امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بررسی نظریه اصول متلقاه در کلام استاد شمس
#1
جلسه ی دوم علمی استاد شمس: اصول متلقاۀ
در خلال بحث سابق , اشاره ای شد به مبنای مرحوم بروجردی مبنی بر مساله ی اصول متلقاه و مناسب دانستیم که مطرح کنیم .این بحث را مطرح می کنیم به عنوان اینکه شروعی باشد برای پیگیری و تحقیق بیشتر دوستان و انشاالله که منشا پیگیری آن ها باشد چرا که در تتبع اقوال این مبنا مفید است .این مبنا باید خوب تنقیح شود .
-         سه جهت در این بحث لازم و پیش روست :تقریب صحیح , بیان وجه ان , اشکال و بررسی آن .
اول : تقریب مبنی
آنچه از تقریرات ایشان نقل  شده است این است که ایشان می خواهند تفصیل دهند در حجیت شهرت و اجماع بین مسایلی که ایشان از آن تعبیر می کنند به اصول متلقاه و فروع استنباطیه .معتقدند که شهرت قدما , فضلا عن اجماع معتبر است در مسایل قسم اول, ولی در قسم دوم حتی اجماع هم حجت نیست چه رسد به شهرت .ایشان مسایل فقه را دو دسته می دانند یک سری مسایلی که جزو مسایل اصلی فقه است و در کتبی که معدّ برای ذکر این دسته از مسایل هستند قدماء آن را مطرح کرده اند .کتاب هایی مثل مقنع و هدایه و کافی حلبی و نهایه طوسی و مراسم و غنیه .ایشان گوید یک سری مسایلی هستند که قدمای ما در آن حدس و استنباط ندارند بلکه قدما تحت روایاتی که وارد شده است آن ها را گرفته اند و متون روایات را بدون ذکر اسناد در قالب فتوای فقهی خودشان آورده اند و آن را دسته بندی کرده اند .این ها همان متون روایات است که از معصومین تلقی شده است .علینا القاء الاصول و علیکم التفریع و این ها همان مسایل اصلی هستند که از حضرات گرفته شده است .دسته ی دوم مسایل فقهی همان تفریعاتی است که از این اصول گرفته است و قدماء به وسیله ی حدس به دست آورده اند .از جمله ی آن ها مسایلی هستند که در جمله ی تبیین موضوع آن اصول مطرح شده است .مثال ایشان این است که اگر کسی در محلی قصد اقامه ی ده روز کرد یا بدون قصد سی روز ماند نمازش تمام است .این از اصول متلقاه است .و در کتبی که معدّ ذکر این اصول است این مساله مطرح شده است لذا اگر هم در این مساله بالخصوص روایت هم نمی داشتیم همین که در آن کتب آمده ست کافی بود .حال آیا باید حتما قصد ده روز را در شهری کند یا اینکه در بیابانی هم چادر بزند کافی است ؟/یا اگر شخصی قصد ده روز کرد و بعد ا زخواندن یک نماز چهار رکعتی تصمیم گرفت مسافرت کند بر مثلا 20 کیلومتر این ها هیچ کدام اصول متلقاه نیست و از جمله ی فروع استنباطی است لذا حتی اگر دراین مساله اجماع هم  داشته باشیم این اجماع قیمتی ندارد ما خودمان باید ادله ی این مسایل را بررسی کنیم .
از جمله کتبی که معدّ ذکر اصول متلقاه هستند را بیان کردیم و اضافه بر آن رساله ی والد صدوق است که خود صدوق هم گاهی از آن نقل می کند .همچنین کتاب ابن عقیل رضوان الله علیه و کتاب ابن جنید هم با تردید جزو این ها دانسته اند .البته کتاب ابن جنید و ابن عقیل به دست ما نرسیده است و فقط علامه در مختلف تکه هایی از آن را نقل می کند .و از جمله کتبی که فروع استنباطیه در آن مطرح شده است مبسوط شیخ طوسی است و اصلا شیخ این کتاب را به این غرض نوشته است .همچنین خلاف شیخ طوسی که متعرض فروع استنباطی است .در ضمن ناصریات سید مرتضی هم جزو اصول اول است .تا اینجا تقریب این مبنی بود .
دوم : دلیل قول به اصول متلقاه
وجه آن مرکب از دومقدمه است :
 الف :وقتی در این کتب مساله ای را دیدیم و دیدیم که این مساله در این کتب طرح شده است نشان می دهد که در این باره نصی وارد شده است به دست اصحاب رسیده است ولو ما آن را در جوامع حدیثی موجود پیدا نکنیم .اثبات این مقدمه خودش نیاز به بحث دارد که وارد خواهیم شد .
