امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 1 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
امر مولوی و امر ارشادی
#3
برای ادامۀ بحث توصیه می کنم که در هر مورد، دوستان پاسخ خود را با مثال مناسب (عرفی یا شرعی یا ...) همراه نمایند تا هم مثالهای بحث ارشادی جمع آوری شود و هم مقصود گوینده بهتر درک شود.(گاهی مطلب نوشته شده، با مثالی که خواننده در ذهن دارد مطابق نیست و همین منشأ سوء تفاهم می شود.)
-------------------------------------
به نظرم می رسد که اصولیون از ارشاد معانی متعددی را اراده کرده اند و ممکن است مراد از ارشاد در کلام یک اصولی چیزی غیر از معنای ارشاد نزد دیگری باشد. برای ارشادی تابحال با دو تعریف روبه رو شده ام:
1. امری ارشادی است که نسبت به متعلق خود امتثال جداگانه ای ندارد و ناظر به اوامر دیگر است. مثلاً اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ارشادی است چون اگر مولوی باشد باید همۀ اوامر الله (و از جمله همین امر اطیعوا الله) را اطاعت نماییم که چنین سخنی دارای یک دور و یک تسلسل و یک شبه است: دور به علم کلام مربوط است که ابتدا باید وجوب اطاعت خداوند در جایی اثبات شود تا این امر او، وجوب اطاعت پیدا کند (که با این دور کاری نداریم) تسلسل به استحقاق ثواب مربوط است با این مبنا که موافقت هر امر مولوی، ثواب دارد: «أمّا إطاعة الأمر بالإطاعة في الكتاب العزيز فليس ممّا يترتب على موافقته أو مخالفته ثواب أو عقاب و إلاّ لزم أن يكون الممتثل لبعض التكاليف كالصّلاة مثلا ممتثلا لأوامر غير متناهية مترتبة لأنّ الأمر المتعلّق بامتثال الأمر بالإطاعة أيضا يستدعي إطاعة أخرى و امتثالا آخر فيتسلسل.» (نقل از بدائع‏ الأفكار، صفحه 212) اما شبهه مربوط به این است که اگر این امر مولوی باشد و عبد بخواهد این امر را امتثال کند و باقی اوامر مولی را عصیان کند، باید چه کند؟! لذا این امر را ارشاد به امتثال اوامر دیگر مولا می گیریم.
2. حکم ارشادی حکمی است که عقل آن را درک می کند. در این موارد اگر امری از سوی شارع بیاید، ارشاد به همان حکم عقل است. مثلا در مورد مقدمۀ واجب یا در مواردی از احتیاط (که عقل حکم به عدوم وقوع در مهلکه می کند) یا تخییر در دوران امر بین محذورین با ترجیح اهم بر مهم می توان چنین چیزی گفت. (سؤال جدید: آیا یک امر می تواند ارشاد به امر مولوی سابق باشد؟)
اما تعریفی که حسین ارائه کرده است هرچند ممکن است برای مقام ثبوت خوب باشد، اما برای ما فایده ای ندارد چون ما به دنبال آن هستیم که وقتی در شرع با یک امر روبرو شدیم، بفهمیم آیا مولوی است یا ارشادی. طبق تعریف ارائه شده، ما برای شناخت امر مولوی از ارشادی باید به مکلف نگاه کنیم، اگر مکلف به سمت متعلق امر بعث شده بود، می فهمیم که امر مولوی بوده است و اگر با آن به شکل یک خبر و یادآوری برخورد کرده بود، آن را ارشادی بدانیم! برای این که عدم کارآیی این تعریف خوب مشخص شود به ملاکهای تشخیص امر مولوی از ارشادی توجه کنید که قاعدتاً باید از دل این تعریف بیرون بیایند در حالی که این طور نیست. ما می خواهیم بدانیم که وقتی مولا به عبدش می گوید «احتط» منظورش چیست؟

1.1 در صورتی که تعریف اول از ارشادی را بپذیریم، چون نمی شود یک امر هم امتثال جداگانه ای داشته باشد(مولوی) و هم نداشته باشد(ارشادی)، دربارۀ یک موضوع نمی توانیم هم امر مولوی داشته باشیم و هم امر ارشادی. در تعریف دوم هم اصلاً امر مولوی قابل تصور نیست چون همین که عقل قبلاً یک حکم را درک کرد، علت تامه می شود برای این که هر امر بعدی را ارشادی بدانیم. (وقتی نمی توانیم دربارۀ یک موضوع هم امر ارشادی داشته باشیم و امر مولوی، اگر موردی پیدا کردیم، قاعدتاً تعارض می کنند.)
1.4 با توجه به تعریف اول، اگر در یک موضوع دو امر از مولا برسد که یکی برای متعلقش قطعاً امتثال جداگانه می خواهد و دیگری قطعاً امتثال جداگانه نمی خواهد...(نمی دانم)(مسأله ای که هست این است که آیا اینجا هم دو امر با هم تعارض می کنند تا نوبت به اصول عملیه برسد یا همان اصلی که در سؤال 3 تأسیس می کنیم، مرجح تعارض خواهد بود.)

