم که جایی که ذمه باشد ، میتواند تصدق بدهد و این موجب تعین میشود فرعی که پیدا میشود این است عرض کنم به یک نفر صد هزار تومان بودم بعد به عنوان ذمه نیامد پیدا هم نشد بعدش هم گشتیم و به جایی هم نرسیدیم بناء شد که مثلا صدقه بدهیم مثلا به جای صد هزار تومن ، بیست تا پتو ما صدقه دادیم دونه ای پنج هزار تومن بود شد صد هزار تومن بعد از مثلا بیست روز یک ماه، آن شخص ، پیدایش شد اون کارگر پیدا شد و گفت نه آقا صدقه دادید، من قبول ندارم من میخواهم سوال این است آیا همان صد هزار تومن که ذمه اش بود به این بدهد یا چون اون صد هزار تومن ، متعین شد در بیست تا پتو دقت میکنید چون ذمه این ، یک تعین هم داشت غیر از تصدق یک تعین هم داشت اگر بخواهد ضامن بشود ، قیمت بیست تا پتو را ضامن بشود ممکن است الآن اون بیست تا پتو شده باشد سیصد هزار تومن روشن شد نکته فنی چون یک نکته فنی این است که تعین دارد اونجا اگر شما با تصدق ، مشکل تعین را حل کردید نمیدونم دقت میکنید سوال رو شما اومدید گفتید آقا وقتی مال ذمه را هم درست است ،اون را هم صدقه بدهید اون وقت اون مال خارجی که میدهید ، تعین ذمه خارجی شما میشود روشن. این به فقیر بیست تا پتو داد چرا چون اون بیست تا پتو مساوی بود در آن وقت با صد هزار تومن گفت به جای صد هزار تومن ...چون تعین داشت ذمه خودم را فارغ بکنم در خارج ،متعین بکنم در خارج تعین ذمه اش را کرد به بیست تا پتو به صد هزار تومن فرض کن داد به موسسه خیریه به ایتام و مصرف کردند و گرفتند بعد از مدتی صاحب مال آمد گفت آقا من قبول ندارم شما برگردانید سوالی که در این جا مطرح میشود این است که اگر میخواهد ضامن باشد ، همان صد هزار تومن را به ذمه را مضمون است باید صد هزار تومن را بهش بدهد که به خود ذمه بود یا چون تعین در پتو پیدا کرد قیمت پتو را بهش بدهد
س:تعین خودش بهش تعین کرد
ج:خب میدونم .بناء بر این که قبول بکنیم دیگر بناء شد که از روایات تصدق قبول بکنیم
به هر حال آیا باید قیمت بیست تا پتو را بدهد قیمت کند الان که این آقا آمده همان بیست تا پتو شده به سیصد هزار تومن یا شده پنجاه هزار تومن یا بالا رفته یا پایین آمده
س:اشاعه در کلی ما ذمه معنا دارد
ج:اشاعه ندارد که
س:اگر باز ما نسبت به اون ....
ج: اگر تصدقی که کرد آخر این تصدقی که کرده فقط چون مشکلش این است که شما شاید بگویید که این تعین نیست . اون ذمه اش صد هزار تومن بوده بیست تا پتو داده بیخود داده شاید مراد ایشون هم این بود ، اصلا این تعین پیدا نکرد یک دفعه شما میگویید .....این همان حرفی که بنده معتقدم که این جا تصدق نیست چون تعین پیدا نمی کند اما اگر بناء شد ادله تصدق، تعین را هم اثبات بکند روشن ، چون نکته اساسی اش تعین ست این تعین ذمه اش که صد هزار تومن بود تعینش داد به بیست تا پتو حالا هم صاحب اون صد هزار تومن اومده میگه آقا من .....از اون طرف اگر گفتیم صدقه متعین شد ، پس در حقیقت این بیست تا پتو ،ملک او هست
س:اونی که ما فی الذمه بنده بوده یعنی منی که کارفرما هستم خب اگر این کارگر ، در اون ما فی الذمه من به نحو مشاع شریک باشد ، صدقه من ، لغو است
ج:به نحو مشاع نیست از ذمه من میخواهد
س:نه نه نه همین دیگه مشاعی است دیگر ،اگر مشاعی باشد....
ج:اصطلاح مشاع عبارت از این که نسبت باشد مثلا من کلا اموال من مثلا دو میلیون تومن است صد هزار تومن نسبت به او ، یک بیستم است
س:نه کلی در معین استاد
ج:فرق نمی کند
س:بله چرا فرق می کند علماء فرق گذاشتند
ج: نه ببینید مرادتان از مشاع کلی ....
س:اشاعه کلی مافی الذمه
ج:خیلی خب ....
