مباحثه، تالار علمی فقاهت

نسخه‌ی کامل: نظریه شهید صدر در اوسعیت عالم واقع از عالم وجود
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
نظریه شهید صدر در اوسعیت عالم واقع از عالم وجود
مطلب اول: بیان مسئله و تبیین تفاوت عالم واقع و عالم وجود
 
مقدمه
از آن جا که این دیدگاه در حل بسیاری از مسائل اصولی مورد استفاده شهید صدر قرار می گیرد به نظر می آید که از مبادی تصدیقیه مسائل اصولی است لذا هر چند ثمره فقهی ندارد اما ثمره اصولی دارد و لذا شایسته است که مورد بررسی قرار بگیرد.
به نظر ایشان عالم واقع اوسع از عالم وجود است یعنی اموری که تحقق دارند دو گونه اند: برخی از سنخ وجودند و برخی از سنخ وجود نیستند اما واقعیت و تحقق دارند و قابل انکار نیستند، مثل نسبت ظرفیه بین نار و موقد(در جمله «النار فی الموقد») که وقتی آتش درون اجاق قرار می گیرد این نسبت یک واقعیت است اما وجود ندارد یعنی این طور نیست که وقتی آتش در اجاق قرار می گیرد تا کنون دو وجود در خارج تحقق داشت و اکنون وجود سومی تحقق می یابد، وجودی به نام نسبت ظرفیه موجود نمی شود بلکه واقعیتی تحقق می یابد.
 
فرق عالم و عالم وجود
ممکن است گفته شود: اثبات واقعیتی که از سنخ وجود نباشد بر خلاف اصالت الوجود است که واقعیت خارجی را منحصر به وجود می داند.
پاسخ این است که آن چه اصالت الوجود ادعا دارد این است که واقعیتی که منشا آثار است وجود است نه ماهیت اما ادله اصاله الوجود انکار نمی کند که واقعیت هایی تحقق داشته باشد که موضوع آثار نیست اما قابل انکار نیز نمی باشد. شهید صدر مدعی است که اموری واقعی تحقق دارد که از سنخ وجود نیست یعنی واقعیت هایی است که موضوع آثار نیست. لذا ادعای شهید صدر در تنافی با اصاله الوجود نیست.
بنابراین به نظر ایشان وجود آن واقعیتی است که منشا آثار است مانند احراق نار که اثر وجود نار است. طبق اصاله الوجود که حقیقت واجد اثر وجود است، گفته می شود که وجود نار واقعیت دارای اثر است. اما برخی واقعیت ها هم تحقق دارد که دارای اثر نیست اما واقعیت است و قابل انکار نیست. در مثال النار فی الموقد نار وجود دارد و واجد اثر حرارت است و موقد نیز وجود دارد و منشأ اثر است مثلا آتش را از باد حفظ می کند و یا مانع وصول آتش به هیزم های بیرون اجاق است. اما نسبت ظرفیه بین این دو واقعیت دارد اما وجود ندارد.
واقعیت غیر وجودی منشأ آثار نیست اما چیزی است که نمی توان آن را انکار کرد، و مانند اموری که فقط ذهن آن ها را فرض و اعتبار می کند نیست. عدم زید در این اتاق یک واقعیت است و قابل انکار نیست. این گونه نیست که ذهن ما آن را ساخته و فرض کرده باشد. بلکه وراء ذهن ما یک تحققی هست که البته از سنخ عدم است و وجود نیست. همین طور امکان انسان در خارج واقعیت دارد اما وجود ندارد. در خارج تنها وجود انسان هست اما امکان در خارج وجود ندارد یعنی وجودی نیست که مصداق امکان باشد اما امکان واقعیت دارد و قابل انکار نیست. بنابراین فرق وجود و واقعیت این است که وجود ذو اثر است و واقعیت این گونه نیست.

در پست های بعد به ادله شهید صدر و مصادیق عالم واقع خواهیم پرداخت ان شاالله...
ادامه دارد....


