23-مرداد-1396, 23:09
استادایروانی: استهجان الاطلاق
دیروز (22/5/96) در اردوی علمی فرهنگی عتبات در درس آقای ایروانی در نجف اشرف شرکت کردیم. آقای ایروانی نکتهای فرمودند که من حدود دو ساعت راجع به آن نکته فکرکردم، حاصل آن دو ساعت را مینویسم شاید برای دیگران هم قابل استفاده باشد.
آقای ایروانی به شروط مقدمات حکمت، شرط «استهجان اطلاق» را هم اضافه کردند؛ یعنی وقتی کلام مطلق است، اگر در صورت ارادهی «تقیید» مطلق رهاکردنِ کلام مستهجن باشد، چون متکلم حکیم است و درنتیجه کلام مستهجن نمیگوید، پس مرادش مقید نبوده و همان اطلاق را اراده کردهاست. ولی اگر در صورت ارادهی «تقیید» مطلق رهاکردن کلام مستهجن نباشد (مثلاً به خاطر نادر کالمعدوم بودنِ حصهای که مراد نبوده)، نمیتوان به اطلاق تمسک کرد؛ چون مستهجن نیست که متکلم مرادش مقید باشد و مطلق رهایش کند. پس باید یک مقدمه به مقدمات حکمت اضافه کنیم: استهجان الاطلاق لو اراد المتکلم التقیید؛ به شرطی میتوانیم اطلاقگیری کنیم که مطلق رهاکردن کلام مستهجن باشد اگر مراد متکلم مقید باشد.
اما نسبت این مقدمه با «عدم الانصراف» چیست؟
به نظر من، این ابتکار آقای ایروانی اعم مطلق از عدم الانصراف است؛ چون آن جایی که مطلق به یک حصهی خاصی انصراف دارد، طبق اشتراطِ «عدم الانصراف» واضح است که این شرط از مقدمات حکمت را ندارد. و طبق شرطی که آقای ایروانی ابتکارکردند، مطلق رهاکردن کلام و ارادهی حصهای که کلام به آن انصراف دارد مستهجن نیست و درنتیجه چون اطلاق استهجان ندارد لو اراد التقیید، پس نمیتوان تمسک به اطلاق کرد. پس تمام اطلاقهایی که شرط «عدم الانصراف» را دارند، شرط «استهجان الاطلاق لو اراد التقیید» را هم دارند.
اما آن جایی که یک مطلقْ کثرت استعمال در حصهی خاصی ندارد ولی آن حصه کثرت وجود دارد، شرط «عدم الانصراف» شامل آنجا نمیشود ولی شرط «استهجان الاطلاق لو اراد التقیید» شاملش میشود؛ مثلاً فرض کنید مولا با عبدش در کنار دجله نشسته و در خورجین الاغشان هم مقداری آب هست و مولا مقداری آب طلب میکند که وضوبگیرد و کلامش را هم مقید به آب دجله نمیکند، و فرض کنید که مطلق رهاکردن کلام انصراف به آب دجله ندارد ولی استهجان ندارد که کلامش را مطلق رهاکند، در این فرض اگر با عینک «استهجان الاطلاق» نگاه کنیم، نمیتوانیم تمسک به اطلاق کنیم چون شرط «استهجان الاطلاق» از شروط مقدمات حکمت را ندارد. ولی اگر فقط با عینک «عدم الانصراف» نگاه کنیم، چون کثرت وجود منشأ انصراف نیست، پس ماء مطلق انصراف به ماء دجله نداشته و درنتیجه میتوانیم تمسک به اطلاق کنیم.
پس آن جایی که حصهی خاصی از یک مطلق، به نحوی است که از آن مطلق خارج است و مطلق رهاکردن کلام استهجان ندارد و انصراف به غیر آن حصه هم ندارد، ثمرهی این بحث ظاهر میشود؛ چرا که با عینک «عدم الانصراف» تمسک به اطلاق ممکن است ولی با عینک «استهجان الاطلاق» تمسک به اطلاق ممکن نیست.
دیروز (22/5/96) در اردوی علمی فرهنگی عتبات در درس آقای ایروانی در نجف اشرف شرکت کردیم. آقای ایروانی نکتهای فرمودند که من حدود دو ساعت راجع به آن نکته فکرکردم، حاصل آن دو ساعت را مینویسم شاید برای دیگران هم قابل استفاده باشد.
آقای ایروانی به شروط مقدمات حکمت، شرط «استهجان اطلاق» را هم اضافه کردند؛ یعنی وقتی کلام مطلق است، اگر در صورت ارادهی «تقیید» مطلق رهاکردنِ کلام مستهجن باشد، چون متکلم حکیم است و درنتیجه کلام مستهجن نمیگوید، پس مرادش مقید نبوده و همان اطلاق را اراده کردهاست. ولی اگر در صورت ارادهی «تقیید» مطلق رهاکردن کلام مستهجن نباشد (مثلاً به خاطر نادر کالمعدوم بودنِ حصهای که مراد نبوده)، نمیتوان به اطلاق تمسک کرد؛ چون مستهجن نیست که متکلم مرادش مقید باشد و مطلق رهایش کند. پس باید یک مقدمه به مقدمات حکمت اضافه کنیم: استهجان الاطلاق لو اراد المتکلم التقیید؛ به شرطی میتوانیم اطلاقگیری کنیم که مطلق رهاکردن کلام مستهجن باشد اگر مراد متکلم مقید باشد.
اما نسبت این مقدمه با «عدم الانصراف» چیست؟
به نظر من، این ابتکار آقای ایروانی اعم مطلق از عدم الانصراف است؛ چون آن جایی که مطلق به یک حصهی خاصی انصراف دارد، طبق اشتراطِ «عدم الانصراف» واضح است که این شرط از مقدمات حکمت را ندارد. و طبق شرطی که آقای ایروانی ابتکارکردند، مطلق رهاکردن کلام و ارادهی حصهای که کلام به آن انصراف دارد مستهجن نیست و درنتیجه چون اطلاق استهجان ندارد لو اراد التقیید، پس نمیتوان تمسک به اطلاق کرد. پس تمام اطلاقهایی که شرط «عدم الانصراف» را دارند، شرط «استهجان الاطلاق لو اراد التقیید» را هم دارند.
اما آن جایی که یک مطلقْ کثرت استعمال در حصهی خاصی ندارد ولی آن حصه کثرت وجود دارد، شرط «عدم الانصراف» شامل آنجا نمیشود ولی شرط «استهجان الاطلاق لو اراد التقیید» شاملش میشود؛ مثلاً فرض کنید مولا با عبدش در کنار دجله نشسته و در خورجین الاغشان هم مقداری آب هست و مولا مقداری آب طلب میکند که وضوبگیرد و کلامش را هم مقید به آب دجله نمیکند، و فرض کنید که مطلق رهاکردن کلام انصراف به آب دجله ندارد ولی استهجان ندارد که کلامش را مطلق رهاکند، در این فرض اگر با عینک «استهجان الاطلاق» نگاه کنیم، نمیتوانیم تمسک به اطلاق کنیم چون شرط «استهجان الاطلاق» از شروط مقدمات حکمت را ندارد. ولی اگر فقط با عینک «عدم الانصراف» نگاه کنیم، چون کثرت وجود منشأ انصراف نیست، پس ماء مطلق انصراف به ماء دجله نداشته و درنتیجه میتوانیم تمسک به اطلاق کنیم.
پس آن جایی که حصهی خاصی از یک مطلق، به نحوی است که از آن مطلق خارج است و مطلق رهاکردن کلام استهجان ندارد و انصراف به غیر آن حصه هم ندارد، ثمرهی این بحث ظاهر میشود؛ چرا که با عینک «عدم الانصراف» تمسک به اطلاق ممکن است ولی با عینک «استهجان الاطلاق» تمسک به اطلاق ممکن نیست.