مباحثه، تالار علمی فقاهت
سؤال: موضوعه علم اصول - نسخه قابل چاپ

+- مباحثه، تالار علمی فقاهت (http://mobahathah.ir)
+-- انجمن: بخش اصول (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=17)
+--- انجمن: مباحثات دروس سطح (اصولی) (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=18)
+---- انجمن: الموجز و اصول فقه (http://mobahathah.ir/forumdisplay.php?fid=19)
+---- موضوع: سؤال: موضوعه علم اصول (/showthread.php?tid=662)

صفحات 1 2


موضوعه علم اصول - علم - 27-فروردين-1395

چرا مرحوم مظفر در مورد علم اصول می فرمایند موضوع ندارد و اینکه ایشان معتقدند منطقیون گفتند هر علمی موضوع دارد دلیلی برآن وجود ندارد، به نظر می رسد سخن منطقیون دلیلی عقلی است 
آیت الله سبحانی به موضوع داشتن علم اصول نظر دارد .نظر کدام یک صحیح تر است ؟


RE: موضوعه علم اصول - رضا اسکندری - 27-فروردين-1395

سلام
بحث به این صورت نیست. مساله در تشخص و تکون یک علم است. چه چیزی ملاک این است که مسائل مختلف، در یک علم قرار می‌گیرند؟ چه چیزی ملاک تمایز علوم از یکدیگر است؟
عده ای از علماء معتقدند ملاک وحدت مسائل یک علم و هم چنین ملاک تمایز علوم، موضوع علم است. یعنی برای هر علم یک موضوع در نظر می‌گیرند و می‌گویند هر آنچه از عوارض ذاتی آن موضوع بحث کند از مسائل آن علم است بنابراین همه مسائلی که در آنها از عوارض ذاتی آن موضوع بحث می‌شود در یک علم گنجانده می‌شوند و همین موضوع است که باعث تمایز علوم از یکدیگر است.
عده‌ای دیگر از علماء مثل مرحوم آخوند معتقدند آنچه ملاک وحدت مسائل و تمایز علوم از یکدیگر است غرض از علم است نه موضوع.
هر کدام برای خود ادله‌ای اقامه کرده‌اند اما هیچ کدام دلیل عقلی به معنای مصطلح نیست.


RE: موضوعه علم اصول - محمد کاظم 2 - 28-خرداد-1395

سلام دوست من لطف کن مقدمه ی اول ازمقدمات مباحث حجت رو مطالعه کن.


RE: موضوعه علم اصول - 1234rahimi - 4-شهريور-1395

به نام حضرت دوست
با سلام
در مورد موضوع علم اصول و بحث های مشروحی که درباره آن مطرح است، مقالات زیادی بیان شده و تفصل مطلب بسیار مفصل است. در برخی از تفصیل ها به جزئیات و مسائل بسیار جزئی پرداخته شده و برخی از تفصیلات هم بسیار کلی بحث کرده اند.
بحث عقلی منطق در باره موضوع علم این است که ما به صورت پیش علمی، یعنی با در دست داشتن یک سری قواعد از قبل بدون آنکه حتی وارد آن علم بشویم، برای آن علم موضوع تعیین کنیم و بعد از آن بیاییم و یک سری قواعد و قوانین حول و حوش آن موضوع را گرد آوریم و نامش را بگذاریم علم فلان.
این هم دلیل عقلی دارد که برمی گردد به منطق ارسطویی. یعنی نوع برهان آوردن و بیان کردن قضایا و ... که در منطق ارسطویی بیان می شود، سبب می شود چنین حالتی را در مورد موضوع علم مطرح بدانیم.

حال آنکه در بحث هایی که درباره موضوع علم اصول می شود، در بیشتر موارد این گونه بحث نمی شود. چنانکه در این شروح مفصل چه در درس خارج یا شرح کفایه و یا حتی شرح اصول فقه مظفر و ... آمده است، نگاهی بیاندازید، در بسیاری از موارد به جزئیات پرداخته اند. به عنوان مثال در بسیاری جاها علمای بزرگوار و گرانقدر در بررسی مسئله به علومی مثل جغرافیا و نحو و .... می پردازند و می گویند این علم که این جاها این گونه بحث کرده، یعنی اینکه این بحثش در موضوع قواعد علم قرار گرفته یا محمولش و ....

