4-خرداد-1401, 22:14
«آقای زنجانی حسین بن علوان را ثقه نمیداند ولی ما ثقه میدانیم. چطور؟ حسین بن علوان در رجال نجاشی راجع به او اینجور آمده: "حسین بن علوان الکلبی کوفی عامی و اخوه الحسن یکنی ابامحمد ثقة و قال ابن عقدة ان الحسن کان اوثق من اخیه و احمد عند اصحابنا. "حالا این قال ابن عقدة در کتاب خلاصة الرجال علامه حلی آمده.
آقای زنجانی مطلب درستی میگویند راجع به آن کلام نجاشی. میگویند آقای خوئی گفته این ثقة به حسین بن علوان میخورد، چون مترجمله حسین بن علوان است، ذکر اخوه الحسن استطرادی بوده، خلاف ظاهر است که ثقةٌ به این حسن بخورد. آقای زنجانی مطلب درستی میگویند، ما هم از قدیم میگفتیم که اتفاقا برعکس، ظاهر ثقة این است که به حسن میخورد، الحسین بن علوان الکلبی کوفی عامی و اخوه الحسن یکنی ابامحمد، این اخوه الحسن یکنی ابامحمد، اگر میخواست به حسین بن علوان بزند لااقل میگفت و کان ثقة.
وانگهی اینکه اول بگوید حسین بن علوان کوفی عامی نگوید ثقة، بگوید و اخوه الحسن یکنی ابامحمد، بعدش بگوید ثقة، بگوید مقصودمان حسین بن علوان بود، این خلاف ظاهر است. اینجور تقطیع در سخن گفتن خلاف ظاهر است. و عرض میکنم اگر بناء بود ثقة راجع به حسین بن علوان بود عطف میشد به و اخوه الحسن، و اخوه الحسن واو دارد باید میگفت و اخوه الحسن بعد میگفت و کان ثقة، یعنی دو تا جمله: یک: حسین بن علوان و اخوه الحسن، دو: و کان ثقة، اما همینجوری بگوید حسین بن علوان الکلبی کوفی عامی و اخوه الحسن یکنی ابامحمد، ثقة، یعنی حسین بن علوان ثقة، این خلاف ظاهر است و لااقل مجمل است، استظهار اینکه حتما به حسین بن علوان میخورد که آقای خوئی استظهار کردند واقعا خلاف ظاهر است.
نگویید چرا حسن بن علوان را جدا مطرح نکرد توثیق کند؟ چون حسن بن علوان صاحب کتاب نبود، صاحب کتاب حسین بن علوان است. فهرست نجاشی برای ذکر اصحاب کتب و مصنفات بوده، چه از شیعه اثنیعشری چه از زیدیه، و حسین بن علوان که میگوید عامی یعنی زیدی بتری. زیدیها دو قسم بودند: زیدی جارودی، به اینها میگفتند شیعی، چون قبول نداشتند ما قبل امیرالمؤمنین را، زیدیهای بتری خلیفه اول خلیفه دوم، حالا خلیفه سوم را هم ظاهرا قبول داشتند، بعد حضرت علی بعد امام حسن بعد امام حسین بعد امام زین العابدین بعد زید، ولی بتری بودند، به اینها میگفتند عامی بتری.
و لذا اشکال آقای زنجانی به آقای خوئی را قبول داریم. ولی عرض ما این است که و قال ابن عقدة (که علامه میگوید) ان الحسن کان اوثق من اخیه و احمد عند اصحابنا، این ظاهرش توثیق حسین هم هست.
آقای زنجانی میگویند: نه، اگر شما دو تا پیرمرد باشند به یکی از اینها میگویید کدامهایتان کوچکتر از دیگری هستید؟ ایکما اصغر من الآخر یعنی انتما صغیران؟ دو تا بچه به پدرشان میگویید ایهما اکبر من الآخر یعنی هما کبیران؟ رب السجن احب الیّ مما یدعوننی الیه یعنی هما محبوبان؟ نه، نسبی است. میگوییم این بهتر از اوست، ولی هر دو بد هستند.
انصافا این فرمایش آقای زنجانی [درست نیست] در جایی که قرینه نباشد بلکه قرینه بر این باشد که مثلا همین مورد ما حسن بن علوان ثقه بوده، بعد میآیند میگویند حسن بن علوان از برادرش اوثق بود، این ظهورش این است که برادرش هم مشکل ندارد، برادرش هم ثقه است، حسن از او اوثق بود. الان شما بگویید شیخ انصاری اعلم هست از مثلا ملادربندی، این عرفا احتمال میدهند که یعنی نسبی است و الا هر دو بیسواد بودند؟ این عرفی است؟ آقای زنجانی میگویند اعلم من الآخر معنایش این نیست که هما عالمان. اصلا عرفی است شما بیایید دو تا بیسواد را بگویید هذا اعلم من الآخر؟ مگر قرینه باشد.
... ما ظهور انصرافی افعل التفضیل را در اثبات مبدأ میدانم برای دو طرف. آنی که در مقبوله عمر بن حنظله است که ینظر الی افقههما و اورعهما، این ظهور عرفیش این است که هر دو فقیه باشند یکی افقه بود به او رجوع کنید، هر دو ورع باشند یکی اورع بود به او رجوع کنید. [صحیح نیست گفته شود:] اگر شمر و عمر سعد هم بودند برو سراغ عمر سعد چون عمر سعد اورع بود از شمر، چه جور اورع بود؟ چون عمر سعد حاضر نبود سر امام حسین را از قفا ببرد این شمر خبیث ملعون این کار را کرد، این عرفی نیست.»
درس خارج فقه 1401/2/26
آقای زنجانی مطلب درستی میگویند راجع به آن کلام نجاشی. میگویند آقای خوئی گفته این ثقة به حسین بن علوان میخورد، چون مترجمله حسین بن علوان است، ذکر اخوه الحسن استطرادی بوده، خلاف ظاهر است که ثقةٌ به این حسن بخورد. آقای زنجانی مطلب درستی میگویند، ما هم از قدیم میگفتیم که اتفاقا برعکس، ظاهر ثقة این است که به حسن میخورد، الحسین بن علوان الکلبی کوفی عامی و اخوه الحسن یکنی ابامحمد، این اخوه الحسن یکنی ابامحمد، اگر میخواست به حسین بن علوان بزند لااقل میگفت و کان ثقة.
وانگهی اینکه اول بگوید حسین بن علوان کوفی عامی نگوید ثقة، بگوید و اخوه الحسن یکنی ابامحمد، بعدش بگوید ثقة، بگوید مقصودمان حسین بن علوان بود، این خلاف ظاهر است. اینجور تقطیع در سخن گفتن خلاف ظاهر است. و عرض میکنم اگر بناء بود ثقة راجع به حسین بن علوان بود عطف میشد به و اخوه الحسن، و اخوه الحسن واو دارد باید میگفت و اخوه الحسن بعد میگفت و کان ثقة، یعنی دو تا جمله: یک: حسین بن علوان و اخوه الحسن، دو: و کان ثقة، اما همینجوری بگوید حسین بن علوان الکلبی کوفی عامی و اخوه الحسن یکنی ابامحمد، ثقة، یعنی حسین بن علوان ثقة، این خلاف ظاهر است و لااقل مجمل است، استظهار اینکه حتما به حسین بن علوان میخورد که آقای خوئی استظهار کردند واقعا خلاف ظاهر است.
نگویید چرا حسن بن علوان را جدا مطرح نکرد توثیق کند؟ چون حسن بن علوان صاحب کتاب نبود، صاحب کتاب حسین بن علوان است. فهرست نجاشی برای ذکر اصحاب کتب و مصنفات بوده، چه از شیعه اثنیعشری چه از زیدیه، و حسین بن علوان که میگوید عامی یعنی زیدی بتری. زیدیها دو قسم بودند: زیدی جارودی، به اینها میگفتند شیعی، چون قبول نداشتند ما قبل امیرالمؤمنین را، زیدیهای بتری خلیفه اول خلیفه دوم، حالا خلیفه سوم را هم ظاهرا قبول داشتند، بعد حضرت علی بعد امام حسن بعد امام حسین بعد امام زین العابدین بعد زید، ولی بتری بودند، به اینها میگفتند عامی بتری.
و لذا اشکال آقای زنجانی به آقای خوئی را قبول داریم. ولی عرض ما این است که و قال ابن عقدة (که علامه میگوید) ان الحسن کان اوثق من اخیه و احمد عند اصحابنا، این ظاهرش توثیق حسین هم هست.
آقای زنجانی میگویند: نه، اگر شما دو تا پیرمرد باشند به یکی از اینها میگویید کدامهایتان کوچکتر از دیگری هستید؟ ایکما اصغر من الآخر یعنی انتما صغیران؟ دو تا بچه به پدرشان میگویید ایهما اکبر من الآخر یعنی هما کبیران؟ رب السجن احب الیّ مما یدعوننی الیه یعنی هما محبوبان؟ نه، نسبی است. میگوییم این بهتر از اوست، ولی هر دو بد هستند.
انصافا این فرمایش آقای زنجانی [درست نیست] در جایی که قرینه نباشد بلکه قرینه بر این باشد که مثلا همین مورد ما حسن بن علوان ثقه بوده، بعد میآیند میگویند حسن بن علوان از برادرش اوثق بود، این ظهورش این است که برادرش هم مشکل ندارد، برادرش هم ثقه است، حسن از او اوثق بود. الان شما بگویید شیخ انصاری اعلم هست از مثلا ملادربندی، این عرفا احتمال میدهند که یعنی نسبی است و الا هر دو بیسواد بودند؟ این عرفی است؟ آقای زنجانی میگویند اعلم من الآخر معنایش این نیست که هما عالمان. اصلا عرفی است شما بیایید دو تا بیسواد را بگویید هذا اعلم من الآخر؟ مگر قرینه باشد.
... ما ظهور انصرافی افعل التفضیل را در اثبات مبدأ میدانم برای دو طرف. آنی که در مقبوله عمر بن حنظله است که ینظر الی افقههما و اورعهما، این ظهور عرفیش این است که هر دو فقیه باشند یکی افقه بود به او رجوع کنید، هر دو ورع باشند یکی اورع بود به او رجوع کنید. [صحیح نیست گفته شود:] اگر شمر و عمر سعد هم بودند برو سراغ عمر سعد چون عمر سعد اورع بود از شمر، چه جور اورع بود؟ چون عمر سعد حاضر نبود سر امام حسین را از قفا ببرد این شمر خبیث ملعون این کار را کرد، این عرفی نیست.»
درس خارج فقه 1401/2/26