س: در مافی الذمه من این جا را باید بحث کنیم به نحو اشاعه میتواند شریک باشد یا نه
ج: شریک در نسبت است عرض کردم ؟؟؟/؟؟//بحث سر شریک نیست بحث سر این است که اشکال این بود جایی که ذمه باشد اصلا صدقه نمیتواند بدهد چون صدقه دادن فرض تعین است
س:شما طبق مبنای خودتان این را بفرمائید کلی ما فی الذمه آیا شراکت پذیر هست یا نه
ج:قصد میخواهد بدون قصد که نمیشود بیخود نمی شود اون قصد میخواهد مثلا من کل اموالم این قدر از تو هم این قدر نسبت ما این قدر است
س:؟؟؟؟یک بازاری هست اعتبار دارد در بازار
ج: اعتبار همان کلی ست این کلی ، معینش کرد در ده بیست تا پتو ؟؟؟آیا این حق تعیین دارد یا نه
س:اول اون طرفش را شما روشن کنید آخر آیا اشتراک پذیر هست کلی ما فی الذمه یا نه
ج:اشتراک یعنی کلی ، خب کلی است دیگر پذیر هست ندارد ،خودش کلی هست اصلا . قابل تعین هست در خارج ، بله به اجازه مالک بله به اجازه شرعی یا اجازه مالکی به این دوتا بله
س:گفتنی هست واقعا این حرف
ج:اگر اجازه باشد که بله خب بگوید آقا تو صد هزار تومن از پولت کنار بگذار من می آیم ازت میگیرم تا قبل از این که او بیاید ، دزد برد میگوید برد دیگر ، من ضامن نیستم چون خودت دستور دادی کنار بگذار تا من بیایم این اجازه مالکی شارع گفت شما میتوانی زکات را منتقل بکنی تا گفت میتوانی منتقل کنی ، دزد برد ، من دیگر ضامن نیستم .اصطلاحشون همین است
س: در خمس هم همین را بفرمایید چرا با انفصال از مالم جدا میکنم باز نمیتوانم در آن مالی که متعلق خمس است ، تصرف بکنم
ج:چون این انفصال ، حساب نشده
س:خب پس حساب نمیشود دیگر
ج:اگر در خمس اجازه ....و لذا اگر فقیه بهش اجازه داد گفت آقا من قبول دارم شما خمست را کنار بگذار تا من فردا وکیلم را یا خودم بیایم بگیریم ، تا فردا تلف شد ، این ضامن نیست یک اجازه ای میخواهد بحث این است که اگر من به کارگر صد هزار تومن مدیون هستم ، این معین در خارج، این بدون اجازه هست حالا شما میگویید اوامر تصدق میگوید صدقه بده پس تصدق آمد ،تعیین هم می آید ، خب اگر تعین آمد ، بناء بود ضامن باشد ، آیا اون معین را ضامن است یا ذمه را ضامن است
س:یعنی منظورتون این است که ادله تصدق ،یک نوع اذن ایجاد میکنند
ج:بله یک نوع اذن . بناء بر این قول روشن شد این صحبتی بود که پریروز خواندیم  دیگر ذمه نمیماند تعین پیدا میکند ،لذا این احتمال هست اگر کارگر آمد قیمت عین را میگیرد نه ذمه چون ذمه متعین شد دیگر تمام شد الواقع لاینقلب عما وقع علیه این هم راجع به این مطلب حالا چون ما قائل به مطلب هستیم که تصدق لازم نیست دیگر این ها رو ،آقایونی که میگویند تصدق،اونها باید جواب بدهند
س: ممکن است بگوییم که تعین میشود اما از جنس همون که کارگر طلب داشته
ج:حالا اگر خود مالک بود میگفت آقا اشکال ندارد به جای این صد هزار تومن ،بیست تا پتو پنج هزار تومنی
س:خودش بگوید اشکالی ندارد ولی توی ....