بحث این گونه مفصل است. اما برای اثبات اینکه این گونه بحث ها وارد شدن به جزئیات است نه اصل روش بررسی موضوع علم، رجوع نمایید به مقالات جناب احد فرامز قراملکی که ایشان به صورت مفصل درباره موضوع علوم اصول، کلام و فلسفه بحث کرده اند.

بحث درباره موضوع علم فقط مختص به علم اصول نبوده و در این زمینه در علوم فلسفه و کلام هم بحث های زیادی شده است. اما متاسفانه در اصل اولیه این مطلب که علم منطق باشد، بحث کاملا مفصلی مثل بحث هایی که در این علوم شده، وجود ندارد.
حتی در این زمینه حضرت علامه طباطبایی (رح) هم مقاله ای کامل دارند که بحث موضوع علم مربوط به تنها علوم برهانی می شود.


RE: موضوعه علم اصول - 1234rahimi - 4-شهريور-1395

به نام حضرت دوست
حکمای مسلمان در علم‌شناسی فلسفی منطقی موضوع علم را عبارت از چیزی می‌دانند که در آن علم، پیرامون عوارض ذاتی آن بحث می‌شود. دغدغه حکما از ارائه این تعریف انسجام‌بخشی به مسائل یک علم، تمایز علوم از یکدیگر و ارائه ملاکی برای طبقه‌بندی علوم بوده است. موضوع علم معیار تقدم و تأخر بالذات و پیشی و پسی از حیث شرافت و استحکام نیز تلقی شده است. بحث تعریف موضوع علم و نقش آن ریشه در آثار ارسطو دارد و نزد فارابی به مرتبه‌ای از کمال می‌رسد. اما اوج توسعه و انسجام آن در فلسفه ابن‌سینا حاصل شده است. ابن‌رشد بی‌توجهی عامدانه و موکدی به دستاوردهای شیخ الرئیس نشان می‌دهد؛ ولی این الگوی علم‌شناسی سینوی بود که تأثیر خود را بر بسیاری از دانشمندان مسلمان با دو روی‌آورد فلسفی منطقی و رئوس ثمانیه به جا گذارد.
به دنبال تعریف کلی موضوع علم که در آثار ابن‌سینا مورد تأکید و تفصیل قرار گرفت، بسیاری از دانشمندان کلام، اصول، فقه و حتی صرف و نحو بر آن شدند که برای دانش خود موضوعی تعریف کنند که در الگوی سینوی بگنجد و همه مسائل آن علم پیرامون عوارض ذاتیه آن موضوع خاص بحث کنند.
علم‌شناسی منطقی ناظر به علوم برهانی است و تطبیق آن بر علوم غیر برهانی چالش‌خیز است. حتی تطبیق آن بر مسائل علوم برهانی و در رأس آنها فلسفه خالی از صعوبت نیست. گنجاندن مسائل فلسفه تحت قاعده عوارض ذاتیه در بسیاری از کتب فلسفی مورد بحث قرار گرفته است. آن بخش از روی‌آورد رؤوس ثمانیه که ابتدا بر الگوهای علم‌شناسی منطقی استوار بود، به چالش مؤوثر با علم‌شناسی منطقی انجامید. تا آنجا که برخی دانشمندان کلام، فقه و به ویژه اصول از تطبیق اضلاع معرفتی دانش خود با الگوی فلسفی منطقی صرف نظر کردند.


