11-بهمن-1394, 08:25
سلام
از مطالب اول بگذریم فقط همین نکته رو عرض کنم من حس نکردم کسی اینجا شما رو توبیخ کرده باشه. بلکه صرفا یک راهنمایی بود برای بهتر پرسیدن و راحت تر و دقیق تر جواب گرفتن.
اما مساله قطع طریقی و موضوعی
بذارین با مثال توضیح بدم:
الان شما در شریعت تکلیفی دارید که «الخمر حرام» یعنی هر آنچه خمر باشد حرام است. در این تکلیف چه چیزی موضوع حکم قرار گرفته است؟ آیا خمر واقعی یا آنچه من بدانم خمر است؟ روشن است که موضوع خمر واقعی است و خمر واقعی حرام است چه من بدانم و چه ندانم. حال اگر من به خمر بودن مایعی قطع پیدا کردم. فهمیدم این مایع درون این شیشه خمر است. اینجا این قطع من چه تاثیری در ثبوت حرمت برای خمر دارد؟ هیچ. بلکه این قطع صرفا کاشف از تحقق موضوع حکم (خمر) است و گرنه من چه بدانم و چه ندانم این چیزی که در واقع خمر است حرام است.
هم چنین ممکن است گاهی به حکم قطع پیدا کنم و آن مثل همین.
اما اگر در شریعت تکلیفی داشته باشیم که «ما علم بانه دم یجب الاجتناب عنه» در این حکم چه چیزی موضوع حکم است؟ آیا وجود حقیقی و واقعی خون موضوع حکم است؟ نه.
بله خونی که من به آن علم پیدا کنم موضوع حکم است. پس علم من به خون بودن چیزی در ثبوت حکم نقش دارد و بدون علم من حکمی ثابت نیست واقعا حتی اگر خون واقعی باشد.
بنابراین وقتی من قطع به خون بودن چیزی پیدا می کنم این قطع صرفا کاشف از تحقق موضوع نیست بلکه خودش قسمتی از موضوع است و در حقیقت جزء العلة حکم است. این قطع موضوعی است.
حال ممکن است گاهی قطع به حکمی در موضوع حکم اخذ شده باشد. مثلا گفته باشد: «ان علمت بوجوب الصلاة یجب علیک التصدق» در این جمله قطع من به وجوب نماز، قطع به حکم است اما این قطع من به آن حکم در موضوع حکم دیگری اخذ شده است و قطع من به وجوب نماز صرفا کاشف از تحقق موضوع نیست بلکه موثر در تحقق حکم است.
بنابراین اینکه یک قطع در موضوع اخذ شده است و در حکم موثر است و یک قطع در موضوع اخذ نشده است و لذا نقشی در ثبوت حکم ندارد نیز باید روشن شده باشد.
اما مساله علیت موضوع نسبت به حکم هم بحث مفصلی است لطفا موضوع جداگانه ای برای این مساله مطرح کنید.
فکر میکنم بعضی از سوالات با دقت در آنچه گفتم حل می شود با این حال اگر حل نشد مجددا بپرسید.
از مطالب اول بگذریم فقط همین نکته رو عرض کنم من حس نکردم کسی اینجا شما رو توبیخ کرده باشه. بلکه صرفا یک راهنمایی بود برای بهتر پرسیدن و راحت تر و دقیق تر جواب گرفتن.
اما مساله قطع طریقی و موضوعی
بذارین با مثال توضیح بدم:
الان شما در شریعت تکلیفی دارید که «الخمر حرام» یعنی هر آنچه خمر باشد حرام است. در این تکلیف چه چیزی موضوع حکم قرار گرفته است؟ آیا خمر واقعی یا آنچه من بدانم خمر است؟ روشن است که موضوع خمر واقعی است و خمر واقعی حرام است چه من بدانم و چه ندانم. حال اگر من به خمر بودن مایعی قطع پیدا کردم. فهمیدم این مایع درون این شیشه خمر است. اینجا این قطع من چه تاثیری در ثبوت حرمت برای خمر دارد؟ هیچ. بلکه این قطع صرفا کاشف از تحقق موضوع حکم (خمر) است و گرنه من چه بدانم و چه ندانم این چیزی که در واقع خمر است حرام است.
هم چنین ممکن است گاهی به حکم قطع پیدا کنم و آن مثل همین.
اما اگر در شریعت تکلیفی داشته باشیم که «ما علم بانه دم یجب الاجتناب عنه» در این حکم چه چیزی موضوع حکم است؟ آیا وجود حقیقی و واقعی خون موضوع حکم است؟ نه.
بله خونی که من به آن علم پیدا کنم موضوع حکم است. پس علم من به خون بودن چیزی در ثبوت حکم نقش دارد و بدون علم من حکمی ثابت نیست واقعا حتی اگر خون واقعی باشد.
بنابراین وقتی من قطع به خون بودن چیزی پیدا می کنم این قطع صرفا کاشف از تحقق موضوع نیست بلکه خودش قسمتی از موضوع است و در حقیقت جزء العلة حکم است. این قطع موضوعی است.
حال ممکن است گاهی قطع به حکمی در موضوع حکم اخذ شده باشد. مثلا گفته باشد: «ان علمت بوجوب الصلاة یجب علیک التصدق» در این جمله قطع من به وجوب نماز، قطع به حکم است اما این قطع من به آن حکم در موضوع حکم دیگری اخذ شده است و قطع من به وجوب نماز صرفا کاشف از تحقق موضوع نیست بلکه موثر در تحقق حکم است.
بنابراین اینکه یک قطع در موضوع اخذ شده است و در حکم موثر است و یک قطع در موضوع اخذ نشده است و لذا نقشی در ثبوت حکم ندارد نیز باید روشن شده باشد.
اما مساله علیت موضوع نسبت به حکم هم بحث مفصلی است لطفا موضوع جداگانه ای برای این مساله مطرح کنید.
فکر میکنم بعضی از سوالات با دقت در آنچه گفتم حل می شود با این حال اگر حل نشد مجددا بپرسید.