ج:خب این جا می گویند تصدق که آمد ، این کار را کرده خب نتیجه اش این است خب طبق قاعده باید این طور باشد میگویم چون این فروع مطرح نشده در قدماء مطرح نشده همه اش روی قاعده است حالا این فرع را هم گفتم چون مرحوم سید اشاره ای هم به این فرع دارد ، این مطلب را عرض کردم
بحث برگردیم سر بحث خودمان که آیا ضامن هست یا ضامن نیست ما یک توضیحی عرض کردیم که در شناخت احکام ، البته الان ، بحث فضای قانونی و ترابط احکام و تسانخ و سنخیت احکام و قوانین، یک امر مسلمی هست ،یک امر کاملا واضحی است یعنی قانون را یک مجموعه به هم پیوسته میبینند که با هم رابطه دارند موادش لکن در اصطلاحات فقهی ما مخصوصا در میان شیعه در بعضی از روایات دارد مثلا اون روایت معروف دارد که انه لم یعص الله و انما عصی سیده یعنی اگر انسان مخالفت تکلیف کرد و وظیفه کرد ، اون امرش باطل است اما حق دیگری بود، حق کسی بود، اون اجازه داد ،درست است خب این یک نوع ترابط است در واقع یک ترابط قانونی ست این درست است در روایات ما داریم و عرض کردیم در روایت صحیحه ای ست علی ما ببالی یا حالا معتبره از امام رضا که حضرت فرمودند این ها چی می گویند گفت اینها میگویند که مردم عبید شما هستند برده شما هستند حضرت فرمودند نه این طور نیست مردم برده نیستند. بحث عبد و مولا مطرح نیست ،ما حق طاعت بر اون ها داریم باید به حرف ما گوش بکنند ، همان بحث ولایت که دیروز اشاره کردم بحث بردگی مطرح نیست. ما به هر حال عرض کردیم دیروز در بحث اشاره شد انصاف من حیث المجموع چه در فقه چه در اصول این حالت هست که انسان احساس می کند تصورشان ، تصور همان عبد و مولا ست مثلا فرض کنید اگر گفت یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه ، مثل این میماند که یک مولایی به صد تا برده بگوید که هر کدامتان یک سطل بردارید و آب بیار. و لذا هم  انحلال روی همین تصور آمده
س:عقلائیش هم همین طور است آقایی از اول بوده است
ج:عبد و مولایی تکوینی قائل شدند مثل اینکه ....داریم از فلاسفه هم داریم که ذاتا قائل اند به عبد و مولا. یک عده ، ذاتا به دنیا می آیند عبد اند یک عده ذاتا به دنیا می آیند مولا اند مگر شما هم به عبد و مولا ذاتی قائل باشید
س:شما این را معتقد نیستید قائل نیستید آقایی چیز خوبی ست شما این را قبول ندارید
ج:چیز خوبی هست
س:امر عقلائی ست می خواهم بگویم
ج:ابدا .قانون که نمی شود با اون درست کرد  چیز خوب ......مگر بلانسبت شبیه عمر بشویم.... قانون را که نمیشود با این حرف ها درست کرد
علی ای حال این توضیحات را عرض کردیم. مساله ارتباط قانونی ، یک مساله درستی ست لکن عرض کردم مشکله ای که داریم متعارف در فقه ما نبود مخصوصا به تعبیر مرحوم شیخ طوسی قدس الله سره در اول کتاب مبسوط ، میگوید اصحاب ما این قدر تقید به نص و روایات داشتند که حتی حاضر نبودند لفظش را عوض کنند مثلا اگر در روایت بود یلزمه ذلک، نمیگفتند یجب علیه ذلک ، همان یلزمه ذلک را میگفتند این نص را می آوردند خب طبعا کتاب هایی که الان ما داریم همین کتاب مقنع شیخ صدوق مثلا یا هدایه شیخ صدوق که متون روایات است خب این دقیقا روایات ما طبق فروع نیامده در مساله چند تا فرعی ست که در روایات...یک فرعش آمده
س:نقل به معنا امر متعارف بود، پس این چی چی هست
ج:همان روایاتی که الان داریم
س:این مقدار را می کردند این که عین الفاظ را بگویند، این طور نبوده استاد
ج:خب میخواهید عبارت شیخ طوسی را بیاورید من از خودم که نگفتم مبسوط اول مبسوط ....
س:میخواهم بگویم ادعاء ست
ج:نه این طور نیست
س:یونس بن عبد الرحمن را چی میفرمایید شما
ج:اون که طرح کرد روایت را
س: اصلا دأبش بر تصرف بود
ج:نه نبود  معلوم نیست بله این مطلبی ست که من گفتم فکر نمیکنم که کسی دیگر هم گفته باشد وقتی که یونس بگوید عن غیر واحد عن ابی عبد الله احتمالا ایشان مجموعه چندتا روایت را جمع کرده نتیجه گرفته   این را من گفتم فکر نکنم کسی دیگر گفته باشد این از ابداعات بنده است ظاهرا به هر حال اون بحث دیگری ست در اونجایی که میگوید عن غیر واحد در اینجایی که اسم نبرد  غیر واحد  عرض کردیم به احتمال قوی ....احتمالا نقل به مضمون هم باشد نقل به معنا نباشد
به هر حال این بحث را انصافا بحث خوبی ست و ما معتقدیم که این بحث ،بحث صحیحی ست و شواهدی را هم برش اقامه کردیم که در خود قرآن هم مجموعه روایات هم تطبیقاتی که شده بله ممکن است در شریعت مقدسه ،یک نوع ارتباط قانونی خاصی باشد این هست   لازم نیست ارتباط قانونی در شریعت مقدسه ، طبق همونی باشد که در قوانین غربی ست مثلا از مجوعه روایات متعدد در می آید که ما مثلا فرائض داریم و سنن داریم در فرائض نمیشود تصرف کرد اما در سنن میشود که تصرف کرد سنن ما سنه رسول الله مثلا در روایت دارد که پیامبر این کار را قرار داد که احرام از مواقیت باشد لکن اگر علتی بود قبل از  میقات هم میشود یا بعد از میقات هم میشود احرام بست  ببینید اما در آیه مبارکه دارد اقم الصلاه لدلوک الشمس اگر انسان گرفتاری داشت ، میتواند انسان قبل از ظهر، نماز ظهر را بخواند   نمیتواند یعنی این را ما یک قانون واحد نگیریم که اگر یک ملاکی آمد همچنان که احرام را قبل از میقات میشود انجام داد مثل ماه رجب مثلا برای احرام ماه رجب ،این در آیات مبارکه هم بیاید و لذا ممکن است ما ، اصل نظام دینی نظام اسلامی را یک نظام خاصی قرار بدهیم ......