RE: موضوعه علم اصول - 1234rahimi - 4-شهريور-1395

به نام حضرت دوست
از قديم در ميان علماى هر علم، متداول و مرسوم بوده و هست كه در آغاز و دالان ورودى هر علم يك تصوير اجمالى از مطالب آن علم را در اختيار دانشجوى آن علم قرار مى‏داده‏اند تا طالب اولا با آگاهى وارد آن مباحث شود و ثانيا ارزش آن را درك كند.[1]

بيشتر از دانشمندان پيشين را شيوه چنان بوده كه در هنگام تعليم و تأليف هشت چيز را در آغاز كار نام مى‏برده و منظور از هريك را شرح مى‏داده و جهت لزوم ذكر آن را در آغاز تأليف بيان مى‏نموده و در آخر، يكايك آنها را بر علم مورد بحث، منطبق مى‏ساخته‏اند.[2]
به این ترتیب فیلسوفان در آغاز فلسفه به فلسفه‌شناسی، متکلمان در ابتدای کلام به فلسفه کلام یا کلام‌شناسی و منطقدانان در مدخل منطق به منطق‌شناسی یا منطق منطق یا فلسفه منطق پرداختند و این امر به سایر علوم سرایت کرد. درباره اینکه چه اموری از رؤوس ثمانیه محسوب می‌شود و تعداد آنها چند تا است، اختلاف نظر وجود دارد. رؤوس ثمانیه در برخی منابع، حتی به پانزده مورد بالغ گردیده است: موضوع، مسائل، مبادی، عنوان، وجه تسمیه، تعری، غرض، منفعت، مؤلف، جنس، مرتبه، رتبه، شرف، تقسیم ابواب و انحا تعلیمی.
با توجه به آنکه این مباحث جزء مسائل آن علم نیست، ضرورت نبود که در همان علم از آن بحث به میان آید و بهتر بود کار بحث حول آن را به جای دیگری واگذار کنند. اما متاسفانه کتاب یا علم دیگری عهده‌دار بررسی آن نشد. از طرفی به سبب نیاز به برخی از موارد رئوس ثمانیه، سه مبحث از هشت مبحث را در ابتدای بیان علم در قسمت مدخل، مقدمه، دیباچه و... بیان می‌داشتند که عبارت است از: تعریف علم - موضوع علم - غایت علم.
در قرن نوزدهم، متفکران و دانشمندان اروپایی به بحث از کیفیت روش علمی در یک علم پرداختند. آنها یکی از تمایزات بین علوم را روش آن علم می‌دانستند، لذا به تولید علمی برای پاسخ به این نیاز روی آوردند. اسم این علم را متدلوژی - به معنای روش‌شناسی گذاشتند. در این علم به بیان روش علوم پرداختند. بعد از این مقطع روش در علوم متفاوت شد. به عنوان مثال فیزیک که تا آن موقع روشی تجربی- عقلی داشت؛ با رویکرد عقلی- ریاضی ادامه حیات داد. بسیاری از علوم که روش عقلی داشتند، روششان تجربی شد. کم‌کم این فکر در بین آنها به وجود آمد که نیاز آنها به علمی بیش از روش‌شناسی است. یعنی به علمی احتیاج است که غیر از آن که از روش علوم بحث کند، به بحث‌های دیگری نیز بپردازد. نام این علم را فلسفه علم گذاشتند به معنای: «نگاه ثانوی و از بیرون به یک علم مدون».
در قرن 20 فلسفه علوم ایجاد شد و در اندک زمان توسعه یافت و شاخه‌ها و رهیافتهای مختلف دانش‌شناسی چون منطق علوم، روانشناسی دانش، جامعه‌شناسی علم و تاریخ علوم ظهور کرد. این سوال قابل طرح است که آیا دانشمندان مسلمان دارای علم‌شناسی منسجم و نظام‌مند بوده‌اند یا خیر؟ روی‌آوردهای عمدة آنان در شناخت علوم کدام است؟ این رهیافتها چه تفاوتی دارند؟
علم شناسی امروزه به تبع علوم، توسعة فراوان یافته و رهیافتهای متنوعی چون علم‌شناسی منطقی- فلسفی، روان شناسی علم، جامعه‌شناسی علم و تاریخ علم را در بر گرفته است. دانشمندان مسلمان با توسعه و رشد دانش‌های مختلف روزگار خود، به بسط و تکامل علم‌شناسی نیز پرداخته‌اند و چهار رهیافت عمده و متفاوت در شناخت علوم به دست آورده‌اند. 1. علم‌شناسی منطقی که ریشة ارسطویی دارد، در کتابهای منطق به میان آمده، و بر تحلیلهای پیشینی، ضابطه‌ای و ارائة اصول و قواعد حاکم بر علوم مبتنی است. 2. علم‌شناسی تطبیقی، با بررسی مقایسه‌ای دانش‌ها به ارائة الگویی برای طبقه‌بندی آنها می‌پردازد. این رهیافت، مطالعة پسینی است و نزد دانشمندان مسلمان بسط فراوان یافته است. 3. علم‌شناسی تاریخی نیز ریشة ارسطویی دارد و با رهیافت پسینی و تجربی، به مطالعة تاریخی رشد علوم و نظریه‌های علمی می‌پردازد. 4. و همچنین دانشمندان مسلمان با گشودن مبحثی در سرآغاز هر علم با عنوان رؤوس ثمانیه، در واقع به علم‌شناسی مورد پژوهانه پرداخته‌اند.[3]