اگر در یک موضوع دو امر از مولا برسد که یکی برای متعلقش ظاهراً امتثال جداگانه می خواهد و دیگری ظاهراً امتثال جداگانه نمی خواهد می توان این بحث را پیش کشید که آیا اصل در اوامر تأسیسی بودن است یا تأکیدی بودن. (تکلیف دو صورت تعارض نص بر ظاهر هم که معلوم است.)

با توجه به تعریف دوم اگر دو امر از شارع برسد، یکی مطابق حکم عقل و یکی مخالف حکم عقل، اگر حکم عقل قطعی باشد و آن امر مخالف هم قطعی باشد، تعارض دو قطع می شود که ظاهراً نشدنی است و اگر حکم مخالف ظنی باشد، در تعارض با قطع نابود می شود. اگر هم حکم عقل ظنی باشد، حجت نیست و ما به حجت تمسک می کنیم.
اما اگر تعریف حسین را بپذیریم، ظاهراً باید قائل به برائت شویم چون اصل اینکه تکلیفی بر عهدۀ ما گذاشته شده است یا خیر، بر ما معلوم نیست.


3. ارشادی بودن خلاف چه اصلی است؟ اصل لفظی یا عملی؟ (برخی گفته اند چون مولوی بودن اثبات تکلیف می کند، مولوی بودن خلاف اصل برائت است) در هر حال اثبات جعل داعی در مکلف و بعث او به سوی متعلق امر نیاز به مؤونۀ زائد دارد (در ارشادی چیز جدیدی از مکلف نمی خواهیم) هرچند دست کشیدن از ظهور امر هم کار سختی است.

4. با توجه به این که عقل حجت درونی است، اوامر او از مولی بما هو مولی صادر شده است همانطور که اوامر رسول از مولی بما هو مولی صادر شده است. لذا به نظرم می رسد اگر به اطلاق قاعدۀ ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع، قائل شویم، لازم است عوارض اوامر مولوی را بر اوامر ارشادی با تعریف دوم حمل نماییم.

5. اگر تعریف اول از ارشادی را بپذیریم، اوامر و نواهی ارشادی عصیان جداگانه ای ندارند اما طبق تعریف دوم و با توجه به پاسخ پرسش 4، اوامر ارشادی هم عصیان مجزا دارند و عقاب مستقل خواهند داشت. توجه به سابقۀ بحث امر ارشادی مهم است. گویا این بحث ابتدا در علم کلام مطرح شده است و در باب عصمت پیامبران و خصوصاٌ حضرت آدم. برخی گفته اند که نافرمانی حضرت آدم از نهی «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين‏» مخل به عصمت ایشان نیست چون این نهی مولوی نبوده است بلکه ارشادی بوده است و اختلال در نواهی و اوامر ارشادی مخل به عصمت نیست. (ایشان در توضیح این که چرا این نهی را ارشادی گرفته اند، گفته اند که چون اصولاً جنتی که آدم و حوا در آن قرار داشته اند، جای تکلیف نبوده است که خداوند امر مولوی کند.) اما در هر حال توجه دارید که اگر این نهی ارشادی باشد، هم با توجه به ذیل آیه، در صورت ارتکاب از ظالمان خواهند شد و هم در واقع خداوند ایشان را به خاطر ارتکاب منهی عنه عقوبت کرد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حسین ، حاجی ، مهدی قنبریان


پیام‌های این موضوع
RE: امر مولوی و امر ارشادی - توسط مخبریان - 28-دي-1391, 13:22
RE: امر مولوی و امر ارشادی - توسط sj.jamali - 28-بهمن-1391, 13:45
RE: امر مولوی و امر ارشادی - توسط yaali - 10-تير-1398, 14:03
RE: امر مولوی و امر ارشادی - توسط فقیه - 17-اسفند-1391, 11:20
RE: امر مولوی و امر ارشادی - توسط فقیه - 23-اسفند-1391, 23:45

موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  آیا در امر ارشادی حمل به استحباب ممکن است؟ اشکذری 7 16,620 8-بهمن-1397, 01:11
آخرین ارسال: حسین بن علی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان