وجدانهای مؤدب
در بحث حسن و قبح عقلی
یکی از مسائل کلامی که در بحث اصولی هم اثر دارد، حسن و قبح عقلی است. توضیح این که همه قائلند که افعال انسان (به طور دقیقتر: افعالی ارادیِ اختیاری انسان) به حسن و قبح متصف میشوند. نزاع در این است که این حسن و قبح از کجا میآید: آیا امری واقعی است یا امری اعتباری است؟ اگر اعتباری است، معتبر آن کیست؟ عرف است یا عقلا هستند یا شارع است؟
از حسن و قبح واقعی به حسن و قبح عقلی تعبیر میشود.
در این که هر عرفی برای خودش افعالی را حسن و افعالی را قبیح اعتبار میکند شکی نیست و کسی با وجود حسن و قبح اعتباریِ عرفی مخالفتی ن
نزاع در بین حسن و قبح عقلی و عقلایی است. فلاسفه منکر حسن و قبح عقلی (یعنی واقعی) هستند و متکلمین و فقها مثبت آن هستند. فلاسفه که منکر حسن و قبح واقعی هستند، معتقدند که آن چیزی که متکلمین و فقها حَسَن عقلی میدانند؛ در واقع حَسَن عقلایی است.
بر این که حسن و قبح را عقلی یا عقلایی بدانیم، ثمراتی در فقه مترتب است که فعلا از بیان آن چشم پوشی میکنیم.
حال سؤال این است که آیا حسن و قبح عقلی (واقعی) داریم یا نداریم؟ (اگر نداشته باشیم، باید قائل به حسن و قبح عقلایی بشویم)
ادلهای برای واقعی بودن حسن و قبح مطرح شده است. از جمله شهید صدر به وجدان تمسک کرده است: ما وجدان میکنیم که آن چیزی که میبینیم یا لمس میکنیم، واقعیتی مستقل از ذهن ما دارند. در مورد مبصرات (مثل انسانها، ماشینها، ستارهها، خیابانها و...) وجدان ما میگوید آن چیزی که میبینیم تنها در ذهن ما نیست و در خارج واقعیت دارند. مبصرات ما، مثل آن چیزی نیست که در خواب میبینیم که تنها در ذهن ما باشد. همانگونه که ما مبصرات را اینگونه وجدان میکنیم، حسن و قبح واقعی افعال را هم وجدان میکنیمِ مثلاً با همین وجدان درک میکنیم که رد امانت حَسَن است، سرقت، ظلم و خیانت در امانت قبیح است. اگر کسی یک بچۀ کوچک را در آتش یا روغن داغ بیندازد یا بچهای را از بالای بام به پایین هل دهیم یا زیر آب نگه داریم تا خفه شود، قبح این امور را انسان وجدان میکند.
استاد در نقد این کلام شهید صدر فرمودهاند: به وجدان نمیتوان برای اثبات حسن و قبح واقعی استدلال کرد؛ زیرا وجدان ما بعد از تأدیب اجتماعی چنین چیزی را درک میکند. اگر انسان در زندگی اجتماعی چنین ادبی را دریافت نمیکرد، شاید حسن و قبح را هم وجدان نمیکرد. صرف احتمال دادن این که اگر در زندگی اجتماعی تأدیب نمیشدیم، چنین حسن و قبحی را وجدان نمیکردیم، استدلال شهید صدر را خراب میکند. در واقع آن وجدانی که برای درک عالم خارج داریم، دربارهٔ حسن و قبح نداریم. اشیائی که میبینیم را یقین داریم که خارج از ذهن ماست، اما دربارهٔ حسن و قبح چنین یقینی نداریم.
اشکال: انسانی که در جنگل زندگی میکند یا به هر شکلی دور از جامعه رشد کرده باشد (مثلاً فقط در خانواده بود و رشد اجتماعی نکرده است)، هم حسن و قبح این امور را درک میکند.
پاسخ: اولاً این ادعای محض است (کسی تاکنون این مسأله را تجربه نکرده است). ثانیاً مراد ما از تأدیب این نیست که در جامعه بزرگ شده باشد، بلکه انسان، نسل اندر نسل در جامعه بزرگ شده است و تعلیمات زندگی اجتماعی به صورت ژنتیکی به انسان منتقل میشود [حتی اگر خودش در جامعه بزرگ نشده باشد] در نتیجه به چنان انسانی، در اثر مواجهه با امر قبیح اشمئزاز و در مواجهه با امر حسن، انبساط دست میدهد. برهٔ گوسفندی را در نظر بگیرید که تنها چند روز داشته باشد. چنین برهای تاکنون هیچ گرگی را ندیده است؛ ولی به محض مواجهه با گرگ پا به فرار میگذارد، اما همین بره وقتی که شتر یا فیل میبیند، فرار نمیکند با این که قیافهٔ شتر موحشتر از قیافهٔ گرگ است. این خاصیت از طریق ژنتیک به این بره منتقل شده است؛ به این صورت که وقتی در طول هزاران سال، گوسفندان نسل اندر نسل به گرگ مبتلا شدهاند و از دست او جان سالم به در بردهاند، خوف و ترس از گرگ به آنها از طریق ژن منتقل شده است. لذا ممکن است کسی که حسن و قبحی را درک میکند، به خاطر آن باشد که نسلهای قبلی چنین تأدبی را پیدا کردهاند.[و آن تأدب نه ناشی از واقعیت داشتن حسن و قبح، بلکه به خاطر اعتباری بودن آن آموزهها بوده است.]
سؤال: آیا استدلال به وجدان در امور خارجی درست است؟
پاسخ: گویا شهید صدر میخواهند بگویند که همه چنین وجدانی دارند، کأن از امور بدیهی است. [در این صورت آن اشکالاتی که در پستهای قبلی برای تمسک به وجدان کرده بودیم، اینجا نمیآید] تعداد افرادی که معتقد باشند آن چیزی که انسان میبیند یا حس میکند، در درون ذهن اوست، انگشتشمار است.
البته ما تردیدی در این نداریم که خارج از ذهن ما واقعیتی وجود دارد؛ کلام در این است که آیا این چیزی که در آن تردیدی نداریم، مدلل است یا تنها اعتقاد ما چنین است.
____________________________________
برگرفته از دروس خارج اصول استاد سید محمود مددی، مباحث قطع، جلسهٔ ۵۰، ۸ آذر ۱۴۰۱.