س:اون بحث مکان است این بحث زمان است
ج:فرقی نمیکند نه  قبل از میقات قبل از ظهر   قبلیتش مراد است
دقت فرمودید این تصرف این است مثلا مرحوم آقای خوئی نظر مبارکشان این است که اگر کسی ماه رمضان را قضا داشت از ماه رمضان قبلی نیت قضا کرد نیت این ماه رمضان را نکرد ایشان از راه ترتب فرمودند که درست است ما عرض کردیم احتمالا شهر رمضان الذی انزل فیه   من شهد منکم الشهر فلیصمه طبیعت فرائض الهی این باشد که قابل تغییر نیست اصلا قابل تعبد....یعنی به عبارت دیگر این ،خصوصیت این قانون است که در ماه رمضان غیر از روزه ماه رمضان ،روزه نذر روزه قضا روزه کفاره روزه مستحبی ،هیچ روزه ای واقع نمیشود اما در خارج ماه رمضان ،فتوائشان این است که اگر پنج روز بدهکار باشد ، رسید به پنج روز ماه رمضان بعدی ،پنج روز آخر ،معین میشود لکن این تعین اگر ثابت باشد، به سنت است در این پنج روز روزه مستحبی بگیرد ، طبق قاعده میگوییم درست است شکلشان ظاهرا مثل هم است اما یک نکته واقعی دارد یعنی اونجا هایی رو که از فرائض الهی باشد ،فریضه الله باشد ،یک جور نتیجه گیری بکنیم ، اونجایی را که از سنت پیامبر است ،یک جور دیگر نتیجه گیری کنیم این را چرا گفتم  چون میرسیم در ما نحن فیه به لقطه چون در لقطه جزء سنن نبی است  روشن شد ممکن است در لقطه، ما در سنن پیامبر نتیجه گیری عوض بشود مثلا در لقطه فرمود به این که شما صدقه بدهید اگر هم صاحبش هم آمد گفت،ضامن هستید اما بگوییم در مجهول المالک گفته نشده این غرامت در این جا نیامده خوب دقت بکنید این ضمان در این جا نیامده اون وقت شما ممکن است .....ولذا الان بناء اصحاب خوب دقت بکنید مثلا میگویند طبق قاعده چون خود پیامبر فرمود صدقه بده قاعده باید ضمان نباشد این انسجام قانونی اش این است دیگر به قول شما چه طور فرمود صدقه بده شما ضامن هستی یعنی خود پیامبر قاعده را به هم زدند
س:معلوم میشود شارع ملاک مهمی دارد و اون ملکیت شخصی ست
ج:باشد خب اگر رفتید، که بحث ملاک. دقت بکنید یعنی شما می خواهید در ما نحن فیه بگویید اذن در تصدق هست اذن، مساوق است با عدم ضمان خب چرا اونجا که خود پیامبر جعل فرمودند. بین اصحاب ما الان متعارف این است لذا بناء اصحاب به این است که یک مثل مرحوم سید یزدی ،اذن مساوق با عدم ضمان نیست خب ما اگر گفتیم که نه   از نظر قانونی این طور است که اذن مساوق است چه اذن مالکی و چه اذن شرعی شخصی یا شرعی یک راه این است  یک راه دیگر اصحاب ما رفتند که بله قاعده اش همین است که ضامن نباشد چون خود پیامبر فرمودند که تصدق بده لکن این جا خارج شده تخصیصا خارج شده این علی خلاف القاعده آمده این منشأ شده، چون ایشان فرمودند، اون انسجام قانونی که ما مطرح میکنیم ،مطرح نشود سرش این است چون میگوییم این جا تخصیص خورده پس باید اون انسجام قانونی که دیروز تاسیسش کردیم ، اون را زیر سوالش ببریم
حالا یک این که ممکن است همین راهی که آقایون رفتند که مثلا ممکن است که تخصیص باشد ، یک احتمال دیگر هم هست اگر بخواهیم اون موردی را هم که پیامبر حکم به ضمان فرمودند ، اون را هم انسجام بدهیم چون در باب لقطه یک فردش تصدق است با ضمان یک فردش هم تملک است با ضمان در خود روایت پیامبر ، تملک هم هست و میدانید متعارف مردم هم که چیز را از توی خیابان برمیدارند ، به قصد تملک است قاعدتا به قصد تملک بر میدارند پس پیامبر اکرم، تملک را اجازه دادند لکن چون تملک یک امر زائدی ست ، شاید سر ضمان ، اون است یعنی اگر شما بخواهید حکم را منسجم ببینید ،ضمان را با تصدق با به اضافه تملک ، با این ببنید