[1] ترجمه و شرح فارسى الموجز في أصول الفقه‏، على عدالت، ‏ناشر: نصايح‏، مكان چاپ: قم‏، نوبت چاپ: اول‏، سال چاپ: 1385 ش‏
[2] تقريرات اصول‏، محمود شهابى، ناشر: چاپخانه حاج محمد علي علمي‏، مكان چاپ: تهران‏، نوبت چاپ: هفتم‏، سال چاپ: 1321 ش‏
[3] مقالات و بررسی ها 1383 شماره 75 - رهیافتهای دانشمندان مسلمان در علم شناسی (احد فرامرز قراملکی - نادیا مفتونی)


RE: موضوعه علم اصول - 1234rahimi - 4-شهريور-1395

به نام حضرت دوست
ببخشید متن زیر یه خورده طولانی است. برشی است از یک مقاله که آدرس آن هم داده شده است.
وقتی حرف از تمایز علوم می‌شود، در بررسی کامل بحث بهتر است نقطه مقابل آن یعنی اتحاد علوم هم بررسی شود. این توجه به تضاد و تناقض در بسیاری از جاها کمک کار بوده و می‌تواند در باز کردن گره فهم و حل بسیاری از مجهولات کمک کار باشد. همچنان که پس از مطالعه مطلبی که در زیر می‌آید کاملا مشخص می‌شود که اتحاد علوم ارتباط تنگاتنگی با بحث طبقه‌بندی علوم و ارتباطات علوم با یکدیگر و حتی تمایز علوم از هم دارد. در انتهای این مطلب بیان می‌شود که ارتباط بین علوم دو طرفه است و اینگونه نیست که تنها علم اول، سعی در تغذیه و فراهم‌آوری مسائل علم دوم را دارد. بلکه آن علم دوم هم در موارد بسیاری سبب تغذیه و رشد و فراهم‌آوری مسائل جدیدی برای علم اول می‌شود. و یا بحث ارتباط بعضی مسائل در چندین علم که تاحدودی و به شکلی نظریه امام خمینی (ره) هم به آن اشاره دارد.
آیا تنها راه اتحاد علوم این است که تنها یک علم با یک دسته قوانین و یک دسته ترم داشته باشیم؟ یا اینکه گونه‌های دیگری از اتحاد نیز قابل تصور است؟ به نظر من طرح الگوی اتحاد کیچر بسیار به پاسخ این سوال کمک می‌کند. در الگوی اتحاد کیچر، فقط نحوه تعریف انواع مورد استفاده ترم‌ها مهم نبود. بلکه طبقه‌بندی نیز مهم بود. چیزی که نحوه توجیه (استدلال) را مشخص می‌سازد و چیزی که مثلاً اجازه وجود و کاربرد ترمی مانند قانون را در فیزیک می‌دهد. این الگو به نظرم می‌تواند وسیع‌تر هم باشد و به مفهوم پارادایم‌ نزدیک شود. یعنی ارزش‌ها، اهداف، روش‌ها، مسائل و نحوه توضیح و توجیه را هم شامل می‌شود. همانطور که گفته شد، حتی اگر به ترم‌ها و قوانین واحد برسیم، باز هم ممکن است در پارادیم مختلف، علم‌های مختلفی داشته باشیم.
اتحاد در روش نیز مسئله بسیار مهمی است. اتحاد در ارزش‌ها و اهداف هم خود مسئله‌ای دیگر است. پس اگر بخواهیم از یکی شدن صحبت نماییم، باید دانست این یکی شدن نباید در سطح ترم‌ها و قوانین صورت بگیرند. بلکه باید در سطوح دیگر پاردایمی هم صورت بگیرد.
با این توضیحات در مورد علوم اجتماعی می‌بینیم که فیزیک مدرن می‌تواند هم از لحاظ روش یا هدف با علوم اجتماعی یکی شود. این اتحاد حتی به قوانین هم کشیده شده است. به طوری که قوانین از حالت ضروری و فراگیر به حالت آماری محتمل درآمده‌اند.
اما به نظر من این اتحادها یکی شدن نیست و صرفاً نزدیکی است. محو شدن مرز قاطع است که در حالت مبالغه آمیز با یکی شدن از آن یاد می‌شود. زیرا هنوز هر دو طرف مرز موجودند و هنوز می‌توانیم هویات صرفاً فیزیکی و صرفاً اجتماعی را فرض کنیم. اما تعیین مرز کار مشکلی شده است. شاید اصلاً نباید این مرز را تعیین نمود. بنابراین دیدگاه دیگری درباره اتحاد شکل می‌گیرد. اتحاد در طرف افراطی آن یکی شدن است. اما در حالت متعادل‌تر اگر بتوانیم یک هویت یا ماهیتی برای یک سری هویات متکثر تعریف کنیم یا فرض نماییم که تحت لوای آن بتوان آن را یکی دانست و به عبارتی این اجزا را یک کل فرض کرد، باز هم به اتحاد رسیده‌ایم که من آن را «اتحاد ارگانیستی» می‌نامم. در این حالت اجزا در وجود و اثر مستقل از هم نیستند. بلکه هر یک بدون دیگری نمی‌تواند موجود و موثر باشد و همه کنار هم یک هدف یا ارزش کلی را برآورده می‌سازند.
یک نمونه مناسب از این نگاه در موضوع و مسئله محوری است. در گذشته معمولا علوم مختلف با موضوعات مختلفشان از هم تشخیص داده می‌شدند. مثلا ریاضیات به کمیات، فیزیک به جهان و هیئت و حرکت و امروزه ذرات و نیروهای بنیادی یا زیست شناسی به موجودات زنده و سلول‌ها می‌پردازد. اما یک نگاه دیگر آن است که تفاوت علوم در موضوع نیست. بلکه در تفاوت دیدگاه نسبت به موضوعات یکسان است. به عبارت دیگر، در علوم مسائل مختلفی از موضوعات واحد داریم و علمی با دیدگاه خاص خود به حل آن می‌پردازد. در حالت کاربردی اگر قتلی صورت گرفته باشد،‌ همه علوم فیزیک، زیست شناسی، شیمی، روان شناسی، جامعه شناسی، ریاضی و ... می‌توانند به حل این مسئله که قاتل کیست یا قتل چرا صورت گرفته بپردازند. در اینجا موضوع یکی است و فقط دیدگاه‌ها متفاوتند. در نتیجه هر یک مسائل متفاوتی را در قامت یک یا چند مسئله کلی حل می‌کنند.
نکته مهم آن است که اتحاد ارگانیستی با صرف همکاری اجزای مستقل به دست نمی‌آید. زیرا این اتحاد در مقابل مکانیستی اطلاق می‌شود. این طرز اتحاد (مکانیستی) به این معناست که هریک از علوم مختلف مستقلا دارای هویتند، همه مفیدند و می‌توانند به هم کمک بکنند. اما ادعای ارگانیستی از این بشتر است؛ چرا که در در آن اجزا از هم مستقل (در وجود و اثر) نیستند. یعنی فیزیک نمی‌تواند بدون علوم دیگر وجود داشته باشد یا کاری بکند. علوم انسانی در مسائل، ارزش‌ها، روش‌ها (شامل تعبیرات، توضیحات، توجیهات و ...) و اهداف فیزیک و به طور کلی فعالیت علمی نقش موثر دارد. علوم طبیعی هم تأثیر بسزایی در فعالیت و طرز نگاه دانشمندان علوم انسانی داشته و دارد.
با این توضیحات به نظر مرز علوم از یکدیگر در اتحاد ارگانیستی قطعی نیست. این مرزها می‌تواند هم در پدیده‌ها باشد، هم در ترم‌ها و قوانین و هم در روش‌ها و اهداف. نه می‌توان آنها را از علمی به علم دیگر به طور کامل تقلیل داد (اتحاد کامل و یکی شدن دو علم) و نه می‌توان مستقلا متعلق یک علم خاص دانست. همه در قالب یک پاردایم کلی و در کنار یکدیگر وجود و اثری وابسته دارند و مانند اعضای بدن یک (دسته) هدف کلی را دنبال می‌کنند.
دسته بندی‌های علوم و نسبت و تقدم برخی علوم بر برخی دیگر کاملا به پارادیم حاکم بستگی دارد. (مثلا طبیعیات ساقه و اخلاق و پزشکی و فنون شاخه و میوه‌های آن باشند، یعنی تنها ساقه است که به شاخه و میوه خدمات ارائه می‌دهد و از سمت عکس آن کمکی به شاخه نمی‌شود. حال آن که ممکن است شاخه‌ها و میوه‌ها ساقه را تغذیه کرده و هر دو ریشه را تغذیه کنند. دیگر این نسبت خطی و مقوم از ریشه به ساقه و بعد به شاخه وجود ندارد.) بنابراین یک شکل از اتحاد ارگانیستی نداریم. بلکه بسته به پارادایم‌ شکل‌های متفاوتی داریم که هر پارادیم به صورت یک کل به اجزا معنی می‌دهد.[1]
باید توجه داشت که در این مطلب، آنچه پایه و اساس قرار گرفته فلسفه علم امروزی غرب می‌باشد که در آن تمایز به روش است و حداکثر به غایت و کمتر توجهی به موضوع در تمایز علوم می‌شود. اما مطلب تا حدودی گویای آن است که موضوع نیز در تمایز و اتحاد علوم تأثیر گذار است و علومی که تنها در روش با هم متحد هستند را نمی‌توان یک واحد و علم یگانه‌ای دانست. بلکه سایر عوامل هم در آن دخیل است که سبب گونه‌گونی علوم شده است.