درس خارج اصول استاد معتمدی/ مهرماه 1401/ جلسه نوزدهم
 
 
(16-بهمن-1401, 09:46)محمد رضایی نوشته: [ -> ]نظریه شهید صدر در اوسعیت عالم واقع از عالم وجود
مطلب اول: بیان مسئله و تبیین تفاوت عالم واقع و عالم وجود
 
مقدمه
از آن جا که این دیدگاه در حل بسیاری از مسائل اصولی مورد استفاده شهید صدر قرار می گیرد به نظر می آید که از مبادی تصدیقیه مسائل اصولی است لذا هر چند ثمره فقهی ندارد اما ثمره اصولی دارد و لذا شایسته است که مورد بررسی قرار بگیرد.
به نظر ایشان عالم واقع اوسع از عالم وجود است یعنی اموری که تحقق دارند دو گونه اند: برخی از سنخ وجودند و برخی از سنخ وجود نیستند اما واقعیت و تحقق دارند و قابل انکار نیستند، مثل نسبت ظرفیه بین نار و موقد(در جمله «النار فی الموقد») که وقتی آتش درون اجاق قرار می گیرد این نسبت یک واقعیت است اما وجود ندارد یعنی این طور نیست که وقتی آتش در اجاق قرار می گیرد تا کنون دو وجود در خارج تحقق داشت و اکنون وجود سومی تحقق می یابد، وجودی به نام نسبت ظرفیه موجود نمی شود بلکه واقعیتی تحقق می یابد. 
با عرض خسته نباشید
مقصود از اوسعیت واقع از وجود چیست اگر مقصود این است که واقع اوسع از وجود خارجی است این کلام درستی است که همه فلاسفه که قائل به وجود ذهنی شده اند این را قبول دارند، بنابراین وجود اعم از وجود خارجی است و شامل وجود ذهنی هم می شود و مثال های استاد یا مانند وصف امکان یا مفهوم ظرفیت معقول ثانی فلسفی هستند و یا احیانا مانند نوع و جنس معقول ثانی منطقی هستند.   بنابراین اگر اوسعیت از مطلق وجود مقصود ایشان است دلیلی بر این نیست اما اگر مقصود ایشان اوسع از وجود خارجی است، این کلام درستی است.
 به نظر در تقریر اصاله الوجود اشتباه رخ داده است.

اصاله الوجود به معنای انحصار هر نوع واقعیتی در وجود است.
به همین دلیل است که سعی شده است حسن و قبح به نفع و ضرر(خوشایند و بدایند عمومی)  یا کمال و نقص وجودی  بازگردد و در نهایت به وجود منتهی شود؛ شبیه مبنای اصفهانی و مظفر
یا اساسا حسن و قبح انکار شود؛ شبیه مبنای اکثریت فلاسفه (مرحوم مطهری اصلا یکی از فرق های فیلسوف و متکلم را حسن و قبح قبول داشتن می داند )

برای همین است ادعا می شود وجود یعنی خیر و خیر یعنی وجود و و هر زیاده ای در وجودی زیاده ای در خیر دانسته شده است. و واقعیتی به نام شر از ریشه انکار شده است!

برای همین است که علومی که عوارض ماهیت را بررسی می کند (مثل هندسه) در بحث وجود ربطی انکار می شود.

به طور کلی چند نقطه است که بازگردادن و رجوع آن به وجود مورد اشکال است:
ماهیت
حسن و قبح و خیر و شر
من(چیزی که به آن من گفته می شود) یا خودآگاهی
(17-بهمن-1401, 11:51)علی آمنی نوشته: [ -> ]با عرض خسته نباشید
مقصود از اوسعیت واقع از وجود چیست اگر مقصود این است که واقع اوسع از وجود خارجی است این کلام درستی است که همه فلاسفه که قائل به وجود ذهنی شده اند این را قبول دارند، بنابراین وجود اعم از وجود خارجی است و شامل وجود ذهنی هم می شود و مثال های استاد یا مانند وصف امکان یا مفهوم ظرفیت مفهوم ثانی فلسفی هستند و یا احیانا مانند نوع و جنس مفهوم ثانی منطقی هستند.   بنابراین اگر اوسعیت از مطلق وجود مقصود ایشان است دلیلی بر این نیست اما اگر مقصود ایشان اوسع از وجود خارجی است، این کلام درستی است.

