19-بهمن-1401, 22:39
فرد قطاع گاهی خودش را قطاع نمیداند.
اگر هم متوجه باشد که قطاع است، نمیتواند تشخیص دهد که کدام قطعش از سبب نوعی قطع بوده و کدام قطعش از سبب شخصی قطع است.
از این حیث قطاع، مانند آدم وسواسی است که گاهی خودش را عادی و دیگران را کثیف میداند و اگر هم وسواسی بودن خود را بپذیرد، بسیاری از موارد را خارج از وسواس میداند.
مخصوصاً که قطع حالت نفسانی است و به این راحتی نمیتواند وسواسی یا قطاع دیگران را در شرایط خودش قرار دهد تا از آنها بپرسد که آیا قطع دارید یا ندارید.
با این توصیف، قطاع چطور میتواند بین قطعهایش به مؤمنها تفصیل دهد (قطعهای مؤمن نوعی را تبعیت کند و قطعهای مؤمن شخصی را رها نماید)؟
اگر هم متوجه باشد که قطاع است، نمیتواند تشخیص دهد که کدام قطعش از سبب نوعی قطع بوده و کدام قطعش از سبب شخصی قطع است.
از این حیث قطاع، مانند آدم وسواسی است که گاهی خودش را عادی و دیگران را کثیف میداند و اگر هم وسواسی بودن خود را بپذیرد، بسیاری از موارد را خارج از وسواس میداند.
مخصوصاً که قطع حالت نفسانی است و به این راحتی نمیتواند وسواسی یا قطاع دیگران را در شرایط خودش قرار دهد تا از آنها بپرسد که آیا قطع دارید یا ندارید.
با این توصیف، قطاع چطور میتواند بین قطعهایش به مؤمنها تفصیل دهد (قطعهای مؤمن نوعی را تبعیت کند و قطعهای مؤمن شخصی را رها نماید)؟