[1] سید بهرام برقعی، مقاله: اتحاد در فلسفه علم، نشریه: ذهن، شماره 29، بهار 1386، صص 109-126


RE: موضوعه علم اصول - امین 69 - 15-شهريور-1395

آقای رحیمی با تشکر از توجهی که جناب عالی نسبت به بحث های علمی دارید؛ اما به نظر بنده این فضا جای مناسبی برای گذاشتن مقاله در جواب یک سوال نیست، و شما می توانید قسمت خلاصه تری رو از این متون که مطالعه کردید بیان کنید.


به نظر بنده باید ببینیم که اصلاً چرا این سوال مطرح شده است؛ اگر برای شما هم پیش آمده باشد این سؤال معمولاً وقتی مطرح می شود که شما با کسی در داخل بودن یا نبودن یک بحث در موضوع یک علم اختلاف داشته باشید. که به نظر من بهترین استدلالی که هر کدام می توانند -برای داخل بودن یا نبودن بحثی در موضوع علمی- بکنند این است که بگویند بحث مفروض تأثیری در هدف از آن علم دارد و مربوط به هدف از آن علم می شود و یا که نه؟
با این روش دیگر در علم اصول به مشکل برخورد نمی کنیم که موضوعش ادله ی اربعه است، یا بیشتر یا کمتر از آن؛ بلکه هر چیزی که امکان دارد در فرآیند اجتهاد مؤثر باشد می تواند در آن بحث شود.


RE: موضوعه علم اصول - 1234rahimi - 17-شهريور-1395

به نام حضرت دوست
(15-شهريور-1395, 12:03)امین 69 نوشته: آقای رحیمی با تشکر از توجهی که جناب عالی نسبت به بحث های علمی دارید؛ اما به نظر بنده این فضا جای مناسبی برای گذاشتن مقاله در جواب یک سوال نیست، و شما می توانید قسمت خلاصه تری رو از این متون که مطالعه کردید بیان کنید.