عرض ادب
خیر! عالم وجود، وجود ذهنی را هم شامل می شود. وجود ذهنی وقتی به خودش نظر شود(نه از خلال آن خارج را دید) خودش یک وجود مستقل است.
اوسعیت به این معناست که واقعیت های غیر ذی اثری داریم که تحقق دارند ولی مانند کوه طلا و سیمرغ نیستند که فارغ از تخیل ذهنی انسان واقعیتی نداشته باشند.

در پست های بعدی، ادله و مثال های آن بیان خواهد شد ان شاالله.
کلام ایشان مفهوم نیست
این واقعیتی که اقای صدر میگویند ایا اثری دارد یا خیر؟
اگر بگوئید اثر دارد، خب اصالة الوجود میگوید همه اثار برای وجود است 
اگر بگوئید اثری ندارد، خب طبق اصالة الوجود انچه که اثر ندارد معدوم است
(17-بهمن-1401, 22:05)عین_لام نوشته: [ -> ]کلام ایشان مفهوم نیست
این واقعیتی که اقای صدر میگویند ایا اثری دارد یا خیر؟
اگر بگوئید اثر دارد، خب اصالة الوجود میگوید همه اثار برای وجود است 
اگر بگوئید اثری ندارد، خب طبق اصالة الوجود انچه که اثر ندارد معدوم است

شهید صدر صراحتا بسیاری از اعدام را واقعیت می دانند. مگر عدم زید در این اتاق قابل انکار است؟ مگر صرف فرض ذهن من است؟ یعنی اگر من نباشم واقعیتی ندارد؟! قطعا اینطور نیست. بلکه یک واقعیت غیرقابل انکار، ورای اذهان ماست.

مثال اعدام در ادله شهید صدر خواهد آمد ان شاالله
(19-بهمن-1401, 11:46)محمد رضایی نوشته: [ -> ]شهید صدر صراحتا بسیاری از اعدام را واقعیت می دانند. مگر عدم زید در این اتاق قابل انکار است؟ مگر صرف فرض ذهن من است؟ یعنی اگر من نباشم واقعیتی ندارد؟! قطعا اینطور نیست. بلکه یک واقعیت غیرقابل انکار، ورای اذهان ماست.

 این درست است که اعدام واقعیت دارند ولی به تبع وجود ذهنی که برایشان فرض می شود عدم واقعیت پیدا می کند.
توضیح بیشتر اینکه اعدام به خودی خود عدم است و تصور نمی شود ولی با توجه به اینکه ذهن ما وجود را تصور می کند به تبع می تواند عدم زید و بکر و .. را هم تصور کند و بعد می تواند عدم  مطلق را هم با توجه به این مصادیق عدم مضاف تصور کند ولی این به معنای واقعیت داشتن عدم مطلق نیست به این معنی که در خارج ما چیزی به نام عدم مطلق داشته باشیم.ولی نکته ای که وجود دارد و موجب می شود که ما بتوانیم چنین قضایایایی را تصدیق کنیم یا در مورد آن فکر کنیم هم وجود ذهنی است که از آن تصور می شود و در مرحله بعد در مورد این وجود ذهنی گزاره هایی دارد. و اعدام هم واقعیتی غیر از وجود ذهنی ندارند. چون اگر شما ذهن نداشتید اصلا چنین واقعیت هایی مانند عدم مطلق یا اجتماع نقضین یا شریک الباری قابل درک نبود پس در واقع در این گونه وچودات ذهنی ایتدا ذهن با توجه به مصادیق مضافشان آن را تصور می کند و بعد در موردشان گزاره هایی دارد.
(17-بهمن-1401, 17:29)raoof نوشته: [ -> ] به نظر در تقریر اصاله الوجود اشتباه رخ داده است.