ب : ممکن است فتوایی را در این کتب ببینیم و کاشف از وجود نصی باشد ولی صرف این برای افتای فقیه کافی نیست زیرا شاید این فتوا مستند به روایتی باشد که اگر به دست ما برسد آن فتوا را از آن برداشت نکنیم اما اگر مشهور علما در این کتب چنین فتوایی را داشتتند با اینکه علماء در حجیت اخبار و جمع بین روایات اختلاف مبانی دارند می فهمیم که اگر به دست ما می رسید ما هم آن را قبول می کردیم .این وجهی است که ایشان در تفصیل جایی که شهرت یا اجماع باشد یا نباشد داده است .
در مورد کتب استنباطی فرموده است طرح مساله کاشف از وجود نص نیست زیرا این کتب اصلا نوشته شده اند برای اینکه مسایل استخراجیه را بیان کنند .مثل خلاف یا استبصار شیخ طوسی که نمی تواند کاشف از وجود نص خاصی در مساله باشد .
ایشان فرموده است مسایل قسم اول باید اخذ شود در جایی که اشتهار وجود داشته باشد یعنی مساله ای که به عنوان اصل متلقاه آمده است اگر به دست ما رسید به عنوان دلیل حکم مطرح است و باید بپذیریم .
نکته : راجع به مقدمه ی اولی می شود برای مرحوم بروجردی شواهدی را از کتب قدماء ذکر کرد .مرحوم صدوق در مقدمه مقنع نوشته است .
«إني صنفت كتابي هذا و سميته كتاب المقنع، لقنوع من يقرأه بما فيه، و حذفت الأسانيد منه لئلا يثقل حمله و لا يصعب حفظه و لا يمل قارئه، إذ كان ما أبينه فيه في الكتب الأصولية موجودا مبينا على المشايخ العلماء الفقهاء الثقات رحمهم الله.»
شیخ هم در تبیین دلیل کتاب مبسوط می فرمایند دلیل این تالیف این بود که اهل سنت طعنه می زنند که شما مسایل کمی دارد .ولی نیت من را ضعیف می کرد این مطلب که اصحاب امامیه خیلی اعتنایی به این کتاب نخواهند کرد لأنّهم ألقوا الاخبار و ما رووهم عن صریح الاخبار حتتی اگر یک مساله ای که در روایات بود کسی می آمد و لفظ مساله را از آنی که در روایت بود تغییر می داد این ها تعجب می کردند و می گفتند ما این را نمی فهمیم چرا که متن روایت چیز دیگری است .من قبلا کتاب نهایه را تالیف کردم.
و اصول و روایاتی که اصحاب نقل کرده بودند را ذکر کردم و ترتیب فقه را انجام دادم و متعرض تفریع بر مسایل در کتاب نهایه نشدم و همان مسایل اصلی که اصحاب روایت کرده بودند را ذکر کردم.ولی در کتاب مبسوط بنا گذاشتم که تفریعات بر آن مسایل را ذکر کنم .تصمیمم بر این بود که فقط فروع را ذکر کنم ولی دیدم که ذکر اصول هم برای فهم مطالب لازم است لذا هم اصول و هم فروع را در مبسوط آوردم .این نیز دومین قرینه بر مقدمه ی اول .قرینه ی بعدی عبارت شهید در ذکری است   که اگر جماعتی از اصحاب در مساله ای فتوایی داشتند آیا این فتوا حجت است یاخیر ؟ظاهرا حجت است .زیرا این ها عادل بودند و چیزی را بدون دلیل نقل نمی کردند و خیلی از روایات به دست ما نرسیده است .خصوصا اینکه بقیه نیز این فتوا ها را رد نکردند .در حالی که اگر قبول نداشتند با این که مطلع بودند که چنین فتوایی بوده است آن را رد می کردند پس معلوم است مستندی داشته اند .لذا قول آن ها بدون معارض باقی مانده است .و لافرق بین کثرت القائل بذلک او قلته.چه اجماعی بوده باشد یا نه فرقی نمی کند و قد کان الاصحاب یتمسکون بما یجدونه فی شرایع الشیخ عند اعراض النصوص .وقتی اصحاب دستشان از روایات کوتاه می شده است به آنی که شرایع شیخ {پدر صدوق }آورده است اعتماد می کردند و فتاوی او را به منزله ی روایات حساب می کردند .البته این عبارت شهید اوسع از مبنای بروجردی استفاده می شود چون گفته ولو اجماع و شهرتی هم نبوده باشد می توان اخذ کرد .ولی خب با توجه به مقدمه ی دوم می شود این را قرینه ای بر تایید کلام مرحوم بروجردی دانست .این عبارات تایید و قرائنی است که یا برای فقیه وثوق می آورد که عبارات قدماء در اصول , متن اخبار است یا اینکه می گوییم این ها شهادت ثقه ای مثل شیخ طوسی است به این که بنای فقهای ما این بوده است که متون روایات را بدون تغییر ذکر کنند و این شهادت را احتمال می دهیم که بر اساس حس باشد و برای ما اثبات می کند که این ها متون روایات است .این حاصل وجه این مبنی است .