به نظر بنده باید ببینیم که اصلاً چرا این سوال مطرح شده است؛ اگر برای شما هم پیش آمده باشد این سؤال معمولاً وقتی مطرح می شود که شما با کسی در داخل بودن یا نبودن یک بحث در موضوع یک علم اختلاف داشته باشید. که به نظر من بهترین استدلالی که هر کدام می توانند -برای داخل بودن یا نبودن بحثی در موضوع علمی- بکنند این است که بگویند بحث مفروض تأثیری در هدف از آن علم دارد و مربوط به هدف از آن علم می شود و یا که نه؟
با این روش دیگر در علم اصول به مشکل برخورد نمی کنیم که موضوعش ادله ی اربعه است، یا بیشتر یا کمتر از آن؛ بلکه هر چیزی که امکان دارد در فرآیند اجتهاد مؤثر باشد می تواند در آن بحث شود.
با سلام
بله دوست گرامی. ولی این قسمتی از مقاله است نه تمام آن. در ضمن بحث آن قدر مفصل است و توضیحاتی که در زمینه آن داده اند زیاد است که لازم است حداقل اشاره ای به برخی از موارد (اشاره ای در حد نیاز برای شناخت عمق زیاد بحث) باید داشت.
لپ مطلب در قسمت بعدی کلام شما هم این است که
هر چیزی که امکان دارد در فرآیند اجتهاد مؤثر باشد می تواند در آن بحث شود.
البته معتقد شدن به چنین بحثی نیاز است که اول مشخص کنیم روش و منش ما چیست. یعنی باید بگوییم به بحث موضوع شناختی علوم منطق ارسطویی پایبند هستیم یا خیر. اگر هستیم، آنگاه بحث از عوارض ذاتی و بحث از قرار گرفتن این عارضه ذاتی در موضوع و محمول و بعد از آن بررسی اینکه این عارضه ذاتی ادله اربعه است یا غیره مطرح می شود.
ولی شما می گویید هر چیزی که در فرایند اجتهاد موثر باشد. این هم جای بررسی دارد که روش ما در انتخاب حیطه و گستره علم چیست. البته من واقعا در جایی نیستم که بتوانم بحث رو باز کنم. ولی در فلسفه علم که بحث از حیطه ی علوم مطرح می شود، بیان می شود که چه مسائلی داخل علم قرار دارد و چه مسائلی خارج از علم. و سایر بحث ها
البته از دیدگاه دیگری حرف شما کاملا درست است. از این دیدگاه که بگوییم منظور ما از بررسی موضوع علم همان چیزی است که در منطق از آن به عنوان جامع و مانع بودن بیان می شود.
که لذا در جواب بگوییم که در منطق گفته شده که تعریف باید جامع و مانع باشد. ما اینجا در کنار تعریف علم اصول، موضوع و هدف و روش آن را نیز اضافه کنیم و بگوییم با کمک گرفتن از یک چنین مجموعه ای جامع و مانع بودن آن را مشخص می کنیم. و به عبارتی دیگر ما رئوس ثمانیه را به شکل خلاصه و مفیدی برای آشنایی محصلین و تازه واردان به آن علم بیان نماییم.
لذا در بیان موضوع علم اصول می توانیم از خیلی قید و بندها خارج شده و بیان شما کفایت می کند.


RE: موضوعه علم اصول - امین 69 - 17-شهريور-1395

از این که به عرض بنده توجه کردید متشکرم! باز هم به نظر بنده می توان به صورت خلاصه آن قسمتی را که مد نظر شماست آورد و از آوردن کل مطلب مقاله خودداری کرد.

اما نسبت به اصل بحث؛ سعی من در تمام بحث ها این است که با توجه به ثمره ی آن بحث را ادامه می دهم و اصلاً وارد آن شوم. به همین خاطر تفصیلات و دقت های فلسفی ای را که شما فرموده اید را لازم نمی دانم، چرا که به نظرم همین مقدار از توجه به این بحث مشکل را حل می کند و بیشتر از آن دقت هایی است که در حل مشکل ثمره ای ندارد.