اصاله الوجود به معنای انحصار هر نوع واقعیتی در وجود است.
به همین دلیل است که سعی شده است حسن و قبح به نفع و ضرر(خوشایند و بدایند عمومی)  یا کمال و نقص وجودی  بازگردد و در نهایت به وجود منتهی شود؛ شبیه مبنای اصفهانی و مظفر
یا اساسا حسن و قبح انکار شود؛ شبیه مبنای اکثریت فلاسفه (مرحوم مطهری اصلا یکی از فرق های فیلسوف و متکلم را حسن و قبح قبول داشتن می داند )

برای همین است ادعا می شود وجود یعنی خیر و خیر یعنی وجود و و هر زیاده ای در وجودی زیاده ای در خیر دانسته شده است. و واقعیتی به نام شر از ریشه انکار شده است!

برای همین است که علومی که عوارض ماهیت را بررسی می کند (مثل هندسه) در بحث وجود ربطی انکار می شود.

به طور کلی چند نقطه است که بازگردادن و رجوع آن به وجود مورد اشکال است:
ماهیت
حسن و قبح و خیر و شر
من(چیزی که به آن من گفته می شود) یا خودآگاهی

جنابعالی بر این ادعا که مراد از اصالت الوجود انحصار هر واقعیتی در وجود است چند دلیل اقامه کرده اید:
اول این که حسن و قبح یا انکار شده طبق نظر اکثریت فلاسفه یا طبق نظر محقق اصفهانی به نفع و ضرر یا کمال و نقص معنا شده تا به وجود بازگردد.
دوم وجود، خیر دانسته شده و وجود شر انکار شده است
سوم علومی که عوارض ماهیت را بررسی می کنند در بحث وجود ربطی انکار می شوند.
چهارم: من یا خود آگاهی بازگشتش به وجود مشکل است.
اما هیچ یک از این چهار وجه بر انحصار واقعیت در وجود دلالت ندارد زیرا انکار حسن و قبح یا تفسیر وجودی آن چه دلالتی دارد که چون واقعیت غیر از وجود نیست چنین کرده اند حال آن که می توانستند حسن و قبح را از سنخ معقولات ثانی فلسفی بدانند که از سنخ وجود نیستند. افزون بر این که فلاسفه حسن و قبح را منکر نیستند بلکه حسن و قبح عقلی را منکرند و آن را به بنائات عقلائی باز می گردانند و محقق اصفهانی نیز بارها همین مبنا را در سراسر اصول افاده کرده لذا در مقابل دیدگاه فلاسفه موضعی نگرفته است.
دلیل دوم نیز وجود را برابر با خیر می داند این نکته چه دلالتی دارد بر این که غیر وجود واقعیتی تحقق ندارد. واقعیت هایی غیر وجود هستند که خیر محسوب نمی گردند چون منشا آثار نمی باشند انحصار خیر در وجود انکار واقعیت غیر وجودی نیست خیر غیر وجودی را نفی می کند.
وجه سوم و چهارم نیز متضمن  استدلال روشنی دال بر ادعا نمی باشد.
نکته مهم این است که این تقریر از نظریه شهید صدر به دنبال این نیست که بگوید حتما فلاسفه همین دیدگاه را داشته اند بلکه در مقام بیان این واقعیت است که می توان تقریبی از اصاله الوجود داشت که با اوسعیت عالم واقع از وجود ناسازگار نباشد زیرا مراد از وجود در  اصالت وجود واقعیت دارای اثر است. در کلام فلاسفه نیز گاهی وجود به واقعیتی که آثار تعلق به آن دارد تفسیر شده است.
(21-بهمن-1401, 13:50)محمد رضایی نوشته: [ -> ]
(17-بهمن-1401, 17:29)raoof نوشته: [ -> ] به نظر در تقریر اصاله الوجود اشتباه رخ داده است.

