فرض می کنیم شخصی اعلم از دیگران است و خود نیز چنین تصوری دارد، با این حال، این به این معنی نیست که قوه استنباط خود را در همه ابواب فقهی به طور بالفعل به کار برده و اتخاذ موضع کرده باشد، چرا که از شرایط اعلمیت، کار بر روی همه ابواب فقهی نیست و این موضوع در بستری از زمان شکل می گیرد.
حال چنین احتمال می رود که ایشان ناظر به کسانی که بقاء بر میت (حضرت امام) بوده اند و خواسته اند تقلید از ایشان بکنند (با توجه به این که مدت زیادی نیز از رحلت امام نمی گذشت) چنین گفته اند که در مسائلی که ایشان بالفعل نظر اتخاذ می کنند (در قالب پاسخ به استفتاء) به ایشان رجوع کنند و در غیر این صورت موقتا به همان صورت قبلی بمانند.
البته این توجیه در صورتی درست است که مخاطب ایشان مقلدین باقی مانده بر میت باشند و مقلدین ابتدائی نبوده باشند.
به هر حال نظر ایشان را باید در بستر زمانی آن موقع تصور کرد و این به این معنی نیست که اکنون نیز اگر پرسش شود همان پاسخ را بخواهند بدهند.
حال چنین احتمال می رود که ایشان ناظر به کسانی که بقاء بر میت (حضرت امام) بوده اند و خواسته اند تقلید از ایشان بکنند (با توجه به این که مدت زیادی نیز از رحلت امام نمی گذشت) چنین گفته اند که در مسائلی که ایشان بالفعل نظر اتخاذ می کنند (در قالب پاسخ به استفتاء) به ایشان رجوع کنند و در غیر این صورت موقتا به همان صورت قبلی بمانند.
البته این توجیه در صورتی درست است که مخاطب ایشان مقلدین باقی مانده بر میت باشند و مقلدین ابتدائی نبوده باشند.
به هر حال نظر ایشان را باید در بستر زمانی آن موقع تصور کرد و این به این معنی نیست که اکنون نیز اگر پرسش شود همان پاسخ را بخواهند بدهند.