سوم : بررسی این کلام مرحوم بروجردی
راجع به این مبنی دو ملاحظه ی مهم مطرح می شود :
1.ملاحظه بر مقدمه ی اول .اینکه یک مساله ای در کتب اصحاب مدون است حتما حاکی باشد از وجود روایتی در این باب , مورد قبول نیست .چرا که می گوییم چه طور می شود یک مساله ای بوده باشد و در این مساله روایتی وارد شود و آن روایت هم معتبر باشد و جای ان قلت و قلت هم در سند و دلالتش نباشد , و همین بزرگانی که خود این ها بعضا صاحب همین جوامع حدیثی هستند برطبق آن فتوا دهند ولکن این روایت در کتب روایی آن ها مثل خود صدوق نقل نشده باشد .نه در فقیه نقل کند و نه کلینی در کافی ذکر کند و حتی در کتب غیر معتبر هم مثل دعائم وارد نشده باشد مع  ذلک بگوییم که حتما روایتی در مساله هست که اگر ما هم بدان می رسیدیم همین فتوا را می دادیم .
خود مرحوم طوسی بعضا فتوایی داده است که هم برخلاف نهایه خودش است و هم برخلاف مشهور است .از جمله در تبیان در مساله ی ساخت مجسمه فرموده است که حرام نیست و کراهت دارد و حال ان که خود ایشان در نهایه و سایر اصحاب اجماعی می دانند که ساخت مجسمه حرام است .چه طور ممکن است که مساله ای جزو اصول متلقاه باشد و خود شیخ در کتاب تبیان که به گفته ی ابن ادریس بعد از نهایه نوشته شده است بر خلاف آن نص معتبر فتوا داده باشد .
مگر اینکه بگوییم غفلتی شاید برای شیخ حادث شده باشد و تبیان هم کتاب تفسیر بوده است ولی اگر کسی این چنین موارد بتواند زیاد پیدا کند , این ها خودش شاهد می شود بر این که این مسایل اصول متلقاه نخواهد بود .
2.راجع به مقدمه ی دوم هم اشکال مطرح است .زیرا بر فرض که علمای ما روایتی داشتند که مورد اتفاق آن ها بوده است ولی خب شاید مبنای آن ها به گونه ای باشد که ما آن مبنا را قبول نداریم مثل مرسلات ابن ابی عمیر مثلا .یا ممکن است در مقام جمع بین روایات جمعی را مرحوم صدوق کرده باشد و این جمع مقبول بین علمای دیگر واقع شده است و بر این اساس همه ی علمای دیگر فتوایی داده باشند و ما این گونه جمع را قبول نداشته باشیم .بلی اگر اطمینان برای فقیهی پیدا شود این اطمینان برای خودش حجت خواهد بود .
دوستان باید با تتبع این نکته را بیشتر بررسی کنند .ان شاء الله وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Lightbulb بررسی تاریخی-اجتماعی مسأله ی قیام در اندیشه ی شیعه سید محمد صادق رضوی 65 10,066 6-اسفند-1400, 12:07
آخرین ارسال: مخبریان
  دفت در تطبیق نظریه ی اصول متلقاه عرفان عزیزی 0 808 7-مرداد-1399, 23:37
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  درخواست توضیح:  کتک زدن استاد با هدف تربیت 87157 3 7,924 23-فروردين-1398, 18:16
آخرین ارسال: مومن
  نظر استاد سید احمد مددی در مورد لیة الرغائب: حسین بن علی 0 2,671 17-اسفند-1397, 15:04
آخرین ارسال: حسین بن علی
  بررسی حرمت استماع غیبت shahed 3 5,579 4-بهمن-1397, 11:13
آخرین ارسال: عالم
  یکی از ثمرات خطابات قانونیه در بحث تزاحم( نکته فنی از استاد سید احمد مددی) خیشه 0 1,783 8-دي-1397, 20:01
آخرین ارسال: خیشه
  بررسی کلام علامه طباطبایی در بحث اعتباری بودن اوامر توسط استاد سید احمد مددی خیشه 0 2,329 5-دي-1397, 15:13
آخرین ارسال: خیشه
  کیفیت اعتبار در اعمال نیابتی در واجبات و مستحبات( نظر استاد سید احمد مددی) خیشه 0 1,879 5-دي-1397, 15:10
آخرین ارسال: خیشه
  بررسی دلیل استحاله جعل ولایت فقیه به صورت عام محمد 68 2 4,514 11-مهر-1397, 18:10
آخرین ارسال: رضا
  تقیه مداراتی و بررسی ادله تقیه نسبت به شمول آن 82036 2 5,227 5-آذر-1396, 12:35
آخرین ارسال: 82036

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان