21-دي-1397, 16:24
اگر یک اطلاقی بود که عمل کردن به آن گفتنی نبود و قابل التزام نبود؛ دو مبنا می توان گفت:
.1. مبنای محقق حکیم: اصلا همین که اطلاق آن گفتنی نیست می گوییم به صورت کلی اطلاق ندارد. کلام محقق 1 حکیم این است که اگر کسی حرف خیلی بزرگی زد که معلوم است که مرادش معنای به این وسیعی نیست، می فهمیم که اصلا اطلاق ندارد و نسبت به هیچ موردی نمی توان بدان استناد کرد زیرا عرف می گوید در مقام بیان نبوده است. یا اینکه تقیه کرده است یا فراموش کرده است یا می خواسته است ریا کاری و خود نمایی کند، لذا اصلا در مقام بیان نبوده است. .
2.مبنای محقق خویی: به همان مقداری که گفتنی نیست رفع ید می کنیم و به سایر آن اخذ می کنیم. این خود یک مبناست که اگر یک کلامی امکان نداشت که اطلاقش مراد باشد آیا باید به مقداری که یقین به خلاف آن داریم رفع ید کنیم یا اینکه آن کلام ظهوری در مراد ندارد و اجمال دارد.؟!
به نظر ما کلامی که نمی توان اطلاق آن را اخذ کرد، به صورت کلی از اطلاق ساقط است و کلام محقق حکیم صحیح است.
.1. مبنای محقق حکیم: اصلا همین که اطلاق آن گفتنی نیست می گوییم به صورت کلی اطلاق ندارد. کلام محقق 1 حکیم این است که اگر کسی حرف خیلی بزرگی زد که معلوم است که مرادش معنای به این وسیعی نیست، می فهمیم که اصلا اطلاق ندارد و نسبت به هیچ موردی نمی توان بدان استناد کرد زیرا عرف می گوید در مقام بیان نبوده است. یا اینکه تقیه کرده است یا فراموش کرده است یا می خواسته است ریا کاری و خود نمایی کند، لذا اصلا در مقام بیان نبوده است. .
2.مبنای محقق خویی: به همان مقداری که گفتنی نیست رفع ید می کنیم و به سایر آن اخذ می کنیم. این خود یک مبناست که اگر یک کلامی امکان نداشت که اطلاقش مراد باشد آیا باید به مقداری که یقین به خلاف آن داریم رفع ید کنیم یا اینکه آن کلام ظهوری در مراد ندارد و اجمال دارد.؟!
به نظر ما کلامی که نمی توان اطلاق آن را اخذ کرد، به صورت کلی از اطلاق ساقط است و کلام محقق حکیم صحیح است.