مباحثه، تالار علمی فقاهت
حقیقت اطلاق و جایگاه مقدمات حکمت (2) - نسخه قابل چاپ

+- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir)
+-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17)
+--- انجمن: مباحثات دروس خارج اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=20)
+---- انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=25)
+---- موضوع: حقیقت اطلاق و جایگاه مقدمات حکمت (2) (/showthread.php?tid=3476)



حقیقت اطلاق و جایگاه مقدمات حکمت (2) - مسعود عطار منش - 20-خرداد-1403

جلسۀ 69 مورخ 26 دی 1402
حقیقت اطلاق و جایگاه مقدمات حکمت (2)
مبنای برگزیدۀ ما در حقیقت اطلاق، آن است که مقدّمات حکمت در تعیین سور قضیه ایفای نقش می‌کنند.
در قضیۀ «البیع نافذٌ» چنانچه مقصود از بیع، صنف خاصی از بیع باشد، مجاز در کلمه رخ داده و احتمال آن با اصالة الحقیقة نفی می‌گردد. همچنین اگر احتمال بدهیم در کلام تقدیری رخ داده است که بیع را به صنف خاصی از آن اختصاص می‌دهد، مستلزم مجاز در حذف بوده و چنین احتمالی با اصل عدم تقدیر یا اصالة الحقیقة‌ای که در مقابل مجاز در حذف است، نفی می‌گردد. همچنین احتمال اینکه در مرحلۀ جمله‌بندی مجاز در اِسناد رخ داده باشد نیز با اصالة الحقیقة‌ در هیأت جمله که در مقابل مجاز در اِسناد است، نفی می‌گردد.
بنابراین در مقام بیان بودن متکلم، در هیچ یک از مجالات نامبرده، مورد احتیاج نبوده و آنچه با در مقام بیان بودن نفی می‌گردد احتمال مهمله بودن قضیه است، چه‌آن‌که قضیۀ «البیع نافذٌ» وضعاً برای قضیۀ مهمله وضع شده است لذا برای آنکه بتواند از حالت اهمال خارج گشته و بر عمومیّت دلالت کند، نیازمند در مقام بیان بودن است.
اصول‌دانان چند مقدّمه را به عنوان مقدّمات حکمت برشمرده‌ند. ما در بحث مقدّمات حکمت این نکته را متذکر می‌شدیم که جایگاه هر یک از این مقدّمات، با جایگاه دیگری متفاوت است.
یکی از مقدّمات حکمت، انتفای دلیل بر تقیید است. دلیل بر تقیید عمدتاً در مرحلۀ مفاد اِفرادی قضیه منشأ می‌شود عبارت ما دالّ بر بیع لا بشرط نباشد. واژۀ بیع، وضعاً برای مفهوم لا بشرط وضع شده است که نحوۀ این لا بشرطیّت را در جای خودش توضیح داده‌ایم. مقصود ما از لا بشرط بودن مفهوم بیع آن است که می‌تواند لا بشرط از قید و به تنهایی به کار برود و می‌تواند با قید وجودی یا عدمی ترکیب شده و بشرط شیء یا بشرط لا بشود. تمام این حالات مطابق با وضع هستند. در جایی که هیچ قید وجودی یا عدمی نباشد همین مقدار کافی است برای آنکه مراد از آن لا بشرط باشد و نیازی به ضمیمه نمودن چیز دیگری نداریم.
اینکه ما قیدی برای اطلاق نداشته باشیم در جایی اثر می‌گذارد که بخواهیم لا بشرطیّت را استفاده کنیم لذا اگر دلیل بر تقیید وجود داشته باشد مانع استفادۀ لا بشرطیّت می‌گردد.
حال این سؤال مطرح می‌شود که بود و نبود دلیل بر تقیید چگونه کشف می‌شود؟
گاهی دلیل بر تقیید در قالب لفظ موجود در کلام نمایان می‌گردد همچون «الانسان العالم»؛ و گاهی به‌وسیلۀ تقدیر کشف می‌شود همچون (وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِرات﴾[1] که «الله» پس از «الذاکرات» مقدّر است یا در (الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ﴾[2] که پس از «الحافظات» به قرینۀ «فروجهم» کلمۀ «فروجهّن» در تقدیر است و این لفظ مقدّر در ذهن مخاطب در مرحلۀ قضیۀ ملفوظۀ ذهنیه ایفای نقش می‌کند. این هم یک نوع دلیل بر تقیید است که در آن، سببِ پیدایش لفظ در ذهن مخاطب، پدیدۀ تقدیر است. ولی گاهی دالّ بر قید، سکوت است. انصراف به مدد تناسبات حکم و موضوع، از همین سنخ است یعنی سکوت متکلم در اینجا اقتضای مقیّد بودن کلام را دارد.
با عنایت به آنچه ذکر شد در همان مرحلۀ اثبات لا بشرط بودن موضوع، سکوت گاهی مانع اثبات لا بشرط بودن موضوع می‌شود. انصراف در مرحلۀ اثبات لا بشرط بودن موضوع مانع اثبات آن می‌شود؛ اما اطلاق اساساً به این مرحله ارتباطی نداشته و به سور قضیه مرتبط است.
این تفاوتی است که بین جایگاه اطلاق و انصراف وجود دارد.


[1] الأحزاب :  35
[2] الأحزاب :  35