لذا ما در مجهول المالک فقط گفتیم تصدق ، تملک دلیل ندارد خوب دقت بکنید روشن شد چی می خواهم بگویم شما در مجهول المالک ، تملک ندارید پس ممکن است حتی اونجا را هم بگوییم که انسجام قانونی اش محفوظ است عرض کردم متعارف حوزه های ما این است متعارف حوزه های ما یا مثل مرحوم سید میگویند با اجازه با اذن ، ضمان برداشته نمی شود مثل خود پیامبر در لقطه فرمودند یا میگویند اونجا تخصیص خورده طبق قاعده باید اگر اجازه بود ،اذن بود در تصرف ،اون هم اگر تصرفی که به اصطلاح، معدم موضوع است و موضوع را از بین می برد ، در اون تصرف ، باید بگوییم که قاعدتا ضمان نیست اما در روایت آمده است که ضمان هست این تخصیص خورده یعنی این ، خلاف قاعده است . خب حالا اگر ما آمدیم گفتیم نه ، همون جا ، این قانون سنخیت را حفظ بکنیم همین قانون انسجام را ، به این معنا که در باب لقطه که پیامبر فرمودند صدقه بده باضمان ، چون باز در اون قرار دادند که تملک هم بکن با ضمان پس چون اجازه تملک داده شد لذا میشود گفت که اونجا، ضمان معنا دارد چون اجازه تملک داد شارع. شارع این جور نبود که فقط بگوید که تصدق بکن اما در روایات مجهول المالک ، داریم در روایات که یتملکه بله حیوانی که گرفته بود، در شکمش پولی در آمده بود لکن اون روایت را حمل بر مورد خاص کردیم و خیلی هم عجیب است چون که دارد که فقط از بایعش سوال بکن که این پول را حیوان خورده یا نخورده ، مکاتبه بود و حمل بر مورد خاص کردیم و الا در روایاتی که تصدق آمده ، عنوان تملک ما در مجهول المالک نداریم جز همان روایت واحده که اون هم باز مراجعه به مالک میکنیم از کسی که خریدی برو ازش سوال بکن و لذا اون جا احتمال دادیم که مثلا یک جوری ست که اصلا بعد او امکان ندارد یعنی فحص محص و این جور چیز ها و امکان دارد که حکم امام علیه السلام ، حکم خاص باشد و الا در باب مجهول المالک ، تا اونجایی که به ذهن من هست ، فتوا بر تملک نیست بر تصرف هست ، رجوع به حاکم هست ، بیت المال هست اما فتوا بر تملک، من ندیدم در مجهول المالک
س: چرا اون کیسه را لقطه حساب نکنیم
ج:احتمال دارد کیسه را لقطه حساب کنیم بله اون را هم گفتیم خودمان هم گفتیم چون حیوان است ، ذی شعور نیست ، ذی شعور باشد، لقطه حساب نمیکنیم ، غیر ذی شعور باشد ، لقطه حساب میکنیم اون وقت این انسجامات قانونی خودش ، محفوظ است
پس قاعده ای را که ما عرض کردیم به عنوان انسجام قانونی در همین ما نحن فیه که آقایان بحث کردند ، به ذهن ما می آید که چون پیامبر فرمودند یا صدقه بده مع الضمان یا تملک بکن مع الضمان این سر ضمانش همان تملک است چون پول را میخواهد بردارد اما در ما نحن فیه در مجهول المالک ، تصدق صرف است . در اینجا دیگر نگفتیم تصدق بکن یا تملک بکن بدون ضمان ، این خلاف قاعده بود ، اجازه تصدق و تملک داده بشود بلاضمان این خلاف قاعده است این خلاف انسجام است اما اجازه بدهد به تصدق یا تملک مع الضمان ، این مشکل ندارد لذا میشود گفت که در اونجا ، هم علی القاعده است ، باز اون انسجامی را که گفتیم ، به هم نخورده.
به هر حال انصاف قضیه این است که در کلمات اصحاب ما نه به عنوان قانون به طور کلی انسجام ذکر شده و نه به عنوان قاعده سنت و فریضه انصافا نیامده  در روایات داریم   اجمالا فقط عرض میکنم در روایات امام باقر ، بیشتر داریم و در روایات امام صادق مثلا مواردی ست که سنت است باهاش معامله فریضه شده یا فریضه است باهاش معامله سنت شده من فکر میکنم اصحاب ما ، فکر کردند این قاعده قابل عمل نیست و الا با روایات نمیسازد دیگر شرح اون مطلب ....