اصاله الوجود به معنای انحصار هر نوع واقعیتی در وجود است.
به همین دلیل است که سعی شده است حسن و قبح به نفع و ضرر(خوشایند و بدایند عمومی)  یا کمال و نقص وجودی  بازگردد و در نهایت به وجود منتهی شود؛ شبیه مبنای اصفهانی و مظفر
یا اساسا حسن و قبح انکار شود؛ شبیه مبنای اکثریت فلاسفه (مرحوم مطهری اصلا یکی از فرق های فیلسوف و متکلم را حسن و قبح قبول داشتن می داند )

برای همین است ادعا می شود وجود یعنی خیر و خیر یعنی وجود و و هر زیاده ای در وجودی زیاده ای در خیر دانسته شده است. و واقعیتی به نام شر از ریشه انکار شده است!

برای همین است که علومی که عوارض ماهیت را بررسی می کند (مثل هندسه) در بحث وجود ربطی انکار می شود.

به طور کلی چند نقطه است که بازگردادن و رجوع آن به وجود مورد اشکال است:
ماهیت
حسن و قبح و خیر و شر
من(چیزی که به آن من گفته می شود) یا خودآگاهی

جنابعالی بر این ادعا که مراد از اصالت الوجود انحصار هر واقعیتی در وجود است چند دلیل اقامه کرده اید:
اول این که حسن و قبح یا انکار شده طبق نظر اکثریت فلاسفه یا طبق نظر محقق اصفهانی به نفع و ضرر یا کمال و نقص معنا شده تا به وجود بازگردد.
دوم وجود، خیر دانسته شده و وجود شر انکار شده است
سوم علومی که عوارض ماهیت را بررسی می کنند در بحث وجود ربطی انکار می شوند.
چهارم: من یا خود آگاهی بازگشتش به وجود مشکل است.
اما هیچ یک از این چهار وجه بر انحصار واقعیت در وجود دلالت ندارد زیرا انکار حسن و قبح یا تفسیر وجودی آن چه دلالتی دارد که چون واقعیت غیر از وجود نیست چنین کرده اند حال آن که می توانستند حسن و قبح را از سنخ معقولات ثانی فلسفی بدانند که از سنخ وجود نیستند. افزون بر این که فلاسفه حسن و قبح را منکر نیستند بلکه حسن و قبح عقلی را منکرند و آن را به بنائات عقلائی باز می گردانند و محقق اصفهانی نیز بارها همین مبنا را در سراسر اصول افاده کرده لذا در مقابل دیدگاه فلاسفه موضعی نگرفته است.
دلیل دوم نیز وجود را برابر با خیر می داند این نکته چه دلالتی دارد بر این که غیر وجود واقعیتی تحقق ندارد. واقعیت هایی غیر وجود هستند که خیر محسوب نمی گردند چون منشا آثار نمی باشند انحصار خیر در وجود انکار واقعیت غیر وجودی نیست خیر غیر وجودی را نفی می کند.
وجه سوم و چهارم نیز متضمن  استدلال روشنی دال بر ادعا نمی باشد.
نکته مهم این است که این تقریر از نظریه شهید صدر به دنبال این نیست که بگوید حتما فلاسفه همین دیدگاه را داشته اند بلکه در مقام بیان این واقعیت است که می توان تقریبی از اصاله الوجود داشت که با اوسعیت عالم واقع از وجود ناسازگار نباشد زیرا مراد از وجود در  اصالت وجود واقعیت دارای اثر است. در کلام فلاسفه نیز گاهی وجود به واقعیتی که آثار تعلق به آن دارد تفسیر شده است.

این پاسخ را آقای معتمدی گفتند؟