پس دوتا انسجام قانونی هست یکی انسجام قانونی در کل دنیا و در کل قوانین البته در قوانین دنیا هم ، قانون اساسی را جدای از قانون مدنی حساب میکنند  یکی انسجام قانونی داشته باشیم در خصوص شریعت مقدسه مرز بین فریضه و سنت را بگذاریم و اصولا مرز فریضه را بسیار شدید بگیریم و آثار فراوان و مرز سنت را آثار کمتر و با علتی و با عذری قابل .....مثلا همین نماز هایی که در مراکز اهل سنت خوانده میشود همین که مدارات آنها باشد  سر روی سجده نگذارند بگوییم کافی ست چون سر روی خاک گذاشتن جزء سنن پیامبر بود سنن پیامبر بر اساس گرفتاری و موانع ، برداشته میشود  معروف است روایت معروفی ست چون که گفتند به پیامبر که ریگ ها داغ است فرمودند روی عمامه تان سجده کنید اما خود پیامبر روی ریگ سجده میکردند در صحیح بخاری هم دارد حدیث معروفی ست      شب هم که در منزل بودند ؟؟؟؟یک عبارتی هست اگر دیده باشید مثل این حصیرها بود که سابقا میبافتند مال خرما و غیر خرما  لیف خرما  اون یک تیکه کوچیکش مثلا اندازه کف دست بیشتر، از حصیر باشد ، به این خمره میگویند یعنی پیامبر در مسجد هم روی عمامه نماز نخواندند به تصریح خودشان و روی ریگ ها نماز خواندند اجازه دادند به مسلمان ها، چون داغ بود ، روی عمامه نماز بخوانند و در منزل هم با این که تاریک بود در روایاتشان دارد که با عائشه گفتند ناولینی خمره روی زمین عادی نماز نخواندند روی فرش عادی نماز نخواندند این را ائمه ما علیهم السلام به عنوان سنت پیامبر تفسیر کردند و لابد ان یکون السجود در موضع سجود( نه در شش تا موضع دیگری) که خصوص جبهه باشد، یا از زمین باشد یا ما انبت الارض غیر الماکول و المشروب اما این چون سنت است فرض کنید در حالات تقیه در حالات عذر  مثل همین حالت عذری که از پیامبر نقل شده دمای زمین ، اجازه دادند که این روی ....اما این معنایش این نیست که اجازه بدهند شما نماز قبل از دلوک شمس را هم بخوانید بین مرز فریضه و سنت ، باید کاملا شناسایی بشود اون وقت ما نحن فیه در باب لقطه ، جزء سنن است جزء فرائض نیست اون وقت اگر جزء سنن شد ، طبیعتا سنن ، خودش یک قابلیت انعطاف دارد مثلا در ما نحن فیه با مجهول المالک  در باب اونی که خود پیامبر در لقطه فرمودند ، تعریف یک سال آمده این جا اصلا محدوده سال نیامده در اون جا تصدق با ضمان آمده این جایی اینی که گفتیم ، تصدق بدون ضمان است البته عده هم ضمان را گفتند در اونجا، تملک با ضمان آمده در این جا کسی تملک را اصلا نگفته . این ممکن است که طبیعت سنن این طور باشد و عرض کردیم سنن حتی در مرحله استنباطش هم ، خصوصیاتی را ملاحظه میکردند که در باب فرائض نبود    
س:(نا مفهوم)
ج:سنن که ....اون چیز دیگری ست اون دلیل است بحث دلیل است و سنن در اونجا مراد ، به قول خودشان.... اصل این عبارت عرض کردم برای بعضی از اهل سنت است مثل عبدالله بن مبارک و غیره اذا جاء الحدیث فی العزائم ، شددنا و اذا جاء فی الفضائل تساهلنا اصلش این بوده  عزائم یعنی امور واجب یا حرام و اما فضائل مراد از آن فضائل اعمال است نه فضائل اشخاص یک باب فضائل دارند فضائل اولی و دومی و امیر المومنین و ....   یعنی مستحبات و اذا جاء الحدیث فی الفضائل تساهلنا این عین عبارتی ست که اهل سنت از3تا بزرگان اهل سنت که غالبا بعد از زمان حضرت صادق اند زمانشان. اما این متن را نداریم این متنی که اونها گفتند نداریم اما بعد ها بعد از قرن هشتم  و بعد از علامه که حدیث دسته بندی شد یواش یواش این متن در فقه ما آمد با عنوان تسامح در ادله سنن اون تساهل بود و فضائل بود این جا شد تسامح در ادله سنن که عرض کردیم ثابت هم نیست انصافا این تسامح در ادله سنن هم وضع روشنی ندارد خود اهل سنت هم ندارند عده ای شان قبول کردند با شرائطی که فلان ثابت باشد والی آخره در میان ما هم بعضی ها با یک شرائطی قبول کردند بعضی ها هم مطلقا قبول کردند بعضی ها هم که اصلا قبول نکردند حالا وارد اون بحث نشویم برگردیم به همان بحث خودمان بحث ما این است که چون یک انسجامی هست ، وقتی اجازه داده شد اذن داده شد ، طبیعتا لحاظش این طوری میشود یعنی این دوتا  نمی خواهد این لحاظ به اصطلاح دلیل لفظی بشود خود به خود این طوری میشود این حکم مقید میکند این دوتا حکم یعنی اون اصل اولی که برفرض هم داشته باشیم که اتلاف منشا ضمان هست ، اتلاف اگر به اذن خود مالک باشد ، این دیگر منشا ضمان نیست اون وقت حالا صحبت هایی مطرح میشود که این باید توضیح داده بشود یکی این که آقایون گفتند کسی که مضطر به غذا بود غذای کسی را بگیرد به خاطر اضطرار و لکن مع ذلک ضامن است ، حرام نیست لکن ضامن است چون اضطرار است باید غذا بخوری خب اون جا هم اذن بود عرض کردم چند بار هم این مساله را عرض کردم تا اونجایی که من دیدم و لکن من، تتبع کامل نکردم در اصحاب ما قائل به نفی ضمان نداریم اما در سنی ها دیدم که داریم عده ای از اهل سنت گفتند ضمان ندارد نکته اش هم همین اذن  میگوید وقتی شارع گفت میتونی غذا بخوری ، دیگر ضامن نیستی در اونجا دو تا نکته را در نظر بگیرید یکی این که اونجا اذن به عنوان تصرف نیست اذن به عنوان این که تو مضطری ما باید این را بگوئیم که اذن اگر به عنوانش آمد ، مثلا آمد که تصدق بده دادیم تصدق به قلیلا قلیلا این به عنوانه آمد ، این ملازمه با نفی ضمان دارد اون اذن به عنوانه نیامده که مال ...به عنوان اذن نیامد که مال همسایه را بخور  اذن آمده که تو به هر نحوی که باشد حالا این باشد یا اون باشد ،عنوان معینی را ندارد مثلا فرض کن یک کسی بود عقیقی را پیدا کرد و مکید تشنگی اش برطرف شد اون عنوان ندارد لذا اون جا اذن اصلا نیست یک نکته اش این است که اذن به عنوان نیست لکن نکته ای که معروف است بین علماء ما فعلا بیشتر معروف است اون نکته اش را این میدانند که اونجا تصرف این شخص در مال دیگری برای رفع گرسنگی خودش به قاعده لاضرر است چون لاضرر اقتضاء میکند که ایشان، ضرر را از خودش دفع بکند و لو غذای همسایه را و لو بدون اجازه او بخورد و لو بگوید حرام است من اجازه نمیدهم اون میگوید تاثیر ندارد میتواند بخورد البته راه های دیگر هم هست حالا این دو تا راه مهم است مهم ترش این راه دوم است از اون طرف یک قاعده ای دارند که لاضرر طبیعتش این است که راجع به یک فرد جاری نمی شود ، راجع به امت است و حالت امتنان بر امت دارد و نسبت این جور قضایای به افراد امت علی حد سواء است این طور نیست که یکی را شامل بشود یا نشود یا طولی باشد نه علی حد سواء یعنی جامعه را و امت را علی حد سواء میگیرد اگر علی حد سواء گرفت، به شما به خاطر لاضرر اجازه میدهد که غذای اون آقا را بخوری لکن لاضرر در مالک طعام هم می آید خب می گوید آقا غذای من را خورد لاضرر می گوید تو آقا ضامن هستی یعنی لاضرر در دوجا ، دوتا اثر میدهد لاضرر در یکی وارد نمی شود ، تو هردو وارد میشود
س: لسان اثباتی دارد نفی است لاضرر
ج: خب حالا اون بحثی ست بحث دیگری ست چون ما اثبات کردیم که لسان اثباتی دارد اون بحث دیگری ست
پس بنابر این نکته را خوب دقت بفرمائید در اونجا شما میگویید لاضرر همان چنان که مضطر را میگیرد ، مالک را هم میگیرد نتیجه اش این میشود لاضرر نسبت به مضطر، تو میتوانی مال دیگری را مصرف بکنی     لاضرر نسبت به مالک تو میتوانی بدلش را بگیری
س: نکته اش الضرورات تتقدر بقدرها نیست؟
ج:اون هم هست چیز های دیگر هم گفته شده اون هم گفته شده  گفته شده که این اجازه ای که در باب اضطرار است ، فقط احترام مالکی را برمیدارد احترام مال را برنمیدارد
س: الضرورات آیه و روایت نداریم
ج:نه  قاعده عقلائی
گفته شده قدر متیقن .....میگویم راه های دیگر هم گفته شده
س: ادله اتلاف نفس است که خودکشی نشود
ج: حالا در حد خود کشی هم نرسد ، اضطرار باشد ، کافی هست شدید گرسنه باشد ، کافی ست
به هرحال این نکته ای که در اون
حالا این نکته را چرا من عرض کردم    آیا میشود شبیه این را هم در ما نحن فیه گفت نکته این است من تمام مقدمات را برای این .....آقایانی که گفتند تصدق کن صدقه بده هم سنی هم شیعه یکی از نکاتش این است لانه احسان الیه در عبارت شیخ هم خواندیم چون الان مالک را پیدا نکرده، یک نوع احسان به مالک است، بگوییم اگر احسان به مالک است احسان به مالک خوب است ، خب این نسبت به مالک هم باید احسان باشد  اگر از اون ور هم احسان باشد ، این معنایش این است که ضامن است اونجا چه طور لاضرر ، اثبات کرد برای یک طرف اجازه تصرف را و برای یک طرف ، نفی ضمان رو اینجا هم همین طور احسان در حق اون مالک مجهول، این است که این را صدقه بده خب اگر خودش آمد و پیدایش شد ، احسان در حق او این است که ضامن باشد این هم یک نوع احسان است دیگر اگر نکته شما ، ادله احسان باشد ، ادله احسان که یک طرف را نمی گیرد ، اون طرف را هم میگیرد
س:هر دو احسان به نفع یک طرف شد هم صدقه و هم ضمان
ج:خب باشد اشکال ندارد در آن زمان ، احسان این بود ، در این زمان هم این و لذا چیزی که در روایت دارد بین الاجر و الغرم  یا به اصطلاح پول مالک را بدهد و اجرش برای شما باشد   بله برسد به او ظلم نیست چون ثواب صدقه ...... آیا میشود این را گفت انصافا خالی از اشکال نیست حالا بعد فردا توضیح میدهم خالی از اشکال نیست مضافا به این که احسان ، معلوم نیست که دلیل الزامی باشد یعنی صدقه بدهی ، بهتر است تا همین جور بماند شاید تلف بشود این ، دلیل الزامی نیست اون وقت اگر  بناء شد در مالک هم احسان بیاید ، اونجا هم الزامی نیست نهایتش استحباب ضمان است نه نهایتش لزوم ضمان
س: صدقه را یک نوع اتلاف حساب میکنید
ج: خب بله دیگر
س:ثوابش به او رسیده
ج:برسد. باید ثابت بشود. اگر بخواهد  اگر نخواهد.....روشن شد آقا پس فرق است بین لاضرر و احسان چون لاضرر ، الزام آور است لذا میگوید یجوز له الاکل ، اونجا هم یجوز له المطالبه، لاضرر اما در اینجا احسان یک نوع استحباب است پس این طور بگوییم هم چنان که بر ایشان ، مستحب است که صدقه بدهد ، اگر آمد ، باز هم مستحب است  ضامن باشد نه اینکه الزام به ضمان باشد مضافا به اینکه این دلیل روشن نیست که سرایت بکند به؟؟؟؟؟
پایان


فایل‌های پیوست
.docx   79.docx (اندازه 41.24 KB / تعداد دانلود: 0)
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مراحل حکم از منظر استاد سید احمد مددی خیشه 0 741 25-شهريور-1399, 17:53
آخرین ارسال: خیشه
  معرفی کتاب نگاهی به دریا ( استاد سید احمد مددی) خیشه 0 1,230 27-خرداد-1399, 07:40
آخرین ارسال: خیشه
  بیان چند مثال از مصادیق ما فرض الله و ما سنّ النبی خیشه 0 1,633 21-خرداد-1399, 23:15
آخرین ارسال: خیشه
  تحلیل کار بایع و مشتری از منظر استاد سید احمد مددی خیشه 2 1,514 16-اسفند-1398, 17:35
آخرین ارسال: خیشه
  نکات رجالی درس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 4,632 2-شهريور-1396, 22:43
آخرین ارسال: السید
  شروع دروس آیت الله سید احمد مددی الموسوی السید 0 3,506 22-مرداد-1396, 20:10
آخرین ارسال: السید
  (بدون ویرایش)آیةالله سیداحمدمددی الموسوی السید 2 4,885 19-اسفند-1395, 07:26
آخرین ارسال: السید
  آیت الله سیداحمد مددی الموسوی(بدون ویرایش)جلسه79 السید 0 3,201 12-اسفند-1395, 21:40
آخرین ارسال: السید
  «تقریر»  آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش اول السید 3 5,983 10-اسفند-1395, 16:53
آخرین ارسال: السید
  «تقریر»  آیت الله سید احمد مددی الموسوی«بدون ویرایش»دوشنبه 1395/12/2 بخش دوم السید 0 3,090 9-اسفند-1395, 15:41
آخرین ارسال: السید

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان